موسوعه آسان

در بيان فرقه ها و گروهها

به زبان فارسی

نويسنده : دکتر حماد الجهني

مترجم : محمد طاهر (عطائي)

الناشر: مركز الثقافة الإسلامية " بخارى".

 

 

حقوق الطبع محفوظة لمركز الثقافة الإسلامية "بخارى".

 

 

فهرست

      عنوان

1- مقدمهء مترجم

2- مقدمهء كتاب  

3- اباضيه         

4- اخوان المسلمين

5- استشراق       

6- اسماعيليه        

7- الاوبوس ديي    

8- بابيه و يا بهائيه   

9- بريلويت        

10- حزب بعث عربي اشتراكي

11- بلاليون       

12- بناي برث     

13- بودائي        

14- جماعت تبليغ  

15- تجانيه          

16- حزب تحرير   

17- تغريب       

18- تنصير        

19- جماعت اسلامي

20- حزب جمهوري در سودان

21- جينيه        

22- حشاشون   

23- داروينيه     

24- دروز و يا درزيه

25- راسماليه     

26- روتاري    

27- روحانيت جديد

28- زيديه       

29- حزب السلامة الوطني

30- دعوت سلفيه

31- سيكيزم      

32- شهود يهوه

33- شيعهء اماميه (اثنا عشريه)

34-كمونيزم (شيوعيه)

35- صابئهء مندائيه

36- صهيونيزم  

37- صوفيه      

38- طاويه       

39- علمانيه     

40- فرويديه     

41- قاديانيت   

42- قرامطه     

43- قوميت عربي

44- حزب قومي سوري

45-كونفوشيوسيه

46- ليونـز    

47- مارونيه    

48- ماسونيه   

49- مهاريشيه 

50- مهديه    

51- مورمون 

52- مونيه و يا حركت توحيدي صن مون

53- نصرانيت  

54- نصيريه    

55- نورسيه   

56- هندويت 

57- وجوديه  

58- يزيديه    

59- يهود دونمه

60- يهوديت 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

مقدمهء مترجم

ان [ا1] الحمد لله نحمده و نستعينه و نستغفره و نعوذ بالله من شرور أنفسنا و من سيئات  أعمالنا من يهده الله فلا مضل له و من يضلله فلا هادي له و أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا عبده و رسوله، صلوات الله عليه و على آله و أصحابه و سلم  تسليما كثيرا . . .

 در اين شكي نيست كه بخش روحي و معنوي هر جامعه و ملت را همانا افكار و معتقداتش  تشكيل ميدهد، و تا وقتيكه مفكوره و معتقدات آن درست و خالي از انحرافات باشد، سلوك و اخلاقش نيز رضايت بخش و پسنديده خواهد بود، ولي هرگاه با نفوذ اجانب و بيگانگان افكار منحرف داخل جامعه گردد آنگاه ملت و جامعه دچار بي نظمي و تصادمات فكري و عقيدتي خواهد شد، صهيونيزم جهاني، مبشرين كليسائي و ديگر حلقات مغرض چون بر اين نكته آگاه اند در راه منحرف ساختن جوانان مسلمان و مشوش كردن اذهان شان سخت كمر بسته اند تابدين وسيله آنان را از عقايد ناب اسلامي دور نموده افراد بي ماهيت و لاابالي سازند كه طبق ميل آنان حركت نمايند، بنابرآن بر علماء و دانشمندان مسلمان لازم است كه در راه جلوگيري از نشر و گسترش عقايد منحرف و غير اسلامي سعي و تلاش نموده نگذارند كه دستهاي پليد بيگانگان جوانان مارا به بيراهه بكشانند، لله الحمد در اين مورد علماء و دانشمندان روشن ضمير فعاليت هائي نموده اند و كتاب هائي تأليف كرده اند كه ميتوان از آنجمله كتاب «الموسوعة الميسرة في الأديان و المذاهب المعاصرة» را نام برد، كتاب مذكور با وجود خردي حجم و مختصر بودنش معلومات فراواني را با كمال دقت و امانت ارائه نموده است، ولي چون در اصل به زبان عربي نوشته شده بود اكثر برادران ما از آن بي بهره بودند، لذا ما آن را به زبان دري ترجمه نموديم تا تمام كسانيكه به زبان فارسي آشنائي دارند از كتاب مذكور سودمند شوند، و در ضمن اين عمل ما گامي در راه خدمت به اسلام و فرهنگ اسلامي شمرده شود.

-قبل از اختتام سخن ميخواهم توجه خوانندگان محترم را به نكات آتي جلب نمايم:

1- در بعضي از موارد كه بخاطر روشن شدن مطلب كلماتي از نزد خود افزوده ايم آن را داخل اينگونه  قوسها [  ] نموده  ايم تا امانت علمي در ترجمه به حد توان حفظ گردد.

2-چون هدف كتاب تنها معرفي اديان و مذاهب ميباشد لذا ما در راه ترديد و يا تأييد گروه ويا مذهبي قلم فرسائي نكرده ايم.

3-تاريخي كه بعد از نام شخصي در ميان دو قوس ذكر ميشود اشاره به وقت تولد و وفات شخص مذكور ميباشد، و اگر بعد از شخصيات دين و يا دولت ميايد اشاره به زمان زمامداري شان خواهد بود، ولي اگر به اين شكل (ت122) نوشته شده بود آن تنها تاريخ وفات را بيان نموده است.

4-در تاريخ بعضي اشخاص غلطي طباعتي صورت گرفته بود كه ما آنرا به كمك منجد اعلام اصلاح نموديم.

5-با توجه به اين نكته كه بعضي اصطلاحات علمي و سياسي در كتاب وجود دارد، ترجمهء آن مشكلاتي را با خود داشت، بنابرآن مترجم كه تلاش زيادي در راه دريافت معاني دقيق آن به خرج داده بازهم به اين باور است كه شايد سكتگي ها و اشتباهاتي وجود داشته باشد، لذا اميدوار است كه با دريافت رهنائي هاي سودمند دانشمندان محترم اين نقصيه را درچاپ هاي آينده مرفوع سازد.

6-در وقت ترجمهء خويش از ظبع دوم كتاب استفاده نموده ايم كه در سال 1409هـ/ 1989م طبع گرديده است.

 در پايان سخن از همهء برادران و دوستانيكه در انجام اين رسالت با ما همكاري نموده اند اظهار سپاس و قدرداني نموده از خداوند متعال براي شان اجر جزيل  و پاداش بزرگ خواهانم.

 

و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين.

م. ط. " عطائي"

                        


مقدمـهء كتاب

 الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام علي سيد الأنبياء والمرسلين وبعد000 دوست داريم كه براي خوانندگان محترم كتابي را پيشكش نمائيم كه آن پاره اي از حقايق را، از افكار و معتقدات برخي گروه هاي فكري وسياسي  احزاب، اديان، مذاهب وفرقه ها، تقديم نمايد، ومعلومات جديدي در باب خود باشد. عصرحاضر انقلاب وپيشرفتي را، در اتصالات وعلا قه ها، نقل افكــار ومعلومات، كوتاهي زمان ومكان، مشاهده ميكند كه هرگز در گذشـته نديده بود، بحدي كه گوئي تمام عالم يك قريهء كوچك است[1]انقلاب وپيشرفت مذكور عده اي از نتايج و مشكلات را به بار آورده كه مردم سابق به آنها دوچار نبودند ، از آن جمله اين كه گوشه گيري حالا براي هيچ كس ممكن نيست،نه افراد ميتوانند گوشه گيري اختيار كنند و نـه دولتها، واز آنجمله مشكلات اين كه افراد اين زمان خود را در مقابل موجي از معلومات پراگنده ومتناقض، از احزاب، گروه هاي سياسي، مذاهب، اديان وفلسفه ها، ميابند، كه نمي توانند حق را از باطل تمييز كنند0

-به همين منظور خواستيم براي آماده سازي كتابي علمي وموضوعي اقدام نمائيم كه تمام آن معلومات را در بر گيرد، و ازخلال آن  بتوانيم براي خوانندگان محترم بحث سريعي كه حقايق را در چوكات دقيق مو ضوعي  بگنجاند تقديم نمائيم، البته  بحثي خالي از اسهاب وپرگويي ، بدور ازسطحي گرايي وعدم تحقيق ، ملتزم به صدق وامانت، مجتنب از تاخت و تاز، ومعتمد بر مصادر ومراجع بنا برين ما آرزو منديم كه براي خوانندهء محترم يك حقيقت علمي را تقديم نموده باشيم 0

دراينجا مناسب است گفته شود كه بحث ما متوجه حركات ومذاهبي است كه فعلاًُزنده اند و وجود واقعي خويش را درعالم امروزي حفظ نموده اند ، اما حركات ومذاهبي كه فرسوده شده اند و زمان اثر آنها را از خود زدوده است و ازحافظهء تاريخ بدور افتيده اند ، از بحث ماخارج اند وبه آنها توجهي نكرده ايم.    

  ماكه به حركات ومذاهب ازبين رفته توجهي نكرديم ، وبحث خود را  متوجه مذاهب معاصرنموده ايم البته بدين معني نيست كه آنها ارزشي ندارند واينها باارزش اند، بلكه خواستيم با اين عمل خويش توشهء فكري وعلمي معتمدي براي جوانان عصرتقديم بداريم، تا بدين وسيله عقايد وافكار زمانهء خويش را بدانند ، و راه براي شان روشن گرديده، وبتوانند موقف مناسبي ، در پذيرش  و يا ترديد آن اتخاذ نمايند0       موضوعات كتاب را به ترتيب حروف ابجد تهيه نموده ايم كه آن دوفايدهء  مهم را در بر دارد : اول آساني يافتن موضوع، دوم: اضافه كردن هر موضوع جديدي كه در آينده دريافت شود، درجاي مناسبش، درچاپ هاي آينده به سهولت انجام خواهد شد0

طرزي كه در بحث از گروه ها، احزاب  واديان از آن پيروي شده قرار آتي مي باشد:

1-تعريف: وآن عبارت از شناخت مختصري است كه تقريباً همهء موضوع را به طور اختصار در بر مي گيرد 0

2-تأسيس وافراد برازنده : اينجا سخن از اوائل پيدايش حزب، اهداف رهبران، وعلل ايجاد آن ميباشد ، همچنان تعريف اشخاص برازندهء  آن كه از خود اثري در حزب گذاشته باشند ودرپيشبرد حزب سهم فعالي داشته باشند، تحت اين عنوان ذكر ميشود0

3-افكار ومعتقدات : درين بحث سخن از عقايد ، افكار، خصوصيات مهم حزب ، سلوك افراد حزب، طرز تفكر آنان، ذكر مبادي واساسات حزب، وهرآنچه كه به آنها تعلق ميگيرد، ميباشد، اين بحث مهمترين و دراز ترين بحث در هر حركت ومذهب خواهد بود 0

4-ريشه هاي فكري و اعتقادي : دراين بحث ذكر منابعي مي شود كه حزب ويا افكار ومعتقداتش از آنها اخذ شده باشد 0

5-انتشار وجاهاي نفوذ : زيز اين عنوان ذكر جاهائي ميشود كه عقايد وافكار حزب آنجا وجود داشته باشد ، وهمچنان اندازهء نفوذ واسباب تأييد وقوت آن ، ياد آوري مي گردد0

 6-مراجع: اينجا ذكر مراجعي ميشود كه در بحث از آن استفاده شده، تا اگركسي بخواهد كه معلومات بيشتري حاصل كند به آن مراجع روي بياورد0

قبل از شروع دركتاب مناسب است كه براي خوانندگان محترم معذرت خويش را، از كمبوديها وناهنجاري هائي كه دركتاب ميابند تقديم بداريم ، زيرا مشكل بودن موضوع ، وتنوع مباحثش، علاوه بر پيچيدگي آن وكمي مراجع براي بعضي مذاهب همهء اينها موانع قويي در راه رسيدن به مطلوب ايجاد ميكنند، ليكن كوشش ما درين كار آنست كه هدف ما، كه عبارت از تقديم نمودن مجموعه اي از معلومات معتمد به شكل مسلسل است، برآورده شود0  

  و اميدواريم كه دركار خود موفق شده باشيم ، وتاحدي كاميابي را به دست آورده باشيم ، همچنان آرزومنديم كه درآينده ،با اضافه نمودن موضوعات جديد ومراجعهء موضوعات سابقه نيز خدمتي به كتاب نماييم، به همين مناسبت ما به آراء، نظريات وملاحظات برادران خواننده ضرورت داريم، خصوصاًَبه نظريات آنانيكه مشغول به مباحث علمي اند ، يعني مباحثي كه كتاب  بر آنها مشتمل است،نظريات

وملاحظاتي كه براي ما بيايد إن شاء مورد توجه جدي قرار خواهد گرفت 0

ومن الله التوفيق

مدير عمومي مركز عالمي جوانان مسلمان

د. مانع ابن حماد الجهني


اباضيـه

تعريف:

 اباضيه گروهي ميانه رو از گروه هاي خوارج است، مگر پيروان اين مذهب خود را از جملهء خوارج نمي شمارند، بلكه مذهب خويش را مذهبي اجتهادي و فقهي  از مذاهب اهل سنت ميدانند، مثل مذاهب چهار گانهء ديگر اهل سنت، يعني :  حنفي، مالكي، شافعي و حنبلي0

 تأسيس وافراد برازنده:

- تأسيس كنندهء اين مذهب عبدالله بن اباض مقاعسي مرُي است، كه به اباض منسوب مي شود و آن قريه اي در يك جانب يمامه است.

- از اشخاص برازندهء شان جا برابن زيد ( 21- 96هـ )  است، وي از جملهء كسانيست كه نخستين تدوين كنندگان حديث شمرده ميشوند، علوم خويش را از عبدالله ابن عباس، عائشه، انس ابن مالك، عبدالله ابن عمر و ديگر بزرگان صحابه ، اخذ نموده است.

-ابوعبيده مسلمه ابن ابي كريمه : از مشهور ترين شاگردان جابرابن  زيد است.

وي بعد از جا برابن زيد مرجع اباضيه گرديد ، ومشهور به لقب " قفاف" است.

-ربيع بن حبيب فراهيدي: وي در نصف قرن دوم هجري زندگي نموده، ومسندي [كتابي به طرزمسند] از احاديث نيز تصنيف نموده كه بنام (مسند ربيع بن حبيب) ياد ميشود، اين كتاب مطبوع ومتداول است.

-ازجملهء  امامـان شان درشمـال افريـقا، در دوران حكومـت عباسي: حـارث بن

 تليد، بعد از وي ابوخطاب عبدالاعلي بن السمح معافري،  بعد از وي ابو حاتم يعقوب بن حبيب، بعد از وي حاتم مروزي بود0

-آن امامان شان كه بعد از يكديگر، در دولت رستمي بر تاهرت مغرب حكومت كردند عبارت اند از: عبدالرحمن، عبدالوهاب، افلح، ابوبكر، ابواليقظان، ابو حاتم0           -از جملهء علماء شان :

1-سلمه بن سعد: وي در اوائل قرن دوم، مذهب شان را در افريقا نشر نمود0

2-ابن مقطع الجنوني: علوم خويش را دربصره فرا گرفت ، بعد به وطن خود، در (جبل نفوسه) كه در ليبيا واقع است، باز گشت تا درنشر مذهب اباضي سهم گيرد0

3-عبد الجبار بن قيس مرادي : وي در دوران امام شان حارث بن تليد، قاضي بود0

4-سمح ، ابوطالب: وي از زمرهء علماء شان در نصف دوم قرن دوم هجري به شمار ميرفت0 در دوران عبدالوهاب بن رستم تا مدتي وزير وي بود ، بعدا منحيث والي وي بر جبل نفوسه واطراف آن در ليبيا ايفاي وظيفه نمود0

5-ابوذر ابان بن وسيم : از جملهء علماء شان، در نصف اول قرن سوم هجري بوده، ومنحيث والي براي افلح بن عبدالوهاب، بر مناطق طرا بلس ايفاي وظيفه نموده است.

افكار ومعتقدات :

-اباضيها به تنزيه مطلـق پروردگار دعـوت مي كنند، وآنچـه از قرآن كـريم و

احاديث شريف را كه ظاهرا افادهء تشبيه مي نمايد طوري تأويل مي كنند كه معني داشته باشد ومفضي به تشبيه نشود، اسماء حسني وصفات را براي خداوند عزوجل ثابت مي نمايند، همانطوري كه خداوند آنها را براي خويش ثابت كرده است ، ( مثلا ) استواء خداوند برعرش بايد تأويل مجازي شود، ودست خداوند (كه در قرآن آمده ) بايد به قوت ويا به نعمت تأويل شود0

-به ديدار خداوند  در آخرت قائل نيستند، و در اين مورد از اين ايت: (لاتدركه الأبصار) استدلال مينمايند.

-برخي مسائل آخرت را ، از قبيل ترازوي اعمال وپل صراط وغيره، تأويل مجازي ميكنند.

-افعال انسان را خداوند خلق كرده، وخود انسان كسب نموده است، درين مسئله آنان موقف وسطي ميان قدريه و جبربه اتخاذ نموده اند0

-صفات خداوند زياده بر ذات خداوند نيست بلكه عين ذات خداوند  هستند0

-قرآن كريم نزد آنان مخلوق است0

-به «المنزلة بين المنزلتين» قائل نيستند [چنانكه معتزله ها به آن قائل اند]يعني ميان كفر وايمان جاي سومي وجود ندارد زيرا آندو، مانند زندگي وموت، ومانند حركت وسكون ضد همديگر اند، وميگويند هر گاه كسي از ايمان خارج شود

 

 

دركفر داخل مي شود،[ چون جاي سوم وجود ندارد] ، بنابرين كسي كه مؤمن نبود حتـمي كافراست، درين مسئـله به اين قول خداوند  استدلال ميكنند: (إماشاكرا وإماكفورا ).

-مردم به نظر آنها به سه گروه تقسيم مي شوند:

1-مؤمناني كه تقاضاهاي ايمان خويش را پوره كرده اند 0

2-مشركاني كه شرك شان ظاهر و آشكار است0

 3-گروهي كه كلمهء توحيد را مي خوانند وبه اسلام معترف اند، ولي در سلوك وعبادت ملتزم به اسلام نيستند ، بنابرين اينها مشرك نيستند زيرا به توحيد ويكتايي خداوند  اقرار دارند ، ومؤمن نيز نيستند، چون آنان به  آنچه ايمان تقاضا دارد ملتزم نيستند ، پس اين گروه در احكام دنيا بامسلمانان اند، به خاطر اقرار شان به توحيد، ودر احكام آخرت، به خاطر عدم وفاي شان به ايمان  ومخالفت شان با آنچه توحيد تقاضا مي كرد بامشركين اند0

-وطن مسلمانان ديگر كه مخالف آنان اند دار توحيد است، جز اردوگاه پاشاه كه آن دار بغي ميباشد0

- عقيده دارند كه مخالفين شان، از اهل قبله، كافر هستند نه مشرك، عروسي ومناكحه با آنان جائز است، ميراث بردن ميراث دادن به آنها حلال است، غنيمت اموال شان از قبيل سلاح، اسپ وغيره اسباب جنگي درست بوده، وغنيمت اشياء ديگر شان حرام است0                                                               

 -مرتكب كبيره كافر است، وممكن نيست كه در حال گناه كردنش و اصرارش بر

آن، بدون توبه از آن، داخل جنت شود، زيرا خداوند گناهان كبيره را، براي مرتكبين آن، تاكه قبل از مردن توبه نكنند، نمي بخشد0

-بالاي كسيكه گناهي از گناهان كبيره را مرتكب مي شود لفظ "كافر" را استعمال مي كنند، آنهم به اين فكر كه اين كفر كفر نعمت است، نه كفر ملت، ولي اهل سنت والجماعت بالاي وي كلمهء " عاصي "يا " فاسق " را استعمال مي كنند ، وبه نظر اهل سنت كسي كه درين حال ( درحال فسق وعصيان ) بميرد در دوزخ تا وقتي عذاب مي شود كه ازگناه پاك شود، بعد ازآن به جنت برده ميشود.

-خلافت مخصوص به قريش نيست، بلكه هر مسلماني كه در آن شرائط خلافت موجود باشد صلاحيت خلاف را دارد، و هر خليفه اي كه منحرف شود مناسب است بر طرف كرده شود و ديگري در جايش تعيين گردد0

-خلافت به طريق وصيت در مذهب آنان باطل و نادرست ميباشد، و بايد خليفه از راه بيعت تعيين گردد وتعدد خلفاء ( پادشاهان ) در چندين جاي درست است.

-قيام در مقابل پادشاه ظالم را نه واجب مي دانند و نه هم از آن منع ميكنند، بلكه آنرا جائز مي دانند، اما وقتي اوضاع براي قيام مناسب باشد، و ضرر قيام هم كم ارزيابي شود آنگاه همين جواز به طرف وجوب نزديك ميشود، و اگر اوضاع براي قيام مناسب نباشد  و ضررها هم زياد به نظر بيايد ودرحصول مطلوب هم چندان اطمئنان وجود نداشته باشد آنگاه جواز به طرف عدم جواز ومنع نزديك ميشود،بازهم درهيچ وضع از قيام منع صورت نمي گيرد، وكتمان حق ( و بازنشتن)  در صورتيكه پادشاه ظالم باشد، به هيچ وجه خوشايند نيست0

-ميگويند: پدر پدر [باباي پدري] در نگهداري طفل [حضانة] از مادر مادر [مادر كلان] مستحقتر است، واكثر مذاهب به خلاف آن قائل اند0

-ميگويند: پدركلان برادران را از ميراث محروم ميسازد در حاليكه ديگر مذاهب قائل اند كه برادران با پدركلان در ميراث شريك مي شوند.

-نزد آنان دعاء كردن به شخص به خوبي هاي جنت و آخرت درست نيست مگر به شخصي كه مسلمان باشد و مقتضيات دين خودرا به طور كامل آنجام دهد و به سبب طاعت خويش مستحق ولايت باشد أما دعاء كردن به نيكي هاي دنيا و يا به خيرهائيكه إنسان را أز أهل دنيا بودن برهاند و أهل آخرت سازد اين نوع دعاء براي هر مسلمان درست است چه متقي باشد و چه گنهگار.

-آنان گروهي ميداشته باشند بنام ( حلقة العزابة) كه تعداد محدودي را در بر ميگيرد و متشكل از أفراد دانشمند و مصلح أهل قريه مي باشد، اينان تنظيم امور ديني،  تعليمي، إجتماعي و سياسي جامعهء اباضي را بدوش دارند همچنان اينها در زمان ظهور و دفاع حيثيت مجلس شوري را دارا ميباشند  أما در زمان خمول وكتمان وظايف إمام را بذمه ميگيرند و أمور إمامت را پيش ميبرند. 

-آنان گروپ ديگري دارند بنام ( ايروان ) اين گروپ مجلس شوري را  تشكيل ميدهد و همكار (حلقة العزابة) ميباشند، بنابرآن اين گروپ قوهء دوم را در قريه تشكيل ميدهد، يعنى بعد از قوهء عزابة اينها هستند .

-در ميان خويش حلقاتى تشـكيل ميدهند كـه متصدي جمع آوري زكاة و توزيع

آن به مستحقين و فقراء ميباشند، و از خواستن زكاة، كمك و هر نوع چشم داشتن در مال مردم شديدا منع مينمايند .

-از گروه اباضي چندين فرقهء ديگر انشـعاب كرد كه حـالا از آنان أثري باقي

نيست و آنان قرار  آتي اند:

-حفصيه: پيروان حفص بن أبي المقدام.

-حارثيه : پيروان حارث اباضي.

-يزيديه : پيروان يزيد بن انيسه.

 -سائر اباضي ها از افكار اين گروه ها بيزاري خويش را اعلان نموده اند و آنان را  بخاطر پرا گنده گويى و دوري شان از خط سير اصلي اباضي كه تا امروز باقي است كافر ميدانند.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-اباضي ها  به قرآن، حديث،  إجماع، و قياس اعتماد نموده از آنها استدلال مينمايند.

-از مذهب أهل ظاهر نيز متأثر اند  چون در بعضي مواضع نصوص ديني را  تفسير ظاهري و حرفي مينمايند.

-همچنان از مذهب معتزله متأثر بوده قول  به مخلوق بودن قرآن كريم مينمايند.

انتشار و جاهاي نفوذ :-

آنان در جنوب جزيرة عربي نفوذ و ظهوري داشتند، بحديكه به مكهء مكرمه و مدينهء منوره رسيده بودند و در شمال افريقا  دولتي  داشتند  بنام  دولت  رستميه كه

پايتختش تاهرت بود.

-حكمروائي آنان در شمال افريقا به مدت يكصد و سي سال پي در پي بطور مستقل ادامه يافت تا آنكه فاطمي ها حكومت شان را از ميان برداشتند.

-اباضيه در عمان نيز دولتي مستقل برپا كردند كه تا عصر حاضر نيز حكمفرمايان اباضي بر آن حكومت ميكنند.

-از جاهاي تاريخي شان ( جبل نفوسه) در ليبيا ميباشد، كه پايگاه شان بوده و از همان جابه نشر مذهب اباضي پرداخته و امور گروه اباضي را تنظيم مي نمودند .

-آنان وجود خويش را تا امروز در عمان , حضرموت, يمن , ليبيا , تونس، الجزائر، و صحراء عربي حفظ نموده اند.

مراجع:

1-الإباضية في موكب التاريخ          على  يحيى  معمر- مكتبة   وهبه    القاهرة

                                              1284هـ\ 1964م.

2-المذاهب الإسلامية                     محمد أبوزهرة –المطبعة النموذجية.

3-الفرق الإسلامية                        (ذيل كتاب شرح المواقف للكرماني)  تحقيق

                                              سليمة عبد الرسول – مطبعة ارشاد – بغداد

                                               -1972م

4- إسلام بلا مذاهب                    د.مصطفى الشكعة- الدار المصرية للطباعة و النشر–

                                              بيروت.

5- الملل و النحل                         للشهرستاني-الطبعة الثانية-دار المعرفة-بيروت.

6- الإباضية بين الفرق الإسلامية       على يحيى معمر-مكتبة وهبه-ط1–1396هـ

                                              /1976م - القاهرة .

7-الفرق بين الفرق                        عبدالقادر البغدادي.

8- مقالات الإسلاميين                   أبو الحسن الأشعري.

9- الفصل في الملل و الأهواء             أبو محمد بن حزم.

     و النحل

10- المذاهب و الفرق و                 عبدالقادر شيبه أحمد .

       الأديان المعاصرة

11- الفرق الإسلامية في الشمال        فردبل ترجمة عبد

       الافريقا                               الرحمن  بدوي .

12- تاريخ فلسفة الإسلام               د. يحيى هويدى.

 

 

 


اخوان المسلمين

تعريف:

اخوان المسلمين بزرگترين حركات اسلامي معاصر است، شعارش بازگشت به سوي اسلام حقيقي ميباشد، اسلاميكه مطابق قرآن و سنت باشد , ميخواهد كه شريعت اسلامي در زندگي انسانها تطبيق شود، حركتي است كه در مقابل سيلاب " علماني" در مناطق عربي و اسلامي و سائر مناطق مي ايستد و مقاومت ميكند.

تأسيس و افراد برازنده:

-مؤسس اين حركت شيخ حسن البنا (1224-1268هـ) (1904-1949م) است، وي در قريه اي از قريه هاي بحيرهء مصر تولد شد، و در يك خاندان متدين نشو و نمو نمود كه آثار آن در تمام زندگي اش جلوه گر بود.

-در پهلوي تعليمات ديني اش در خانه و مسجد در مدارس حكومتي نيز درس خواند و بعدا  به دارالعلوم در قاهره پيوست و در سال ( 1927م) از آنجا فارغ شد.

-در يكي از مدارس ابتدايى اسماعيليه مدرس تعيين شد و در آنجا فعاليت ديني اش در ميان مردم شروع شد، خصوصا در قهوه خانه ها و در ميان كاركنان كانال.

-در ماه ذو القعده  1327هـ / ابريل 1928م تهداب حركت اخوان المسلمين گذاشته شد.

-در 1932م استاد حسن البنا به قاهره انتقال نمود وبا انتقال وي حركت نيز به قاهره انتقال كرد.

-در سـال 1352هـ/1932م جريـدهء هفـته وار ( اخوان المسلمين) انتشار يافت

و مدير آن استاد محب الدين خطيب (1303-1389هـ) ( 1886-1969م)  تعيين گرديد بعد از آن در سال (1357هـ/ 1938 م)  "النذير" انتشار يافت و بعد از آن در سال (1367هـ /1947م ) "الشهاب " به نشر رسيد ... و مجله ها و جريده هاي متعلق به حركت پيهم شروع به انتشار نمود.

 -در سال 1941م اولين هيئة تأسيسيه متشكل از صد عضو تشكيل يافت كه افراد آنرا خود حسن البنا انتخاب نمود.

 -اخوان المسلمين در سال 1948م در جنگ فلسطين شركت نمودند و با نيروي خاصي كه داشتند در معركه داخل شدند، اين رويداد را  استاد كامل شريف در كتاب خود ( الإخوان المسلمين في حرب فلسطين ) به تفصيل ذكر نموده است.

-در 8 نومبر 1948م محمود فهمي نقراشي – صدراعظم مصر در آن وقت- فيصله اي را صادر نمود كه طبق آن بايد جماعة اخوان المسلمين منحل گرديده دارايى هايش ضبط شود و افراد برا زندهء آن زنداني گردد.

-در دسمبر  1948م محمود فهمي ترور شد و اخوان المسلمين متهم به قتل آن گرديد، طرفداران محمود فهمي نقراشي در جنازه اش اعلان نمودند: سر حسن البنا در مقابل سر نقراشي،همان بود كه در12فروري 1949م حسن البنا تروركرده شد.

-در سال 1950م دوران وزارت نحاس آمد و مجلس دولت فيصله نمود كه: امر به انحلال جماعت باطل است و ديگر اساس ندارد بنابر همين فيصله قيودات از سر راه جماعت برداشته شد.

-در سال 1950م استاد حسن الهضيبـي (1306-1393هـ) (1891-1973م)

به حيث رهبر اخوان المسلمين تعيين گرديد، وي يكي از بزرگترين قاضيان مصر بود و چندين بار زنداني شده بود و در سال  1954م حكم اعدامش صادر شد بعدا از اعدام به حبس ابدي تخفيف يافت  ولي در سال 1971م براي آخرين بار از زندان رهايى يافت.

-در برج اكتوبر 1951م  روابط مصر و بريطانيا قوي گرديد بنابرين اخوان المسلمين جنگ هاي چريكي را ضد انگليس در كانال سويس آغاز كردند كه آن را كامل شريف  در كتاب ( المقاومة السرية في قناة السويس) ثبت نموده است .

-در 23 يوليو 1952م  افسران  مصري به سركردگي محمد نجيب انقلاب يوليورا با همكاري اخوان المسلمين براه انداختند ولى اخوان المسلمين بعد از پيروزي انقلاب اشتراك در حكومت را ترك كردند، زيرا هدف افسران از انقلاب واضح بود [يعني آنان حكومت اسلامي را نمي خواستند] جمال عبدالناصر ترك نمودن آنان را يكنوع دسيسه پنداشت و در ميان افسران و اخوان المسلمين تنش وخصومت ايجاد شد بعدا اين تنش و خصومت بالا گرفت و بحدي رسيد كه در سال  1954م حكومت به گرفتاري اخواني ها اقدام نمود وهزاران نفر آنان را تبعيد كرد، حكومت دراين اقدام خود اين را بهانه كرد كه:  اخواني ها مي خواستند جمال عبد الناصر را در ميدان المنشيه در اسكندريه به قتل برسانند،  در همين ايام شش تن آنان اعدام كرده شد كه آنان عبارت اند از: عبد القادر عوده, محمد فرغلى, يوسف طلعت، هنداوي دوير، ابراهيم الطيب، و عبد اللطيف.

-در سـال 1965-1966م بار ديگر خصـومت و تنـش ميان حكومـت و

اخوان شدت گرفت و حكومت بار ديگر به گرفتاري،  تعذيب و اعدام دست زد كه دراين بار سه تن را اعدام نمود و آنان عبارت اند از:

1-سيد قطب ( 1324- 1387 هـ ) 1906- 1966م) وي كسي بود كه مفكر دوم بعد از حسن البنا در جماعت اخوان المسلمين و يكي از رهبران مفكورهء جديد اسلامي شناخته مي شود.

* در سال 1954م زنداني شد ده سال را در زندان سپري نمود  و در سال 1964م به سفارش رئيس جمهور عراق عبد السلام عارف از حبس رها شد، ليكن ديري نگذشت كه دو باره به زندان برده شد و به حكم اعدام مواجه گرديد.

* وي چندين كتاب ادبي و فكري اسلامي نوشته كه از آنجمله است:  (العدالة الإجتماعية في الإسلام، خصائص التصور الإسلامي ومقوماته في ظلال القران، معالم في الطريق) و غيره.

2-يوسف هواش

3-عبد الفتاح اسماعيل.

-جماعت اخوان تا وفات عبد الناصر 28/9/1970م كار خويش را به طريق مخفي پيش مي برد.

-در دوران انور السادات افراد  جماعت تدريجا رهايى يافتند .

-بعد از هضيبي عمر تلمساني ( 1904- 1986م ) رهبر جماعت تعيين گرديد، مقام رهبري جماعت اخوان المسلمين با سر پرستي وي تمام دارايى هاي ضبط شده خويش را كه در دور عبد الناصر ضبط شده بود و همچنان همه حقوق خويش را  به طور كامل درخواست نمود  و رهبر جماعت افراد جماعت را به طريقي واداشت كه از خصومت و درگيري ها با حكومات بدور بمانند  و هميشه توصيه ميكرد كه بايد دعوت و كار خويش را به حكمت پيش برده تندروي و جانب واقع شدن را كنار بگذارند.

-بعد از أستاذ تلمساني محمد حامد ابونصر  رهبر تعيين گرديد وروش استاد تلمساني را در پيش گرفته از اسلوب وي استفاده كرد.

-تعدادي از افراد برا زنده اخوان المسلمين  در خارج مصرنيز ظهور نمودند كه برخي از آنها را اينجا ذكر ميكنيم:

1-شيخ محمد محمود الصواف كه مؤسس و رهبر اخوان المسلمين در عراق بود، وي چندين كتاب نوشته و در نشر اسلام در افريقا نقش بارزي داشت آنهم بعد از هجرتش از عراق و استقرارش در مكهء مكرمه سال 1959م.

2- دكتور مصطفى السباعي ( 1334-1384هـ) (1915-1964م) اولين رهبر عام اخوان المسلمين در سوريا، وي دكتوري خودرا سال 1949م از دانشكدهء شرعيات ازهر اخذ نمود، در سال 1948م گروپ هاي اخواني را به طرف فلسطين سوق داد و رهبري نمود،همچنان  در سال 1949م خودرا به حيث وكيل دمشق كانديد كرد، وي خيلي سخنور و خطيب ممتاز بود،  سال 1954م دانشكده شرعيات را در دمشق تأسيس كرد وخودش اولين رئيس آن بود، وي چندين كتاب نوشته كه از جمله آنها (السنة و مكانتها في التشريع الإسلامي، المرأة بين الفقه والقانون، قانون الأحوال الشخصية) وغيره ميباشد.

3-در 13 رمضان 1364هـ مطابق 19/11/1945م جماعت اخوان المسلمين در اردن تأسيس گرديد  و اولين رهبر آن شيخ عبد اللطيف أبو قوره بود، سال 1948م وي گروپ هاي اخوان المسلمين را در اردن به طرف فلسطين قيادت نمود.

-در 26/11/1953م استاذ محمد عبد الرحمن متولد سال (1919م) ناظر عام بر اخوان المسلمين در اردن تعيين گرديد و تا حالا درمنصب خود ايفاء وظيفه ميكند، وي سه قطعه شهادت نامهء علمي را دارا ميباشد.

 افكار و معتقدات:

-برداشت اخوان المسلمين از اسلام اين است كه: اسلام همه شمول بوده مقتصر به جانبي نيست.

-اخوان المسلمين ميكوشند كه دائرهء كارشان وسعت پيداكند و حركت جهان شمول وعالمي گردد.

-حسن البنا حركت را چنين معرفي نموده ميگويد: ( اخوان المسلمين دعوت سلفي، طريقهء سني، حقيقت صوفيه، هيئة سياسي، گروه رياضت كشيده،  پيوند علمي و ثقافتي، شركت اقتصادي و مفكورهء اجتماعي است).

 -حسن البنا مؤكدا ميگويد: شعار و علامات اخوان المسلمين امور آتي است:

1-دوري از مواضع اختلاف.

2-دوري از بدگويى بزرگان .

3-دوري از فرقه گرائي و حزب گرائي.

4-توجه جدي به خود سازي و مرحله به مرحله پيش رفتن.

5-ترجيح دادن جانب عملي به نسبت جانب دعوائي و اعلانات.

6-توجه جدي به جانب جوانان .

7-سرعت انتشار در قريه ها و شهرها.

-وي ميگويد: خصوصيات اخوان امور ذيل ميباشد:

* دعوت رباني است زيرا اساسي كه محور اهداف ماست همانا نزديكي مردم به پروردگارشان ميباشد .

* دعوت جهان شمول وعالمي است،  زيرا اين دعوت متوجه همهء مردم است و همه مردم در نظر دعوت برادر هم اند، اصل شان يكي، پدرشان يكي، نسب شان يكي است، برتري ميان شان فقط به تقوى است  و به خير و فضيلتي است كه به جامعه تقديم مينمايند.

* دعوت اسلامي است چون منسوب به سوي اسلام ميباشد.

-أستاذ حسن البنا ميگويد: مراحل كار مطلوب از برادر راستين به ترتيب آتي است:

1-إصلاح شخص خود تاكه جسم قوي, خلق حسن, فكر روشن، وعقيدهء سالم داشته باشد، عبادتش درست باشد، و بركسب توانا باشد.

2-إصلاح خانواده مسلمان, يعني أهل خانواده اش را وادار به احترام مفكورهء خود سازد و همچنان آنان را وادار بسازد كه آداب اسلامي را در تمام امور خانوادگي خويش رعايت نمايند.

3-رهنمايى جامعه توسط تعميم خير و صلاح و مقابله با بدي ها و منكرات.

4-آزاد سـازي وطـن از هر نوع تسلـط سياسي , اقتصادي و روحي بيگانكان

 غير مسلمان.

5- إصلاح حكومت تا كه واقعا إسلامي باشد.

6-باز گردانيدن مراكز حكومتي به امت إسلامي  توسط آزاد سازي ممالك إسلامي و زنده ساختن مجد و عزتش.

7-تعميم همهء عالم به نشر دعوت اسلامي در هرگوشه و أكناف آن تاكه ديگر فتنه اي باقي نماند  و دين همه اش ازآن خدا باشد (و يأبي الله إلا أن يتم نوره) و خداوند U نور خودرا پوره كردني است .

-أستاذ حسن البنا مراحل دعوت را به سه بخش تقسيم ميكند:

1-تعريف.                      2-ساختن .               3-إجراء نمودن.

-أستاذ بنا در « رسالة التعاليم »  ميگويد: (أركان بيعت ما ده چيز است آنان را بـياد داريد:

(فهم، إخلاص، عمل، جهاد، قرباني، ثبات، تجرد، برادري، و اعتماد) بعد از آن به شرح هر يكي از اين اركان ميپردازد سپس ميگويد: ( أي برادر راستين اين خلاصهء دعوت تو و مختصر مفكورهء توست و ميتواني كه همهء اين اركان را در پنج كلمه خلاصه سازي : الله هدف ماست, رسول اللهe رهبر ماست, قرآن قانون ماست,  جهاد راه ماست، شهادت آرزوي ماست. و ميتواني كه مظاهر و أعمال آن را در پنج كلمهء ديگر خلاصه سازي : صاف و ساده بودن، تلاوت قرآن كريم، نماز، نظامي بودن، و أخلاق).

-أسـتاذ سيـد قطب فهم خود و فـهم اخوان المسلمين را از اسلام در كتـاب

خود (خصائص التصور الإسلامي و مقوماته) منعكس ساخته ميگويد: خصائص تصور اسلامي بر اينها استوار است: (رباني بودن .. ثبات .. شمول .. توازن .. مثبت بودن .. واقع گرائي و توحيد)  بعد مؤلف مذكور براي هر يكي ازين خصائص فصل مستقلي منعقد ميسازد و آنرا شرح داده  معنايش را واضع ميكند.

-سمبول اخوان المسلمين دو شمشير به شكل متقاطع كه در ميان شان قرآن كريم قرار دارد  و اين كلمه قرآني «واعدوا» و اين سه كلمه ديگر: حق، قوة، حرية، ميباشد.

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-اخوان المسلمين  تأكيد بر ضرورت جستجوي دليل و اهميت بازگشت به سوي دو منبع اصلي يعني قرآن و سنت  و پرهيز از هر نوع شرك بخاطر رسيدن به توحيد كامل مينمايند، اين همه را از دعوت سلفي اخذ نموده اند.

-دعوت شان از دعوت شيخ محمد بن عبد الوهاب، از دعوت سنوسي، و از دعوت سيد رشيد رضا متأثر است و اغلب اين دعوت ها در حقيقت گسترش مكتب شيخ ابن تيميه متوفى سال 728هـ 1328م ميباشد كه آن مأخوذ از مدرسهء احمد بن حنبل رحمه الله تعالى است.

-اخوان المسلمين از صوفيه نيزاموري را كه به تهذيب و تربيه نفس تعلق دارد و نفس را به مدارج كمال بالا ميبرد اخذ نموده اند همانطوريكه صوفيان اوائل بودند يعني سالم بودن عقيده و دوري از هر نوع بدعت، كجروي، ذلت و امورسلبي.

-حسن البنا مفاهيم سابقه را در دعوت خود گنجانيده وعلاوه بر آن اموري را كه عصر تقاضـا ميكند از قبـيل مقاومت و ايستادگي در مقـابل افكاري كه در همه

 مناطق عموما و در مصر خصوصا رو به گسترش نهاده، نيز درج نموده است.

 انتشار و جاهاي نفوذ:

-حركت در اسماعيليه شروع شد و از آنجا به قاهره انتقال نمود و از آنجا به اكثر شهرها و قريه هاي مصر نشر شد، شاخه هاي اخوان در مصر در اواخر دهه چهل به ( 3000) شاخه رسيده بود كه اين شاخه ها تعداد كثيري از اعضاء را در خود گنجانيده بود.

-حركت به مناطق عربي ديگر نيز منتقل شد و وجود قابل ملاحظه اي در سوريه،  فلسطين،  أردن،  لبنان،  عراق،  يمن، سودان، و غيره پيدا كرد و الحال  در اكثر اكناف عالم پيرواني دارد.

مراجع:

1-حسن البنا                                 مبادئ و اصول  في مؤتمرات خاصة- المؤسسة

                                              الإسلامية -دار الشهاب بالقاهرة – ط1 -1400هـ

                                                  /1980م.

2-قانون جمعية الإخوان                    مطبعة الإخوان المسلمين–1354هـ.

    المسلمين العام المعدل

3-الإخوان المسلمين                         أحداث صنعت التاريخ – محمود  عبد الحليم – دار

                                                  الدعوة-الإسكندرية-ط1-مطابع جريدة السفير-

                                                  1979م.

4-حسن البنا الداعية                         أنور جندي- دار القلم- بيروت.

    الإمام المجدد الشهيد

5-الشهيد سيد قطب                        يوسف العظم- دار القلم- بيروت.

6-الإخوان المسلمون                        د.زكريا سليمان بيومي- مكتبة وهبة  - القاهرة.

   و الجماعات الإسلامية     

7-مذكرات الدعوة و الداعية              حسن البنا-المكتب الإسلامي-ط4-بيروت–

                                                 1399هـ/1979م.

8-مجموعة رسائل الإمام                    دار الشهاب – القاهرة.

    الشهيد حسن البنا

9-الإخوان المسلمين                        د.ريتشارد ميتشل- ترجمة عبد السلام رضوان -مكتبة

                                                 مدبولى–ط1 -القاهرة 1977م.

10-الإخوان المسلمين كبرى               اسحاق موسى الحسيسي.

     الحركات الإسلامية الحديثة

11-كبرى الحركات                        محمد على ضناوي –ط1-القاهرة –الجماعة الإسلامية

     الإسلامية في العصر الحديث            الحديثة جامعة القاهرة- صوت الحق-8.

12-الإخوان المسلمين                       محمد شوقي زكي.

     و المجتمع المصري


استشراق

ORIENTALISM

تعريف:

 استشراق يك موج فكرى است كه متصدي  تحقيقات مختلف  از شرق اسلامي مي باشد، تحقيقاتي كه مشتمل بر: تمدن، اديان، آداب، لغات، و ثقافت آن مي شود، اين گروه در  ايجاد تصورات و پندارهاي غرب در بارهء عالم إسلامي سهم گرفته از پشتوانهء فكري آن در مقابلهء تمدنها در ميان آندو استفاده نموده است.

تأسيس و أفراد برازنده:

1-اوائل تأسيس:

-تعيين شروع استشراق خيلي مشكل است  زيرا بعضي از تاريخ نويسان ابتداء آن را به زمان دولت اسلامي در اندلس بر ميگردانند، در حاليكه بعضي ديگر آن را به دوران صليبيان ميرسانند.

-ليكن استشراق لاهوتي وقتي به شكل رسمي شروع شد كه انجمن كليسايى  فيينا سال 1312م فيصله اي مبني بر ايجاد مراكز زبان عربي  در چندين دانشگاه اروپايى صادر نمود.

-مفهوم استشراق در اروپا فقط در اواخر قرن هجدهم ميلادي آشكار گشت اولين بار در سال 1779م در انجلترا آشكار شد و در فرانسه سال 1799م ظاهر گشت و در قاموس اكاديمي فرانسه در سال 1838م اين كلمه درج گرديد.

-جربردي اورليـاك ( 938-1003م )Jerbert de oraliac  كـه از جملـهء رهبـانان

 بندكتيه بود به اندلس رفت و نزد استادان آنجا درس خواند و بعد از بازگشتش (999-1002م) به حيث حبر اعظم «عالم بزرگ» بنام سلفتر دوم تعيين گرديد، بنابرين وي اولين پاپ فرانسوي به شمار ميرود.

-در سال 1130م  رئيس اسقف هاي طليطله به ترجمهء بعضي كتاب هاي علمي عربي اقدام نمود.

-جيراردي كريمون ( 1114-1187م) Gerard  de Gremona ايطاليايى به طليطله رفت وآنجا دست كم 87 كتاب را درفلسفه، طب، فلك، ورمل اندازي ترجمه كرد.

-بطرس المكرم ( 1094-1156م) Pierre Le venerable فرانسوي از جملهء رهبانان بندكتيه و رئيس دير كلوني بود  وي به تشكيل گروهي از مترجمين اقدام نمود، البته بخاطر حصول شناخت از اسلام، وي خودش ناظر و مراقب براولين ترجمهء معاني قرآن كريم بود كه سال 1143م به لغت لاتيني توسط روبرت اوف كيتون Robert of Ketton انگليس انجام يافت.

-يوحنا اشبيلي  يهودي بود بعد نصراني شد وي در اواسط قرن دوازدهم ظهور نمود  و به علم نجوم توجه كرد، وي به همكاري ادلر اوف باث چهار كتاب أبومعشربلخي (1133م) را به عربي نقل كرد.

-روجر بيكون ( 1214-1294م) Roger  Bacon. انگليس، علوم خود را در اكسفورد و پاريس فرا گرفت، و دكتوري خودرا در رشته لاهوت اخذ نمود، كتاب مرآة الكيمياء را از عربي ترجمه  كرد، (نورمبرج 1521م).

 

2-مستشرقين  منصف:

-هادريان ريلاند ( ت1718م ) Hardrian Roland :وي استاذ لغات شرق در دانشگاه اوترشت در هولندا بود، كتابي دارد بنام ( الديانة المحمدية) در دو جزء، به لغت لاتيني، ليكن كليسا  كتاب وي را در اروپا در جملهء كتابهائي قرار داد كه استفاده از آنها ممنوع است.

-يوهان .ج. رايسكه (1716-1774م) j. J. Reiske : وي اولين مستشرق آلماني قابل ذكر است، بخاطر موقف ايجابي و ميلانش به اسلام متهم به كفر و زندقه شد، زندگي خشن و سختي سپري نمود و به مرض سل مرد، به كوشش وي مركز خوبي براي تدريس و تحقيق لغت عربي در آلمان ايجاد شد.

-سلفستر دي ساسي (1838م) SiIstre de sacy : وي توجه جدي به ادب و نحو نمود، و ازغور و بررسي در علوم اسلامي كناره گرفت، و به كوشش وي پاريس مركز تدريسات علوم عربي گرديد، وي از جملهء كساني بود كه رفاعهء طهطاوي با ايشان ملاقات و ديدار نموده بود.

-توماس ارنولد انگليس ( 1864-1930م): وي كتابي دارد بنام ( الدعوة إلى الإسلام) كه به تركي، اردو، و عربي ترجمه شده است.

-غوستاف لوبون: وي مستشرق فيلسوف ماديگرا  بود به هيچ دين ايمان نداشت، انصاف وي و توصيفش از تمدن اسلامي، در مباحث و كتبش باعث شده كه  غربي ها به آن توجهي نكنند و از وي ستايشي ننمايند.

-زيـجريد هونكه: نوشـته هاي وي نيز منصفـانه است، و در كتاب مشهور

خود (شمس العرب تسطع علىالغرب) تأثير تمدن عربي بر غرب را ابراز نموده است.

-و از جملهء منصفين: جاك بيرك، انا ماري شمل، كار لايل، رينيه جينو، دكتور جرينيه و جوته آلماني اند.

3-مستشرقين متعصب:

-جولد زيهر Goldizher (1850-1920م) : وي يهودي بود از مجارستان ، از جملهء كتاب هايش ( تاريخ مذاهب التفسير الإسلامي) است ، وي رئيس علوم اسلامي در همه اروپا گرديد.

-جون ماينارد  J  Maynard. امريكايى : خيلي متعصب بود، و از جملهء نويسندگان مجلهء ( الدراسات الإسلامية) است.

-س. م. زويمر S. M. Zweimer : وي مستشرق و از جملهء مبشرين بود، و همچنان مؤسس مجلهء امريكايى (العالم الإسلامي) بود، كتابي بنام (الإسلام تحد لعقيدة) دارد كه سال 1908م طبع گرديد، و كتابي هم بنام ( الإسلام) دارد كه آن عبارت از مجموعهء مقالاتي است كه به مجلس دوم تبشيري لكهنؤ هند ، سال 1911م تقديم كرده شد.

-غ. فون. غرونباوم G. Von Grunbaum. آلماني يهودي: در دانشگاه هاي امريكا درس خوانده ، كتابي دارد بنام ( الأعياد المحمدية 1951م) و كتابي هم بنام (دراسات في تاريخ الثقافة الإسلامية 1954م).

-ا. ج. فينسينك A. J. Wensink  دشمن اسلام، وي كتابي دارد بنام ( عقيدة الإسلام 1932م).

-كينيث كراج K. Gragg امريكايى متعصب، كتابي دارد بنام (دعوة ومئذنة 1956م).

-لوي ماسينيون L. Mssignon. فرانسوي مبشر، وي بحيث مشاور در وزارت مستعمرات فرانسه براي امور شمال افريقا ايفاء وظيفه مينمود، كتاب (الحلاج الصوفي الشهيد في الإسلام)  كه سال 1922م از چاپ برآمد، از نوشتهء وي است.

-د. ب. ماكدونالد  D. B. Macdonald. امريكايى متعصب تبشيري، و كتابي دارد بنام (تطور علم الكلام و الفقه و النظرية الدستورية) كه سال 1930م چاپ گرديد، و كتابي هم بنام ( الموقف الديني و الحياة في الإسلام) كه سال 1908م به چاپ رسيد.

-مايلز جرين M. Green. سكرتر تحرير مجلهء شرق اوسط.

-د. س. مرجليوث Margoliouth. D. S.انگليس (ت 1940م): خيلي متعصب بود، طه حسين و أحمد امين در مكتب وي درس خوانده اند، وي كتابي دارد بنام (التطورات المبكرة في الإسلام) چاپ سال 1913م، و كتابي بنام ( محمد و مطلع الإسلام ) چاپ سال 1905م، و كتابي هم بنام ( الجامعة الإسلامية) كه سال 1912م به چاپ رسيد.

-1.ج. اربري A. J. Arberry.  انگليس متعصب دشمن اسلام، از جمله كتاب هايش ( الإسلام اليوم) چاپ 1943م، و ( التصوف) چاپ 1950م.

-بارون كارادي فو Baron Carra de voux فرانسوي متعصب، از بزرگترين نويسندگان دائرة المعارف الإسلاميه بود.

-هـ. ا. ر. جـب H. A. R. Gibb. انگليـس ( 1895-1965م)، ازجـملهء

كتاب هايش: (المذاهب المحمدي 1947م) و(الإتجاهات الحديثة في الإسلام 1947م) است.

-ر. ا. نيكولسون.R. A. Nickolson انگليسي، وي از اينكه اسلام دين روحي باشد منكر است، و اسلام را به مادي گرايى و عاري بودن از اخلاق عاليه انساني توصيف ميكند، كتاب ( متصوفوا الإسلام 1910م) و ( التاريخ الأدبي للعرب – 1930م) از تاليفات وي است.

-هنري لامنس يسوعي H. Lammans. ( 1872-1937م)، فرانسوي متعصب بود، كتابي دارد بنام ( الإسلام) و كتابي بنام ( الطائف)، و نيز از نويسندگان دائرة  المعارف الإسلاميه ميباشد.

-جوزيف شاخت J. Schacht. آلماني، متعصب و ضد اسلام بود، كتاب ( اصول الفقه الإسلامي) از وي است.

-بلا شير : در وزارت خارجهء فرانسه به حيث كار شناس در امور عرب و اسلام، كار مي كرد.

-الفردجيوم A. Geom.  انگليسي، وي متعصب و دشمن اسلام بود از جمله كتاب هايش: ( الإسلام) است.

افكار  و معتـقـدات:

اول: اهداف استشراق:

1-هدف ديني:

-باعـث بر ايـجاد استشراق همين هدف ديني بوده و در تمام مراحل دور و دراز

 خود همين هدف را باخود داشته است.

 -شبهه اندازي در صحت پيامبري محمد، و ايجاد كردن اين پندار كه حديث نبوي از ساخته و بافتهء خود مسلمانان طي قرون سه گانهء اول است.

 -شبهه اندازي در صحت قرآن كريم و طعن وارد كردن در آن.

 -بي ارزش جلوه دادن فقه اسلامي، و به وجود آوردن اين پندار كه آن مأخوذ از فقه رومي است.

-بدگويى لغت عربي و اين پندار كه لغت عربي قادر نيست قافلهء پيشرفت را همراهي كند.

-ايجاد اين گمان كه اسلام از منابع يهودي و نصراني أخذ شده.

-تبشير و نصراني سازي مسلمانان.

-پيش كردن أحاديث ضعيف و  موضوع براي تقويت افكار و معتقدات شان.

2-هدف تجارتي :

-مؤسسات وشركت هاي بزرگ و همچنان پادشاهان، بخاطر  شناخت و معرفت كشورهاي اسلامي، وجمع آوري معلومات از آنها، براي پژوهشگران مال هاي هنگفتي ميدادند، اين روش در دوران قبل از استعمار غرب بر جهان اسلام،  در قرن هاي نوزدهم و بيستم خيلي شايع بود.

3-هدف سياسي:

-ضعيف ساختن روح برادري ميان مسلمانان، و تفرقه اندازي، تا باشد كه سلطهء شان بر مسلمانان مستحكم گردد.

-توجه به لهجه هاي عاميانه، و بحث از عادت هاي رواج يافته.

-مؤظفين خويش را در مستعمرات متوجه آموزش لغات  و بحث از آداب و دين  همان مناطق ميكردند، تا بدانند كه چگونه بر آن مناطق حكمفرايى نمايند، و چه سياستي را در پيش  گيرند.

4-هدف علمي خالص:

-بعضي از مستشرقين فقط بخاطري به بحث و تحقيق  پرداخته اند كه حق و حقيقت را بشناسند، تعدادي از اين افراد به حقانيت اسلام پي برده و در آن داخل گرديده اند، كه از جملهء آنان اند:

* توماس ارنولد كه در كتاب خود ( الدعوة إلى الإسلام) خيلي با مسلمانان منصفانه رفتار نموده است.

* مستشرق فرانسوي ( دينيه) ، مسلمان شد و در الجزاير زندگي اختيار نمود، وي كتابي دارد بنام ( اشعة خاصة بنور الإسلام)، در فرانسه وفات نمود و در الجزاير  دفن گرديد.

دوم: مؤلفات بزرگ شان:

1-تاريخ الأدب العربي: كارل برو كلمان (ت1956م).

2-دائرة المعارف الإسلامية: چاپ اولش در مدت 1913-1938م به زبان هاي : انگليسي، فرانسوي و آلماني به نشر رسيد، و چاپ جديد آن به تاريخ 1945-1977م تنها به زبان هاي فرانسوي و انگليسي به نشر رسيد.

3- المعـجم المفـهرس لألفاظ الحديث الشريف: اين كتـاب مشتمل بر احاديث

صحاح سته [ بخاري، مسلم، أبو داود ، نسايى، ترمذي، ابن ماجه]، مسند دارمي، موطا إمام مالك، و مسند إمام أحمد بن حنبل ميباشد، و داراي هفت مجلد بزرگ است، چاپ و نشر آن از سال 1936م به بعد شروع شد.

4-آنچه مستشرقين در علوم شرق، در مدت يك و نيم قرن ( از اوائل قرن نوزدهم إلي نصف قرن بيستم) نوشته اند بالغ بر شصت هزار كتاب ميگردد.

سوم: مراكز و جمعيات:

-اولين مركز بين المللي براي مستشرقين سال 1873م در پاريس برگذار گرديد.

-بعد از آن مراكز پيهم گشوده مي شد و فعلا بالاتر از سي مركز بين المللي براي مستشرقين برگذار گرديده است، اينها علاوه بر مجالس و ديدار هاي زيادى است كه منحصر به هر اقليم و هر دولت است، مثل مجلس مستشرقين آلمان كه در شهر درسدن  آلمانيا سال 1849م برگذار گرديد، و پيهم اينطور مجالس به استمرار تا حال برگذار ميگردد.

-درين مجالس و مراكز صدها عالم از علماء مستشرقين حاضر مي شوند ، طور مثال: در مجلس اكسفورد ( 900) دانشمند ، از 25 دولت، 80 دانشگاه ، و 69جمعيت علمي، حاضر شده بود.

-چندين جمعيت استشراقي ديگر هم وجود دارد، مثل جمعية آسيويه در پاريس، كه سال 1822م تأسيس شد، و جمعيت  ملكيه آسيويه در بريطانيا و ايرلندا، كه سال 1823م تأسيس شد، و جمعية شرقي امريكايى، تأسيس سال 1842م، و جمعية شرقي آلماني، تأسيس سال 1845م.

چهارم: مجله هاي استشراق:

-براي مستشرقين در اين ايام خيلي زياد  مجله و روزنامه وجود دارد كه تعدادش از سيصد مجله متنوع به زبان هاي مختلف، تجاوز ميكند، و  از آنجمله به طور مثال اينهارا ذكر ميكنيم: 

* مجلة العالم الإسلامي  The Muslim World، اين مجله را صمويل زويمر( وفات 1952م) در بريطانيا، سال 1911م ايجاد نمود، و همين زويمر رئيس مبشرين در شرق اوسط بود.

* مجله عالم الإسلام  Mir Islama، در بطر سبرج ، سال 1912م انتشار يافت ، ليكن ديري دوام نكرد .

* مجله ينايع الشرق، كه آنرا هامر برجشتال  در فيينا  از سال  1809الى سال 1818م  نشر مينمود.

* مجله الإسلام سال 1895م در پاريس نشر شد، و در سال 1906 م  جـاي

آنـرا  مجله العالم الإسلامي گرفت، صادر كننده  اين مجله يك جمعيت علمي فرانسوي بود كه در  مغرب  بودند، بعد اين  مجله هم به  الدراسات الإسلاميه تبديل يافت.

* در سال 1910م مجله آلماني الإسلام انتشار يافت .

  پنجم : استشراق  در خدمت استعمار:

 -كارل هنيريش بيكر Karl  Heinrich Beeker(وفات 1933م) مؤسس  مجله آلماني الإسلامي، وي در ضمـن تحقـيقاتي كه داشـت خدمت اهداف استعماري را در

 افريقا ميكرد.

-بار تولد Barthold (وفات 1930 م) مؤسس مجلهء روسي عالم الإسلام  مباحث و مضاميني را به نشر مي رسانيد كه متضمن منافع سيطرهء  روس بر آسياي ميانه باشد.

-سنوك هرجرونجه Snouck Hurgonje G. هالندي ( 1857-1936م) تحت اسم عبد الغفار، سال 1884م به مكه آمد، و مدت شش برج آنجا اقامت نمود، بعدا از آنجا بازگشت كرد و مباحثي  در خدمت استعمار بر شرق اسلامي نوشت، وي قبلا در جاوه مدت 17 سال اقامت نموده بود.

-معهد لغات شرق كه سال 1885م در پاريس تأسيس شده بود، مقصود اصلي از آن حصول معلوماتي از دول شرقي و شرق اقصى بود تا زمينه را طوري مساعد  سازد كه كار استعمار دراين مناطق آسان گردد.

ششم : آراء و افكار خطرناك استشراق:

 -جورج سيل Salc. G. در مقدمهء ترجمه اش براي معاني قرآن كريم اظهار ميدارد: قرآن از اختراع و تأليف محمد است، و اين مطلبي است كه هيچ قابل ترديد نيست.

-ريتشارد بل  Richard Bell ميگويد: محمد  قرآن را از مصادر يهودي و نصراني و از كتب سابقه به قسم خاصي أخذ نموده است.

-دوزي ( وفات 1883م) ميگويد: قرآن بسيارسليقهء ناهنجار دارد، چيز نو و جديد در آن كم است، همچنان مي پندارد كه: در آن خيلي اطناب و اضافه گويى خسته كن وجود دارد.

-در نامهء وزير مستعمرات بريطانيايى ( اومسبي غو) ، كه براي رئيس جمهور دولت خود، به تاريخ : 9 يناير 1938م ارسال نموده بود، آمده است: « تاجايىكه ما ميدانيم يگانه خطر بزرگ كه بر امپراطوري لازم است از آن هراس داشته باشد و در مقابل آن مبارزه نمايد همانا وحدت و يكپارچگي مسلمانان است، اين تنها متوجه امپراطوري نيست، بلكه فرانسه هم دراين شريك است، ليكن به ما جاي خوشي است كه خلافت از بين رفت، واميدوارم كه رفتنش بدون بازگشت باشد».

-شلدون آموس ميگويد: شريعت نيست مگر قانون روماني براي امپراطوري شرق، كه در آن مطابق اوضاع و احوال سياسي ممالك عربي تعديلات صورت گرفته است، وي همچنان ميگويد: قانون محمدي همان قانون جستـنيان است در لباس عربي.

-رينان فرانسوي ميگويد: فلسفهء عربي همان فلسفهء  يوناني است كه با حروف عربي نوشته شده.

-لويس ما سينيون رهبر حركتي بود كه مرامش نوشتن به لهجه هاي عاميانه، و به حروف لاتيني بود.

  و ليكن بايد گفت:

-دراين شك نيست كه مستشرقين در اخراج كتابهاي زيادي از كتب علمي سابقه، و نشر آنان به قسم محقق، مبوب، و مفهرس، كار بزرگي را  انجام داده اند.

-همچنان شك نيست كه بعضي از آنان منهج علمي خاصي را دارا هستندكه در بحث به آنان كمك ميكند.

-دراين هم شكي نيست كه بعضي از آنان در تحقيق، تمحيص و پيگيري مسائل خيلي شكيبا، و توانا اند.

-بناء بر مسلمان باكي نيست كه اشياء مفيد را از كتب ايشان بگيرد، ولي از مواضع تخليط و تحريف شان آگاه باشد، تا از آن بپرهيزد، يا آن را به ديگران نشاندهي كند، و يا بر آن رد نمايد، زيرا  حكمت گمشدهء مسلمان است هرجا بيابدش وي مستحق آن است.

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-استشراق زادهء تصادم ميان شرق اسلامي و غرب نصراني، درايام صليبيان است، آنهم از طريق سفارت ها و رفت و آمد ها.

-باعث اساسي همانا جانب لاهوتي نصراني بود، تا اسلام را توسط مكر،  فريب، و بدجلوه دادن، از داخل شكست دهند، ليكن استشراق بعدها و در ايام  آخر شروع به خروج از اين  دائره نموده، خودرا به روح علمي نزديك ميسازد.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-چراگاه پرعلفي كه مستشرقين در آن مي چرخند همانا سرزمين غرب است، كه از جمله آنان : آلماني ها، بريطاني ها، فرانسوي ها، هالندي ها و مجارستاني ها اند.و تعدادي از آنان در اسپانيا و ايطاليا نيز ظهور نموده اند، ليكن ستارهء استشراق در امريكا خوب طلوع نموده ودر آنجا خيلي مراكز تأسيس كرده اند.

-حكومتها، جمعيت ها، شركت ها، مؤسسه ها، كليساها، هيچ يكي از اينها هيچ وقتي از اوقات، در راه تقويه، تأييد و گسترش استشراق بخل نورزيده و از دادن مال و دارائي صرفه نكرده اند، همچنان راه نفوذ آن را در دانشگاه ها باز نموده اند، بحدي كه تعداد مستشرقين به هزارها انسان رسيده است .

-حركت  استشراق مسخر در خدمت استعمار و تنصير بود، و در اين اواخر در خدمت يهوديت و صهيونيزم، كه مقصد عمده اش ضعيف ساختن شرق اسلامي، و مستحكم كردن سلطهء خويش بر آن، به طريق مستقيم يا غير مستقيم ميباشد، قرار گرفته  است.

مراجـع :

1-الإستشراق.                          ادوارد سعيد-ترجمه كمال أبو ايوب مؤسسه

                                            الأبحاث  العربيه-بيروت -1981م.                                            

2- المستشرقون                         نجيب العقيقي- دار المعارف-القاهره 1981م.                                               

3- الإستشراق و المستشرقون         د.مصطفى السباعي – ط 2 المكتب الإسلامي

                                             – 1979م.

4-السنة ومكانتها في التشريع         د.مصطفى السباعي – بيروت 1978م.

    الإسلامي                                    

5- انتاج المستشرقين                   مالك بن نبي.

6- اروپا و الإسلام.                    هشام جعيط- ترجمه طلال عتريسي-دار الحقيقه

                                             -بيروت 1980م.

7- الثقافة الغربية في رعاية             د. جورج سارطون – ترجمه د. عمر فروخ-ط1

     الشرق الأوسط                      -مكتبة المعارف  – بيروت -1952م.        

8-الإستشراق و الخلفية                 د. محمود حمدي زقزوق –ط1- كتاب الأمة

    الفكرية للصراع الحضارى           -1404هـ.                       

9-الفكر الإسلامي الحديث             محمد البهي- دار الفكر-بيروت- 1973م.

    وصلته بالإستعمار الغربي

10-المدخل لدراسة الشريعة            د.عبد الكريم زيدان- مِؤسسة  الرسالة-بيروت

      الإسلامية                            1981م.

11-الإسلام في الفكر الغربي            محمود حمدي زقزوق-دار القلم-كويت-1981م.

12- الدراسات الإسلامية              رودي بارت- ترجمه د. مصطفى ماهر -قاهره –

       بالعربية في الجامعات  الآلمانية     1967م.

13- اضواء على الإستشراق           د. محمد عبد الفتاح عليان-ط1- دار البحوث العلمية-

                                             كويت -1980م.

مراجع بيگانه:

 

    1-Rudi Paret: Der Koran Uebersetzung stuttgayt 1980.

    2-C. E. Bosworth: Orientalism and orlentalists (in Arab Islamic Bibliography).1977                              Great Britain.

3-H. A. Flacher- Bernicol: Die Islamische Revol- ution Stuttgart 1981    

   4-Johann Fueck  : Die arabischon Studien in Europa Leipzig 1955.           

   5-Custar Pfonn Mueley: Handbuch dey Islami lete ratuy Beylin 1933.

   6-M. Rodinson: Mohammed: Frank Fur 1975.


إسماعيليه

تعريف:

اسماعيليه فرقه اي است كه خودرا به اسماعيل بن جعفر صادق منسوب ميداند، در ظاهر طرفدار اهل بيت ميباشد و حقيقتش نابود ساختن عقايد اسلامي است، فرقه هاي اسماعيليه با گذشت زمان شاخه شاخه شد وادامه يافت، حتى تازمان ماهم وجود خويش را حفظ نموده اند.

تأسيس و افراد  برازنده:

أول: اسماعيليهء قرامطه: ( بحث قرامطه را در همين كتاب مطالعه كنيد)

اين فرقه بعد از آنكه علم نافرماني را در مقابل خود إمام  اسماعيلي برداشتند و اموال وي را غارت كردند،در شام و بحرين ظاهر گرديدند إمام شان از ترس آنها ، از سلميهء سوريه به ماوراء النهر فرار نمود، و از جملهء افراد برازنده شان:

-عبد الله بن ميمون قداح، وي در جنوب فارس، سال 260هـ ظاهر گرديد.

 -الفرج بن عثمان قاشاني (ذكرويه)، در عراق ظاهر شد و به طرف  امام مستور دعوت مينمود.

-حمدان قرمط بن اشعث (  278هـ)، دعوت خودرا در نزديك كوفه اشكار كرد.

-احمد بن قاسم كه قافله هاي تجار و حجاج را غارت نمود.

-حسن بن بهرام (أبوسعيد جنابي) كه در بحرين ظاهر شد و مؤسس دولت قرامطه شناخته ميشود.

-پسروي سليمان بن حسـن  بن بهـرام (أبوطاهر) كه سي سال پادشاهي نمود، و

در زمان وي حكومتش وسعت پيداكرد، و در سال 319هـ بر كعبه حمله كرد، حجرالأسود را دزديد، وتقريبا زياده ازبيست سال حجر الأسود نزد وي باقي ماند.

-حسن اعصم (كر) ابن سليمان، در سال 360هـ بالاي دمشق سلطه يافت.

دوم : اسماعيليهء فاطميه:

-اين همان حركت اسماعيليهء اصلي است كه چندين مرحله را پشت سر گذاشته است:

1-مرحلهء اخفاء و پنهان بودن: اين مرحله از زمان موت اسماعيل ( 143هـ) شروع ميشود و تا ظهور عبد الله مهدي دوام ميكند و به سبب پنهان بودن شان در نام هاي إمامان اين دوره نيز اختلاف است.

2-ابتداء ظهور: ابتداء ظهور از دوران حسن بن حوشب داعي شروع ميشود كه وي دولت اسماعيليه را در يمن سال 266هـ تأسيس نمود، فعاليتش به شمال افريقا هم رسيد و بزرگان كتامه را از خود كرد، در پي وي رفيقش علي بن فضل ظهور نموده دعواي نبوت كرد و پيروان خود را گفت كه ديگر نماز و روزه بالاي شما نيست.

3-مرحلهء ظهور: اين مرحله وقتي شروع ميشود كه عبيد الله مهدي ظاهر شد، وي در سلميهء سوريه مقيم بود، بعدا از آنجا به شمال افريقا گريخت و در آنجا با ياران و همكاران كتامهء خود پيوست و از آنان ياري خواست.

-عبيد الله، داعي خود أبو عبد الله صنعاني شيعه و برادرش أبو عباس را گشت، آنهم بخـاطر تردد آنـدو در شخصيت عبيد الله، زيرا آندو ميگفتند كه وي غير آنست كه در سلميه ديده بودند.

-عبيد الله اولين دولت اسماعيليهء فاطمي را در مهديه افريقا ( تونس) تأسيس كرد، و در سال 297هـ بالاي رقاده سلطه يافت، بعد از وي فاطمي ها پيهم بر حكومت خود ادامه دادند كه پادشاهان شان  قرار ذيل است:

* المنصور بالله (أبو طاهر اسماعيل)             334-341هـ.

* المعز لدين الله (أبو تميم معد)                 341-365هـ

-در دور حكومت وي سال 358هـ مصر فتح شد، و در رمضان سال 362ه خود معز آنجا نقل مكان نمود.

* العزيز بالله ( أبو منصور نزار)               365-386هـ

* الحاكم بامر الله (أبو علي منصور)          386-411هـ.

* الظاهر (أبو الحسن علي)                    411-427هـ

* المستنصر بالله (أبو تميم)                     427ه سال 487 وفات نمود.

-بعد از وفات وي اسماعيليهء فاطمي به دو بخش تقسيم شد:

1-نزاريهء شرقيه.                            2-مستعليهء غربيه.

-سبب پارچه شدن شان اين بود كه مستنصر وصيت كرد كه بعد از وي نزار حكومت را به دست گيرد چون وي پسر بزرگش بود، ولي افضل بن بدر جمالي كه وزير بود، نزار را دور ساخت و امامت پسر خرد وي مستعلي را اعلان نمود، زيرا مستعلي خواهر زادهء وزير بود، نزار را گرفتار نموده در زندان انداخت و دروازهء زندان را ديوار نمود و نزار در آنجا مرد.

-حكومت فاطميهء مستعليه بر مصر، حجاز و يمن، به كمك صليحي ها ادامه يافت و امامان شان قرار ذيل اند:

* المستعلي (أبوالقاسم احمد)                487-495هـ.

* الآمر (أبو علي منصور)                  495-525هـ.

* الحافظ ( أبو الميمون عبد المجيد)          525-544هـ.

* الفائز ( أبو القاسم عيسى)               544-549هـ.

* العاضد (أبومحمد عبد الله )               549-555هـ.

-زوال دولت شان توسط صلاح الدين ايوبي شد.

سوم: اسماعيليهء حشاشين : (بحث حشاشين را در همين كتاب مطالعه كنيد) ايشان همانا اسماعيليهء نزاريه هستند كه در شام، فارس و بلاد شرق جايگزين بودند، در زمان حرمان نزار شخصي ازفارس بنام (حسن بن صباح) نزد إمام مستنصر به مصر آمده بود، چون وي حادثهء پارچه شدن را مشاهده نمود به سوي بلاد فارس بازگشت كرد و دعوت را به سوي إمام مستور ( پنهان) شروع نمود، وي سال 483هـ بالاي قلعهء الموت سلطه يافت و در آنجا دولت اسماعيليهء نزاريهء شرقي را تأسيس كرد، همين گروه اند كه به اسم الحشاشين [چرسي ها] مشهور شدند (زيرا چرس زياد مي نوشيدند)، وي فدائياني را به مصر فرستاد تا الآمر بن مستعلي را به قتـل برسـانند، وي خيلي شخـص تشـنه بـه خون بود، حـتى دو پسر خود

 را  نيز قتل نموده بود، و سال 528هـ بدون اينكه پسري از خود بجا بگذارد درگذشت.

-دعوتگران حشاشين اينها اند:

* حسن بن صباح، وفات سال                       1124م

* كيا بزرگ آميد وفات سال                        1138م

* محمد پسر كيا بزرك آميد وفات سال              1162م

* حسن ثاني بن محمد وفات سال                    1166م

* محمد ثاني بن حسن ثاني وفات سال               1210م

* حسن ثالث بن محمد ثاني وفات سال              1221م

* محمد ثالث بن حسن ثالث وفات سال             1255م

* ركن الدين خورشاه از سال 1255م تا پايان دولت شان و سقوط قلعه شان توسط لشكر هلاكو مغلولي كه وي ركن الدين خورشاه را به قتل رسانيد و افرادش هر طرف پراگنده شد، و تا اين زمان هم پيروان دارند.

  چهارم: اسماعيليهء شام:

 -ايشان نيز اسماعيليهء نزاريه هستند كه در طي دوره هاي دور و دراز بر عقيدهء خود باقي اند، و بر آن عقيده  در قلعه ها و حصارهاي خود آشكارا زندگي مينمايند، مگر آنان باوجود اينكه در گذشته ها نقش بارزي داشتند حالا به حيث يك فرقه ديني اند كه از خود دولتي و حكومتي ندارند، و فعلا هم در سلميه، قدموس، مصياف، بانياس، الخوابي و الكهف وجود دارند.

-از جملهء شخصيات شان ( راشد الدين سنان) ملقب به شيخ الجبل است، وي در كار هاي خود مشـابه حسـن بن صـباح ميباشد، و مؤسس مذهب سنانيه است

كه علاوه بر  عقايد اسماعيليه به تناسخ نيز عقيده دارند.

پنجم: اسماعيليهء بهره:

-ايشان اسماعيليهء مستعليه اند ، به إمام مستعلي قائل اند، بعد از وي به الآمر و بعد از وي به پسرش طيب قائل اند، از همين جهت آنان را طيبيه هم ميگويند، ايشان در هند و يمن زندگي ميكنند، آنان سياست را ترك نموده به تجارت پرداختند و به هند رسيدند، هندوهايى كه مسلمان ميشدند نيز با ايشان مي پيوستند بعدا مشهور به «بهره» شدند ، بهره لفظ هندي قديم است كه مفهوم تاجر را افاده ميكند.

-إمام طيب در525هـ  پنهان ومستور گرديد و امامان مستور نيز از نسل وي ميباشند، كه تاحال ما از زندگي آنان هيچ چيزي نميدانيم حتى نام هاي شان هم غير معروف است، و حتى علماء بهره هم آنان را نمي شناسند.

 بهره هم به دو بخش تقسيم شد:

1-بهرهء داووديه: كه منسوب به قطب شاه داوود داعي است، ايشان از قرن دهم هجري به اينطرف در هند و پاكستان اقامت دارند و داعي شان در بمبئي ميباشد.

2-بهرهء سليمانيه: كه منسوب به سوي داعي شان سليمان بن حسن، ميباشند، ومزكر ايشان تا امروز در يمن ميباشد.

ششم: اسماعيليهء آغاخاني:

-اين قرقه در ثلث اول قرن نوزدهـم ميـلادي در ايران ظهور نمود، و داعيان شان

قرار ذيل اند:

1-(حسـن علي شاه ) وي آغـاخان اول ميباشـد، انگليـس وي را در رهبري

كودتايى گماشت كه آن بهانه براي مداخلهء شان باشد، بناء وي دعوت به سوي اسماعيليهء نزاريه را شروع نمود، از ايران به افغانستان تبعيد گرديد و از آنجاهم به بمبئ تبعيد گرديد، لقب ( آغاخان) را هم انگليس برايش اعطا نموده است، سال 1881م درگذشت.

2- ( آغاعلي شاه) وي آغاخان دوم ميباشد : 1881-1885م.

3-بعد از وي پسرش ( محمد حسيني ) ميايد كه وي آغاخان سوم است 1885-1957م، وي اقامت در اروپا را ترجيح ميداد، و در اطراف و اكناف دنيا گشته بود، وقتى مي مرد خلافت را به نوادهء خود ( كريم) وصيت كرد و اين وصيتش مخالف قانون اسماعيليه بود زيرا آنان به پسر بزرگ وصيت ميكردند،

4-( كريم) وي آغاخان چهارم ميباشد، كه از سال  1957م تا امروز در مقام خود باقي است، دروس خويش را  در يكي از دانشگاه هاي امريكا خوانده است.

هفتم اسماعيليهء واقفه:

-اين گروه فرقه اي از اسماعيليه است كه بر امامت محمد بن اسماعيل كه اولين امامان مستور است، توقف نموده اند و قول به بازگشتش كرده اند، [يعني بعد از وي ديگر امامي را نمي پذيرند و ميگويند: امام همان محمد بن اسماعيل است].

 افكار و معتقدات:

-ضرورت به وجود امـام معـصوم منصوص علـيه [امام قبلي وي را صريحا تعيين

 نموده باشد] كه از نسل محمد بن اسماعيل باشد، به شرط  اينكه پسر بزرگ امام قبلي باشد، مگر ازين قاعده چندين بار تخلف صورت گرفته است.

-عصمت نزد آنان در عدم ارتكاب معاصي و كناه نيست بلكه معاصي و كناهان را طوري تأويل ميكنند كه مناسب به عقايد شان باشد.

-كسيكه  امام زمان خود را نمي شناسد و از وي بيعتي در گردن خود نمي داشته باشد، موت وي موت جاهليت است [يعني مثل يك فرد كافر و جاهل از دنيا رفته است].

-به امام خود صفاتي را نسبت ميدهند كه وي را بالا برده مشابه  به پروردگار ميسازند، وي را داناي علم باطن ميدانند و پنجم حصهء كسب خود را به وي اعطا مينمايند.

-معتقد به تقيه و پنهان كاري اند، و آن را در اوقات خطرناك تطبيق ميكنند 0

-امام محور دعوت اسماعيليه است و عقيده شان هم در محور شخصيت امام مي چرخد 0

-زمين خالي از امام نمي باشد : يا ظاهر و مكشوف ميباشد و يا باطن ومستور ، اگر امام ظاهر بود جائز است كه حجتش مستور باشد ، ولي اگر امام مستور بود ضرور است كه حجتش و داعيانش ظاهر باشند 0

-قائل به تناسخ اند، وميگويند : امام وارث همه امامان سابقه است 0

-صفات خداوند را منكر اند، زيرا خداوند عزوجل در نظر شان از دسترس عقل بالا است، بنابرآن ميگويند: وي نه موجود است ونه غير موجود، نه عالم است نه جاهل، نه قادر است نه عاجز، ايشان نه به اثبات مطلق، قائل اند و نه به نفي مطلق بنابرين خداوند عزوجل در نظر شان  پروردگار دو متقابل، خالق دو متخاصم و حاكم بين دو متضاد است، نه قديم است، نه حادث، قديم امرش و كلماتش، و حادث خلق وايجادش است0

از معتقدات بهره :

* در مساجد ديگر مسلمانان نماز نمي گزارند.

* در ظاهر عقايد شان مشابه عقايد ديگر فرقه هاي معتدل اسلامي است، اما باطن شان چيز ديگري است، آنان نماز مي خوانند اما نماز شان براي امام اسماعيلي مستور است كه از اولادهء طيب بن آمر ميباشد.

* مثل ديگر مسلمانان به مكه حج ميروند، ولي ميگويند: كعبه رمزي از امام است.

-شعار حشاشين اينست ( هيچ حقيقتي وجود ندارد و كل چيز مباح است) كارشان ترورهاي منظم و پناه بردن به قلعه ها و حصار هاي مستحكم بود.

-امام غزالي در بارهء آنان ميگويد: چيزي كه از آنان نقل شده اباحت مطلق، دور ساختن حجاب، مباح و حلال دانستن چيزهاي ناجائز و انكار شريعت ها است، مگر آنان همهء شان، و قتي اين امور براي شان نسبت داده شود از آن انكار مي ورزند [يعني ميگويند: ما برين عقيده نيستم].

-معتقدند كه خداوند  مستقيما عالم را نيافريده، بلكه از طريق عقل كلي و به توسط وي آفريده است وعقل كلي محل همهء صفات خداوند ميباشد و آن را حجاب مي نامند و ميگويند: عقل كلي در انساني حلول نموده و داخل شده كه آن انسان همان پيامبر است، همچنين در امامان مستور كه خليفهء  پيامبراند حلول نموده است، محمد ناطق وعلي اساس است كه تفسير ميكند.

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-مذهب ايشان در عراق نشأت نمود، بعدا از آنجا به فارس،خراسان، و ماوراء النهر مثل هند و تركستان فرار نمودند،بنابرين در مذهب شان عقايد و آراء قديم فارس و عقايد هندي خلط گرديد، همچنان با آنان افراد منحرف و هواپرست يكجا شد كه اين خود سبب ازدياد انحراف و گمراهي شان گرديد.

-با برا همهء هند، فلسفي هاي اشراقي، بودائي ها، بقاياي كلداني ها، و فارسي هاي [قديم] يكجا شدند و از آنان عقايد و افكاري را در مورد روحانيات، ستاره ها و علم نجوم أخذ نمودند، و در اندازهء أخذ اين خرافات از ايشان با هم متفاوت اند، پنهاني وسري بودن شان همچنان در خرافات و انحرافات شان افزود.

-بعضي از ايشان ( مثل قرامطه) مذهب مزدك و زردشت را در مورد اباحت و اشتراكي بودن پذيرفته اند.

-عقايد شان از قرآن و سنت أخذ نشده، بلكه فلسفه ها  و عقايدي در مذهب شان جاي گرفته كه آنان را از اسلام خارج كرده است.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-سرزميني كه بر آن اسماعيلي ها سيطره و تسلط داشتند نظر به تغيير اوضاع و گردش احوال، در طول و عرض خود، در مدت زمان طويلي،از هم مختلف بوده است، نفوذ آنان همهء عالم اسلامي را دربر ميـگيرد، اما به تشكيلات مختلـف كه

در هروقت و زمان از هم تفاوت ميكند:

* قرامطه بر الجزيره، بلاد شام، عراق و ماوراء النهر سلطه داشتند.

* فاطمي ها دولتي پايه گذاري كردند كه امتدادش از محيط اطلس و شمال افريقا بود، و مصر و شام را نيز قبضه نمودند، مردم عراق نيز به مذهب شان گردن نهادند و در سال 540هـ بنام آنان بر منابر بغداد خطبه خوانده ميشد، ليكن دولت شان به دست  صلاح الدين ايوبي سرنگون گرديد.

* آغاخاني ها در نيروبي، دار السلام، زنجبار، مدغشقر ، كنغو، بلجيكي، هند، پاكستان و سوريه سكونت دارند، و مركز رهبري عمومي شان شهر كراچي است.

* بهره در يمن و هند و سواحل نزديك به اين دو منطقه زندگي اختيار نموده اند.

* اسماعيليهء شام  چند قلعه و حصاري را در طول و عرض شهرها تصرف نموده اند كه تا اين زمان هم بقايايى از آنان در سلميه، خوابي، قدموس، مصياف، بانياس و الكهف موجود است.

* حشاشين در ايران پراگنده شدند، و قلعه الموت را در جنوب بحر قزوين تصرف نمودند، سلطنت شان وسعت پيدا كرد، اقليم بزرگي را در ميان دولت عباسي سني مذهب، به خود اختصاص دادند، قلعه ها و حصارها را پيهم تصرف ميكردند تاكه به بانياس، حلب و موصل رسيدند، و يكي از آنان در زمان صليبي ها قضاء دمشق را به عهده گرفت، بالآخره سلطنت شان را هلاكو مغلى برچيد.

مراجع :

1-تاريخ المذاهب الإسلامية                 محمد أبوزهره.

    الجزء الأول                              

2-اسلام بلا مذاهب                          د. مصطفى شكعه.

3-طائفة الإسماعيليه، تاريخها،               د. محمد كامل حسين –مكـتبة النهضـة المصـرية

     نظمها، عقائدها                           1959م.

4-دائره المعارف الإسلاميه                   مادة الإسماعيلية.

5-الملل و النحل                               محمد عبد كريم الشهرستان- طبع دوم –دار المعرفة.

6-المؤامرة على الإسلام                       انور جندي.

7-تاريخ الجمعيات السرية                   محمد عبدالله عنان.

    و الحركات الهدامة.

8-اصول الإسماعيلية  و الفاطمية            لبرنارد لويس.

    و القرامطة

9-كشف اسرار  الباطنية و                  محمد بن مالك اليمان الحمادي.

    اخبار القرامطة                                  

10-فضايح الباطنية                           إمام أبوحامد غزالي.


الاوپوس ديى

EL OPUS DEI INSTITUTO SECULAR

تعريف:

الاوبوس ديى يك گروه ديني بدون رهبانيت، نصراني كاتوليكي معاصر است، كه بخاطر رواج يافتن تعاليم انجيل، و بازگشت به مسيحيت اول ميكوشد، آنهم مطابق ضوابط و قوانين تنظيمي دقيق و محكم، و استفاده فراوان از اسباب عصر جديد، راه پشرفت خود را ضمن سيطره بر جوانب سياسي، اقتصادي و تربيوي جستجو مينمايد، نامش مفهوم: « جمعيت صليب مقدس» وهمچنان « تنظيم كار في سبيل الله» را افاده مينمايد.

تأسيس و افراد برازنده:

-اين تنظيم را قسيس خوسيه ماريا اسكريفا J OSE MARIAESCRIVA در تاريخ 2 اكتوبر 1928م در اسپانيا تأسيس نمود، وي بخاطر اينكه تنظيم خود را مقدس جلوه دهد ميگويد: او از جانب خداوند U توسط وحي برين كار گماشته شده است.

-در سال 1930م بخش نسوانش نيز بر وفق بخش ذكورش تأسيس گرديد، نظم و انتشارش همانند بخش ذكور بود.

-افكار اسكريفا زمين پر علفي در اسپانيا، در دور حكومت جنرال فرانكو، براي خود يافت خصوصا بعد از به پايان رسيدن جنگ داخلي درآن كشور.

-از جملهء اعضاء حزب افرادي هم است كه به وزارت اسپانيا رسيده اند وفعـلا هم وزير هستند، بلكه بخش اعظم وزراء را همين افراد تشكيل ميدهند، كه از جملهء اينها اند:

1-وزير صنايع: لوبيث برافو.                  2-وزير عدليه: اوميرو. 

3-وزير تربيه: تاناجو.                         4-وزير زراعت : امبروار.

-از جملهء افراد برازنده تنظيم در ايطاليا: وزير تربيه : فلاكوي ، وزير داخله: سيلفارو، رئيس مناهج وزارت تربيه: فازو، و رئيس دانشگاه  كاتوليكي ميلاد: ادرينو بوسدا، كه سال 1985م به رياست آن رسيد.

-آنان فعلا حد اقل سي نماينده در پارلمان اسپانيا دارند كه همه اعضاء تنظيم است و طبق اوامر آن كار ميكنند.

-اسقف ها و قسيس هايى هم است كه به طور پنهاني عضو تنظيم اند و در بين طبقات و جمعيات مختلف مردم اسپانيا ، و در داخل اردو كار ميكنند.

-رياست دراسات لاهوتي در روما نيز متعلق به همين تنظيم است، كه آن رياست در حقيقت شاخهء دانشگاه  نافاراي اسپانيا است.

 افكار و معتقدات:

 أول: افكار ديني و تنظيمي:

-اهداف اين تنظيم، ديني مسيحي خالص است، تنظيم بخاطر اعلاء و پخش مسيحيت طبق عقايد كاتوليكي، از طريق تربيه، سياست و اقتصاد كار ميكند.

-تنظيم مشتمل بر افراد ديني، و سـائر مسيحيان، غـير از افراد ديـني ميباشـد،

همچنان مشتمل برطبقهء ذكور و اناث ميباشد، ولي توجه جدي  به جوانان دارد.

-تنظيم افراد خود را تشويق ميكند كه الگوي خوبي براي ديگران باشند ، همچنان به سري بودن و پنهان كاري توصيه مينمايد.

-تنظيم به تربيهء جدي  افراد خود كه مبني بر جديت ، عفت، حسن خلق، و زندگي خشن باشد توجه  زيادي مبذول ميدارد، گويى ميخواهد در افراد خود روحيهء مسيحيان اوائل را زنده سازد.

-تنظيم در پذيرش افراد، در معامله بين أعضاء بعد از مرحلهء پذيرش، و حتى در حالات استعفاء و كناره گيري، بر ضوابط دقيقي استوار است، كارهارا طوري توزيع ميكند كه هر كار را به كاردان آن ميسپارد، و به افراد خود حق شكايت و اعتراض را ميدهد.

-تنظيم روي به تكميل بوده ميخواهد بين جوانب روحي و ديني و بين استفاده از هر آنچه تمدن جديد به ارمغان مياورد از قبيل اسباب تنظيمي دقيق كه داراي بر نامه ها، اهداف، ضوابط، و موارد مالي ميباشد، ملائمت و موافقت بياورد.

-در اصل اين تنظيم بخاطري نشأت كرد كه در پهلوي نظام جنرال فرانكو باشد، تأييد و پشتيباني فرانكو از اين تنظيم تأثير زيادي در نفوذ و انتشارش از خود بجاگذاشت.

-ممكن است كه گفته شود:آن يك تنظيم ديني كاتوليكي است كه حركتش به مقتضاي اهداف وحسب مصلحتش در سيطره سياسي و اقتصادي بر كشورهاي

 

مختلف عالم وخصوصا بر اسپانيا ميباشد،همين تنظيم يك امپراطوري اقتصادي وصنعتي عجيبـي را تشـكيل داده كه به شكل پيـشرفته ترين و جـديدترين امـپراطـوري هاي اقتصادي و صنعتي مختلف الانواع موجود در عالم ميباشد.

-تنظيم ميخواهد با تمام جديت در مقابل مفكورهء سازمان هاي دست چپي، ليبرالي و ماسوني بايستد.

-وقتي كسي پشنهاد شامل شدن را در تنظيم ميكند بر وي لازم است كه منتظر (ارادهء رب) باشد، و ارادهء رب نزد آنان اينست كه شخص بايد در تنظيم داخل شود و بعد از شش ماه زندگي در تنظيم  و ميان روحانيت آن به شكل رسمي پذيرفته  ميشود.

-شش سال بعد از پيوستن، مجلس اخلاص و وفاء برگذار ميشود تاكه عضويت سابقه اش را به شكل نهايى تأكيد نمايد، و در همين مجلس برايش  انگشتري داده ميشود كه نگين آن از احجار كريمه ميباشد، و بر وي لازم است كه آن انگشتر  را در طول زندگي خويش باخود داشته باشد.

-تعداد زيادي از افراد تنظيم خر را شعار خود ميگردانند و ميگويند: عيسى u وقتي در قدس داخل ميشد بر خر سوار بود، از جملهء دعاهاي اسكريفا اين قولش بود كه خطاب به پروردگارش ميگفت: (من خر گرگين توام).

-جوانب روحي حركت بر اشياء آتي تمركز دارد:

1-بوسيدن زمين وقت بيدار شدن از خواب.

2- نيم ساعت براي حمام كردن و تراشيدن.

 3-سي دقيقه براي نماز فردي، و بعد از آن ده دقيقه تقديس اجتماعي.

4-بعد از چاشت زيارة قربانگاه مقدس، و بعـد از آن به مـدت سه سـاعت

خاموشي كوچك( صمت الأصغر).

5-( العصرونيه) و آن وقت خاصي  است براي مجلس وكار اجتماعي كه در آن بعضي دعوت شدگان حاضر ميباشند، و مناقشات و بحث هايي در امور دين و يا در بارهء حادثهء خاصي از امور دين داير ميگردد.

6-سي دقيقه براي نماز اختصاص دارد.

7-در آخر روز كه آنوقت نماز هم ادا ميشود ، بعد از اداي آن از كارهاي روحي و يا مالييكه در خلال روز انجام يافته ، ارزيابي و بازرسي صورت ميگيرد، بعد از اين ها صمت اكبر ( خاموشي بزرگ) شروع ميشود كه تا روز آينده سخن گفتن را ممنوع ميسازد.

8-قبل از خواب اعضاي حزب نقش صليب را با دستهاي خويش بر جسم خود رسم ميكنند، و آب مقدس را بر بستر خود ميپاشند، بعدا  نماز كوتاهي ادا ميكنند و ميخوابند.

دوم تشكيلات تنظيمي:

-مجلس عام: متشكل از رئيس عام، سكرتر عام، معاون عمومي، و افراد برازنده از چهارده كشور ميباشد، همين مجلس است كه تصميم هاي نهايى را ميگيرد و فيصله هاي عمومي از همين جا صادر ميشود، اين مجلس قوت عالي و بالا در تنظيم به سطح تمام عالم شناخته مي شود، يعني تنظيم با همه فروعات و اقسام سه گانه اش كه عبارت از: قسيس ها، شهري ها، و بخش اناث است، زير سلطه و تأثير همين مجلس  است.

-قسيس بودن: اين بالاترين مرحله اي است كه يك عضو به آن ميرسد.

-عضو نظامي.                              -فدايى.

-عضو غير نظامي.                          -مددگار.

-اعتراف نيمه رسمي كليساي اسپانيا برين تشكيلات تنظيمي  الاوبوس دي، تنظيم را تقويت بخشيد و در انتشارش كمك نمود.

-مؤسس تنظيم توجه خوبي را از جانب فاتيكان مشاهده نمود، و همين باعث شد كه از اسپانيا به روما انتقال كند، و آنجا به طور نهايى اقامت گزيند،  و آنجا را مقر رهبري حزب گرداند.

-اسكريفا در طول حيات  خود رهبر و رئيس همين تنظيم بود ، و در سال 1975م درگذشت.

سوم تأليفات:

-اسكريفا سال 1934م كتاب خردي نوشت  بنام ( اعتبارات روحيه) ولي كتاب ناگهان مخفي كرده شد و جايش را كتاب ( الطريق) گرفت  كه به حيث  انجيل تنظيم شناخته ميشود.

-اسكريفا كتاب ديگري هم دارد كه برآن دكتوري خودرا گرفته است، همچنان كتابهاي خرد ديگري هم دارد درباره نمازهاي شان.

-از جملهء كتاب هاي تنظيم  كتاب ( القيمة الإلهية للانسان)  است كه آنرا خوسي اور تيغا تأليف نموده، و در آن از انسان كاتوليكي صليبـي صحبت ميكند، و كتابي بنام ( روحانية العلمانيين) كه آن را خوان باركيستا توريو تأليف نموده است.

چهارم : امكانيات تنظيم :

-اعضاء تنظيم در اين ايام تقريبا به 72000 بالغ ميگردد، كه اين عدد از 78 جنسيت است، نيم آنها در اسپانيا ميباشند، همچنان تنظيم زياده از 700 مكتب ابتدائي، تمهيدي، ثانوي، معهد، ليله براي طلاب، و مركز ثقافتي، در اختيار خود دارد، كه در هرگوشهء عالم منتشر ميباشد، واز آنجمله 497 دانشگاه و مكتب عالي است.

همچنان در تصرف و ملكيت تنظيم است: 52 دستگاه راديوئي، 12 شركت سينمائي، 694مجله 38 آژانس خبري، 13 بانك، و ديگر شركت ها، مراكز صنعتي و محلات.

-تنظيم تسلط تقريبا كامل بر مجلس اعلي ابحاث علمي در اسپانيا يافته است.

-تنظيم تنها در اسپانيا 21 ليلهء طلاب را در اختيار دارد كه مستقيما آنان را سرپرستي مينمايد.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-اين تنظيم يك تنظيم نصراني كاتوليكي است كه به بازگشت به طرف نصرانيت اول دعوت ميكند، و از امكانيات عصر جديد استفاده مينمايد.

-تنظيم ديني، سياسي، اقتصادي، و تربيوي است.-تنظيم به همه عقايد نصرانيت از قبيل: تثليث[عقيده به سه خدا] پدر و پسر و روح القدس، عذراء ، صليب، فداء، قرباني ها، خـطأ و خـوردن گوشـت خنزير [2]و ديـگر عقايد نصرانيت معتقد

است.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-هيچ قريهء مسيحي در عالم نيست كه درآن اين تنظيم وجود نداشته باشد، آنقدر دايرهء نفوذش فراخ شده كه تقريبا زياده از پنجاه دولت را شامل گرديده است وطي اين نفوذش در تمام جوانب فكري، ثقافتي، سياسي، ومالي دست يافته است.

-قوت اصلي آن در مناطق آتي تمركز دارد: اسپانيا كه لنگر اساسي اش آنجا واقع گرديده است، ايطاليا كه مركز رئيسي و عمومي اش در روما جاده فيرلا برورو است، و ظيفه اين مركز اداره و تنظيم امور است، فلپين در شرق آسيا، مكسيكو و فنزويلا در امريكاي لاتين، و در كولومبيا، بيرو، تشيلي، و اخيرا در ارجنتين و در كينيا در افريقا،نيزدر ميان زندگي مردم عام نفوذ كرده اند، ولي اندازهء نفوذ باهم تفاوت دارد.

مراجع:

1-كتاب ها و مؤلفاتي كه خود تنظيم آنرا نشر مينمايد، كه بعضي از آنها در فقرهء مؤلفات،                                                                                                                                                                           در همين بحث ذكر شد.

2- منظمة الأوبوس ديى : النشأة،            تقريري است در  فايل هاي «الندوة

التنظيم، التطور                                  العالمية للشباب الإسلامي».

3-دستور هيئة الأوبوس ديى                  نيزتقريري است در فايل هاي «الندوة العالمية

                                                    للشباب الإسلامي»

 


بابيه و يا بهائيه

تعريف:

بابيه و يا بهائيه حركتي است كه سال 1260هـ/ 1844م تحت نظر استعمار روس، انگليس  و يهوديت عالمي، بخاطر فاسد ساختن عقايد مسلمانان،  از بين بردن وحدت آنان و مصروف ساختن شان از قضاياي اساسي، نشأت نمود.

تأسيس و افراد برازنده:

-اين حركت را ميرزا علي محمد رضا شيرازي ( 1235-1265هـ) (1819-1849م)  سال 1844م /1260هـ  تأسيس نمود، و اعلان كرد كه وي «الباب» است، وقتي وي مرد پسرش ميرزا  حسين علي، مشهور به بهاء امور را بدست گرفت، و حركت را هم به «بهائيه » نام گذاري كرد، وي كتابي هم دارد بنام (الأقدس)، بهاء در سال 1892م درگذشت، شخصيات مهم حركت بعد از مؤسس و جانشين آن اينهااند:

1-قرة العين ( 1230-1269هـ) وي زن بد رفتار منحرفي بود كه از نزد شوهرش فرار نمود و در جستجوي متعه شد، سال 1269هـ در مجلس بدشت اعلان نمود كه شريعت اسلامي منسوخ شده است، و در همان سال شاه اعدامش نمود.

2-يحيىعلي، برادر بهاء: وي ملقب به «الازل» است، با برادرش در جانشيني «الباب» منازعه نمود، و به همين سبب از وي جدا گرديد، وي كتابي دارد بنام (الأرواح) برادرش با وي خيانت كرد، و آن را با پيروانش به قتل رسانيد.

افكار و معتقدات:

بهائى ها عقيده دارند كه: باب است كه همه چيزهارا به كلمه خود خلق نموده است، وي مبدأ و منبعي است كه از وي تمام أشياء ظاهر گرديده است.

-قائل به حلول و اتحاد هستند.

-قائل به تناسخ و جاويد بودن كائنات اند، و ميگويند كه پاداش  و عذاب فقط بر ارواح است، آنهم به شكلي كه شباهت به امر خيالي دارد.

-عدد «19» را گرامي ميدارند، تعداد ماه هارا «19» ميگردانند، عدد      روزهاي هر ماه را هم «19» ميدانند.

-قائل به پيامبري بودا، كنفوشيوس ، براهما، زردشت، و امثال شان از حكماء هند، چين و فارس قديم اند.

-در قائل بودن به مصلوب شدن ( به دار كشيده شدن) عيسىعليه السلام ، با يهود و نصارا  موافق اند.

-قرآن را تأويلات باطني مينمايند تا موافق به مذهب شان شود.

-از معجزات پيامبران ، از حقيقت جن و ملائكه و از جنت و دوزخ منكرند.

-حجاب را به زن حرام ميدانند، متعه و اشتراكي بودن در زنان و اموال را جائز ميشمارند.

-ميگويند: دين باب [يعني دين ميرزا] ناسخ شريعت محمد  است.

-قيامت را به ظاهر شدن بهاء تأويل ميكنند، قبله شان در شيراز است، همان خانه كه در آن باب تولد شده.

-از اينكه محمد خاتم النبيين و آخرين پيامبران باشد منكر اند، و ادعا ميكنند كه وحي ادامه دارد، و در مقابل قرآن كريم كتابي هم تأليف كرده اند.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-كسيكه در عقايد اين حركت فكر و تأمل كند ميابد كه اين حركت افكار و اعتقادات خود را از چندين منبع أخذ نموده كه عمده ترين  آنها اينها اند:

* بودايى، برهمي، زردشتي، مانويه، مزدكيه، و همه فرقه هاي باطني.

* يهودي، نصراني، و دهريت.

* شيعه، و فرهنگ فارس قبل از اسلام.

-در عقب حركت در تمام حركاتش اينها قرار داشتند:

1-يهود.                        2-استعمار روس.               3-استعمار انگليس.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-اكثريت بزرگ بهايى ها در ايران جايگزين اند، و تعداد كمي از آنها در عراق، سوريه، لبنان و فلسطين اشغالي نيزميباشند.

مراجع:

1-المذاهب المعاصرة                            د. عبد الرحمن عميره.

2-البهائية اضواء و حقائق.                   احسان الهي ظهير.

3- هذه هي البهائية                            اصدار رابطه عالم اسلامي.

4-البابيون و البهائيون،                      عبد الرزاق حسين.

ماضيهم و حاضرهم.

5-البابية و البهائية                            محمود الملاح.

6-البهائية تاريخها و عقيدتها                 عبد الرحمن وكيل.

7-البهائية في الميزان                           محمد كاظمي قزويني.

8-البهائية في نظر الشريعة                    علي علي منصور.

و القانون.

9-البهائية                                       محب الدين خطيب.

10-البهائيون و قاديانيون                    د. محمد حسن اعظمي

11-البيانات                                    أبو الأعلى مودودي.

12-تاريخ الجمعيات السرية و               محمد عبد الله عنان.

الحركات الهدامة.

13-حقيقة البابية و البهائية                  د. محسن عبد الحميد.

 

 


بريلويت

تعريف:

بريلويت يك فرقه صوفي مشرب است كه در دور استعمار بريطانيا در هند پيدا شد، اين فرقه در دوستي و تقديس پيامبران و اولياء ، خصوصا پيامبر آخر زمان  صلى الله عليه و سلم افراط و بالا روي مينمايند، و به آنان صفاتي را نسبت ميدهند كه ايشان را از بشر بودن بالا ميبرد.

تأسيس و افراد برازنده:

-مؤسس اين گروه أحمد رضاخان پسر تقي علي خان (1272-1340هـ) (1865-1921م) ميباشد، كه خود را عبد المصطفى نامگذاري كرده بود، در قريهء بريلي ، ولايت اتراپرديش تولد شده، نزد ميرزا غلام قادر بيك برادر بزرگ ميرزا غلام أحمد قادياني، شاگردي نموده و درس خوانده است.

-سال 1295هـ به زيارت مكهء مكرمه رفت و آنجا نزد بعضي شيوخ درس خواند، وي خيلي لاغر، تند مزاج، تيز قهر، بدزبان و مصاب به امراض مزمنه بود، از جملهء كتاب هاي مشهورش: (أنباء المصطفى)، ( خالص الاعتقاد)، ( دوام العيش)،  (الأمن و العلى لناعتى المصطفى)، ( مرجع الغيب)، (الملفوظات) و ديوان شعري بنام (حدايق بخشش) است.

-در وصيتش آمده كه اگر به نزد يكان و خويشاوندان همراه با فاتحه هرهفته دوبار يا سه بار روان كردن اين اشياء ميسر شد، روان كنند: شير خشك، گل رياني

كـباب شامي، نـان با روغـن، قيماق، فريني، نسك، برنج با زنجبيل، آب سيب،

 آب انار، وايسكريم، اين وصيت در ميان پيروانش تا امروز عملي ميشود.

-ديدار علي بريلوي: سال 1270هـ در نواب پور ولايت الور بدنيا آمد، و در اكتوبر 1935م وفات نمود، از جملهء تأليفاتش: ( تفسير ميزان الاديان) و( علامات الوهابية ) است.

-نعيم الدين مراد آبادي (1300-1367هـ) = ( 1883-1948م)، وي مدرسه اي داشت به نام ( الجامعة النعيمية) لقبش صدر الافاضل است، از جملهء كتابهايش: (الكلمة العليا) و ( في عقيدة علم الغيب ) است.

-أمجد علي پسر  جمال الدين پسر خدا بخش: در كهوسي تولد شد، و از مدرسه الحنفيه جونبور 1320هـ فارغ گرديد، سال ( 1368هـ) مطابق به ( 1948م) در گذشت، وي كتابي دارد بنام ( بهار شريعت).

-حشمت علي خان : در لكهنو به دنيا آمد، از دروس خويش سال 1340هـ فارغ گرديد، و خودرا« سگ احمد رضاخان» ميناميد و به اين نام افتخار ميكرد ، همچنان ملقب به ( غيظ المنافقين) بود ، و كتابي دارد بنام ( تجانب اهل السنة)، سال ( 1380هـ) درگذشت.

-أحمد يار خان )1906-1971م)، خيلي متعصب بود، از جملهء مؤلفاتش: ( جاء الحق و زهق الباطل) و ( سلطنت مصطفى) است.

افكار و معتقدات:

-افراد اين طايفه معتقداند كه پيامبر  قدرتي دارد كه توسط آن بر كاينات

حكم فرمايى ميكند.

-امجد علي ميگويد: پيامبر  نائب مطلق الله سبحانه و تعالى است، همه عالم تحت تصرفات وي ميباشد، هرچه بخواهد ميكند، هرچيز به هركس بخواهد ميدهد، و هرچه بخواهد ميگيرد، و هيچ يكي در عالم وجود ندارد كه حكم و فيصله اش را تغيير دهد، سردار انسانهاست، كسيكه وي را مالك خود نمي داند از حلاوت سنت محروم است.

-براي محمد  و أولياء بعد از وي قدرت تصرف و تغييرات در كاينات موجود است، أحمد رضاخان ميگويد: « ياغوث( يعني يا عبد القادر جيلاني) قدرت«كن» براي محمد  از جانب پروردگارش حاصل است، براي تو از جانب محمد  حاصل است، و همهء آنچه از تو ظاهر ميشود دلالت به قدرت و توانايى تو بر تصرف ميكند، و دلالت براين مينمايد كه فاعل حقيقي در عقب حجاب تو هستي».

-نظريهء شان در بارهء پيامبر  خيلي غلو و افراط آميز است، حتى به مرتبه اي نزديك به مرتبه خدايى- العياذ بالله- وي را رسانيده اند، احمد رضاخان در حدائق بخشش 2/104 ميگويد: «يا محمد  گفته نمي توانم كه تو الله هستي، و نمي توانم كه ميان شما دو فرق بگذارم، امرت را به خدا ميسپارم، وي به حقيقت تو داناتر است.

-همچنان در توصيف نمودن پيامبر  به اوصافي كه از حقيقت به دور است مبالغه نموده اند، حتى كه وي را عالم الغيب ميدانند، احمد رضاخان در كتاب خالص الاعتقاد ص33 ميگويد: « الله تبارك و تعالى براي صاحب قرآن سيدنا و مولانا محمد  همهء آنچه  در لوح محفوظ است داده بود».

-مي پندارند كه پيامبر  و اولياء آنچه را خداوند علمش را به خود تخصيص داده است ميدانند، احمد رضاخان در خالص الاعتقاد ص 53-54 ميگويد: «براي پيامبر  هيچ چيزي از امور پنجگانه كه خداوند  در ايت شريفه ذكر نموده پوشيده و پنهان نيست، چگونه بر وي پوشيده بماند در حاليكه قطب هاي هفتگانه امت شريف وي آن اشياء را ميدانند، در حاليكه قطب ها پايين تر از غوث اند، چه برسد به سيد اولين و آخرين كه وي سبب وجود همه چيز و از وي همه چيز است».

-نزد شان عقيده اي وجود دارد بنام ( عقيدة الشهود) يعني به عقيدهء آنان پيامبر  در هر زمان و مكان حاظر است  و بر افعال و كردار مخلوق ناظر ميباشد، احمد يارخان در كتاب (جاء الحق) 1/160 ميگويد: « معنى شرعي حاظر و ناظر آنست  كه صاحب قوه قدسيه ميتواند از همانجا كه است تمام عالم را همانند كف دست خود ببيند، و آوازها را از دور و نزديك بشنود، و در يك لحظه در اطراف عالم چرخ بزند، بيچارگان را كمك كند، دعاء كنندگان را اجابت نمايد».

-احمد سعيد مؤلف كتاب (تسكين الخواطر) ص85 ميگويد:«هيچ مكاني نيست كه رسول الله  در آنجا موجود نباشد [بلكه در هر زمان و هر مكان موجود است]».

-صفت حاظر و ناظر را به اشخاص ديگري نيز ثابت مينمايند، طور مثال به  خود أحمد رضاخان، در كتاب خود  (انوار رضا) ص 246 ميگويد: احمد بريـلوي زنده

و موجود بوده در ميان ما ميباشد، براي ما كمك ميكند، و به فرياد ما  ميرسد».

-بشر بودن پيامبر  را منكر اند و اورا نوري از انوار خداوند عزوجل ميشمارند.

-احمد يارخان در كتاب خود( مواعظ نعيميه) ص 14 ميگويد: رسول  نوري از نور خداوند  است، و ديگر همه مخلوقات از نور وي اند، احمد رضاخان  در اشعار خود ميگويد: (وقتيكه نور الهي حلول كرده در صورت بشر نباشد اين گل و آب چه ارزش دارد).

-پيروان خويش را به استغاثه و فريادرسي خواستن ازانبياء و اولياء تشويق ميكنند، و كسيكه اين كار شان را انكار كند وي را متهم به الحاد و بي ديني ميكنند، امجد علي در كتاب خود ( بهار شريعت) 1/122 ميگويد: « كسانيكه از استمداد و مدد خواستن از انبياء و اولياء  و قبرهاي شان منكر اند ، آنان ملحد اند».

-قبرها را تعمير و آباد ميكنند، پخته كاري مينمايند، رنگ ميكنند، بالاي  آنها چراغ ها و شمع هارا روشن ميكنند، به قبرها نذر به گردن ميگيرند، به آنها تبرك ميجويند، مجالس و جشن ها بر سر آنها برگذار  مينمايند، بالاي قبرها گل ها، چادرها و پرده هاي هر قسم ميگذارند، و اتباع خود را بخاطر تبرك جستن به طواف در اطراف قبر دعوت ميكنند.

-در تقديس و تمجيد شخصيت عبد القادر جيلاني غلو و افراط شديد مينمايند، و ديگر امام هاي صوفيه را نيز تعظيم ميكنند، و به آنان امور خيالي، و خارق العاداتي را نسبت ميدهند  كه دروغ بودن و خرافي بودن  آنها آشكار است.

-و ازجملهء عقايد پوچ وبي محتواي شان آنست كه دركتـاب«ملفـوظات» احمد

رضاخان 3/276 آمده « زنان انبياء عليهم السلام نزد انبياءعليهم السلام برده ميشوند و آنان شب را بازنان خويش سپري مينمايند».

-قائل به اسقاط اند، و آن صدقه اي است كه از جانب ميت، به همان مقدار كه نماز، روزه، وغيره را ترك كرده باشد داده ميشود، مقدار صدقه: در مقابل هر نماز يا روزهء يك روز كه ميت آنرا ترك كرده باشد به اندازهء صدقهء  فطر است، گاهي در اين كار دست به حيله ميزنند، اول مقداري را كه يكساله كفارهء نمازو روزه اش شود توزيع مينمايند، بعد دو باره آن را به طور بخشش پس ميگيرند و بارديگر به توزيعش ميپردازند، و اين عمل را به اندازهء سالهايى كه  آن شخص اين فريضه را ترك كرده باشد تكرار ميكنند.

-بزرگترين عيدهاي شان همان مولود شريف است كه در آن اموال فراوان را مصرف مينمايند، و اين روز روز مقدس و مباركي  در نزدشان ميباشد، در آنروز  شعر خواني ها ميكنند كه در خلال آن  ضمن قصه هاي دروغ و خرافي پيامبر  را ستايش و توصيف مينمايند، و در آنروز كتاب ( سرورالقلوب في ذكر المولد المحبوب) را ميخوانند ، اين كتاب را احمد رضاخان تأليف نموده و آن را از خرافات  و افسانه ها پر كرده است.

-عرس ها: مراد از عرس زيارت قبور به طور دست جمعي، و اجتماع بر سر آنان ميباشد، مثل عرس شيخ شاه وارث، در شهر (ديوه)، عرس خواجه معين الدين چشتي، كه در آن مليونها انسان جمع ميشوند، و مردان با زنان خلط و يكجا ميباشند، و در نتيجهء آن مفاسدي رخ ميدهد كه عاقبت خوب ندارد.

-كسي كه روزه يا نمازرا ترك كند راه خلاصي برايش اميد است، ولي قيامت كلان و مصيبت  بزرگ نزد آنان متوجه كسي است كه از مجالس مولود شريف، يا فاتحه، و يا از مجلس عرس تخلف ورزيده باشد،  آنان مسلمانان غير بريلوي را به  اندكي سبب تكفير  ميكنند، و هيچ گروه اسلامي، و شخصيت اسلامي را از وصف كفر به دور نگذاشته اند، و در بسياري جاهاي  كتاب هاي شان بعد از تكفير شخص اين جمله  ميايد: « كسيكه وي را كافر نداند خودش كافر است»  تكفير ايشان ديوبندي ها، ندوي ها، رهبران تعليم و اصلاح، و آزاد كنندگان هند از چنگ استعمار را نيز شامل ميباشد همچنان تكفير شان شامل شيخ اسماعيل دهلوي است، وي از جملهء علمائي بود كه در مقابل بدعت ها و خرافات مبارزه ميكردند، محمد اقبال لاهوري، ضياء الحق رئيس جمهور پاكستان و تعدادي از وزيرانش را نيز تكفير ميكنند.

-شيخ الإسلام ابن تيميه را نيزتكفير نموده وي را مختل و فاسد العقل ميگويند، با وي شاگردش ابن قيم را نيز يكجا ميسازند.

-در روي زمين در ظاهر وباطن آن دشمني براي آنان بدتر وشديدتر از شيخ محمد بن عبد الوهاب يافت نمي شود وي را به كفر وبدترين تهمت ها متهم مينمايند، اينهمه بخاطر آنكه وي در مقابل خرافات قاطعانه مبارزه كرده ومردم را به توحيد خالص دعوت مي نمود.

-آنان هميشه در پارچه ساختن صفوف مسلمانان، ناتوان ساختن قوت شان وداخل كردن شان در راهگمي هاي اختلافات بي فايده ميكوشند، كه از آن جمله است بدعت بوسه كردن هردو انگشت ابهامه در وقت اذان وماليدن آن به چشم وشمردن آن از امور اساسي، به نظر آنان اين عمل را فقط كسي ترك ميكند كه دشمن پيامبر  باشد، ميپندارند: كسيكه اين كاررا كند هرگز چشم درد نمي شود، كتاب شان (منير العيين في تقبيل الإبهامين) را مطالعه كنيد.

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-اين فرقه از حيث اصل در زمرهء اهل سنت، و ملتزم به مذهب احناف اند، ليكن عقايد خويش را به عقايد ديگري  خلط و مزج نموده اند كه آن عقايد مأخوذ از نصرانيت است، مثل جشن گرفتن از روز ولادت پيامبر ، كه آن به تأسي از جشن هايى است كه در اول سال ميلادي از طرف نصراني ها برگذار ميشود، و شخصيت پيامبر  را بالا ميبرند تاباخرافاتي كه  به شخصيت عيسى  نسبت داده شده برابر شود.

-چون ايشان در قارهء هند زندگي مينمايند ، و در قارهء هند ديانت هاي مختلف وجود دارد، بنابرين عقايدي از هندوها و بودايىها نقل كرده و به عقايد اسلامي آنان خلط گرديده است.

-به پيامبر  و اولياء صفاتي را نسبت ميدهند كه مشابه به صفاتي است كه  شيعه ها آن را به امامان معصوم- به نظر خود شان - خويش نسبت ميدهند.

 -عقايد غالي هاي صوفيه و قبرپرستان و شركيات شان نيز به اين فرقه منتقل شده، همچنين افكارشان در بارهء حلول، وحدت و اتحاد نيز به اينها منتقل گرديده و اين امور بخشي از عقيدهء شان گرديده است.

 انتقاداتي كه بر بريلوي ها وارد ميشود:

 -افراط و غلو شديد در تصوير شخصيت پيامبر  و سائر انبياء  عليهم السلام، و خلط ساختن آن به عقايد مشركين.

-ساقط كردن فريضهء حج.

-دوري شان از حق در  تاخت و تاز و افتراآت شان بر شيخ الإسلام ابن تيميه و بر شيخ محمد بن عبد الوهاب و بر هركس ديگري كه دعوت به سوي توحيد خالص مينمايند.

-سرعت و بيباكي شان در تكفير مسلمانان به مجرد مخالف بودن آنان در نظريه.

-كوشش هميشگي شان در پارچه ساختن وحدت مسلمانان و تضعيف قوت شان.

-به رغم آنچه گذشت اين فرقه به كساني ضرورت دارد كه راه را براي شان روشن سازند، و از چشمان پيروان اين فرقه پرده هاي جهل و خرافات را دور نمايند، تا به جادهء مستقيم قرار گيرند.

انتشار  و جاهاي نفوذ:

-اين فرقه از بريلي ولايت اوتراپرديش برخاست تا در همه قارهء هند (هند و پاكستان ) منتشر گردد.

-در بريطانيا نيز وجود دارند، و آنجا فرقهء شان بنام ( جمعيت أهل السنة) و( جمعيت تبليغ الإسلام) ياد ميشود، وكارشان در آنجا فقط تخريب كارهاي ديگران، و ايجاد وحشت و پراگندگي ميان شان ميباشد، به سبب كار آنان بود كه حادثهء خونين سال1980م ميان مسلمانان واقع شد( الغار ديان،اغسطس1980م)را مطالعه كنيد.

مراجـع:

1-البريلوية عقايد و تاريخ                           احسان الـهي ظـهير-ط1-1403هـ/

                                                           1983م–اداره السنة –لاهور پاكستان.

2-بريلويه                                               رسالة ماستري– كه به جامعه اسلامي امام

                                                            محمد بن  سعود، كليه اصول الدين در

                                                            رياض  پيش   كرده شده است.

3- الأمن و العلي لناعتي المصطفى                    احمدرضاخان – قادري بكدبو-بريلي–

                                                            هند.

4-أنباء المصطفى                                       احمد رضاخان – مطبعه صبح صادق -

                                                            درديوان هند – 1318هـ.                                                 

5-انوار رضا                                           جماعتي از مؤلفين  - لاهور 1397هـ.                                                   

6-بهار شريعت                                         امجد علي اعظمي – دلهي هند.   

7-تجانب اهل سنت                                 حشمت علي خا   ن-بريس بيلي بهيت-

                                                            هند –1361هـ. 

8-جاء الحق و زهق الباطل                           احمد يار خان نعيمي-كانفور- هند.                                                  

9-حدائق بخشش                                        احمد رضاخان  -مراد آباد - هند.                                                 

10-خالص الإعتقاد                                   احمد رضاخان- بريلي- هند 1328هـ.                                              

11-سلطنت مصطفى                                 احمد يارخان – كانفور- هند.

12-مجلهء صراط المستقيم                             محمود احمد ميرفوري -برمنجهام -بريطانيا

                                                            -اغسطس 1980م.                                               

13-ملفوظات                                          احمد رضاخان – لاهور-  پاكستان.                                              

14-الكوكبةالشهابية في كفريات               احمد رضاخان – عظيم آباد – هند                                                   الوهابية.                                                   – 1316هـ.

15-تسكين الخواطر في مسألة الحاضر                 احمد سعيد – طبعة سكر- پاكستان.

      و الناظر.    


حزب بعث عربي اشتراكي

تعريف:

حزب بعث حزبي است قومي، علماني،[3] به سوي انقلاب عام در چوكات مفاهيم و ارزشهاي عربي فرا ميخواند تا آنرا ذوب نموده به توجيهات اشتراكي تغيير ش دهد، شعار اعلان شده اش اينست ( امت عربي واحد است و داراي رسالت جاويدان ميباشد) كه آن همان رسالت حزب است، اهداف حزب شامل بر وحدت، حريت، واشتراكيت ميباشد.

تأسيس و افراد برازنده:

-در سال 1932م هر يك :ميشيل عفلق ( مسيحي منسوب به كليساي شرقي) و صلاح بيطار ( سني) بعد از تحصيلات عالي شان، با افكار نشنلستي و فرهنگ بيگانه، از پاريس به دمشق آمدند.

-هر يكي از عفلق و بيطار شروع به تدريس نمودند، و در ضمن تدريس افكار خويش را ميان دوستان ، طلاب و جوانان نشر كردند.

-گروهي كه عفلق و بيطار تأسيس نموده  بودند مجله اي را بنام ( الطليعة )، همراه با ماركسيست ها به تاريخ 1934م به نشر رسانيدند، و گروه خود را بنام ( جماعة الإحياء العربي) نامگذاري كردند.

-در نيسـان 1947م حزب، تحـت اسم ( حزب البعث العربي) تأسيس گرديد

كه تأسيس كنندگانش هريك: ميشيل عفلق، صلاح البيطار، جلال سيد،

ذكي ارسوزي بودند، همچنان فيصله نمودند كه مجله اي بنام ( بعث) به نشر برسد.

-در حكومت هايى كه بعد از استقلال سوريه در آنجا روي كار شد نقش فعالي داشتند، و آن حكومت ها قرار ذيل اند:

1-حكومت شكري قوتلي: از 1946تا 29/3/1949م .

2-حكومت حسني زعيم: كه چند برج در سال 1949م حكومت را به دست گرفت.

3-حكومت اللواء سامي الحناوي: كه شروع و پايان حكومتش در سال 1949م بود.

4-حكومت اديب شيشكلي : كه تا سال 1954م دوام كرد.

5-حكومت شكري قوتلي: وي بار دوم به حكومت رسيد و تا امضاء اتفاقي، مبني بريكجا شدن با مصر سال 1958م ادامه يافت.

6-حكومت يكپارچگي به رياست جمال عبد الناصر : 1958-1961م .

7-حكومت جدايى به رياست دكتور ناظم  قدس : انفصال و جدايى از 28/9/1961م تا 8/3/1963م ادامه يافت. حركت جدايى خواهان را عبد الكريم نحلاوي  رهبري ميكرد.

8-از تاريخ 8/3/1963م تا امروز حكومت سوريه به دست حزب بعث قرار دارد، وطي اين مدت چندين حكومت بعثي آمده و رفته، كه آنان قرار ذيل اند:

1-حكـومت رهـبري انقلاب : 1963م، كه درين حكومـت صلاح بيطار به

 حيث رئيس وزراء تبارز نمود.

2-حكومت حافظ امين: از 1963م تا 1966م.

3-حكومت نورالدين اتاسي: 1966-1970م  در اين مدت قيادت محلي حزب رول مهمي را در حكومت  بازي نمود، در طي اين مدت افراد ذيل تبارز نمودند،: صلاح جديد كه به حيث  منشي عمومي قيادت محلي  ايفاء وظيفه  كرد، و حافظ اسد كه به حيث وزير دفاع ايفاء وظيفه نمود.

4-حكومت حافظ اسد: از سال 1970م تا امروز.

 از افراد بارزي كه در تاريخ حزب به ظهور رسيد:

-سامي جندي: بعد از انقلاب 1963م وزارت اطلاعات و كلتور را به دوش گرفت.

-حمود شوفي: به حيث سكرتر عام قيادت محلي كار ميكرد، ولي بعدا درمارچ سال 1964 از حزب با گروه خود، انشعاب نمود، و فعلا در عراق است.

-منيف رزاز (اردني سني) به حيث سكرتر عام رهبري قومي حزب، از ابريل  1965م تا فروري 1966م كار كرد.

-مصطفى طلاس (سني) : سال 1932م به دنيا آمد،  درس خود را در دانشكدهء نظامي حمص خواند، به تاريخ 1947م  به حزب جذب شد، از سال 1963م به بعد به حيث رئيس  محكمهء امنيت قومي، در منطقهء وسطى كار كرد، از سال 1964م تا 1966م به حيث رئيس اركان لواء پنج زره پوش  ايفاء وظيفه نمود، از شباط 1968م  به حيث رئيس اركان قواي مسلح  تعيين  گرديد، از سال 1968م تا 1972م به حيث معاون وزير دفاع ايفاي وظيفه كرد. و در مارچ 1973م وزير دفاع تعيين گرديد كه تا امروز به همين و ظيفهء خود ادامه ميدهد.

-اللواء يوسف شكور: جانشين مصطفى طلاس، در رياست اركان گرديد ، وي از منطقهء حمص ميباشد.

-اللواء ناجي جميل : وي از منطقهء دير الزور بود، از نومبر 1970م تا مارچ 1978م فرمانده دافع هوائي بود.

-سليم حاطوم: مي خواست در سال 1966م انقلابي را به راه اندازد ولي  ناكام شد، و در سال 1968م اعدام كرده شد.

-زكي ارسوزي: ( از لواء اسكندرون) وي همچون ميشيل عفلق از مؤسسين حزب بوده و از همقطاران وي ميباشد.

-شبلي عيسمي: سال 1930م تولد شد، از سال 1963 تا 1964م اولا به حيث وزير زراعت كار كرد، بعد از آن به حيث وزير معارف، بعد به حيث وزير ثقافت و ارشاد  قومي، و در  سال 1965م به حيث معاون منشي عمومي حزب بعث تعيين گرديد.

-عبدالكريم جندي: كه سال 1969م خود را انتحار نمود، وي از طرفداران صلاح جديد بود.

-سليمان عيسى : ( از لواء اسكندرون) مناظر، مفكر و شاعر بود.

-احمد خطيب: رياست جمـهوري را در تشـرين ثاني 1970م بدوش گرفت، و

 در شبـاط 1971م  استـعـفاء نمود، ايـن دوره همان دورهء انتـقالي ميـان

 حكومت نورالدين اتاسي و حكومت حافظ اسد بود، ازسال 1965م به بعد عضو قيادت محلي توسعه يافته گرديد، و مدت كوتاهي هم رياست مجلس شعب (قبايل) را به دوش داشت.

-يوسف زعين: در بوكمال سال1931م  بدنيا آمد، وي طبيب بود، و از 1963م تا 1964م به حيث وزير زراعت كار كرد، بعد  در بريطانيا سفير شد، و در 1965م به حيث عضو قيادت قطري پذيرفته شد، و از شباط 1966م تا تشرين اول 1968م به حيث صدر اعظم تعيين گرديد، و تا1970م دوام كرد.

-جلال سيد: وي عضو تأسيس كنندهء حزب بعث است، و از شهر دير زور ميباشد، وي حزب را ترك نمود، ولي در سياست سوريه شخص فعالي است.

-عبد الحليم خدام: سال 1932م در بانياس به دنيا آمده بود، از دانشكده حقوق در دمشق فارغ گرديد، وي چندين وظيفه را يكي بعد ديگري به دوش ميگرفت، مدتي به حيث محافظ شهر حماه كار كرد، بعد به حيث محافظ شهر قنيطره، و سال1964م به حيث محافظ شهر دمشق ، سال1969م به حيث وزير اقتصاد، از 1970م به  بعد به حيث وزير خارجه تعيين گرديد، در سال 1984م ارتقي نمود و معاون رئيس جمهور در امورسياست شد، وي از 1969م به بعد در عضويت قيادت قطري پذيرفته شده بود.

-حافظ اسد: سال1930م در قرداحه كه قريه اي از قريه هاي لاذقيه است، بدنيا آمد، در دانشكدهء نظامي خواند و از آنجا سال1955م فارغ گرديد، سال 1963م به حيث قومندان مركز رهدار هوائي شروع به كار كرد، وسال1964م به حيث قومندان  سلاح  پرواز كار كرد، در 1965م به مجلس وطني انقلاب پيوست، در انقلاب 1966م با صلاح جديد يكجا شد، و از 1966 تا 1970م به حيث وزير دفاع ايفاء وظيفه نمود، وي حركت اصلاحي را به راه انداخته رهبري نمود، كه همانا حركت وي را، در تشرين ثاني 1970م  به رياست جمهوري رسانيد.

-زهير مشارقه: وي از حلب بود، در بعدها به حيث معاون رئيس جمهور در امور حزب تعيين گرديد.

-سال 1953م ( حزب بعث) و ( حزب عربي اشتراكي) كه آنرا اكرم حوراني رهبري ميكرد، با هم يكجا شدند و حزب واحدي را بنام ( حزب البعث العربي الاشتراكي ) تشكيل دادند.

افكار و معتقدات:

-حزب بعث عربي اشتراكي حزبي است قومي، علماني انقلابي، طرح هاي فكري متعددي دارد كه گاهي يكجا كردن آنها مشكل مينمايد، چه رسد به پذيرفتن آنها ، در بارهء افكار حزب خيلي نوشته شده، و رهبران حزب خيلي از آنها سخن گفته اند، ولي تفاوت خيلي زياد است ميان گفتارها و كردار هاي  قبل از به قدرت رسيدن و ميان گفتارها و كردارهاي بعد از به قدرت رسيدن.

-به نظر حزب تنها رابطهء قوميت است كه بايد در دولت عربي حفظ شود، دولتي كه ضامن انسجام ميان هموطنان، و متكفل ذوب شدن شان در چوكات واحد وضامن مقابله  با هرگونه تعصبات مذهبي، طائفه اي، قبيلوي، خويشاوندي، و اقليمي است.

-سياست تربيوي حزب اعلان ميدارد كه هدف وي ايجاد يك قشر عربي جديد  است كه مؤمن به وحدت امت عربي، و خلود رسالتش باشد، فكر علمي داشته باشد، از قيود خرافات، تقاليد و ارتجاعيت آزاد باشد، سرشار از روح نيكبختي، مسابقه، و همكاري باهموطنانش در راه  تحقق انقلاب  شامل عربي، و پيشرفت انسانيت باشد.

بعضي رهنمايى هاي عام و فيصله هاي مجلس چهارم قومي:

-رهنمايى چهارم چنين ميگويد : ( مجلس چهارم قومي  ارتجاع ديني را يكي از خطرهاي بزرگ ميپندارد، خطري كه رفتن به پيش را در مرحلهء حاضر تهديد مينمايد، به همين  خاطر رهبري قومي به تركيز در فعاليت فرهنگي و كار در راه علماني ساختن حزب توصيه مينمايد، خصوصا در ابعادي كه طائفه گرايى بر كار سياسي لطمه وارد كند.

-رهنمايى نهم: « بهترين راه براي توضيح فكر قومي ما همانا  شرح و اظهار مفهومش است، كه آن عبارت است از : پيشرفت علماني ، و پرهيز از روش تقليدي رومانطيقي در جانب فكر قومي، بنابرين مسابقهء ما درين مرحله در محور علمانيت حركت ما و در اطراف مفهوم اشتراكي آن ميچرخد، تا مركزي ايجاد شود قومي نه طائفه اي، كه آن متشكل از هر گروه مردم باشد.

-در بارهء وحدت ميگويند: وحدت عربي اين نيست كه اجزاء وطنش باهم متصل و يكجا شود،  بلكه ذوب شدن و درهم شدن همين أجزاء باهم است، بنا برآن وحدت يك انقلاب است در تمام ابعاد ومعاني و سطوحش، وحدت انقلابي است در راه از بين بردن مصالح اقليمي، و مصالحي كه طي قرن ها زندگي نموده و توسعه يافته، انقلابي است كه مصالح و طبقاتي را كه معارض وحدت باشند بد ميبيند و در مقابل شان مي ايستد( المنطلقات النظرية للموتمر القومي السادس).

-مراد از اشتراكي تربيهء اهل وطن است به تربيهء اشتراكي علمي كه اهل وطن را از همه چوكات ها و تقليد هاي ميراثي عقب ماندهء اجتماعي رهايى بخشد، تا زمينه براي ايجاد انسان عربي نوين ، با فكر باز علمي مساعد گردد، انسانيكه بهره مند از اخلاق اشتراكي جديد ، و معتقد به ارزش هاي اجتماعي باشد.

-رسالت خالده: در تفسير آن ميگويند: امت عربي داراي رسالت و پيام جاويداني است كه به اشكال جديد و متكامل خود در مراحل تاريخ ظاهر ميشود، مرامش تجديد ارزش هاي انسانيت ، وسرعت بخشيدن به پيشرفت بشر، رشد دادن نظم و همكاري ميان امت ها است.

انتقاداتي كه ميتواند وارد شود:

-كلمهء دين اصلا در متن مرامنامهء حزب نيامده.

-كلمهء ايمان به خدا به طور عموم، در متن مرامنامه نه در تفصيلاتش وارد شده و نه هم در عمومياتش، كه اين امر خود علماني بودن حزب را تأكيد مينمايد.

-در مسائل خانوادگي و تكوين  خانواده اصلا به حرام بودن زنا و آثار بد آن اشاره نمي كنند.

-در سياست خارجي به هيچگونه ارتباطي با عالم اسلامي اشاره نمي نمايند.

-بـه تاريخ اسـلامي، كـه توسط آن ملت عربي ميان ملتهاي ديگر  قدر و عزت

يافت، اشاره اي نمي كنند.

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

1-بناي حزب بر فكر قومي است مفكورهاي كه بعد از سقوط خلافت عثماني، توسط اروپا و رهبر قوميت عربي، در آن وقت ساطع حصري، بر عالم عربي ظهور و بروز نمود.

2-همچنان بناي حزب بر فكر علماني است، زيرا مسئلهء عقيدهء ديني را يكطرف گذاشته و به آن هيچگونه ارزش قائل نيست، نه در سطح فكر حزبي، نه در سطح پيوستن به حزب ، و نه هم در ساحهء تطبيق عملي.

3-حزب از فكر اشتراكي الهام ميگيرد، و نقش قدم ماركسيستي را تعقيب مي نمايد، فرقي كه ميان ايندو وجود دارد آنست كه ماركسيستي جهاني است و حزب بعث قومي است، از اين گذشته ديگر افكار ماركسيستي ستون فقرات فكر و عقيدهء حزب بعث را تشكيل ميدهد.

4-حزب داراي روشي است كه تمام روش هاي گروهي ( از قبيل درزيه – نصيريه

-اسماعيليه- مسيحيه)  در تحت  آن داخل گرديد، و اين افراد از داخل حزب ، با افكار باطني خويش شروع به حركت نمودند، وزير شعار انقلاب، وحدت ، حريت، اشتراكيت، و پيشرفت به طرح و تطبيق نظريات باطني خويش پرداختند، و گروه نصيريه در استفاده جويي از حزب مبني بر تحقيق اهداف و تحكيم وجود خود از ديگران پيشقدم تر بودند.

 

انتشار و جاهاي نفوذ:

1-حزب اعضائي دارد كه در اغلب ممالك عربي پراكنده اند، بعض شان

به شكل پنهاني و بعض شان  به شكل علني و آشكار كار مينمايند،  وجود و تأثير شان از يك شهر به شهر ديگر، نظر به نوعيت منطقه و حكومت آن فرق ميكند.

2-حزب بعث بر دو كشور مهم عربي سوريه و عراق حكومت ميكند.

3-ميكوشند كه سلطنت تمام اطراف و اكناف مناطق عربي را بدست گيرند،  زيرا به نظر آنها مناطق عربي يك جزئي است كه قابل تجزيه نمي باشد،  و اين يكي از آرزوهاي بعيد شان ميباشد.

مراجع

1-نضال البعث                              بشير داعوق- بيروت –1970م.

2-حزب البعث الاشتراكي                تأليف شبلي العيسمي-بيروت –1975م.  

     مرحلة الاربعينات التأسيسية                      

3-التجربة المرة                              منيف رزاز – بيروت – 1967م.

4-البعث                                     سامي جندي – بيروت – 1969م.

5-تجربتي مع الثورة                         محمد عمران – بيروت – 1970م.

6-حزب البعث                             مطاع صفدى.

7-الصراع من اجل سوريه                باتريك سيل – لندن – 1965م.

8-اعاصير دمشق                            فضل الله أبو منصور –بيروت 1959م.

9-مذكراتي عن الانفصال                  عبد الكريم زهر الدين.

10-الدروز                                  فؤاد الاطرش.

11-الحركات القومية                      محمد منير نجيب- ط1- 1981م -مكتبة

     الحديثة في ميزان الإسلام               الحرميني.

12-جريدة الحياة البيروتيه                10/2/1965م  - 15/2/ 1966م – 

                                                8/9/1966م.

13-جريدة النهار البيروتيه                15/12/1964م.

14-جريدة المحرر البيروتية                 13/9/1966م.

15-مجلة المجتمع الكويتية                  شماره 231- 24/12/1394هـ –  7/1/1975م.

16-مجلة الدعوة المصرية                   شماره هاي. 70،71،72،73، 74،75.


بلاليون

THE BIL ALIANS

تعريف:

(بلاليون و يا أمة الإسلام) حركتي است كه ميان سياه پوستان امريكا ظاهر گرديد، اسلام را با مفاهيم خاصي كه برآن روح مادي غالب بود پذيرفته بودند، بعد ها خيلي اصلاحات در عقايد و افكار شان آمده و به اسم " بلاليون" معروف شدند.

تأسيس و افراد برازنده:

-مؤسس اين حركت والاس د. فارد. Wallace D Fard. است، وي شخص سياه پوست مجهول الهويتي بود كه ناگاه در ديترويت سال 1930م ظاهر شد، و دعوت را به سوي مذهب خود در ميان سياه پوستان آغاز كرد، و در يونيو1934م به شكل غامضي مختفى و ناپديد گرديد.

-اليجاپول Elijah Pool و يا اليجا محمد (1898-1975م)، به حركت پيوست و در مناصب آن  ترقي نمود، تا آنكه رئيس و جانشين فارد بعد از وي شد، در سال 1959م به سعودي، تركيه، اثيوبيا، سودان، و پاكستان سفر نمود، و دراين سفر پسرش والاس محمد با وي همراهي ميكرد، و به حيث ترجمانش نيز بود.

-مالكم اكس ( مالك شباز): وي وزير معبد شماره (7) در نيورك، خطيب و مفكر بود، سفري به شرق عربي كرد و در سال 1963م حج نمود، بعد از بازگشتن خود بر اساسات مادي حركت انكار ورزيد و از آن انشعاب نموده جماعتي تشكيل داد به نام ( جماعت اهل السنة) و در 21 فبراير  1965م ترور كرده شد.

-وزير لويس فرخان. Lwis Farrakhan: در سال 1950م در اسلام داخل شد و جانشين مالكم اكس بر معبد شماره (7) گرديد، وي نيز خطيب، نويسنده وسخنور بود، خيلي ارتباط محكم با عقيدهء قذافي دارد، دعوت به سوي برپا شدن دولت مستقل براي سياه پوستان در امريكا مي نمايد، مگر در صورتي كه حقوق اجتماعي و سياسي شان كاملا تأمين شود.

-والاس محمد: كه بنام ( وارث الدين محمد) ياد ميشد، در ديترويت 30 اكتوبر 1933م بدنيا آمد، و از سال 1958 تا 1960م به حيث وزير حركت در معبد فيلا دلفيا كار كرد، سال 1967م فريضهء حج را ادا  نمود، و چندين بار به مملكت سعودي سفر كرد.

-سال 1964م از حركت جدا شد و ازمبادي پدرش دوري جست، ليكن پنج ماه پيش از وفات پدرش دو باره به حركت بازگشت ، آنهم به اميد اينكه از داخل حركت اصلاحاتي در آن بياورد.

-در دسمبر 1975م به مركز اسلامي در واشنطن سفر نمود.

-در مجلسي كه رابطهء عالم اسلامي در نيوارك، در ولايت نيوجرسي، به تاريخ 1397هـ/1977م برگذار كرده بود، نيز حاضر شد.

-درمجلس اسلاميي كه در كندا ، سال 1977م  برگذار گرديده بود ، حاضر شد، و در هر بار راستي عقيده اسلامي خودرا اعلان مينمود و ميگفت كه خواهد كوشيد تا عقايد و مفاهيم نادرست را از جماعت خود دور سازد.

-سـال 1976م بـه سعودي، تركيه، و تعداد ديگري از ممالك شرق سفر كرد،

و باشخصيات بزرگ و مهم درين كشورها ملاقات نمود.

-سال 1975م اسامي اشخاصي را اعلان نمود كه در رياست خود بر جماعت ، بالاي آنان اعتماد داشت، و برازنده ترين شان اينها بودند:

* معاون خاصش: كريم عبد العزيز و دكتور نعيم اكبر.

* سخنگوي تنظيم: عبد الحليم فرحان.

* مشاوران فرهنگي: د. عبد العليم  شباز، د. فاطمه علي، فهيمه سلطان.

* منشي عمومي : جون عبد الحق.

* رئيس قومنداني عسكري: اليجا محمد ثاني.

* ريموند شريف: قومندان اعلي پوليس حركت  كه مسمى به (ثمرة الاسلام)  Fruit of  Islam بود و رمز آن F.O.I. است، و در سال 1937م تأسيس شده بود، بعدا وي وزير عدليه گرديد.

* امينه رسول: مسْؤول جهاز ترقي زن M. G. T.

* د. ميكل رمضان: سرپرست لجنه هاي مساجد و رئيس مجلس پلان.

* ثيرون مهدي : سال 1967م  به حركت پيوست، و رئيس هيئة كشف الفساد و الآفات الإجتماعيه بين افراد حركت گرديد، اين هيئة سال 1976م تحت اسم  Blight Arrest Pioneer Patrol تشكيل شد، و رمز آن B. A. P. P. است، و اين هيئة در حقيقت عوض F. O. I.  است.

* ابراهيم كمال الدين: مدير هيئة گروه جديد زمين Nem Earth Team (N. E. T.) كه اداره پروژهء اسكان در ناحيهء جنوب شيكاغو را پيش ميبرد.

* سلطان محمد: يكي از نواده هاي اليجامحمد : ميگويند كه وي اسلام را درست ميدانست، وي امام معبد واشنطن بود.

* محمد علي كلاي بوكسور مشهور جهان: گفته اند كه وي را مالكم اكس به حركت جذب نمود، و همچنان وي يكي از بزرگان مجلسي بود كه آنرا  والاس محمد، بعد از بدست آوردن رياست حركت، بخاطر پلان و طرح امور مهم در حركت ، برگذار نموده بود.

افكار و معتقدات:

-بايد در نظر گرفت كه افكار اين حركت به تدريج تغيير ميافت ، متأثر از شخصيت زعيم و سرپرستي ميبود كه امور آن را اداره ميكرد، بنابرآن بايد تغييرات حركت را به سه مرحله تقسيم كرد.

 اول: دوران والاس د.فارد:

-حركت در ابتداء تأسيس بنام (امة الاسلام) Nation of  Islam شناخته ميشد، و اسم  ديگري هم داشت كه آن ( امة الاسلام المفقودة المكتشفة) بود.

-تأكيد بر دعوت به سوي آزادي، مساوات، عدالت، و كار  بخاطر پيشرفت امور جماعت .

-بالا دانستن جنس سياه پوست، و اصيل پنداشتن آن، تأكيد بر چسپانيدن سياه پوستان به اصل و تبار افريقايى، بدگويى سفيدپوستان  و توصيف شان كه آنان

 شياطين اند.

-كار بخاطر برگردانيدن اتباعش از تورات و انجيل به سوي قرآن كريم.

-ايجاد دو بخش، بخشي براي زنان بنام ( تدريب البنات المسلمات Training Muslim Girls) و بخشي براي مردان بنام ( ثمرة الاسلام) اينهمه بخاطر ايجاد لشكر  قويي بود كه از حركت و مركز اجتماعي و سياسي آن دفاع نمايد.

دوم : دوران اليجا محمد:

-اليجا محمد اظهار و اعلان نمود كه خدا چيزي غيبـي نيست، بلكه لازم است خدا متجسد و ظاهر در شخصي باشد، و آن شخص همانا فارد است كه در وي خدا  حلول نموده است، بنابرآن وي سزاوار عبادت و دعاء است، بدين ترتيب وي افكار باطنيه را در جماعت خود داخل نمود.

-براي خود مقام پيامبري را اختيار نمود، و به نام «رسول الله» Allah Messenger of ياد ميشد.

-بر پيروان خود گروگيري، نوشيدن شراب، تنباكونوشي، تخمه درطعام وزنا را حرام  گردانيد، اختلاط زن را با مرد بيگانه منع كرد، بر ازدواج ميان دختران و جوانان حركت تشويق كرد، و ازرفتن در اماكن لهوو لعب ورستوران هاي عام منع كرد.

-اصـرار ورزيـدن بر بالا داشتن جنس سياه، و پنداشتن آن منبع هر خير و نيكي،

 و دوام بر حقير شمردن جنس سفيد پوست و وصف آن به پستي و رذالت ، در اين هيچ شـك نيست كه شامل شدن در حركت مشروط به سياه پوست بودن است،

و براي سفيد پوستان هيچگونه مجال شمول نيست.

-اليـجا محمد جز به اشيائيكه در تـحت حس و مشاهـده قرار ميگيرند به چيز ديگري ايمان نداشت، بنابرين نه به ملائكه ايمان داشت و نه هم به حشر جسماني، زيرا بعث و بر انگيخته شدن نزد وي جز بعث عقلي براي سياه پوستان امريكا  چيز ديگري نبود.

-به ختم رسالت و خاتم النبيين بودن محمد  ايمان نداشت، و اعلان مي نمود كه خود وي خاتم پيامبران است، زيرا هر پيامبر به زبان قوم خود ميباشد، وي – يعني اليجا محمد – نيز به زبان قومي خود ، يعني سياه پوستان، فرستاده شده و از طرف فارد براي وي وحي فرستاده ميشود.

-به كتاب هاي آسماني ايمان دارد، ولي ميپندارد كه كتابي به زبان قومش كه سياه پوستان است نيز نازل خواهد شد، كتابي كه آخرين كتاب آسماني براي بشريت خواهد بود.

-نماز در دوران وي عبارت بود از : خواندن فاتحه (الحمد الله ) و يا چند ايت ديگر، و دعاء مأثور، باروي نمودن به طرف مكهء مكرمه و حاضر ساختن چهره فارد  در ذهن، روزي پنج بار.

-روزه هر سال در ماه دسمبر به عوض ماه رمضان بود.

-هر عضو دهم حصهء درآمد خودرا به حركت ميداد.

-كتابهايى تأليف نمود كه از خلال آنها افكارش ظاهر ميگردد،  و از آنجمله است:

1-رساله اي به سوي مرد سياه در امريكا .Message totheblack Man

2-نجات دهنده ما فرا رسيد Our saviour hasa rrived.

3-كتاب حكمت عليا S upreme Wisdom.

4-سقوط امريكا  The fall of America.

5-چگونه بايد خورد و چگونه بايد زيست .How to eat to live

6-روزنامه اي كه از طرف آنان سخن ميگفت ايجاد نمود بنام ( محمد حرف ميزند       Muhammad speaks) .

سوم : دوران وارث الدين محمد:

-در 24 نومبر 1975م وارث الدين اسم جديدي براي حركت خود اختيار نمود كه آن عبارت است از ( بلاليون)، منسوب به سوي بلال حبشي مؤذن پيامبر e.

-در 19 يونيو 1975م وارث الدين قانون عدم شمول سفيد پوستان را در تنظيم ملغا اعلان كرد و در 25 فبراير 1976م تعدادي از سفيد پوستان جذب شده در تنظيم در پهلوي سياه پوستان در مركز كنفرانس ها به نظر ميامد.

-پرچم امريكا در پهلوي پرچم تنظيم گذاشته مي شد، در حاليكه سابق پرچم امريكا ممثل و نشان شخص سفيد پوست ، چشم سبز و شيطان، قوقازي بود.

-در 29 اغسطس 1975م فرمان صادر كرد كه بايد رمضان روزه گرفته شود، و از عيد رمضان چشن گرفته شود.

-در 14 نومبر 1975م نام روزنامه از ( محمد حرف ميزند) به ( بلاليان نيوز) تبديل گرديد.

-اعلان كرد كه لقـبش در عوض رئيـس وزراء «امام بزرگ» اسـت، همچنان

 كه كلمهء «وزراء معابد» را به كلمهء «امام » تبديل نمود، وخودش امور ديني را بدوش گرفت، و ديگر امور را به ديگر افراد برازنده حركت سپرد.

-معابد را آمادهء برگذاري نمازها نمود.

-در 3 اكتوبر 1975م فرمان صادر كرد كه بايد نمازها همانطور اداء شود كه ديگر مسلمانان مينمايند، هر روز پنچ وقت  به شكل درست آن.

-تأكيد بر اخلاق و روش اسلامي، ذوق و حسن شكل و قواره، پوشيدن لباس مناسب به زن .

-داعيان حركت به زندان ها ميرفتند و در ميان زنداني ها دعوت خويش را نشر مينمودند، مأمورين امنيت مشاهده ميكردند كه شخص سياه پوستي كه خيلي متمرد و سركش در داخل زندان بود به مجرد داخل شدنش در اسلام خيلي انسان درست و با انضباط ميگردد، به همين وجه مأمورين و صاحبان سلطه به دعوت داعيان خيلي خوش بودند.

-درست ساختن مفاهيم اسلامي كه در دوران فارد و اليجا محمد حركت به طرز نادرست آنرا پذيرفته بود، واقدام به تصويب آن.

-اموريكه سابقا ذكر كرديم دلالت برين ندارد كه حركت صد در صد اسلامي شده ، ولي دال بر آنست كه قدري اصلاحات و خوبي در افكار و معتقدات حركت، نسبت به سابقه آمده است ، ولي هنوزهم به اصلاحاتي در عقيده و عمل محتاج است، تا در جادهء مستقيم اسلام قرار گيرد.

-امور ميان رهبران حركت خيلي مضـطرب و پراگنده گرديد، كه در نتيجهء آن در 25 مايو 1985م وارث الدين حركت را منحل اعلان كرد، و گذاشت كه هر بخشـش بـه طور مستقل كاركند، و هر روز امور جديدي رخ  ميدهد و حركت

تغيير ميكند.

-مداخلاتي از قذافي و مداخلاتي هم از ايران وجود دارد كه هركدام ميخواهند حركت را به وفق خواهش و نظر خود بچرخانند، همچنان در ميان حركت شخصياتي جديد به ظهور ميرسند، اشخاصي هم پنهان ميشوند، و تغييراتي صورت ميگيرد كه آن تهديد به همه است.

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-اين حركت براي در شكستن دو حركت قومي ديگر كه در ميان سياه پوستان ظهور كرده بود، برخاست ، كه آن دو حركت عبارتند از:

1-حركت (الموريه) كه مؤسس و داعي آن سياه پوست امريكايى تيموثي نوبل دروعلي(Drew  Timothy Ali)(1886-1929م)بود،وحركت خودرا سال1913م تأسيس نموده بود، و آن يك دعوتي است مأخوذ ازمبادي اجتماعي وعقايد ديني آسيويي مختلط، ولي خودرا مسلمان ميشمردند، و بعد از وفات رهبر شان حركت به جانب ضعف گراييد.

2-تنظيم ماركوس جارفي ( Marcus Garvey) (1887 -1940م) كه وي تنظيم سياسي خودرا  براي سياه پوستان، سال 1916م تحت اسم (  Associtation Universal Negro improvement)  تأسيس نمود، اين حركت به نصراني بودن موصوف است، ولي عيسى u و مادرش را سياه پوست ميدانند، در سال 1925م رهبر اين تنظيم از امريكا تبعيد كرده شد، و اين امر منجر به از بين رفتن حركت گرديد.

-بنـابر آن ميـتوان گفت كه اين حركت به طرف اسلام به اين نظر ميبيند كه آن

 يك ميراث روحي است كه ميتواند سياه پوستان را از سيطره و سلطهء سفيدپوستان نجات دهد و آنان را قادر به تشكيل ملتي خاص و متميز، داراي حقوق،كسب و عزت، سازد.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-شمارهء سياه پوستان در امريكا به 35 مليون انسان ميرسد، كه از آنجمله تقريبا يك مليون آن مسلمان است.

-مساجد خودرا بنام معابد (Temples) ياد ميكنند، و آنان فعلا 80 شعبه و شاخه در شهرهاي مختلف امريكا دارند، و مدارس شان نيز بالغ بر زياده از 60 معهد، در اماكن مختلف امريكا ميگردد،كه ساعت اول درس شان همه روزه  به تعليم دين اسلام  تخصيص داده شده است.

-مراكز مسلمانان سياه پوست در ديترويت شيكاغو و واشنطن قرار دارد، و به فكر برپا شدن دولت مستقل هستند، در مسائلي كه به سياه پوستان تعلق ميگيرد به طور عموم كمك ميكنند.

مراجــع:

1-المسلمون الزنوج في امريكا         تأليف دكتور ج. اريك لنكولن-ترجمه عمر ديراوي - دار

                                             العلم للملايين - ط1- بيروت -1964م.                                         

2-الإسلام في امريكا                    محمديوسف شواربي –لجنة البيان العربي-  قاهره-

ٍ                                            1379هـ/ 1960م.

3-منظمة الايجا محمد الامريكية         تأليف د. عبد الوهاب ابراهيم أبو سليمان-ط1 –دار

                                             الشروق – جده – 1399هـ/1979م.                                       

4-الوجود الإسلامي في الولايات     عبد الله أحمد داري-ط1 – مطبعة الجمعية العربية السعودية

    المتحده الامريكية              للثقافة و الفنون- جده – 1403هـ/1983م.                                          5-الفرق الباطنية المعاصرة في          بلال فيليبس-رسالهء ماستري-در داشنكدهء تعليم و تربيه

    الولايات المتحدة                    دانشگاه ملك سعود- رياض- 1405هـ/1984م.

6-المسلمون تحت السيطرة             محمود احمد شاكر- المكتب الإسلامي- ط1 - بيروت

    الرأسمالية                              1397هـ.

7-المسلمون في اوروبا و امريكا      د. على منتصر الكتاني –دار ادريس -ط1- الرباط 

                                            1396هـ.  

8-مجلة المسلمون                       20/9/1405هـ – 8/6/1985م.

9-مجلة المستقبل                         شماره 422- 1985م.

10-جريدة الجزيرة السعودية  شماره 1683-12محرم 1397هـ-2 يناير 1977م.                                          11-جريدة اخبار العالم الإسلامي    شماره 470-23 ربيع الاول 1396هـ و شماره 510-

                                           20 /1/1397هـ از رابطه عالم اسلامي صادر ميشود.                                          12-مجلة المجتمع                         كويت- شماره 428-28/3/1399هـ – 30 مارس

                                            1979م.


بناي برث  يا فرزندان عصر

B. NAI  B. RITH.

تعريف:

(بناي برث) گروهي است از پيشرفته ترين گروه هاي ماسوني معاصر و بازويي از بازوهاي ويرانگر وي به شمار ميرود ، در اصول، مبادي و مقاصد با ماسونيه فرقي ندارد، فرقي كه است آنست كه عضويت اين حزب خاص به افراد يهودي است، و خدمتش بخاطر تحكيم پايه هاي صهيونستي در جهان ميباشد 0

تأسيس و افراد برازنده:

-يهودي آلماني ( هنري جونس ) از شهر هامبورغ : سرپرست ده تن يهودي كه به نيويارك هجرت كرده بودند، تعيين گرديد و به تاريخ  13/10/1843م به تأسيس اين حزب اجازه يافتند0

-از سال 1865م به بعد حزب ميكوشيد كه در فلسطين وجودي به خود كسب كند، و در سال 1888م اولين محفل خود را تشكيل داد،  لغت كار رسمي حزب عبراني است، از برازنده ترين افرادش اينها اند : ناحوم سوكولوف – دزنكوف – حاييم نخمان – دافيديلين -مائير برلين- حاييم  وايزمن- جاد فرامكين.

-بخاطر ايجاد مستعمرات يهودي خرد و كوچك در فلسطين كار ميگردند، و (موتسا) اولين قريه در نزديك قدس بود كه اينها در سال 1894م آنرا تأسيس ميگردند، بدين ترتيب اولين پايه دولت اسرائيل فعلي را آنوقت گذاشتند.

-سـيجموند فرويد يهـودي روان شنـاس مشـهور ( 1856- 1939م)، سال

1895م به حزب پيوست  و بر حضور در اجتماعات و محافلش مواظب بود ( بحث فرويديه را مطالعه كنيد).

-در سال 1913م جماعتي تشكيل دادند بخاطر مقابله بااهانت و تحقيري كه يهوديان در جهان به آن روبرو بودند.

-فيليب كلوزنيك Philip kluznick وقتي كه وي در دوران رياست ايزنهاور رئيس «وفد امريكايى براي باز ديد از جمعيت عامه اقوام متحده» تعيين گرديد، رئيس اين حزب نيز بود.

-جون فوستردالاس: وزير خارجه ايالات متحده امريكا در سال 1958م، وي نصراني پروتستاني است، در مجلسي كه حزب آنرا به تاريخ 8/5/1956م برگذار كرده بود وي شركت ورزيد و در آن مناسبت گفت: تمدن غرب در اساس خود بر عقيدهء يهوديت نسبت به طبيعت روحي انسان استوار ميباشد، بنابرين بر دولت هاي غربي لازم است بدانند كه كار جدي بخاطر دفاع از اين تمدن كه مركز آن اسرائيل ميباشد، ضروري است.

-رهبران ايالات متحده هميشه از فعاليت و كار اين فرقه تمجيد و توصيف مي نمايند.

افكار و معتقدات:

اول: شعارهاي ظاهري و اعلان شده:

  -دوستي خير و فلاح براي انسان و كار بخاطر رفاهيت و نيكبختي انسان.

-كمك براي ناتوانان و ضعيفان، و مصيبت زده گان، امداد و تقويه بيمارستان هاي خيريه.

-افتتاح و بازگشايى مراكز براي جوانان در تمام اطراف عالم.

-دفاع از حقوق انسان.

-منع نمودن از اهانت و تحقير يهوديان.

-توجه به مظلومين يهود.

-بالا بردن سطح تبادل نظرهاي ثقافتي و توجه جدي به ضروريات فرهنگي براي طلاب يهودي آنهم از طريق مؤسسهء (The Hillel Foundation) .

-توجه به بخش تدريبات نيروي دريايى.

-كمك به قربانيان حوادث طبيعي.

-باز نمودن دروازهء مذاكرات با مسئولين حكومت ها در بارهء حقوق شهري، هجرت، و تجاوزات.

دوم : اهداف حقيقي :

-اين گروه گروه يهودي است و آنان جز بالا بردن يهود بخاطريكه بر تمام عالم سرداري كنند، مقصد ديگري مهمتر از اين ندارند.

-تأييد و تقويهء ماسونيه در تمام پروگرام ها و برنامه هاي ويرانگرش.

-تقويهء وجود اسرائيل در فلسطين و تشويق ديگر يهوديان به مهاجرت به آنجا.

-كار بخاطر از بين بردن اخلاق، حكومت هاي وطني واديان ما سواي يهوديت.

-همكاري با ماسونيست ها و صهيونست ها بخاطر مشتعل ساختن جنگ ها وفتنه ها، در جنگ جهاني اول نيز نقش فعالي داشتند0

-وقـتي هتـلر سال 1933م  به حكومت رسيد اينها بودند كه هجوم عمومي را

بالاي وي طرح ريزي كردند 0

-در مقدمه گذاري جنگ دوم جهاني هم اينها نقش فعالي داشتند 0

-جمع آوري اخبار و اشغال نمودن مراكز حساس در دولت هاي مختلف، ايجاد گروه هاي داخلي و سري، و شبكه هايي از كار كنان به طور پنهاني0

-اين گروه در زندگي امريكايي ها وانگليس ها رخنه كرده و در امور اجتماعي، سياسي، و اقتصادي اين دو كشور وجود خود را استحكام بخشيده است0

-آنها در راه برآوردن اهداف ويرانگر يهوديت از مال ، جنس ( زن ) وتبليغات پيگير استفاده مينمايند 0

-سال1960 م بخاطر اختطاف ( ادولف اينمان ) نازي مشهور كار كردند ، تا وي از ارجنتين اختطاف كرده شد و به اسرائيل برده شد و به تاريخ 31/5/1962م درآنجا اعدام گرديد 0

-مقابله با هر كسيكه قصد بد گوئي يهود را نمايد ، و ترور نويسندگاني كه به آنان تعرض نمايد، تا بدين شيوه همه به هيبت و شوكت شان گردن نهند.

-گروهي است كه خدمتش منحصر  به افراد يهودي است، و كار به خاطر تقويه، بالا بودن و سيطرهء آنان مينمايند.

-در اجتماعي كه در شهر (بال) در سـويسرا، بـه تـاريخ 1897م برگذارشده

 بود، رئيس وفد امريكايى گروه (بناي برث) گفت:« زود است زماني فرارسد كه مسيحي ها خودشان از يهودي ها بخواهند كه زمام سلطنت را بدست گيرند».

-(بناي برث) در ملـل متـحد نيز از وجود خويـش بهـره مند اسـت، آنهم از

خلال عضويتش در مجلس تنسيقي سازمانهاي يهودي.

-زمام امور تنظيم را رئيس بدوش ميگيرد كه از طرف مجلس اعلي مدت سه سال تعيين ميشود، مجلس اعلى متشكل از سرپرست هاي مجالس محلي  ميباشد،  يك لجنهء اداري چندين مديريت هاي ديگر نيز هست كه در ادارهء سرپرستي تنظيم شركت ميورزند.

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-آن يك تنظيم يهودي است، و تلمود[4] محور اصلي عقيده و فكرشان ميباشد.

-پروتوكولات حكماء صهيونست ركن اساسي برنامه ها و اهداف شان است.

-مقاصد ويرانگر ماسونست ها امر مهمي است كه بايد در راه برآورده شدن آن كار كرد.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-(بناي برت) در نيويارك تأسيس شد، و شعبات وي در ايالات متحده امريكا، بريطانيا، آلمان، و فرانسه منتشر گرديد، و دراين دولت ها جاهاي قويي براي نفوذ خود يافت.

-شاخه هاي وي به استراليا، افريقا و بعضي دولت هاي آسيايى ريشه دوانيده است.

-در مصر دو مجلـس از اين تنظـيم برگزار گرديده، يكـي از آندو مجلس ماغين

دافيد شماره 436، كه قانون آن به زبان عـربي چـاپ شده اسـت، و دوم آن

 مجلس ميمونت شماره 365، است كه قانونش به زبان آلماني چاپ شده است، و در دهه شصت فعاليت آندو منع كرده شد.

مراجــع:

1-الماسونية ماهي حقيقتها،                 رابطة العالم الإسلامي- الامانة العامة للمجلس

    أسرارها، أهدافها                           الاعلى للمساجد- الدورة الثالثة-1398هـ

                                                   /1978م.                                                     

2-خطر اليهودية العالمية على                عبد الله التل- المكتب  الإسلامي- بيروت

    الاسلام و المسيحية                        و دمشق- ط3-1399هـ/1979م.                                                 

3-حقيقة نوادي الروتاري                   از رساله هاي جمعية الاصلاح  الاجتماعي

                                                  كويت–ط2- 1394هـ/1974م.                                             

4-الاسلام و الحراكات الهدامه              معالي عبد الحميدحموده – سلسله دعوة الحق

                                                  – شماره 25 – صادر از رابطه العالم 

                                                  الإسلامي – 1404هـ/ 1984م.

5-جذور البلاء                               عبد الله التل – المكتب الإسلامي  بيروت و

                                                 دمشق – ط2 –1398هـ/ 1978م.    

6-الصهيونية و دورها في السياسة        هايمان لوفر – دار الثقافة الجديدة –دمشق – ط1 

   العالمية                                       –1400هـ/ 1980م.                                                  

7-شهادات ماسونيه                       حسين عمر حماده – دار قتيبه – دمشق ط1 –

                                                1400هـ/ 1980م.

8-التراث اليهودي  الصهيوني             د. صبري جرجس – عالم المكتب –طبع 1970م.

   في فكر الفرويدي

9-الموسوعة البريطانية               ( E ncyclopedia Britannica Vol. (1976)(B nai B  rith 9-
بـودايى

تعريف:

بودايى ديني است كه در قرن پنجم قبل از ميلاد، بعد از دين برهمي، در هند ظاهر گرديد، در ابتداي پيدايش متوجه به رعايت انسان بود، همچنانكه به تصوف، زندگي خشن، دور كردن عيش پرستي و رفاهيت، ايجاد دوستي، تسامح، و انجام دادن كارهاي نيك، دعوت مينمود، ولي بعد از مردن مؤسسش ديري نگذشت كه به طرف اعتقادات باطل بت پرستي تغيير كرد، و پيروانش در شخصيت مؤسس آن آنقدر افراد و غلو نمودند كه وي را پروردگار و معبود پنداشتند.

تأسيس و افراد برازنده :

-مؤسس آن سدهارتا جوتاما ملقب به «بودا»  ( 560- 480ق م ) است، «بودا» به معناي: عالم و دانشمند ميباشد، وي  همچنان ملقب به «سكيا موني» بود كه معناي آن معتكف است، بودا در قريه اي از حدود نيبال نشأت نمود، چون امير بود در زندگي مترفانه و رفاه بخش بزرگ شد و در سن نوزده  سالگي ازدواج نمود، چون به عمر 26 رسيد همسر خودرا ترك نمود و روبه زهد ، زندگي خشن ، تأمل و فكر در كاينات، و رياضت نفسي آورد، و به اين عزم شد كه بايد در راه نجات انسان از دردها و آلامش كه منبع آن شهوات است، كار كند، بعدا به سوي پذيرفتن  نظريات و افكارش دعوت نمود، و تعداد زيادي از مردم از وي پيروي نمودند.

افكار و معتقدات:

-بودايىها عقيده دارند كه بودا پسر خدا است، و همانا وي است كه بشررا  از غمها و دردهايش نجات ميدهد، و از آنان تمام گناهان شان را وي به دوش ميگيرد.

-عقيده دارند كه تجسد بودا توسط حلول روح القدس در «مايا» عذراء بود.

-ميگويند:  وقتي بودا تولد شد باشندگان آسمان خوشحال گرديدند، وملائكه بخاطر مولود مبارك ترانه هاي خوشي سرودند.

-ميگويند : حكماء بودا را مي شناختند و اسرار لاهوت وي را درك كرده بودند، يك روزهم از ولادتش نگذشته بود كه مردم وي را تحيه و سلام نمودند ، بودا  در حاليكه طفل بود به مادر خود گفته بود كه وي بزرگترين همهء مردم است.

-ميگويند : باري بودا در يكي از هيكل ها داخل شد و همهء بت ها وي را سجده كردند، و شيطان خواست كه وي را فريب دهد و اغوا كند ولي كامياب نشد.

-عقيده دارند كه بودا در روزهاي آخر تغيير كرد و بر وي نوري نازل شد كه سرش را احاطه نمود و از جسدش نور بزرگي ميدرخشيد، و كساني كه ميديدندش ميگفتند: وي  بشر نيست، بلكه وي إله و پروردگار بزرگ است.

-بودائي ها براي بودا نماز ميگزارند وعقيده دارند كه وي آنان را داخل جنت خواهد كرد، و نمازشان در اجتماعاتي ادا ميشود و تعداد زيادي از پيروان بودا در آن حاضر ميشوند.

-وقتي كـه بودا مرد پـيروانش گفتـند: وي بعد از آنكه وظيفهء خودرا در زمين انجام داد با جسد خويش به آسمان رفت.

-عقيده دارند كه بودا بار ديگر به دنيا باز خواهد گشت تا امنيت و بركت را به آن باز گرداند.

-عقيده دارند كه بودا يگانه موجود بزرگ ازلي است و وي از نور است نور غير طبيعي، و اوست كه از مردگان حساب ميگيرد.

-عقيده دارند كه بودا فرائض و وظائفي را  براي بشر گذاشت كه انجام آنها تاروز قيامت بالاي بشر ضروري است، و ميگويند كه بودا در روي زمين مملكت ديني را تشكيل داد.

-بعضي تحقيق كنندگان ميگويند: بودا از الوهيت و نفس انساني منكر بود، و قائل به تناسخ بود.

-در تعاليم بودا دعوت به سوي : محبت، تسامح، معامله به نيكي، صدقه بر فقراء، ترك ثروتمندي، ترك عيش پرستي، باعث ساختن نفس بر زندگي  خشن، تحذير از زنان و مال، ترغيب به دوري از عروسي وجود دارد.

-بالاي شخص بودايى التزام به هشت چيز ضروري است تا بعد از آن بتواند بر نفس و شهوات خود غالب ايد و آن هشت چيز اينها اند:

1-اقدام صحيح و درست كه خالي از سلطهء شهوات ولذات باشد، يعني در وقت شروع به هركار.

2-تفكر و سنجش درست و مستقيم كه متأثر از خواهشات نفساني نباشد.

3-كشف و اشراق درست ومستقيم.

4-اعتقاد درستي كه همراه باشد با اطمينان  بر كار و عملي كه انجام ميدهد.

5-توافق زبان با قلب.

6-موافقت عمل با قلب و زبان

7-زندگي درستي كه اساس آنرا ترك لذت ها تشكيل دهد.

8-كوشش درست در راه مستقيم ساختن زندگي بر جاده علم و حق  و ترك جمع آوري مال.

-در تعاليم بودا آمده كه منبع بدي ها سه چيز است:

1-تسليم شدن به خواهشات و شهوات.

2-نيت بد در جمع آوري اشياء.

3-غبي و نادان بودن و عدم درك  امور به وجه درستش.

از وصاياي بودا:

1-زندگي هيچ زنده جان را بايد از بين نبري.

2-دزدي مكن، غصب مكن.

3-دروغ مگو.

4-به أشياء نشه آور و مسكر نزديك مشو.

5-زنا منما.

6-خوراكي كه در غير موسمش پخته شده باشد آن را مخور.

7-رقص مكن و در مجالس رقص و سرود حاضر مشو.

8-خوشبويي و عطريات را از خود دور دار.

9-بستر نرم به خود مگير.

10-طلا و نقره براي خود مگير.

بودايىها به دو بخش تقسيم اند:

1-بودايىهاي متدين:  اين جماعت به همهء رهنمايىها و وصاياي بودا پابند اند.

2-بودايىهاي شهر نشين و متمدن: اينها فقط به بعضي از تعاليم و وصاياي بودا عمل مينمايند.

-مردم در نظر بودا همه برابر اند هيچكسي بالاي هيچگسي برتري ندارد مگر به معرفت و غلبه  بر خواهشات نفساني .

بودايىها دو مذهب بزرگ دارند:

1-مذهب شمالي: پيروان اين مذهب در بارهء شخصيت بودا خيلي افراط كرده اند، حتى كه به مرتبهء خدايى وي را رسانيده اند.

2-مذهب جنوبي: غلو و افراط، نسبت به بودا در عقايد اين مذهب كمتر است.

-روابط شان با مسلمانان خوب است، دشمني شديد  باآنان ندارند، و براي دعوت  اسلامي، ميان آنان مجال خوبي وجود دارد.

كتاب هاي بودايىها: كتب شان منزل از آسمان نيست و نه خودشان ادعاي آنرا  مينمايند، بلكه عباراتي است مسنوب به بودا، و يا حكاياتي از افعال  وي است كه آن را بعضي پيروان هايش ثبت نموده اند، عبارات اين كتاب ها، نظر به انقسام بودايىها  به دو بخش، از هم فرق ميكند، كتاب هاي بودايىهاي شمال مشتمل بر خرافات زيادي است كه تعلق به شخصيت بودا دارد، ولي كتاب هاي جنوب قدري از خرافات دورتر اند.

-كتاب هاي شان به سه بخش تقسيم ميشود.

1-مجوعهء قوانين و روشهاي بودايىها.

2-مجموعهء خطبه هايى كه بودا آنرا   ايراد نموده است.

3-كتابي كه مشتمل به اصول مذهب و مشتمل به افكاريست كه مذهب از آن سرچشمه گرفته.

ريشه هاي فكري واعتقادي: 

-شواهدي در دست نداريم كه ثابت سازد براي مذهب بودايى ريشه هاي فكري و اعتقاديى وجود دارد، ولي كسيكه اديان وضعي قبل از وي و يا معاصر وي را  مطالعه كند ميان آنها و ميان بودايى همانندي هايى در بعض از جوانب ميابد ، مثل:

1-هندويى: در قول به تناسخ و توجه به طرف تصوف.

2-كنفوشيه: در عقيدهء توجه به انسان و رها سازي وي از دردها.

3-مناسب است كه مشابهت و همانندي بزرگي كه ميان بودايى و نصرانيت وجود دارد  نيز ملاحظه كرده شود، خصوصا ميان اموريكه تعلق به ولادت عيسى u و زندگي اش و اموريكه تعلق به زندگي بودا  ميگيرد، و اين مشابهت تأكيد مينايد كه نصرانيت دربسياري از معتقدات خود متأثر از بودايى است. 

انتشار و جاهاي نفوذ:

-دين بودايى در ميان تعـداد زيادي از اقوام آسـيايى پخـش و منتشر گرديـده

است، وچنانكه قبلا گفتيم بودايى دو مذهب بزرگ دارد.

1-مذهب شمالي: كتب مقدس اين مذهب به زبان سنسكريتي تدوين شده و اين مذهب در چين، جاپان،تبت، نيبال، و سومطره رائج است.

2-مذهب جنوبي: كتب مقدس اين مذهب به زبان بالي مدون ميباشد، و اين مذهب در برما، سيلان و سيام  نفوذ دارد.

مراجع:

1-الملل و النحل ج 2                               محمد عبد الكريم شهرستاني.

2-مقارنة الأديان ( الديانات القديمه)              محمد أبوزهره.

3-في العقايد و الأديان                               د. محمد جابر عبد العال الحيني.

 4-Encyclopaedia Britannca, Vol. 3,p 369-414 (Press 1976)


جماعت تبليغ

تعريف:

جماعت تبليغ يك گروه اسلامي كه دعوتش متوجه به تبليغ فضائل اسلام براي هركسيكه وصول به وي ممكن باشد است، بر پيروانش لازم ميسازد كه بخشي از وقت خودرا براي تبليغ و دعوت مصرف نمايند، اين جماعت  بدور از تشكيلات حزبي و مسائل سياسي است، و ميتوان گفت كه اين جماعت خيلي موافق به حالت مسلمانان هند ميباشد، چون آنان در يك جامعهء بزرگ اقليت كمي را تشكيل ميدهندٍ.

تأسيس و افراد برازنده:

اول: مؤسس اين جماعت شيخ محمد الياس كاندهلوي ( 1303-1364هـ) است، وي در كاندهله كه قريه اي  از قريه هاي سهارنفور هند است تولد شد، تعليمات ابتدايى خود را  در همان قريه فرا گرفت، بعد به دهلي رفت و دروس خود را در مدرسهء ديوبند تكميل نمود، مدرسهء ديوبند بزرگترين مدرسهء احناف در شبه قارهء هند به شمار ميرود كه سال 1283هـ/ 1867م تأسيس شده است.

مشايخ و استاذان شيخ الياس:

-علوم ابتدايى خود را نزد برادر بزرگ خود شيخ محمد يحيى فرا گرفت،  وي  در مدرسهء مظاهر العلوم سهار نفوذ مدرس بود.

-شيخ رشيد احمد گنگوهي ( 1829- 1905م) شيخ محمد الياس سال 1315هـ با وي بيعت طريقه نمود.

-بار ديگر بيعت خودرا با شيخ خليل احمد سهار نفوري تجديد كرد.

-با شيخ عبد الرحيم رائي فوري يكجا شد و از علوم و تربيهء وي استفاده نمود.

-بعضي از علوم خود را نزد شيخ اشرف علي تهانوي ( 1280- 1364هـ) (1863-1943م)  فرا گرفت، وي ملقب به «حكيم الامت» است نزد آنان .

-شيخ محمود حسن ( 1268-1339هـ) (1851-1920م) كه از علماء بزرگ مدرسهء ديوبند و مشايخ جماعت تبليغ بود، نيز استاذ وي ميباشد.

دوستان نزديكش:

-شيخ عبد الرحيم شاه ديوبندي تبليغي: وي زمان زيادي را در راه تبليغ با شيخ الياس و پسرش شيخ محمد يوسف بعد از وي صرف نموده بود.

-شيخ احتشام الحسن كاندهلوي: شوهر خواهر شيخ محمد الياس و معتمد خاص وي، كه بخش بزرگي از عمر خودرا در راه پيشبرد امور جماعت و همراهي شيخ محمد الياس سپري نمود.

-استاذ أبو الحسن علي حسني ندوي: مدير دار العلوم ندوة العلماء لكهنو هند، و نويسندهء بزرگ اسلام، وي خيلي روابط محكمي با جماعت تبليغ داشت.

دوم: شيخ محمد يوسف كاندهلوي ( 1335هـ/1917-1965م) ، وي پسر شيخ محمد الياس و جانشين وي ميباشد، در دهلي تولد شده و در طلب علم خيلي سفر نموده است، و بعد از طلب علم بخاطر دعوت و نشر آن سفرهاي زيادي كرده، چندين بار به سعودي مسافرت نموده و از پاكستان با هر دو بخشش چندين بار بازديد نـموده بود، در لاهور وفـات نمود و جسدش از آنجا  نقل داده شد و  در

 جوار پدرش در نظام الدين دهلي دفن گرديد.

-وي كتاب ( اماني الأحبار) شرح معاني الآثار طحاوي ، وكتاب مشهورش (حيات الصحابه) را تأليف كرده است، و پسري از خود بجا گذاشت به بنام (شيخ محمدهارون) كه وي منهج و طريقهء پدررا تعقيب مينمايد.

-شيخ محمد زكريا كاندهلوي ( 1315-1364هـ/1944م)، وي پسر كاكا و شوهر خواهر –شيخ محمد يوسف است، تربيه و رهنمايى شيخ يوسف را نيز وي بدوش داشت ، وي را به ريحان هند و بركت عصر توصيف ميكردند، شيخ الحديث  وناظر اعلي جماعت بود، فعلا در صفوف جماعت فعاليتي نمي نمايد.

-شيخ محمد يوسف بنوري: مدير و شيخ الحديث مدرسهء عربيه در نيوطاون كراچي و مدير مجلهء ماهانهء اردو زبان، و از علماء جماعت، و نيز عضو پارلمان مركزي پاكستان بود.

-مولوي غلام غوث هزاروي: از علماء جماعت، و نيز عضو پارلمان مركزي پاكستان بود.

-مفتي محمد شفيع حنفي : ( مفتي اعظم پاكستان) مدير مدرسهء دارالعلوم لا ندهي كراچي، و جانشين حكيم الامة اشرف علي تهانوي و از جملهء علماء جماعت التبليغ.

-شيخ منظور احمد نعماني: از علماء جماعت، و از ياران شيخ زكريا، و دوست استاذ أبوالحسن ندوي، واز جملهء علماء ديوبند بود.

سوم : انعام الحسن: وي امير سوم جماعت است كه بعد از وفات شيخ محمد يوسف اين وظيفه را بدوش گرفت و تا الحال برين منصب قرار دارد، وي با شيخ محمد يوسف، در دروس و سفرهايش همراه بود، بناء آندو در سن باهم نزديك و در حركت و دعوت باهم مشابه بودند.

-شيخ محمد عمر بالنبوري: از همراهان شيخ انعام  و مشاورين  نزديك وي بود.

-شيخ محمد بشير: امير جماعت در پاكستان، مركز عمومي شان  در پاكستان «ريوند» است كه در اطراف لاهور قرار دارد.

-شيخ عبد الوهاب : يكي از مسئولين بزرگ مركز در پاكستان.

افكار و معتقدات:

-مؤسس اين جماعت براي جماعت شش اصل مقرر نموده و آن را اساس دعوت خويش گردانيده است،  و آن شش اصل عبارت اند از:

1-كلمه طيبه  لا إله إلا الله محمد رسول الله .

2-اقامت و برپا داشتن نمازها.

3-علم و ذكر.

4-اكرام هر مسلمان.

5-اخلاص.

6-خروج و برآمدن در راه خداوند U.

طريقه و روش در نشر دعوت شان قرار ذيل است:

 1-چند فردي از ايشان خودرا براي دعـوت يكي از قـريه ها نامزد مينمـايند،

 بعد هر كدام ازين افراد  براي خود فرش خواب بسيطي و به اندازهء كفايت توشه و مصرف  ميگيرد، ولي بايد غالبا خوراك شان خشن و بدور از تنعم باشد.

2-وقتي كه به قريهء مطلوب رسيدند خود را تنظيم نموده بعض شان مؤظف به تنظيف مكان اقامت شان ميشوند، و افراد باقيمانده به كوچه و بازار و دكان هاي قريه ذكر كنان گردش ميكنند و مردم را به شنيدن تبليغ و يا ( بيان) طوري كه خود شان ميگويند دعوت مينمايند.

3-هنگاميكه وقت بيان فرا رسيد همهء شان بخاطر شيدن آن جمع ميشوند، بعد از ختم بيان كساني كه حاضر اند آنان را به چند بخش تقسيم ميكنند و حلقه حلقه ميسازند، و هر دعوتگر براي بخشي از آنان وضوء را، يا سوره فاتحه را يا نماز را يا تلاوت قرآن كريم را و يا . . . تعليم ميدهد و اين كار را چند روز تكرار ميكنند.

4-قبل از آنكه مدت اقامت شان در همانجا به پايان برسد مردم را به طرف خروج و برآمدن في سبيل الله بخاطر رسانيدن دعوت براي ديگران، و بخاطر عملي ساختن اين قول خداوند U «كنتم خير أمة اخرجت للناس» دعوت مينمايند، بعد اشخاصي خود را براي همراهي آنان به مدت يك روز يا سه روز يا يك هفته يا يكماه و يا ... نامزد مينمايند، هر كس به اندازهء توان و امكانات و فارغ بودنش.

5-بخاطري كه از امور دعوت و ذكر به چيز ديگر مشغول نشوند و بخاطريكه عمل شان خالص في سبيل الله باشد هيچ نوع دعوت اهل قريه را به سوي طعام و غيره نمي پذيرند.

6-به طرف ازالهء منكرات ( نهي از منكر ) توجه نمي نمايند وبه اين عقيده هستند كه فعلا مرحلهء  ايجاد يك جو و فضاء مناسب براي زندگي اسلامي است، و قيام به كار «ازالهء منكرات» موانع و عقـباتي را در راه دعوت ايجاد مينمايد و مردم را

از آنان متنفر ميسازد.

7-به اين فكر اند كه وقتي هر فرد را جدا جدا اصلاح نمودند منكرات خود به خود از جامعه دور ميشود و از بين ميرود.

8-خروج و تبليغ و دعوت مردم  براي خود داعي نيز از امور تربيوي به شمار ميرود، زيرا وقتي وي مردم را دعوت ميكند خودش احساس مينمايد كه من به حيث پيشواي مردم هستم بنا بر آن بايد آنچه مردم را به سوي آن دعوت ميكنم اول خودم آن را عملي نمايم  و به آن ملتزم باشم.

-تقليد مذاهب را واجب ميدانند، و از اجتهاد منع مينمايند،البته بدليل اينكه شروط مجتهدي كه برايش حق اجتهاد است در علماء اين زمان مفقود ميباشد.

-از طريقه هاي صوفيه كه در هند موجود است متأثر اند، بنابرين برخي از امور كه صوفي ها برآن متصف اند بالاي اينهاهم تطبيق ميشود، از قبيل:

1-براي هر مريد شيخي ضروري است كه با وي بيعت كند، و كسيكه بميرد و در گردنش بيعتي نباشد همچون شخص جاهل (كافر) مرده است، بسا اوقات بيعت براي شيخ در محضر عام صورت ميگيرد، كه در آن مجلس چادر هاي كلان كلان كه يكي با ديگري متصل ميباشد بالاي مردم  پهن كرده ميشود، و كلمات بيعت را به طور دست جمعي تكرار مينمايند،  واين كار در ميان جمعيت زنان نيز صورت ميگيرد.

2-مبالغه در دوستي شيخ و همچنان افراط در دوستي و محبت پيامبر  صلى الله عليه وسلم گاهي آنـان را از ادبي كـه بايد آن را در مقـابل پيامبر r مراعات كرده،

شود خارج ميسازد.

3-براي رؤيا و خواب ديدن ارزشي قائل ميشوند كه  آنرا به مقام حقيقت مي نشانند، حتى اين رؤياها قاعده اي تلقي ميشود كه بران امور را طرح زيري مينمايند و اثري بر مسير دعوت ميگذارد.

4-معتقداند كه تصوف نزديكترين راه براي درك كردن حلاوت ايمان در قلب است.

5-نام هاي صوفيان بزرگ ورد زبان شان است، مثل : ( عبد القادر جيلاني  متولد در جيلان سال 470هـ، سهروردي ، أبو منصور ماتريدي متوفى سال 332هـ و جلال الدين رومي متولد سال 604هـ صاحب كتاب مثنوي).

-روش شان بر ترغيب و ترهيب و تأثير عاطفي استوار است، و توانسته اند تعداد زيادي را كه غرق در شهوت پرستي و منغمس در گناه بودند از آن حالت خارج نموده، به طرف ايمان، عبادت،  ذكر و تلاوت قران كريم بكشانند.

-در سياست حرف نمي زنند و افراد خود را نيز از آن منع مينمايند و نمي گذارند در مشكلات آن داخل شوند، و بالاي هر كسيكه در سياست دست ميزند انتقاد مينمايند، شايد اختلاف اساسي هم ميان ايشان و ميان جماعت اسلامي همين نقطه باشد، زيرا جماعت اسلامي مقابله را با دشمنان اسلام در قارهء هند ضروري ميداند.

بعضي ملاحظات و انتقادات بالاي آنان:

-ايشان توسعهء افقي و كمي پيدا ميكنند، نه توسعه نوعي، زيرا تفوق و توسعهء نوعي محتاج به دوام تربيهء افراد است، و اين امريست كه در اين جماعت وجود ندارد، زيرا افرادي كه اينان وي را دعوت ميكنند گاهي چنين هم ميشود كه ديگر هزگر باوي يكجا نمي شوند، و اين فرد يا افراد نظر به تأثير فريب زندگاني و فتنه هاي آن بارديگر به روشي كه بودند باز ميگردند.

-ايشان به طور منظم در تنظيم واحدي قرار ندارند بلكه ميان افراد و داعيانش  علاقه هايى وجود دارد كه استوار بر تفاهم و دوستي ميباشد.

-كارشان براي جاري ساختن احكام  اسلامي در زندگي مردم كافي نيست، همچنان كار شان براي مقابله با موج هاي فكري دشمنان اسلام كه با همه توان خود بخاطر مقابله و جنگ با اسلام و مسلمانان اماده ميشوند، كفايت نمي كند.

-تأثير كار شان بالاي افرادي است كه به مساجد رفت  و آمد دارند ، اما كساني كه داراي افكار و اعتقادات مختلف اند [و به مساجد نمي روند] تأثير شان بالاي اينگونه افراد نزديك به هيچ است.

-گفته ميشود كه: آنان بخشي از اسلام را گرفته اند و بخش ديگر  آن را ترك كرده اند، و اين تقسيم و تجزي خود منافي باطبيعت يكپارچه اسلام است.

 

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-اين جماعت يك جماعت اسلامي است كه مأخذهاي اصلي آن قرآن كريم و سنت  پيامبر r ميباشد، و طريقه اش طريقهء اهل سنت و جماعت است.

-از بعضي طريقه هاي صوفي ها نيز متأثر اند مثل طريقهء چشتيه كه موجود در هند است، و براي صوفيان بزرگ در تعليم و تربيهء خود اعتبار خاصي قائل اند.

-بعضـي ها معتـقد انـد كه اين جماعت افكار خودرا از جماعت نور تركيه اخذ

نموده است.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-دعوت شان درهند شروع شد و در پاكستان و بنگلديش نشر گرديد، وبه عالم اسلامي و عربي منتقل شد، در سوريه، اردن، فلسطين، لبنان، مصر، سودان، عراق و حجاز پيرواني يافتند.

-در اكثر بلاد عالم دعوت شان نشر گرديده، از قبيل اروپا، امريكا، آسيا، و افريقا،  و در زمينهء دعوت غير مسلمانان به سوي اسلام، در اروپا و امريكا كوشش هاي بارزي كرده اند.

-مركز عمومي شان در نظام الدين دهلي است و از همانجا امور دعوت را در عالم سرپرستي ميكنند.

-در بخش تمويل مالي، بالاي خود داعيان اعتماد مينمايند [يعني هر داعي مصرفش را خودش ميپردازد] كمكهاي متفرقهء ديگري هم از بعضي ثروتمندان وجود دارد، كه يا مستقيما ميباشد و يا مصرف بعضي داعيان را به دوش ميگيرند.

مراجــع:

1-حيات الصحابه                      شيخ محمد يوسف كاندهلوي – دار القلم- دمشق

                                             –ط2- 1403هـ/-1983م.

2-جماعة التبليغ عقيدتها  و افكار      ميان محمد اسلم پاكستاني، بحثي است كه  در                                                                                                                                       مشائخها                                  سال درسي 1396، 1397هـ به دانشكدهء  شرعيات

                                             جامعهء اسلاميهء مدينهء منوره پيش كرده شده بود.

3-الطريق إلى جماعة المسلمين          حسن بن محسن بن علي بن جابر- دار الدعوة –

                                              كويت – ط1– 1405هـ/ 1984م.                                                  

4-الموسوعة الحركية                      فتحي يكن- دار البشير-عمان- اردن- ط1

                                              -1403هـ/1983م.

5-مشكلات الدعوة و الداعية          فتحي يكن – مؤسسة الرسالة- بيروت – لبنان-

                                             ط3-1394هـ/1974م.

6-السراج المنير                           دكتور تقي الدين هلالي.

7-الدعوة الإسلامية فريضة             دكتور صادق امين- جمعية عمال

    شرعية و ضرورة بشرية.             المطابع التعاونية- عمان- اردن- 1978م.

 

 

 

 


تجـانيه

تعريف:

تجانية يك فرقهء صوفي مشرب است كه پيروان آن به تمام افكار و معتقدات صوفيه عقيده مند ميباشند، و علاوه برآن عقايد خاصي نيز دارند مانند: ممكن بودن ملاقات مادي و حسي در همين دار دنيا، با پيامبر خدا r و اينكه پيامبر r براي آنان درود ( الفاتح لما اغلق) را تعليم داده است، اين درود نزد  ايشان از عظمت و شأن خاصي برخوردار ميباشد.

تأسيس و افراد برازندهء آن:

-مؤسس آن أبوالعباس احمد بن محمد بن مختار بن احمد بن محمد سالم تجاني است، كه در سالهاي ( 1150-1230هـ)  (1737-1815م) زندگي نموده و تولدش در قريهء ( عين ماضي) بوده، اين قريه از قريه هاي الصحراء متعلق الجزاير فعلي ميباشد.

-علوم شرعي را فرا گرفت و به مناطق: فاس، تلمسان، تونس، قاهره، مكه، مدينه، و وهران سفر نموده بود.

-طريقهء خودرا سال ( 1196هـ) در قريهء أبو سمغون ايجاد نمود و مركز اولي اين طريقه قريهء فاس  بود كه از همان جا به تمام افريقا انتشار يافت.

-از مشهور ترين آثارش كه از خود به جاگذاشت يكي برج تجاني است كه در فاس موقعيت دارد، و دومي كتابش است بنـام ( جواهر المعاني و بلوغ الاماني في فيض

سيـدي أبو العباس التجـاني)، اين كتاب را شـاگرد تجاني علي حرازم جمع آوري

نموده است.

افراد مشهورشان بعد از مؤسس:

-علي حرازم أبو الحسن بن العربي برادة المغربي الفاسي، وي در مدينهء منوره وفات نمود.

-محمد بن المشري الحسني السابحي السباعي (وفات 1224هـ) صاحب كتاب (الجامع لما افترق من العلوم) و كتاب ( نصرة الشرفاء في الرد علي اهل الجفاء).

-احمد سكيرج العياشي ( 1295- 1363هـ) در فاس تولد شده، و در مسجد القرويين درس خواند و همانجا مدرس تعيين گرديد، وظيفهء قضاء را نيز بدوش گرفت و از يكتعداد شهرهاي مغرب بازديد بعمل آورد، وي كتابي دارد بنام (الكوكب الوهاج سنة 1318هـ) و نيز كتاب ديگري بنام ( كشف الحجاب عمن تلاقي مع سيدي احمد التجاني من الأصحاب).

-عمر بن سعيد بن عثمان الفوتي السنغالي، سال ( 1797م)  در قريهء «الفار» كه از قريه هاي ديمار در سنغال است، تولد شده، علوم خويش را در الأزهر  فرا گرفت، وقتي به وطن خود بازگشت كرد شروع به نشر كردن علوم خود در ميان بت پرستان نمود، و در مقابله و مقاومت بر ضد فرانسوي ها كوشش هاي قابل ملاحظه اي نموده بوده ،درسال (1283هـ) وفات كرد، و دو نفر ازپيروانش جانشين وي گرديدند، مهم ترين  كتاب هايش  همانا كتاب (رماح حزب الرحيم علىنحور حزب الرجيم ) است كه آن را سال (1261هـ/1845م) نوشته است.

-محمد الحافظ بن عبد اللطيف بن سالم الشريف الحسني  التجاني المصري (1315- 1398هـ)وي رهبر تجاني ها در مصر بود واز خود كتاب خانه اي  بجاگذاشت كه فعلا در برج تجاني در قاهره موجود است، وي كتابهايى دارد بنام هاي : (الحق في الحق والخلق) و(الحد الأوسط بين من أفرط و من فرط) و(شروط طريقة التجانية)، همچنان در سال (1370هـ/1950م)مجله اي را بنام (طريق الحق ) پايه گذاري كرد.

افكار ومعتقدات:

-به اعتبار اصل آنان ايمان به الله U دارند .

-آنان به اموريكه ديگر صوفيان عقيده دارند معتقدند كه از آنجمله است ايمان به وحدة الوجود (جواهر المعاني 1/259 را مطالعه كنيد) وعقيدهء ( فناء) كه آن را وحدة الشهود مينامند ( همچنان جواهر المعاني 1/191 را مطالعه كنيد).

-غيب را به دو بخش تقسيم ميكنند: غيب مطلق كه دانستن و علم آن خاص به خداوند است، دوم غيب مقيد كه آن از بعضي مخلوقات غائب است و از بعض ديگر نيست.

-معتقدند كه مشائخ ايشان غيب را ميدانند چه رسد به پيامبران عليهم السلام كه آنان به طريق اولي ميدانند، در بارهء شيخ و رهبرشان احمد تجاني ميگويند:  (…از جملهء كمالات وي t و شدت بصيرت وي و فراست نورانيش،  بصيرتي كه به مقتضاي آن در معرفت احوال  همصحبتان و غيره از قبيل ظاهر ساختن چيزهاي پوشيده و اخبار از غيبيات و دانستن عواقب امور و حاجات و ديگر اموريكه برين ها مرتب ميشود از مصالح و آفات و ديگر امور واقع شدني) جواهر  المعاني  1/63 را مطالعه كنيد.

-رهبرشان احمد تجاني ادعا ميكند كه وي با پيامبر r ملاقات نموده يعني ملاقات حسي و مادي و با وي مشافهة صحبت نموده، و از پيامبر r درود ( الفاتح لما اغلق) را آموخته است.

-لفظ درود مذكور چنين است: " اللهم صلى على سيدنا محمد الفاتح لما اغلق و الخاتم لما سبق، ناصر الحق بالحق الهادي الى صراطك المستقيم و على آله حق قدره و مقداره العظيم" آنان در بارهء اين درود اعتقاداتي دارند كه بعضي از آنان را ذكر مينماييم:

* پيامبر r به وي يعني به احمد  تجاني گفته است كه يكبار خواندن اين درود معادل به شش بار خواندن قرآن است.

* پيامبر r بار ديگري به وي خبر داده و گفته كه يكبار خواندن اين درود معادل و مساوي به شش هزار بار خواندن قرآن و هر ذكر و دعاي بزرگ و كوچك ديگريست ( جواهر المعاني 1/136) .

* اين فضيلت به خداندن اين درود حاصل نميشود مگر براي كسيكه اجازهء خواندن داشته باشد، يعني اجازه اي كه سلسله وار از احمد تجاني رسيده باشد.

* اين درود از جملهء كلام خداوند متعال است مثل احاديث قدسي ( الدرة الفريدة 4/128).

* كسيكه ده بار دورد فاتح را تلاوت كند چنان اجر و ثوابي را نصيب ميشود كه اگر شخص عارف بالله [خداشناس و عابد] يك مليون سال زندگي كند ولي اين درود را تلاوت نكند به ثواب واجر آن نمي رسد.

* كسيكه يكبار اين را خواند تمام گناهانش بخشيده ميشود و هموزن شش هزار تسبيح و ذكر و دعاء برايش پاداش داده ميشود…( كتاب مشتهي الخارف الجاني 299-300) .

-يكي از انتقاداتي كه بالاي شان وارد ميشود اينست كه آنان مطابق ميل و دلخواه شان امور كوچك را بزرگ و امور بزرگ را كوچك جلوه ميدهند كه اين كار باعث شده تا تكاسل و تهاون در اداي عبادات ميان شان شائع كردد و رواج يابد، زيرا آنان اجرها و پاداش هاي بزرگ و زيادي را توسط كمترين عمل كه يكي از ايشان انجام ميدهد، حاصل ميدانند.

-ميگويند كه براي آنان خصوصياتي است كه ايشان را در روز قيامت از ديگر افراد بشر بالا و بلند ميسازد ، و از آنجمله خصوصيات است:

* سكرات و شدايد موت بر آنان تخفيف ميشود.

* خداوند ايشان را در سايهء عرش خود سايه ميكند.

* براي شان برزخي است كه خاص خودشان بوده در سايهء آن زندگي مينمايند.

* ايشان [به پندار خود شان] نزد دروازهء جنت همراه باكساني كه در امن وامان هستند، قرار ميداشته باشند وهمراه باگروه اول داخل جنت ميشوند يعني همراه با محمد r وياران مقرب وي [y].

* ميگويندكه پيامبر r احمد تجاني را ازتوسل به اسماء  الله الحسني منع نموده وبه توسل به درود (الفاتح لما اغلق) امر كرده است؛ واين عقيده مخالف باصريح اية كريمه است "ولله الأسماء  الحسـني فادعـوه بـها" يعـني براي خداوند U اسماء

حسني است پس  شما وي را توسط همين اسماء حسني دعاء كنيد.

-بر پيامبر r افترا  مي بندند كه وي بخشي از وحي پروردگار را كه به او وحي شده بود پنهان كرده بود تا آنكه وقت اظهارش فرا رسيد وآن را به شيخ شان احمد تجاني اظهار وبيان نمود، كه از آن جمله است درود (الفاتح لما اغلق)كه قبلا ذكر گرديد، اين قول مخالف با اين گفتهء خداوندU است:«اليوم اكملت لكمدينكم...»يعني امروز دينتان را تكميل نمودم.

-آنان مثل ديگر طرق صوفيه توسل را به ذات پيامبر r وبنده هاي صالح خداوند U جائز ميدانند ، و ازايشان و از شيخ عبد القادر جيلاني و از خود احمد تجاني استمداد ميجويند، واين كاري  است كه شريعت خداوند حكيم ازآن منع نموده است .

-در كتب شان القاب صوفيان، بسيار ذكر ميشود مثل: نجباء، تقباء، ابدال، اوتاد، و كلمه غوث وقطب نزد ايشان مرادف است و آن نزد ايشان عبارت از همان انسان كاملي است كه توسط وي خداوند نظام وجود را حفظ مينمايد.

-ميگويند: مثليكه پيامبر r خاتم الانبياء است احمد تجاني خاتم الاولياء ميباشد.

-احمد تجاني ميگويد: ( كسيكه مرا ديد داخل جنت ميشود) همچنان ميگويد: كسيكه برايش ديدار وي در روزهاي جمعه و دوشنبه حاصل شود داخل جنت ميشود، و به اتباع خود تأكيدا ميگويد كه خود پيامبر خدا r براي وي و اتباعش جنت را تضمين نموده كه بدون حساب و عقاب به آن داخل شوند.

-از احمد تـجاني نقـل ميكنـند كه گفته است«تمام چيزهايى كه براي هر عارفي

 داده شده باشد براي من نيز داده شده است».

-همچنان اين قولش را نقل كرده اند «اگر گروهي از پيروانش با اقطاب امة محمد r وزن كرده شوند اقطاب برابر با يك موي يك فرد ايشان  نمي شوند چه رسد به خود وي».

-و اين قولش نيز : تمام اوليائي كه از دور خلق آدم تا  نفخ صور بوده اند و ميباشند اين هر دو پاي من بر گردن ايشان است.

-ايشان وردي دارند كه آن را صبح و بيگاه ميخوانند، و وظيفه اي كه روزي يكبار خوانده ميشود، صبح ويا بيگاه، و ذكري كه روز جمعه بعد از عصر منعقد ميشود و منتهي به غروب ميباشد و اين ذكر و وظيفه ضرورت به طهارت دارند، ايشان وردهاي متعدد ديگري نيز دارند كه به مناسبت هاي گوناگون خوانده ميشوند.

-كسيكه وردي را وظيفه گرفت بايد به آن ملتزم باشدوجائز نيست كه از آن تخلف ورزد، اگر تخلف نمود و ترك كرد هلاك ميشود و عذاب بزرگ نصيبش ميگردد.

-احمد تجاني خودرا در روز قيامت، در مقام نبوت جا داده است، چون ميگويد: «روز قيامت براي من منبري از نور گذاشته ميشود، و منادي ندا درميدهد و آن ندا را تمام كساني كه در موقف اند مي شنوند: اي اهل موقف اين همان پيشواي شما است كه از وي استمداد مي جستيد بدون اينكه بدانيد» الافادة الاحمدية ص 74 را نظر كنيد.

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-در اين هيچ شك نيست كه اكثر افكارش همانا نظريات صوفيان است، ولي چيزي از نزد خود بر آنها افزوده است.

-از كتب عبد القادر جيلاني، ابن عربي، حلاج و ديگر اعلام متصوفه آراء خودرا اخذ نموده است.

-در دوران تشكيل اين طريقه قبل از تأسيس آن با تعدادي از مشائخ صوفيان ملاقات نمود و از آنان اجازه و اورادي اخذ كرد كه از بارز ترين  اين طريقه ها قادريه و خلوتيه است.

-از كتاب ( المقصد الأحمد في التعريف بسيدنا أبي عبد الله  أحمد) كه  از تأليف أبو محمد عبد السلام ابن طيب قادري حسيني ميباشد، استفاده نموده است، اين كتاب سال 1351هـ در فاس طبع شده.

-انتشار جهل وناداني ميان مردم تأثير بزرگي در پخش و گسترش اين طريقه داشت.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-ابتـدا از فـاس شروع شـد و رو به گسترش نهاد تا آنكه به خود اتباع زيادي 

 

 

در بلاد مغرب، سودان غربي (سنغال) نيجيريا، افريقاي شمالي، مصر، سودان و ديگر مناطق افريقايى پيدا كرد.

-صاحب كتاب ( التجانيه) كه علي بن محمد است، اندازهء اين گروه را در سال 1401هـ/ 1981م تنها در نيجيريا زياده از ده مليون قلمداد مينمايد.

مراجــع:

1-الهدية الهادية الى الطائفة التجانيه        دكتور محمد تقي الدين هلالي-دار الطباعة  الحديثة

                                                   بالدار البيضاء – ط 2- 1397هـ/1977م.                                              

2-كتاب مشتهي الخارف الجاني            محمد الخضر  ابن سيدي عبد الله بن مايابي جكني  

    في رد زلقات التجاني الجاني               الشنقيطي –طبع در مطبعه دار احياء الكتب

                                                    العربية در مصر.                                                   

3-التجانية                                     علي بن محمد دخيل الله- نشر و توزيع دار طيبه-

                                                   رياض –  دار  مصر  للطـباعه -1401هـ/

                                                   1981م.

4-الأنوار الرحمانية لهداية الفرقة              عبد الرحمن بن يوسف افريقايى-ط4- توزيع

    التجانية                                       الجامعة الإسلامية در مدينه منوره-

                                                    1396هـ /1976م.

5-جواهر المعاني و بلوغ الاماني في          جمع و ترتيب آن را علي حرازم نموده، ( اين كتاب

    فيض سيدي ابي العباس التجاني،         در دو جز چاپ شده) – مطبعه مصـطفى بابي

    و در خواشي آن   رماح حزب          حلبي و پسرانش در مصر- 1380هـ-  1961م.

    الرحيم على نحور حزب الرجيم                   

 

6-المقصد الأحمد في التعريف بسيدنا       ابو محمد عبد السلام بن طيب قادري حسيني – مطبعه

    ابي عبد الله احمد                          حجري در فاس- طبع سال 1351هـ.                                                

7-الدرة الخريدة شرح الياقوتة الفريدة     محمد فتحا بن عبد الواحد سوسي نظيفي –طبع سال

                                                  1398هـ / 1978م.                                                        

8-بغية المستفيد شرح منية المريد           محمد العربي سائح- دار العلوم للجميع – 1393هـ

                                                  /1973م.

9-أقوي الأدلة و البراهين على أن          حسين حسن طايى تجاني آنرا جمع  نموده است -

    أحمد التجاني خاتم الأقطاب             دار الطباعة المحمديه – قاهرة.

    المحمديين بيقين

10-شماره هائي از مجلهء طريق الحق      اين مجله مخصوص به طريقهء تجاني است و در قاهره

                                                 نشر ميشود.


حزب تحرير

تعريف:

حزب تحرير يك حزب اسلامي و سياسي است كه تركيز دعوتش بر واجب بودن  اعادهء خلافت اسلامي ميباشد، و فكر را يگانه مؤثر قوي در تغيير نظام ميداند، از اين حزب اجتهادات و فتواهاي شرعي نيز صادر شده كه آنها باعث انتقاد جمهور علماء مسلمانان بالاي اين حزب گرديده است.

تأسيس و افراد برازنده:

-مؤسس حزب شيخ تقي الدين نبهاني ( 1909-1979م) فلسطيني ميباشد كه در قريهء اجزم قضاء حيفا تولد شده، دروس ابتدائي خودرا در قريه فرا گرفت، بعد به الأزهر پيوست و علوم خويش را در قاهره تكميل كرد، بعدا به فلسطين بازگشت و در تعدادي از شهرهاي فلسطين به حيث مدرس و بعد از آن به حيث قاضي كار نمود.

-در اثر حادثهء 1948م. وي با فاميلش فلسطين را به قصد بيروت ترك گفت.

-بعدا در محكمهء استيناف شرعي در بيت المقدس به حيث عضو تعيين گرديد، و بعد از آن به حيث مدرس در دانشكدهء اسلامي در عمان ايفاء وظيفه نمود.

-در سال 1952م حزب خودرا تأسيس كرد و بخاطر رياست آن از ديگر كارها خود را فارغ ساخت و درين دور كتب و نشريه هائي به نشر رسانيدكه آنها من حيث المجموع منبع فرهنگي و ثقافتي حزب شناخته ميشوند، بين اردن، سوريه  و لبنان رفت و آمد ميكرد تا آنكه در بيروت وفات كرد و در همانجا دفن گرديد.

-شناخت افراد برازندهء اين حزب خيلي مشكل است البته بخاطريكه اختفاء و پنهان  كاري در امور حزبي در اين حزب خيلي معمول است.

-بعد از وفات نبهاني، عبد القديم زلوم به حيث رئيس حزب تعيين گرديد، وي در شهر الخليل  در فلسطين تولد شده، و نيز مصنف كتاب ( هكذا هدمت الخلافه) ميباشد.

-بنابر پشنهادي كه آنرا هر يك: علي فخر الدين- طلال بساط- مصطفى صالح – مصطفى نحاس و منصور حيدر تقديم نموده بودند شاخه اي براي حزب در لبنان به تاريخ 19/10/1378هـ تشكيل گرديد.

-شيخ احمد داعور: وي مسئول شاخهء حزب در اردن بود، سال 1969م بعد از اقدام حزب بخاطر بدست گرفتن قدرت و حكومت گرفتار شد و محكوم به اعدام گرديد، ولي بعدا حكم اعدام لغو گرديد.

-در ماه اغسطس 1983م  از تقديم (32)نفر از افراد حزب براي محاكمه در مصر خبر داده شد، و اعلان گرديد كه اينها كه متهم به كودتا و تغيير نظام هستند رهبران شان اشخاص آتي الذكر اند: عبد الغني جابر سليمان «مهندس»  صلاح الدين محمد حسن «دكتور در كيميا» كه هر دو در نمسا اقامت داشتند، كمال أبو لحيه فلسطيني  «دكتور در الكترونيات» مقيم در آلمان، و علاء الدين عبد الوهاب حجاج «محصل در جامعه قاهره».

-عبد الرحمن المالكي: از سوريه است و از اشخاص رهبري حزب به شمار ميرود، وي صاحب كتاب «العقوبات» ميباشد.

افكار و معتقدات:

-دعوت شان خارج از اين نيست كه ايشان گروهي از گروه هاي اسلامي و داراي مفكررهء اهل سنت و جماعت مي باشند.

-مقصود و مراد شان بازگشت زندگي اسلامي از طريق برپا ساختن دولت اسلامي  اولا در مناطق عربي و بعد از آن در سائر مناطق اسلامي ميباشد، و بعد از آن كار دعوت توسط امت مسلمان به ممالك غير اسلامي رسانيده خواهد شد.

-امتياز و علامهء اصلي كه حزب به آن متصف ميباشد همانا توجه جدي وبزرگ حزب به جانب ثقافت و فرهنگ، واعتماد وي است برهمين جانب در تكوين شخصيت مسلمان اولا وامت مسلمان آخرا، و حزب  بر بالا بردن  ناحيهء ثقافتي در افراد منسوب به حزب خيلي كوشا ميباشد.

-حزب خيلي توجه جدي  به باز گردانيدن اعتماد بر اسلام دارد، چه از ناحيهء عمل ثقافتي و فرهنگي  و چه از ناحيهء كارهاي سياسي، طريق عمل ثقافتي و كار سياسي قرار ذيل است:

1-عمل ثقافتي و فرهنگي : اين عمل از طريق بافرهنگ ساختن مليونها مردم  به ثقافت مجتمع و ثقافت اسلامي ميباشد، و اين عمل بالاي حزب لازم ميسازد كه در جلوي مردم عام قرار گرفته براي مناقشه ، جواب سوال ها دفع شكوك و شبهه ها و تأييدات شان آماده باشد تا آنان را در داخل اسلام ذوب نمايد، ( از كتاب مفاهيم اساسيه صـ 87).

2-عمل سياسي چنين است كه در رصـد و انتـظار حوادث ميباشند و حوادث

و واقعات را طوري توجيه مينمايند كه به صحت افكار اسلام وصدق  اعتقاداتش دلالت نمايد و بدين وسيله نزد مليونها انسان اعتماد و ثقه بر اسلام پيدا ميشود (نداء حار صـ96).

-حزب فلسفهء وصول خودرا به هدف چنين توجيه مينمايد: « در هر مجتمع انسانها درميان دو ديوار بلند زندگي مينمايند: ديوار عقيده و مفكوره و ديوار نظام هايى كه علاقه ها و امور زندگي مردم را انسجام ميبخشد، بنابرين هرگاه خواسته شود كه انقلابي در مجتمع، توسط مردم خود آن مجتمع آورده شود حمله و هجوم را متوجه به جانب ديوار خارجي [يعني به جانب عقيده و فكر] كرد  كه بواسطهء اين هجوم مقابلهء فكري به ميان آمده و در نتيجه انقلاب فكري ايجاد ميشود و بعد از آن انقلاب سياسي را در پي ميداشته باشد.

-حزب مراحل انقلاب و تغيير را به سه بخش قرار آتي تقسيم مينمايد:

* مرحلهء اول : مقابلهء فكري و فرهنگي ، و آن به فرهنگ و ثقافتي ميباشد كه حزب آنرا القاء و طرح مينمايد.

* مرحلهء دوم: انقلاب فكري، و اين به تفاعل و تعامل  همراه مجتمع صورت ميگيرد  آنهم از طريق عمل سياسي و ثقافتي.

* مرحلهء سوم: بدست گرفتن زمام حكومت به طور كامل از طريق ملت و مردم. -حزب معتقد است كه در مرحلهء سوم طلب كمك از رئيس يك دولت،

 يا رئيس يك گروه، يا رهبر يك جماعت، يا پيشواي يك قبيله  ويا سفيري و امثال اينها ضروري ميباشد.

-اولا حزب مدت وصول بر حكومت را سيزده سال از ابتداي تأسيسش تعيين نمود، بعدا نظر به اوضاع و مشكلات گوناگون  اين مدت را به سي سال (30) تمديد نمود، ولي آنهم گذشت و اينهم گذشت مگر هيچ چيزي واقع نشد.

-حزب از امور روحي تغافل مينمايد و به نظر سطحي به طرف آن مي بيند و ميگويد: «در انسان شوق هاي روحي وكشش هاي جسدي وجود  ندارد، بلكه در انسان ضرورات و غرائزي است كه آنها را بايد اشباع كرد» «وقتيكه اين حاجات وغرائز به طبق نظامي كه از جانب خداوند آمده است اشباع و پوره كرده شد مسيرش به جانب روح ميباشد و روح را تقويه مي بخشد، ولي اگر اين حاجات و غرائز بدون نظام اشباع كرده شد ويا طبق نظامي كرده شد كه از نزد الله نيست آنوقت اشباع  مادي خواهد بود و مفضي به شقاء وبد بختي انسان خواهد شد».

-شيخ تقي الدين معتقد است كه مشكلاتي كه در مقابل برپا شدن دولت اسلامي قرار دارند قرار ذيل اند:

1-وجود افكار غير اسلامي و مقابله اش با جهان اسلام.

2-وجود برنامه هاي تعليمي بر اساس وضع استعمار گران.

3-بزرگ دانستن بعضي از معارف و فرهنگ ها و آنرا علوم جهاني جلوه دادن.

4-دوام تطبيق برنامه هاي تعليمي بر اساس وضع مستعمرين و طبق  طريقه اي كه آنها ميخواهند.

5-زندگي مجتمع هاي مردم در جهان اسلام به زندگي غير اسلامي.

6-دوري ميان مسلمـانان و ميـان حكـومت اسـلامي، خصـوصا در مورد

 سياست  فرمانروائي و سياست مالي، چون اين ابعاد تأثير خود را مي افگند و برداشت مسلمانان را از زندگي اسلامي ضعيف ميسازد.

7-وجود حكومات كه به اساس ديموكراتيك برپا شده اند ونظام رأسمالي را تطبيق مينمايند، يعني وجود  اينچنين حكومت ها در بلاد مسلمين.

8-وجود نظريهء عام از وطن پرستي قوم پرستي و اشتراكي.

-حزب اعتقاد به عذاب قبر و ظهور مسيح دجال را بالاي اعضاي خود حرام ساخته و معتقد به آن را گنهگار مي شمارد.

-رهبران حزب امر به معروف و نهي از منكر را از جملهء موانع كار در اين مرحله ميدانند و معتقد به عدم تعرض به آن هستند و اين امر و نهي را از وظايف دولت اسلامي، كه برپا خواهد شد، مي شمارند.

-براي حزب قانوني است مؤلف از 187 ماده اين قانون براي دولت اسلامي كه توقع آن را دارند تهيه گرديده است و اين عمل بيرون از آن نيست كه يك عمل فكري بدور از واقع باشد.

پژوهشگران بالاي حزب اموري را انتقاد مينمايند كه از آن جمله امور آتي اند:

 

اول مسائل دعوت:

-توجهش بر جوانب فكري و سياسي و عدم توجهش به جهات تربيوي و روحي.

-مصروف شدن افراد حزب در مناقشه و جدال با همه گروه هاي اسلامي  ديگر.

-قايل شدن اهميت خيلي زياد براي عقل در تكوين شخصيت و در جهات اعتقادي.

-اعتماد حزب بر عوامل خارجي در راه رسيدن به حكومت از راه هاي طلب كمك، كه گاهي در آن حادثه و گرفتاري غير  متوقع رخ ميدهد.

-خالي بودن حزب از امر بالمعروف و النهي عن المنكر در مرحلهء فعلي.

-كسيكه افكار حزب را مطالعه ميكند به اين نتيجه ميرسد كه مقصود اول حزب همانا رسيدن به قدرت و حكومت است.

-محدود بودن حزب در بعضي مقاصد و اقتصارش به بعضي اهداف اسلامي و عدم توجهش به بخش هاي ديگر آن.

-اين مفكورهء شان كه مرحلهء كار ثقافتي و فرهنگي آنان را به مرحلهء انقلاب  فكري و اين مرحله به مرحلهء تسليم شدن حكومت ميرساند، در حاليكه اين فكر مخالف سنة الهي در امتحان دعوت ها بوده و بدور از واقعيتي است كه با هزارها موانع محفوف و محاط ميباشد.

-دشمني با همه تنظيم هائي كه در مناطق اين حزب وجود دارد از جمله چيزهائي است كه حزب را گرفتار و پابند مقابله ها و گرفتار شدن هاي مستمر و هميشگي نموده است، شايد پنهان كاري شديد  وحرص شان به رسيدن به حكومت يگانه سبب خوف ديگر تنظيم ها از ايشان باشد كه آن سبب شده تا با آنان روش نرمي اختيار نمايند.

دوم مسائل فقهي :

حزب به اصـدار فتواها و احكام  فقهي نا آشنائي اقدام نمود كه از فقه اسلامي و روحيه اسلام بدور است ، و اتباع خودرا به پـيروي از اين احكـام و نشر آنها

  دستور داد، كه از آن جمله است احكام آتي:

-قول به جواز عضويت غير مسلمان و عضويت زن در مجلس شورى.

-مباح بودن و جواز نظر به طرف روي هاي برهنه.

-مباح و جائز بودن  بوسيدن زن بيگانه و همچنان مصافحه با آن.

-قول به جواز پوشيدن دريشي براي زن، و اگر شوهرش را در ترك آن فرمان نبرد ناشزه و گنهگار شمرده نمي شود.

-قول به اينكه اگر فرمانرواي  دولت مسلمان يك شخص كافر باشد هم جائز است.

-قول به جواز دادن جزيه از طرف دولت مسلمانان به دولت كفار.

-قول به جواز جنگ كردن زير پرچم شخصي كه از طرف دولت كافر موظف شده باشد، بشرطيكه جنگ در ميان خود كفار باشد.

-قول به سقوط نماز از شخص مسلمان فضاء نورد.

-قول به سقوط نماز و روزه از ساكنين هر دو قطب.

-قول به ده سال حبس براي كسيكه بايكي از محارم هميشگي خويش ازدواج نمايد.

-قول به اينكه گذرگاه هاي آبي از جملهء كانال سويس گذرگاه هاي عام بوده، منع كردن هيچ قافله از مرور در آنجا جواز ندارد.

-قول به جواز ركوب بر وسائل مواصلاتي (كشتي ها و طياره ها…) كه متعلق به شركت هاي اجنبي باشد، و حرام بودن اين ركوب در صورتيكه متعلق به شركت هاي مسلمانان باشد، زيرا قسم دوم از اهل معامله در نظر آنان نيست

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-بنيانگذار حزب داراي افكار قومي بود، به همين وجه در سال 1950م كتابي بنام –(رسالة العرب) به نشر رساند، اثرات اين فكر در بعضي اولويات، از قبيل اولويت قائل شدن به اقامت دولت اسلامي در مناطق عربي اولا و بعدا در مناطق اسلامي ديگر منعكس گرديده است.

-نبهاني در اوائل كار خود با اخوان المسلمين در ارتباط بود، در مجالس اخوان المسلمين سخنراني ميكرد، از حزب اخوان المسلمين و از رهبرشان يعني حسن البناء تمجيد و توصيف مينمود، ولي ديري نگذشت كه برپا شدن حزب خودرا به طور مستقل و جداگانه اعلان نمود.

-اشخاص زيادي از وي مصرانه خواستند كه از تشكيل اين تنظيم منصرف شود،  از آنجمله  استاذ سيد قطب كه هنگام بازديدش از قدس سال 1953م با وي خيلي گفتگو ومناقشه نمود و به طرف توحيد عمل و كوشش دعوتش كرد، ليكن نبهاني به موقف خود اصرار ورزيد، در آن هنگام سيد اين كلام مشهور خودرا گفت:    "بگذاريد شان انتهاء كارشان به آنجا خواهد رسيد كه اخوان از آنجا شروع كرده بودند"

انتشار و جاهاي نفوذ:

-حزب در ابتداء اردن، سوريه، و لبنان، را مركز كار خود قرار داد، بعدا تشكيلاتش به كشور هاي مختلف اسلامي امتداد يافت، و اخيرا به اروپا خصوصا به نمسا و آلمان رسيد.

-حزب هفته نامه اي داشت به نام " الحضارة" كه در بيروت نشر مي شد.

-حزب قطرهايى كه در آن كار ميكند به نام ولايات ياد ميكند، حزب را در هر  ولايت مجلس شوراى همان ولايت رهبري ميكند، و آن مجلس را "لجنة الولايه" مينامند، اين لجنه از سه نفر الى ده نفر تشكيل ميشود.

-لجنه هاي ولايات زير فرمان مجلس رهبري سري اند.

مراجــع:

1- الدعوة الإسلامية فريضة شرعية.      د. صادق امين-جمعية عمال المطابع التعاونية- عمان

                                                 - 1978م.

2-الموسوعة الحركيه {جزءان}           فتحي يكن-ط1- دار البشـير- عـمان  1403هـ

                                                 /1983م.

3-الطريق الى جماعة المسلمين              حسين بن محسن بن على جابر – ط1-دار الدعوة –

                                                 كويت – 1405هـ /1984م

4-الموسوعة الفلسطينية                     اصدار هيئة الموسوعة الفلسطينية – طبع در مطابع

                                                 ميلا نوستامبا ايطاليا – ط1- 1984م.

5-هكذا هدمت الخلافة                     عبد القديم زلوم.

6-الفكر الإسلامي المعاصر                 غازي التوبه- ط1- 1399هـ/1969م.

7-مشكلات الدعوة والداعية              فتحي يـكن – مؤسسة الرسالـة – بيروت – ط3-

                                                 1394هـ / 1974م.  

8-الدوسية                                    (و آن اموري است كه حزب آنرا براي

                                                 خود برگزيده است).

9-نص نقد درست كرده شدهء دستور ايراني كه براي بحث در مجلس خبره گان تقديم كرده شده بود، همچنان نص دستور اسلامي كه مأخوذ از كتاب الله و سنت رسول الله بود كه اين هر دو دستور را حزب تحرير به تاريخ 7 شوال 1399هـ/30 آب 1979م به اية الله خميني و مجلس خبره گان تقديم نموده بود.

10- از كتاب هاي حزب كه آنها را شيخ نبهاني و خود حزب تأليف نموده است كه آن كتب به اعتبار مجموع فكر و ثقافت حزب را تمثيل مينمايد، و آن كتب عبارت اند از: الفكر الإسلامي- نظام  الإسلام – النظام الاقتصادي في الإسلام- نظام الحكم في الإسلام- الدستور الإسلامي – نقطة الانطلاق- التكتل الحزبي- مفاهيم سياسية لحزب التحرير – كتاب التفكير- كتاب الخلافة- سرعة البديهة- نقض النظرية الاشتراكية- الشخصية الإسلامية- نداء حار الى العالم الإسلامي.


تغـريب

WESTERNIZATION

تعريف:

تغريب يك حركت بزرگ است كه داراي ابعاد سياسي، اجتماعي، فرهنگي و فني ميباشد، مقصودش آراسته ساختن زندگي همه ملت ها به طور عموم و ملت هاي مسلمان به طور خاص، به اسلوب و طريقهء زندگي غرب، و هدفش از اين كار از بين بردن شخصيت هاي مستقل شان ونابود كردن خصوصيات آنها واسير گردانيدن شان در قيد تابعيت كامل براي تمدن غربي ميباشد.

تأسيس و افراد برازنده:

-شرقي ها در عالم اسلامي شروع به تجديد و تقويهء لشكريان خود نمودند، البته از طريق روان كردن هيئات به كشورهاي اروپايى و توسط طلب كردن كاردانان غربي به بخاطر تدريس و تشكيل نهضت جديد، اين عمل كرد در آواخر قرن هجدهم و آوائل قرن نوزدهم وبه خاطر مقابله با شروع شدن گسترش نفوذ استعماري غربي ها، در پي شروع نهضت اروپا بود.

-سلطان محمود ثاني سال 1826م بر انكشاريت عثماني خاتمه بخشيد، و تمام مردم شهر و عسكريان را مأمور به پوشيدن لباس اروپايى نمود.

-سلطان عبد المجيد عثماني سال 1255هـ/ 1839م قانوني را به تصويت رسانيد كه آن قانون به غير مسلمانان اجازهء دخول در خدمت عسكري را اعطاء مينمود.

-سلطـان سليم سوم انـجنيراني را از سويـد، فرانسه، مجر، و انجلترا، بخاطر ايجاد

مكاتب و مدارس حربي و بحري طلب نمود.

-والي مصر محمد علي كه سال 1805م ولايت را بدست گرفت لشكري مطابق نظام اروپا ترتيب داد و نيز شاگردان ازهر را بخاطر تخصص به اروپا ميفرستاد.

-احمد باشا باي اول در تونس يك لشگر نظامي ترتيب داد، و مدرسه اي بخاطر تدريس علوم حربي افتتاح نمود كه در آن لشكر و مدرسه ضابطان و مدرسين فرانسوي، ايطاليائي  و انگليسي وجود داشت.

-خاندان قاچار كه در ايران حكومت داشت، سال 1852م مدرسه اي بخاطر تدريس علوم و فنون به اساس غرب افتتاح كرد.

-حركت تغريب در لبنان از سال 1860م از طريق روان كردن افراد شروع گرديده از آنجا به مصر كشانده شد آنهم بواسطهء اسماعيل حذيوي كه  ميخواست مصر را قطعه اي از اروپا سازد.

-اسماعيل خديوي و سلطان عبد العزيز عثماني كه هر دو به دعوت امپراطور نابليون سوم سال 1284هـ 1867م  به خاطر شركت در جشن سالانهء فرانسه، آمده بودند باهم ملاقات و ديدار نمودند، اين دو شخص زير تأثير تمدن غرب رفته بودند.

-هر يكي از رفاعهء طهطاوي و خير الدين تونسي به پاريس روان كرده شدندكه شخص اول مدت پنج سال- 1826-1831م و شخص دوم مدت چهار سال  1852-1856م در آنجا اقامت نمودند، ايندو با افكاري بازگشت نمودند كه طبق آن بايد جامعه مطابق اساس علماني [ يعني لا ديني] عقلاني تنظيم كرده شود.

-سـال 1830م كساني كـه به اروپا رفـته بودند و بازگشت نـموده بودند به

 ترجمهء كتاب هاي فولتير، روسو، و مونتسكيو اقدام كردند، اين كار البته بخاطر نشر افكار اروپايى و افكاري بود كه در قرن هجدهم، در مقابل دين به پا خاسته بود.

-كرومر در اسكندريه دانشكدهء فيكتوريا را  بخاطر تربيهء جماعتي از پسران حاكمان، رهبران و بزرگان در يك محيط انگليسي ايجاد نمود تاكه اينها در آينده آله و اسباب براي نقل و نشر فكر و تمدن غربي باشند.

-وقتي كه اين دانشكده در سال 1936م افتتاح ميشد لورد لويد ( نمايندهء عالي رتبهء بريطانيا در مصر ) گفت: «بالاي اين شاگردان زمان طويلي نخواهد گذشت كه همه سرشار از فكر و نظريهء بريطانيا باشند، البته به بركت روابط محكمي كه بين معلمين وشاگردان خواهد بود.

-نصرانيان شام اولين كساني بودندكه به گروه هاي ارسالي تبشيري يكجا شدند، همچنان همين ها  اولين كساني بودند كه فرهنگ فرانسوي وانگليسي را  پذيرفتند و فكر علماني تحرري را تقويه مينمودند، اين همه بخاطر عدم حس محبت و دوستي ميان آنها و دولت عثماني بود، بنابر آن پيهم اموري از آنان ظاهر ميشد كه دال بر ميلان شان بر طرف غرب و خوشي شان از آنها و دعوت به پيروي و دنباله روي از آنها بود، اين امور در جرائدي كه تأسيس نموده بودند به وضاحت به نظر ميرسيد.

-ناصيف يازجي ( 1800- 1871م) و پسرش ابراهيم يازجي ( 1847-1906م) رابطهء محكمي با گروپ هاي ارسالي امريكايى انجيلي داشتند.

-سـال ( 1863م) بـطرس بسـتاني (1819- 1883م) مدرسـه اي بـراي

تدريس لسان عربي و علوم جديد تأسيس نمود بنابرين وي اولين مسيحي بود كه به  طرف عربيت و وطن پرستي دعوت مينمود و درين راستا شعارش اين بود: ( حب الوطن من الايمان) يعني دوستي وطن از ايمان است، وي روزنامه اي هم بنام ( الجنان) در سال 1870م به نشر رساند كه اين روزنامه شانزده سال دوام كرد، وي منصب ترجمه را در قنصلگري امريكا در بيروت بدوش گرفت و به حيث مشارك در ترجمهء تورات پروتستاني با دو امركايى يعني سميث وفانديك اقدام نمود.

-سال ( 1892م) جرجي زيدان ( 1861-1914م) مجلهء الهلال را در مصر تأسيس كرد، وي قصه هاي تاريخي مسلسلي داشت كه همهء آنها را پر از افتراء و دروغ در مقابل اسلام و مسلمانان نموده بود، اين شخص  با فرستاده شدگان امريكائي ارتباط داشت.

-سليم تقلا مجلهء الاهرام را در مصر تأسيس كرد، اين شخص علوم خود را در مدرسهء عبيهء لبنان فرا گرفته بود، اين مدرسه را مبشر امريكائي فانديك تأسيس نموده بود.

-سليم نقاش مجله اي داشت بنام ( المقتطف) كه هشت سال در لبنان به نشر ميرسيد، بعدا در سال 1884م به مصر انتقال نمود.

-جمال الدين افغاني ( 1838-1897م) شخصي بود داراي تحولات و حالات غريب و ناآشنا، در زندگيش پيچيدگي ها و ابهام  وجود دارد، در شرق و غرب جهان اسلام گردش نمود، نظام گروه هاي سري عصر جديد را در مصر داخل كرد، در محافل ماسوني ها اشتراك مي ورزيد، با مستر بلنت بريطانيايى رابطهء نيك داشت، رشيد رضا در بارهء وي ميگويد:وي [يعني سيد جمال الدين] ميلان به طرف وحدة الوجود داشت، و كلام خود جمال الدين در نشوء و ترقي مشابه به كلام داروين است.

-محمد عبده ( 1849-1905م) از بارزترين شاگردان جمال الدين افغاني واز جملهء شريكانش در تأسيس مجلهء العروة الوثقى بود، وي با لورد كرومر و مستر بلنت دوستي خاص داشت، مدرسهء وي كه از جملهء شاگردانش رشيد رضا است به طرف مقابله با تقليدها و به طرف تجديد نظر در شريعت اسلامي دعوت مينمود، و فتواهايى كه معتمد به دورترين تأويلات در نصوص شرعي بود صادر نمودند اين همه تأويلات بعيد و دور را بخاطري مرتكب ميشدند كه ميان اسلام و تمدن غرب نزديكي  و توافق  حاصل نمايند، همچنين  وي بود كه در خواست نمود تا علوم عصري در جامعهء الازهر، بخاطر پيشرفته شدن و عصري شدنش داخل كرده شود.

-مستر بلنت مستشرق كه با همسرش لباس عربي را پوشيده براي دعوت به طرف قوميت عربي و برپا شدن خلافت عربي هر طرف ميرفتند و دعوت ميكردند، مقصد از اين دعوت از بين بردن رابطهء اسلامي ميان مسلمانان بود.

-قاسم امين (1865-1908م) وي شاگرد محمد عبده بود  وكسي بود كه  دعوت بطرف آزادي زن و اشتراكش در كارها و وظايف عامه را رهبري ميكرد، و كتابي نوشته بنام ( تحرير المرأة – 1899م) و كتابي بنام ( المرأة الجديدة – 1900م).

-سعد زغلول : به آراء و افكار محمد عبده خيلي متأثر بود، سال 1906م به حيث وزير معارف تعيين گرديد، وي فكر سابقهء كرومر را نافد ساخت كه آن فكر مبني بود به ايجاد مدرسه اي براي قضاء شرعي، مقصد از ايجاد مدرسهء مذكور [به نظر آنان] پيشرفته ساختن فكر اسلامي، توسط مدرسه ايكه تعلق به الازهر نداشته باشد، و در مقابل ازهر قرار داشته باشد، بود.

-سيد احمد لطفي ( 1872-1963م) وي يكي از بزرگترين تأسيس كنندگان حزب دستوري احرار بود، كه سياسة از سعد زغلول جدا شده بودند، وي به طرف اقليميت دعوت مينمود، [يعني بايد هر اقليم از اقليم ديگر مجزا و جدا  باشد] وي بود كه در بيانيهء خود سال 1907م گفته بود: ( مصر للمصريين) يعني مصر براي مصريان است، از سال 1916م  كه حكومت مصر را  به دست آورد، تا سال 1941م امور جامعهء مصر را نيز بدوش گرفت.

-طه حسين ( 1889-1973م) وي ازبارزترين داعيان به سوي تغريب و غرب گرايى در عالم اسلام به شمار ميرود، علوم خود را نزد دوركايم مستشرق فرا گرفته بود، خترناكترين افكار و آراء خود را در اين دو كتابش به نشر رسانيده است ( الشعر الجاهلي، مستقبل الثقافة في مصر).

-در كتابش الشعر الجاهلي صـ26 ميگويد: « تورات بايد براي ما از ابراهيم و اسماعيل حكايت كند، قرآن نيز بايد حكايت كند، لكن ورود اين دو اسم در تورات و قرآن براي اثبات وجود تاريخي شان كفايت نميكند».

-بعد از آن ميگويد: «قريش در قرن نهم ميلادي خيلي مستعد و آماده براي پذيرش اين اسطوره بودند» همچنان وي از اينكه نسب پيامبر r به اشراف قريش برسد انكار ميورزد و آنرا نفي مينمايد.

-طه حسين تقريري كه در بارهء لغت وادب ايراد نموده بود آنرا اول به الحمد لله و درود به پيامبر u شروع كرد و بعد از آن گفت: «شايد حاضرين، از اينكه من تقرير خود را به الحمد لله و درود به پيامبرش شروع كردم بخندند، زيرا اينكار مخالف عادت عصر و زمانه است» ( مجلهء الهلال) شمارهء اكتوبر و نومبر 1911م).

-بعد از سيطرهء متحدين بر حكومت، در دولت عثماني ها و سقوط سلطان عبد الحميد سال 1908م حركت تغريب اوج گرفت و ترقي كرد.

- سال 1924م كه حكومت مصطفى كمال اتاترك خلافت  عثماني را لغو نمود راه را براي روان شدن تركيه در قافلهء علماني جديد هموار ساخت و غربگرايى را بالاي تركيه به صورت جدي و تند آن لازمي گردانيد.

-علي عبد الرزاق: سال 1925م كتاب خود را بنام «الإسلام و أصول الحكم» به نشر رسانيد، اين كتاب به زبان هاي انگليسي و اردو ترجمه گرديده است، مؤلف ميخواهد در اين كتاب خواننده را قناعت دهد كه اسلام دين است ولي دولت نيست، سميث باري بيان ميكرد كه: تحريريت و علمانيت عالمي در عالم اسلامي رواج نمي يابد مگر در صورتي كه به آن رنگ  وصبغهء اسلامي داد، در اين بيان خود همين كتاب را طور مثال ذكر نمود، به تاريخ 12/8/1925م همين كتاب و مؤلف آن از طرف هيئة علماء ازهر محكوم شد و ضدش حكمي صادر شد كه طبق آن وي را ازجملهء علماء و دانشمندان خارج كردند.

-شخص مذكور به حيث مدير مجلهء رابطهء شرق ايفاء وظيفه مينمود، وي به مناسبت تكريم از صدمين سال روز وفات لارنست رينان مستشرق، كه در تاخت وتاز در مقابل مسلمانان و عرب هيچ نوع كوششي را دريغ ننموده بود، محفلي در جامعهء مصريه برگذار نمود.

-محمود عزمي از بزرگترين داعيان به سوي فرعونيه در مصر  بود، درس نزد استاذش دوركايم خوانده بود، دور كايم كسي بود كه دروقت درسش براي وي ميگفت: ( وقتي اقتصاد را ذكر كردي نام از شريعت مبر و وقتيكه شريعت را  ذكر كردي نام از اقتصاد مبر).

-منصور فهمي ( 1886- 1959م) : وي در اولين كتابي كه بخاطر دكتوراه خود نوشت و آن را به استاد خود ليفي بريل تقديم نمود بر نظام ازدواج در اسلام تاخت و تاز كرده بود و موضوع كتابش ( حال زن در تقاليد اسلامي و مراحل آن) بود، در همين كتاب خود ميگويد: ( محمد براي همهء مردم قانون ميگذارد و خود را از آن قانون استثناء مينمايد) و ميگويد( وي خود را از قانون مهر و شاهدان هم رها نموده) لكن همين منصور فهمي بعدا سال 1915م بالاي حركت تغريب انتقاد كرد، و نظر خود را در مورد غلطي هايى كه طه حسين و مدرسه اش مرتكب شده بود اظهار نمود.

-اسماعيل مظهر نيز از پيشوايان مدرسهء تغريب بود ( مجلة العصور) ولي ديري نگذشت كه در اوائل زمان نهضت جديد از اين مفكوره تحول نمود.

- زكي مبارك : از پيش آهنگان شاگردان طه حسين بود، نزد مستشرقين  درس خوانده بود، وي رسالهء دكتوراه خود را در بارهء غزالي و مأمون نوشت و در آن بالاي غزالي خيلي شديد تاخت و تاز كرده بود، ليكن بعدها از اين نوشتهء خود رجوع نمود و اين مقالهء معروف خود را نوشته كرد ( اليك اعتذر ايها الغزالي)، يعني « اي غزالي به پيشگاه تو عذر خواهي مينمايم».

-محمد حسين هيكل (1888-1956م) رئيس تحرير جريدهء سياست، وي از جملهء بارزترين غرب زدگان است، بخاطر پيروي از عقل، معراج را با روح و جسد انكار ورزيده، (حياة محمد) ولي بعدا خيلي معتدل شد، و مفكورهء جديد خودرا در مقدمهء كتاب خود( في منزل الوحي) نوشته است.

-امين خولي : وي از جملهء مدرسين مضمون تفسير و بلاغت در جامعهء مصر بود، افكار طه حسين را مبني بر تدريس فني قرآن به قطع نظر از منزلهء ديني آن ، ترويج ميداد وي به كوشش خود در اين باره در  سال 1947م ادامه داد  تا آنكه شيخ محمود شلتوت رازش را افشاء نمود.

-شبلي شميل ( 1860-1917م)  وي دعوت به سوي علمانيت وتاخت وتاز عليه ارزشهاي ديني و اخلاقي را رهبري ميكرد.

 

 

افكار و معتقدات:

 اول: افكار تغريبـي:

-پيامبر e از دوستي با كفار، امت خود را  برحذر داشته و گفته است: «لتتبعن سنن من قبلكم شبرا بشبر و ذراعا بذراع حتى لو دخولوا جحر ضب لدخلتموه» يعني: «روش كساني را كه قبل از شما بودند[يهود و نصارا را] وجب به وجب، گز به گز پيروي خواهيد نمود، حتى اگر آنان در غار سوسماري داخل شوند شما نيز داخل خواهيد شد».

-ابن خلدون موقف مغلوب را در برابر غالب شرح نموده ميگويد: «مغلوب هميشه دوست دارد كه غالب را در تمام احوال و رفتارش پيروي نمايد، حتى در شعارش، در لباسش و سائر امورش».

-مستشرق انگليسي جب كتابي دارد بنام « الى اين يتجه الإسلام» وي درين كتاب خود ميگويد: از جملهء مهم ترين مظاهر سياست تغريب در عالم اسلامي بالا بردن سطح كوشش در راستاي زنده ساختن تمدن هاي قديمي است، وي در همين بحث خود به صراحت بيان ميدارد كه هدف بحث و تحقيق آنست كه دانسته شود  حركت تغريب شرق تا كدام اندازه رسيده، و نيز دانسته شود : عواملي كه در مقابل اين حركت و تحقق آن مانع ايجاد ميكنند چه چيزها اند.

-وقتيكه لورد لنبي به تاريخ 1918م داخل قدس گرديد اعلان نمود: « حالا ديگر جنگ هاي صليبـي خاتمه يافت».

-لورنس براون ميگويد: خطر حقيقي  همانا در نظام اسلام و قدرت آن بر توسع و سيطره و در زنده بودن آن نهفته است، و يگانه ديوار مستحكم در مقابل استعمار غربي نظام اسلامي  ميباشد».

-دعوت  به سوي اينكه عالم  اسلامي لباس تمدن غربي را بر تن نمايد.

-كوشش بخاطر ايجاد نمودن يك نوع فكر اسلامي پيشرفته، چنان فكري كه مخالفت هاي فكر غربي را با فكر اسلامي ناديده گرفته بدين وسيله مميزات شخصيت اسلامي را از بين ببرد، اين همه بخاطر ايجاد نمودن روابط ثابت و پابرجا ميان غرب و عالم اسلام است تا مصالح و منافع غرب تأمين گردد.

-دعوت به سوي وطن پرستي ، تدريس تاريخ قديم، دعوت به سوي آزادي [يعني به شيوه غرب]، و قرار دادن آن به حيث اساس نهضت امت، عرضه نمودن نظام هاي اقتصادي غربي همراه با اعجاب  و خوب جلوه دادن آنها، تكرار نمودن جملاتي پيرامون تعدد همسران در اسلام، محدود بودن طلاق و اختلاط جنس ذكور و اناث.

- نشر مفكورهء عالميت و انسانيت،  پيروان اين مفكوره ميپندارندكه اين يگانه راهي است براي جمع كردن همهء مردم بريك دين و مذهب و بدين وسيله تمام اختلافات ديني و مذهبي از بين خواهد رفت كه در نتيجه همهء زمين وطن واحد گردد، داراي يك دين باشد، به يك لسان تكلم كنند و ثقافت مشترك داشته باشند، و اين در صورتي ميشود كه مفكورهء اسلامي ذوب شده در قالب زورمندان و سيطره داران انداخته شود، يعني در قالب مفكورهء كساني كه بر همهء عالم نفوذ دارند.

-نشر مفكورهء قوم پرستي قدمي بود به سوي تغريب در قرن نوزدهم كه از اروپا نشأت نمود و به مناطق عربي ، ايرانيان، ترك، اندونوزيا و هندوستان نشر گرديد، البته بخاطر از بين رفتن كتله ها و جماعت هاي بزرگ و تقسيم شدن آنها به گروه هاي خرد و كوچك كه رابطهء جغرافيائي مشترك، آنان را گردهم جمع كرده باشد.

-بالا بردن سطح توجه به طرف روي صحنه آوردن تمدن هاي قديمي ، مستشرق جب ميگويد: «از مهمترين مظاهر سياست تغريب در عالم  اسلامي بالا بردن سطح توجه به طرف روي صحنه كشيدن تمدن هاي قديمي است، تمدن هايى كه در بلاد مختلف اسلامي از ميان رفته و فرسوده شده، شايد فعلا نتيجهء آن تقويهء روحيهء دشمني با اروپا باشد، اما ممكن است كه در آينده در قوي ساختن فكر قوم پرستي محلي و مهم جلوه دادن ارزش هاي آن رول مهمي بازي نمايد».

-صهيونست متعصب روكفلر ده مليون دالر تبرع نمود تا توسط آن نمايشگاهي براي آثار فرعوني در مصر  تأسيس شود و در پهلوي آن معهدي براي تربيهء متخصصين در اين فن درست شود.

-اهتمام به تحقيقات و بررسي از اشخاص منزوي شده در تاريخ اسلام، امثال سهروردي، ابن راوندي و أبو نواس، لويس ماسينيون مستشرق متصدي تحقيقات پيرامون حلاج شده و در سال 1912م كتاب خود را بنام ( الحلاج الصوفي الشهيد في الاسلام) به نشر رسانيد، همچنان كتاب حلاج را بنام  ( الطواسين) و ديوان وي راتحقيق نموده به نشر رسانيد.

-تقويه و گسترش دادن حركات كجرو امثال : قاديانيه، بهائيه، شعوبيه، فرعونيه، فينيقيه، و بربريه، همچنان جلوه دادن حركت قرامطه و حركت زنج را، به  عنوان حركات آزادي خواه و انقلابي در اسلام، و همچنان بالابردن اشخاص خطرناك در اسلام امثال: سير سيد احمد خان ( 1817-1898م)، امير علي (1849-1928م)، نامق كمال ( 1840-1888م) عبد الحق حامد (1851-1937م) توفيق فكرت (1870- 1915م) و سنغولاجي (1890-1943م) .

-استعمار، استشراق، كمونستي، ماسوني باشاخه هايش، صهيونستي و داعيان اتحاد ميان اديان همه و همه در تقويه و تأكيد حركت تغريب دست بايكديگر داده باهم متـفق انـد و هدف شان از آن در هم پيچيدن عالم اسلام و دنباله رو ساختن آن

 است كه در نتيجه آلهء دست آنان گردد.

-نشر اديان و مذاهب گمراه كن همچون: فرويديه، داروينيه و ماركسيه، قول به ترقي اخلاق (ليفي بريل) و ترقي مجمع (دوركايم)، توجه جدي به مفكوره وحدة الوجود، علماني، و تحريري، تحقيقات از تصوف اسلامي، دعوت به سوي قوم پرستي، اقليم پرستي و وطن پرستي، دعوت به سوي جدائي دين از مجتمع، خرده گيري بالاي دين، و تاخت و تاز بالاي قرآن، نبوت، وحي و تاريخ اسلامي، شبهه انداختن در ارزشهاي اسلامي، دعوت به سوي جدا شدن از اصالت و مميزات خويش، ترسانيدن از مرك و تنگدستي، تابدين وسيله مسلمانان را از فكر جهاد به دور نگه دارند، و شايع شاختن اين سخن كه سبب عقب ماندگي عرب  و سائر مسلمانان همانا پابند بودن شان به اسلام است.

-قرآن را فيضي از عقل باطن ميپندارند البته همراه با اظهار زبر دستي پيامبر r و اظهار تيزهوشي و صفاء  ذهنش و توصيف نمودن وي به اشراق روحي، اين عقيده مقدمه اي براي از بين بردن صفت پيامبري و نبوت از وي r ميباشد.

دوم: مجالس تغريبـي:

1-سال ( 1942م) مجلسي در بلتيمور برگذار شد كه وظيفه اش جستجو و بر انگيخته ساختن گروه هاي سري در ميان مسلمين بود.

2-در سال (1947م) مجلسي در دانشگاه برنستون امريكا بخاطر تحقيقات پيرامون امور ثقافتي و اجتماعي خاور نزديك برگذار گرديد. بحث هاي اين مجلس زير شمارهء (116) از ماده (1000) به عربي ترجمه شد كه به حيث يك كتاب در مصر وجود دارد. در اين ترجمه : كويلر يونغ، حبيب كوراني، عبد الحق اديوار و لويس توماس اشتراك ورزيده بودند.

3-در تابستان سال ( 1953م) مجلسي بنام ( مجلس ثقافت اسلامي و زندگي عصر جديد) نيز در همان دانشگاه برگذار گرديد كه در آن مفكرين بزرگ از قبيل : ميل بروز، هارولد سيمث، روفائيل باتاي، هارولد ألن، جون كر سويل، شيخ مصطفى زرقا، كنث كراج، اشتياق حسين و فضل الرحمن هندي اشتراك ورزيده بودند.

4-در سال ( 1955م) در لاهور پاكستان مجلس سومي برگذار گرديد، ولي اين مجلس بزودي از كار افتاد و پلان شان افشاء شد، البته بخاطر آنكه ايشان خواستند كه پژوهشگران مسلمان و مستشرق مشتركا پيرامون نظريات اسلام تحقيق و بررسي نمايند.

5-در سال ( 1953م) مجلسي در بيروت بخاطر اتحاد بين اسلام و مسيحيت برگذار گرديد و در سال ( 1954م) همين مجلس در اسكندريه منعقد شد و بعد از آن بخاطر همين غرض مجالسي و ملاقات هاي پيهم در روما و ديگر مناطق انجام يافت.

سوم: كتابهاي خطرناك تغريبـي

1-(اسلام در عصر جديد) مؤلف: ولفرد كانتول سميث مدير معهد دراسات اسلامي و استاذ ( الدين المقارن) در دانشگاه ماكجيل كندا، به نوشتن همين كتاب دكتوراه خودرا از دانشكدهء برنستون زير نظر  هـ. أ . ر. جب مستشرق در سال ( 1948م) گرفت. مؤلف مذكور در دانشگاه كمبريدج شاگرد همين مستشرق بود، اين كتاب به سوي آزادي، بيديني، و جدائي دين از دولت دعوت مينمايد.

2-( اسلام به كدام سو ميرود) (إلى اين يتجه الإسلام) اين كتاب را.هـ أ. ر. جب با گروهي از مستشرقين نوشته بودند و در سال( 1932م) آنرا در لبنان به نشر رسانيدند. اين كتاب پيرامون اسباب و وسائلي تحقيق مينمايد كه توسط آنها كار و دعوت غربگرائي در عالم اسلامي مؤثرتر ميگردد و به خوبي پيش ميرود.

3-پروتوكول هاي حكماء صهيونست كه سال ( 1902م) در تمام عالم آشكار گرديد ولي از وارد شدن به خاور ميانه و عالم اسلامي تا سال (1952م) يعني تقريبا تا وقت قيام دولت اسرائيل در قلب امت عربي و اسلامي ممنوع بود. بدون شك اين ممنوعيت بطور عموم خدمتي به حركت تغريب بود.

4-انعكاس دادن بعضي از  شخصيات اسلامي در صورتي از ابتذال، بي حيائي و لجامگسختگي، مانند كتابهاي ( هزار و يكشب) (هارون الرشيد)، كتابهاي جرجي زيدان، و همچنان كتابهائيكه افسانه هاي قديم را به تاريخ اسلامي خلط ميكند، مثل كتاب طه حسين ( برحاشيهء سيرة نبوي) و كتاب ( محمد رسول الحريه) از شرقاوي كه در آن از نبوت و وحي انكار نموده [اينها همه از جملهء همان كتابهاي خطرناك ميباشند].

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-بعد از واقعهء حطين حملهء صليبـي رو به شكست نهاد، و عثما نيها سال (1453م) پايتخت دولت بيزانس و مقر كليساي شان را فتح نموده آنرا پايتخت خلافت خود ساخته نامش را به ( اسلامبول) يعني دار الاسلام تغيير دادند. همچنان در سال (1529م) عساكر عثماني به اروپا رسيده فينيا را  مورد تهديد قرار داد و اين تهديد الى سال(1683م) باقي ماند. پيش از اينها اندلس سقوط نموده مقر خلافت امويها گرديده بود، اين امور همه وهمه باعث بر ايجاد مفكورهء تغريب گرديد، كه تبشير نيز فرع و زادهء آن ميباشد. البته ايجاد مفكورهء تغريب به خاطر آن بود تارخنه ايكه عالم اسلامي را ميشكند و از بين ميبرد از داخل آن باشد.

-تغريب يك هجومي است كه از جانب نصرانيت،  صهيونست و استعمار، در آن واحد روي هدف واحد صورت ميگيرد كه آن هدف عبارت است از جاري ساختن عادات و اخلاق غرب در جهان اسلام تابدين شيوه مميزات شخصيت اسلامي را از بين ببرند.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-حركت تغريب توانسته كه در تمام جهـان اسلام و بلاد شرق به اميـد سيـطره

و گسترش تمدن مادي جديد غرب براين بلاد و ارتباط دادن شان به كاروان غرب داخل شود.

-تأثير  اين حركت در همه جا يكسان نيست در مصر، بلاد شام، تركيه، اندونوزيا و المغرب عربي تأثير  اين حركت خيلي به وضاحت به چشم ميرسد و بعد از اين كشورها در سائر بلاد اسلامي و شرقي كم وكاست مظاهر اين حركت ديده ميشود.

مراجــع:

1-حصوننا مهدده من داخلها           د.محمد محمد حسين - مؤسسة الرسالة –

                                          بيروت- ط7-1402هـ1982م.

2-العالم الاسلام والمكايد الدوليه        فتحي يكن –مؤسسه الرساله -بيروت –ط2

   خلال القرن الرابع عشر الهجري      -1403هـ1983م.

3-الاتجاهات الوطنية في الادب          د.محمد محمد حسين –دار الارشاد-بيروت-

   المعاصر                                طبع عام- 1389هـ1970م.

4-الاسلام والحضارت الغربية           د.محمد محمد حسين-مؤسسة الرسالة -

                                          بيروت -ط5-1402هـ1982م.

5-شبهات التغريب في غزو             انور جندي-المكتب الاسلامي-بيروت –

   الفكر الإسلامي                      طبع عام-1398هـ1978م.

6-يقظة الفكر العربي                    انور جندي-مطبعه زهران-القاهره-

                                          1972م.

7-تحرير المرأه                            قاسم امين –ط2- مطبعه روز  اليوسف 

                                          – 1941م.

8-زعماء الاصلاح في العصر             احمد امين- ط1- مطبعه مكتبه  النهضة

    الحديث                               المصرية- 1948م.

9-تاريخ الدعوة الى العامية و            دكتوره نفوسه زكريا- دار الثقافة

و آثارها  في مصر                        بالإسكندريه- 1383هـ/1964م.

10-حاضر العالم الإسلامي              لوثروب ستودارد- ترجمه عجاج

                                          نويهض و تعليق شكيب ارسلان –مصر –

                                          1343هـ/1925م)

11-الغارة على العالم الإسلامي          أ. ل. شاتلية- ترجمه مساعد اليافي و محب

                                          الدين الخطيب – مصر- 1350هـ.                                          

12-مستقبل الثقافة في مصر             طه حسين- مصر- 1944م.

13-اليوم و الغد                         سلامة موسى- مصر- 1927م.

14-إلى اين  يتجه الاسلام               هـ. أ. ر. جب- ط لبنان-1932م.

مراجع بيگانه:

Islam Modern Hisory: W. C. Smih, Princeton University. Press New Jercy 1957.1-

2-Whither Islam? H. A. R. Gibb London 1932

3-Arabic Thought in the Liberal Age: A. Hourani, Oxford 1962.

4-Egypt since Cromer: Lord Loyd London 1933

Modern Egypt the Earl of Cromer: Lodon 1911..5-

 

6- Great Britain Egypt ( F. W. Polson Newmen 1928).

7- Reports by His Majesty s Agent and Consul General on the Finances, Adminsistration and condition of Egypt and the Soudan.

 


تنصـير

تعريف:

تنصير يك حركت ديني، سياسي و استعماري است كه بعد از شكست جنگ هاي صليبـي شروع به ظهور نمود، هدفش نشر نصرانيت ميان ملتهاي مختلف در كشورهاي سوم، خصوصا ميان مسلمين ميباشد، تا باشد كه سيطره اش بر اين اقوام و كشورها استحكام يابد.

تأسيس و اشخاص برازنده:

-ريمون لول: اولين نصراني است كه بعد از عقيم شدن جنگهاي صليبـي شروع به تبشير و دعوت به سوي نصرانيت نمود، وي لغت عربي را خيلي به مشكل آموخت، بعد از آن شروع به رفت و آمد در بلاد شام و مناقشه با علماء مسلمين نمود.

-در قرن پانزدهم و در اثناء اكتشافات برتقالي مبشرين كاتوليك به افريقا داخل شدند. خيلي بعد از آن رساله هاي تبشيري پروتستاني انگليسي، آلماني، و فرانسوي قدم به ورود نهاد.

-بيتر هيلنغ: در همين وقتهاي نزديك با مسلمانان سواحل افريقا مناظره و مناقشه مينود.

-البارون دوبيتز: سال 1664م نصارى را به ايجاد يك دانشكده كه مركز تعليم دعوت به مسحيت باشد تشويق كرد.

-مستركارى : كه در اواخر قرن هجدهم و اوائل قرن نوزدهم ظهور نمود از اسلاف خود در كار دعوت و تبشير سبقت جست.

-هنري مارتن مبشر(ت1812م) در روان كردن مبشرين به بلاد آسياي غربي مزيت خاصي داشت وي تورات را به زبان هاي : هندي، فارسي، وارمني ترجمه نموده بود.

-سال 1795م (گروه تبشيري لندن) تأسيس گرديد و در عقب آن گروه هاي ديگري در اسكوتلند و نيورك تشكيل شد.

- در سال 1819م جمعيت كليساي پروتستاني باقبطي هاي مصر توافق نموده يك گروه ارسالي تشكيل داده نشر انجيل را در افريقا به عهده ايشان سپرد.

-دافيد ليفنستون ( 1813-1873م) : وي يك جهان گرد بريطانيائي بود كه در وسط آفريقا زياد گشت و گذار كرده بود، وي پيش از اين كه كشف كننده باشد مبشر بود.

-در سال 1849م فرستادن گروه هاي تبشيري به سوي بلاد شام شروع گرديد كه همين گروه ها تقسيم مناطق را نيز به عهده داشتند.

-در سال 1855م گروه ( جوانان مسيحي) از انگليس وامريكا تأسيس شد كه وظيفه و رسالت مهم آن داخل كردن ملكوت مسيح – چنانچه گمان ميكنند-در ميان جوانان بود.

-در سال 1895م گروه ( اتحاد طلبه مسيحي در جهان ) تشكيل گرديد، رسالت اين گروه بررسي احوال  شاگردان در تمام مناطق و نشر روح محبت در ميان شان بود ( مراد از محبت تبشير به نصرانيت است).

-صـموئيل زويـمر : وي رئـيس ارساليات تبشير عربي در بحرين و رئيس گروه

 هاي تنصيري در شرق ميانه بود، ادارهء مجله انگليسي العالم الإسلامي را، كه سال1911م تأسيس نموده بود وتا حال از هارتيفورد نشر ميشود نيز سرپرستي ميكرد سال 1890م به بحرين داخل شد و از سال 1894م به بعد كليساي اصلاحي امريكائي امكانات كامل در خدمت وي گذاشت ونتائج كاري را كه گروه زويمر انجام داده بود تبارزداد، اين كار در اجتماع طبيبان در منطقه خليج انجام  يافت و در تعقيب آن نمائشگاهائي در بحرين، كويت، مسقط و عمان تأسيس گرديد، همين زويمر از جملهء بزرگترين اركان تنصير در عصر جديد به شمار ميرود.

-كنث كراج: جانشين صموئيل در رياست مجله العالم الإسلامي، وي مدتي به تدريس در دانشگاه امريكايى در قاهره  مشغول بود، و رئيس بخش لاهوت مسيحي در هارتيفورد امريكا، كه معهد مبشرين بشمارميرود، نيز بود، از جملهء كتابهايش (دعوة المئذنة ) است كه سال 1956م به نشر رسيد.

-لويس ماسينيون : سرپرستي تنصير و تبشير را در مصر به عهده داشت ، وي عضو انجمن لغت عربي در قاهره بود، همچنان به حيث وزير مشاور در امور شمال افريقا در وزارت مستعمرات فرانسه ايفاي وظيفه مينمود .

-دانيال بلس: وي ميگويد: «دانشكدهء روبرت در استانبول ( دانشگاه امريكائي فعلي) دانشكدهء مسيحي است، كه در هيچ ناحيه اش پنهان كاري نيست  نه در تعليمش و نه در روحيه ايكه براي طلابش آماده ميسازد، زيرا مؤسس آن مبشر بود و تاامروز نيز رياست آن را مبشرين به دوش دارند».

-الأب شانـتور: زمان طويلي در ايام قيام فرانسوي رئيس دانشكـدهء عيسوي در

بيروت بود.

-مستر نبروز: سرپرستي دانشگاه امريكائي بيروت را سال 1948م بدوش داشت، وي ميگويد: «به دليل، ثابت شده كه تعليم بزرگترين وسيله اي بوده كه مبشرين امريكائي در راه تنصير سوريه و لبنان از آن استفاده كرده اند.

-دون هك كري: وي بزرگترين شخصيت در مجلس تبشيري لوزان سال 1974م بود، وي پروتستاني است كه مدت بيست سال را به حيث مبشر در پاكستان كار كرده است، و از جملهء شاگردان مدرسهء تبشير عالمي فلر بود، و بعد از مجلس تبشيري كولورادو  1978م به حيث مدير معهد صموئيل زويمر كه داراي مركز نشر و توزيع  دراسات امور تنصير مسلمين بود، تعيين گرديد، اين مركز، كه كورس هاي آموزشي را جهت آماده  سازي مبشرين تشكيل ميداد، مقرش در كاليفورنيا بود.

افكار و معتقدات:

اول افكار:

-مقـابله با وحدت اسلامي: قسيـس سيمون مي گويـد :وحـدت اسـلامي

 آرزوهاي اقوام مسلمان را جمع نموده وبر نجات از سيطرهء اروپا كمك مينمايد، و تبشيرعامل بزرگي در شكست قوت و نيروي اين حركت است بنابرآن لازم است تا توسط تبشير و دعوت به سوي نصرانيت ميان مسلمانان و وحدت آنان حائل واقع شويم.

-لورنس براون مي گويد: وقتيكه مسلمانان تحت امپراطوري عربي متحد شوند ممكن است كه خطر و عذابي بر جهان باشند و همچنان ممكن است كه سبب رفاه و خوشبختي باشند اما اگر همينطور متفرق و پراگنده باقي باشند بي تأثير و بي ارزش خواهند بود.

-مستر بلس ميگويد: همانا دين اسلام است كه سد بزرگي در مقابل دعوت به سوي نصرانيت در افريقا واقع گرديده است.

-گسترش اسلام توسط شمشير: مبشر نلسون ميگويد: شمشير اسلام اقوام افريقا و آسيا را يكي بعد ديگري تابع خود ساخت.

-هنري جسپ مبشر امريكائي ميگويد: مسلمانان به حقيقت اديان نمي فهمند و قدر آنرا نمي دانند، آنان دزدان، آدمكشان و عقب ماندگان اند، و دعوت تبشيري در راه متمدن ساختن شان كار خواهد كرد.

-لطفي ليفونيان كه ارمني بود و در مقابل اسلام چندين كتاب نوشته است ميگويد: تاريخ اسلام يك سلسلهء مخفي از خونريزي ها، جنگها و كشتار ها ميباشد.

-اديسون در بارهء حضرت محمد e ميگويـد: مـحمد نتوانسته است كه نصرانيت را درست بداند، و دين خود را كه به آن عرب متدين ميباشد برهمان فهم

 نادرست خود بنا نهاده است.

مبشر نلسن ميگويد: اسلام ديني است كه از ديگر اديان تقليد شده است، و بهترين اموري كه در آن وجود دارد از نصرانيت گرفته شده، و ديگر امورش از بت پرستان بدون تغيير و يا با اندكي تغيير اخذ گرديده است.

-جسب مبشر ميگويد: اسلام بيشتر از آنكه به قرآن اتكاء داشته باشد بر افسانه ها متكي ميباشد، كه اگر ما افسانه هاي دروغين را از آن بدور بيندازيم از اسلام هيچ چيز باقي نمي ماند، همچنان ميگويد: اسلام يك دين ناقص ميباشد، و زن در آن همچون برده زندگي مينمايد.

-ف. ج هابر مبشر ميگويد: محمد در حقيقت بت پرست بود، زيرا تصور و ادراك وي در بارهء خداوند مفهوم كاريكاتوري را داشت.

-جون تالكي مبشر ميگويد: لازم است كه ما به مردم نشان دهيم كه آنچه درقرآن درست است امر جديدي نيست و آنچه جديد است درست نيست.

-صموئيل زويمر  در كتاب خود ( العالم الإسلامي اليوم) مي گويد واجب است كه مسلمانان را قناعت داده شود كه نصارا دشمنان ايشان نيستند. همچنان ميگويد لازم است كه كتاب مقدس به لغات مختلف مسلمانان به نشر برسد زيرا اين كار بزرگي است در راه دعوت بسوي مسيحيت. ميگويد: دعوت مسلمانان بسوي نصرانيت بايد توسط شخصي از خودشان و از ميان صفوف شان باشد زيرا درخت را يكي از شاخه هاي خودش قطع مي نمايد.درادامه ميگويد: برمبشرين لازم است كه  وقتي نتيجهء كار و دعوت خودرا در مقابل مسلمين ضعيف يافتند بر آن قناعت نكنند زيرا واضح است كه در قلوب مسلمانان گرايش شديدي به سوي علوم اروپائيان و به سوي آزادي زنان پيدا شده است».

-صموئيل زويمر در مجلس تنصيري قدس سال 1935ميلادي مي گويد ( … مقصد تبشير كه دولت هاي مسيحي شمارا در مناطق اسلامي به خاطر آن روان ميكند اين نيست كه مسلمانان را در مسيحيت داخل سازيد زيرا اين كار سبب هدايت و عزت برايشان خواهد بود بلكه مقصد اصلي تان آنست كه شخص مسلمان را از اسلام خارج نماييد كه در نتيجه تعلق به خدا و به اخلاق نداشته باشد اخلاقي كه ملت ها مطابق آن زندگي خويش را به پيش ميبرند ). ( … شما يك طبقه اي را آماده  مي سازيد كه تعلقي را با خداوند نمي شناسند و نمي خواهند كه بشناسند و مسلمان را از اسلام خارج نموده و در مسيحيت نيز داخل ننموده ايد در نتيجه اين طبقه مطابق اراده و خواست استعمار نشأت نموده است كه بركار هاي بزرگ توجه نداشته و راحت را دوست دارند وقتيكه چيزي را مي آموزند آنهم به خاطر شهرت خواهد بود و وقتي مقامي را اشغال مي نمايند در راه شهرت خويش تمام چيزها را صرف مي نمايند.

دوم مجالس ايشان:

-از براي آنان هميشه مجالس منطقوي وجهاني زيادي بوده  كه از آنجمله است: مجلس قاهره سال 1324هـ/  1906م اين مجلس به دعوت زويمر تشكيل شده بود و هدف از تشكيل آن جمع نمودن گروه هاي فرستاده شدهء تبشيري پروتستاني، بخاطر  فكر نمودن در بارهء نشر انجيل ميان مسلمين بود.

-تعداد  اهل مجلس به 62 تن از مردان و زنان ميرسيد كه  زويمر رئيس آن بود.

-مجلس تبشيري جهاني در ادن بره باكو تلنده سال( 1328هـ/1910م) در اين مجلس دعوت شدگان از (159) گروه تبشيري از تمام جهان  گردهم آمده بودند.

-مجلس تبشيري در لكنو هند ( سال 1329هـ/ 1911م)  در اين مجلس صموئيل زويمر نيز حاضر بود وبعد از اختتام مجلس ورق هايى براي اهل مجلس توزيع گرديد كه بر يكطرف آن تاريخ مختصر لكنو از سال 1911م و برطرف ديگر ورق اين جملات نوشته شده بود ( اللهم يا من يسجد له العالم الإسلامي خمس مرات في اليوم بخشوع انظر بشفقة إلى الشعوب الإسلامية و الهمها الخلاص بيسوع المسيح).

-مجلس بيروت سال  ( 1911) . مجلس هاي تبشير در قدس سالهاي: ( 1343هـ/ 1924م). سال (1928م) مجلس تبشير دولي. سال 1354هـ/1935م كه در اين مجلس 1200 نماينده شركت نموده بود. و مجلس ديگري هم در سال (1380هـ/1961م) .

- مجلس كليسا هاي پروتستاني سال 1974م در لوزان سويسرا.

-از جملهء خطرناكترين مجالس شان مجلس كولورادو در 15 اكتوبر 1978م بود كه تحت اسم ( مؤتمر امريكا الشمالية لتنصير المسلمين ) تشكيل شده بود. در اين مجلس 150 عضو كه از فعال ترين عناصر تنصيري در جهان بشمار ميرفتند شركت نموده بودند. اين مجلس دوهفته به شكل مغلقي ادامه يافت و با تعيين نمودن يك استراتيجي كه بخاطر مهم بودنش پنهان ماند به پايان رسيد، و نيز در اين مجلس براي انجام دادن همين استراتيجي به پرداخت هزار مليون دالر  فيصله گرديد كه تاديهء اين مبلغ فورا انجام يافته  و دريكي از بانك هاي بزرگ امريكائي گذاشته شد.

-مجلس جهاني تنصير كه در  سويد در اكتوبر 1981م زير نظر مجلس فدرالي لوثراني برگذار گرديد. در اين مجلس در بارهء نتايج مجلس هاي لوزان و كولورادو بحث صورت گرفت. ودر بارهء تنصير ماوراء البحار تحقيقات زيادي بخاطر تمركز دعوت بر كشورهاي سوم صورت گرفت .

-و همچـان از جملـهء مجـالس شان: مجلس استامبول – مجلس حلوان  در مصر-

 مجلس تبشري لبنان – مجلس تبشيري بغداد- مجلس تبشيري قسنطينه در الجزاير (كه قبل از استقلال بود) مجلس شيكاگو ميباشد.

-مجلس مكاتب تبشيري در بلاد  هند كه اين مجلس هر ده سال يكبار منعقد ميشد.

-مجلس بلتيمور در ايالات متحده امريكا سال 1942م كه اين يك مجلس بسيار خطرناك بشمار ميرفت، در اين مجلس از جملهء يهوديان ابن غوريون حاضر شده بود.

-بعد از جنگ جهاني دوم  نصرانيت نظام جديدي را به خود اتخاذ نمود و آن اينكه مجلس كليساها در هر شش و يا هفت سال بطور انتقالي از يك شهر به شهر ديگر برگذار ميگرديد كه از آن جمله مجالس ذيل ميباشد: مجلس امستردام هالند سال 1948م مجلس ايفانستون امريكا سال 1954م- مجلس دهلي نو هند 1961م- مجلس اوفتالا  1967م در اروپا – مجلس جاكارتا 1975م در اندو نوزيا كه در اين مجلس سه هزار مبشر نصراني اشتراك نمود بود.

سوم: مراكز و معاهد مشهور تنصيري:

-معهد صموئيل زويمر در ولايت كلفورنيا، ايجاد اين معهد مطابق فيصله هاي مجلس كولو رادو بود.

-مركز عالمي براي تحقيق و تبشير در كلفورنيا، اين مركز تمويل نمودن و استخدام اشخاص لازم براي آماده ساختن مجلس كولورادو و تهيه نمودن اسباب پيشرفت اين مجلس را به عهده داشت .

-دانشـگاه امريكـايى در بـيروت (كه همان دانشكدهء انگليسي سابقه در سوريه

بود) اين دانشگاه سال 1865م تأسيس شد.

-دانشگاه امريكايى در قاهره كه بخاطر رقابت و همچشمي با دانشگاه الازهر تأسيس گرديده بود.

-دانشكدهء فرانسوي در لاهور.

-گروه تبشيري كليساي انگليسي كه از مهمترين گروه هاي پروتستاني بشمار ميرود، از ايجاد اين گروه تقريبا دو قرن ميگذرد.

-ارساليات تبشيري امريكائي كه از مهمترين آنها گروه تبشيري امريكائي بشمار ميرود، سابقهء اين گروه به سال 1810م باز ميگردد.

-جمعيت ارساليات تبشيري آلمان شرق كه آن را قسيس لبسيوس 1895م تأسيس نموده بود و كار خودرا عملا در سال 1900م شروع نمود.

-سال 1809 انگليس گروهي را بنام (جمعية اللندنية) بخاطر نشر نصرانيت بين يهود تأسيس نمود و ابتدأ فعاليت اين گروه اين بود كه يهودي هايى را كه در گوشه و اطراف جهان متفرق بودند  بسوي فلسطين سوق داد.

چهارم: بعضي كتاب هاي تنصيري:

-مباحث مجلس قاهره سال 1906 در كتاب بزرگي بنام ( وسايل تبشير به نصرانيت بين مسلمين) جمع آوري گرديده.

-زويمر كتابي تصنيف نمود كه در آن بعضي بيانات تبشيري را جمع آوري نموده بنام (العالم الإسلامي اليوم) نام گذاري كرد، در اين كتاب از وسائلي كه مفضي به اختـلافات بين گروه هاي غير مسيحـي و جلب آنها بـسوي مسيحيت ميگردد

 بحث نموده و طرقي را كه براي مبشر پيروي از آنها لازم است بيان ميكند.

-تاريخ التبشير : از مبشر ادوين بلس پروتستاني .

-كتاب مستر فاردنر: بحشش در اين كتاب پيرامون افريقا و طرق نشر نصرانيت در آن و موانع نشر و دور كردن موانع ميباشد.

-مجلهء ارساليات تبشيري پروتستاني كه در شهر بال درسويسرا نشرمي گرديد واز مجلس ادنبره سال 1910م بحث مينمايد.

-مجلهء شرق مسيحي آلماني، اين مجله را گروه تبشيري آلمان شرقي  از سال 1910م بدينسو به نشر ميرساند .

-دايرة المعارف الإسلامية، اين كتاب به چندين زبان رائج  به چاپ رسيده است.

-مختصر دايرة المعارف الإسلامية.

پنجم: وسايل و امكانيات شان:

1-طريق طبابت:

-آنان خدمات طبي را انجام ميدهند، البته به خاطرآنكه از اين خدمت در راه دعوت بسوي تنصير استفاده نمايند.

-بول هاريسون كتابي دارد بنام (الطبيب في بلاد العرب) وي ميگويد: ما خود را در بلاد عرب چنان مشاهده مينموديم كه مردان و زنان را گرفته در نصرانيت داخل ميكرديم.

-س. أ. موريسون كه نويسنده در مجلهء العالم الاسلامي است مي گويد: در  اين وقت مـوقع خيلي مساعـد مي باشد كه همين طبيب دعوت نصرانيت را در بين تعداد زيادي از مسلمانان در قريه هاي زيادي، در طول و عرض شهر انجام دهد.

-مبشره ريد هاريس مي گويد: بر طبيب لازم است كه فرصت را بشناسد تا خودرا  به گوش و قلب مسلمانان برساند.

-مستر هاربر مي گويد: ارساليات طبي لازم است كه  خيلي زياد  باشد زيرا افراد اين گروه هميشه با مردم عام سروكار دارند  و آنان نسبت به مبشرين ديگر تأثير زيادي بر مسلمانان دارند (مجلس قاهره سال 1906).

-بعضي از طبيبان مبشر اينها مي باشند: آن أساوودج، فورست، كارنيليوسي  فانديك، جورج بوست، تشالرز كلهون ، ماري أوي و دكتور طومسون.

2-طريق تعليم:

-آنان تمام فشـار خود را در راه استفاده از اين طريقـه و سوق دادن آن بوجهي

 كه اهداف تنصيري شان را برآورده سازد تمركز داده اند.

-تأسيس مدارس، دانشكده ها، دانشگاه ها، معهدهاي عالي و همچنان ايجاد كودكستان ها و پذيرفتن شاگردان در مراحل ابتدائيه، متوسطه و ثانوي.

-در خلال يكصد وپنجاه سال زياده از هزار مليون نسخه از نسخه هاي عهد قديم وعهد جديد، [يعني تورات و انجيل] ترجمه شده به يكهزار و يكصدوسي لسان نشر و توزيع نموده اند، البته اينها علاوه بر نشريات و مجله هائي بوده كه ارزش آنها تقريبا به هفت هزار مليون دالر بالغ ميگردد.

-استشراق و تنصير در راه خدمت  اهداف مشترك شان از طريق تعليم با هم همكاري مينمايند.

3-كارهاي اجتماعي:

-ايجاد ليليه ها براي شاگردان ذكور و اناث.

-ايجاد سالونها.

-توجه به ايجاد مهمانخانه ها،جاهاي بودوباش بزرگان،دار الايتام ها دارالمساكين ها.

-توجه به كارهاي عام المنفعه و استخدام رضا كاران براي امثال اين گونه خدمات.

-تأسيس كتابخانه هاي تبشيري و استخدام نشرات به شكل گسترده.

-ايجاد مراكز اكتشافات كه از اين مراكز در راه تنصير استفادهء شاياني مينمايند.

-بازديد از محبوسين و از مريضان در شفاخانه ها و تقديم نمودن تحفه ها و خدمات ديگر برايشان.

-ولسون و هلدائي [كه دو زن نصراني اند] در مجلس قاهره سال 1906م از فعاليت يك زن مبشر صحبت نموده گفتند: بايد زن مبشر به نشر نصرانيت در ميان زنان مسلمان بپردازد.

4-نسل:

-در اجتماع پاپ شنوده ( 5/3/1973م) قسيس ها و سرمايه داران در كليساي مرقسيهء اسكندريه چندين ماده را به تصويب رسانيدند كه از آنجمله بود: از بين بردن محدوديتها در توالد و تناسل در ميان گروه هاي كليسايى و تشويق به تكثير نسل توسط تعيين كردن جوائز و مساعدات مادي و معنوي، و تشويق بر ازدواج هاي جديد ميان نصارى، و در مقابل آن ايجاد محدوديتها در توالد و تناسل ميان مسلمانـان بـه طور خاص، و اين را بايد دانست كه زياده از 65% اطباء و كار

كنان صحي را افراد كليسائي تشكيل ميدهد.

5-برپا كردن فتنه ها و افروختن جنگها:

-بخاطر ضعيف ساختن مسلمانان ميكوشند كه ميان شان فتنه ها و جنگها برپا كنند.

-برانگيختن اضطرابات و ناآرامي هاي مختلف توسط روشن كردن آتش دشمني و عداوت و بيدار كردن احساسات تنگ قوم پرستي و گروه پرستي، مثل گروه فرعونيه در مصر و فينقيه در شام و فلسطين و لبنان، آشوريه در عراق و بربريه در شمال آفريقا.

-زويمر در مـجلس تبشيري ( 1911م) در لكنو هند ميگويد: انقسام سياسي فعلي

 در عالم اسلامي دليل روشن بر كار كردن دست خداوند در تاريخ است كه آنرا به نفع ديانت مسيحي مي چرخاند و كار آن به پيش مي رود.

6-امكانات و وسائل:

-در اندونوزيا به وسائل نشراتي تسلط دارند، و چندين راديوي تبشيري و جرائد قومي در خدمت شان ميباشد، احصائيهء سال 1975م نشان ميدهد كه در آن كشور : (9819) كليسا، (3897) قسيس و ( 8504) مبشر فارغ البال از گروه پروتستاني و(7250) كليسا، (2630) قيسس و (5393) مبشر فازغ البال از گروه كاتوليك ميباشد، و پلاني طرح كرده اند كه مطابق آن بايد از تنصير مكمل اندونوزيا در سال 2000م فارغ گردند.

-در بنگلديش ارساليات تبشيري زيادي براي نصراني ساختن مسلمانان وجود دارد.

-در كينيا نيز سال 2000م را سال تكميل تنصير آن ميدانند.

-فشار قوي تنصير در ماليزيا، دول خليج و افريقا است.

-در مجلس عدم انسلاك دركولالمپور ذكر شد كه تقريبا 2500 دستگاه راديوئي از 64 لسان قومي وجود دارد كه در مقابل اسلام صريحا هجوم نموده ضد آن تبليغ مينمايند.

-مجموع ارساليات موجود در 38 شهر افريقا به 111000 ارسالي ميرسد كه در خدمت بعضي از آنها هواپيماها قرار دارد و توسط آنها طبيبان، ادويه و كاركنان صحي را بخاطر تداوي مريضان در اطراف دور دست وصعب العبور انتقال ميدهند.

-فعـلا زياده بر 220 هزار مبشر در جهان وجود داردكه 138000 آن كاتوليكي

و باقي 82000 پروتستاني ميباشند، تنها در افريقا 119000 مبشر و مبشره وجود دارد كه سالانه  دو بليون دالر را به مصرف ميرسانند.

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-دعوت تنصير و توسع آن عقب شكست هائي بود كه در خلال دو قرن (1099-1254م) در راه بدست آوردن بيت المقدس و اخراج آن از دست مسلمانان، صليبيها به آن مبتلا شدند.

-پاپ يسوعي ميبز ميگويد:«جنگ هاي سرد صليبـي كه آنرا مبشر هاي ما در قرن هفدهم شروع كرده اند تا الحال ادامه دارد، راهب و راهبه هاي فرانسوي هميشه تعداد زيادي از آنها در شرق وجود داشته اند».

-مستشـرق آلماني بيكر به اين عقيده است كه : «نصرانيت با اسـلام دشمني

 شديدي دارد، زيرا وقتي اسلام در قرون وسطى به نشر رسيد سد بزرگي در مقابل نشر نصرانيت واقع شد، ديگر اينكه اسلام به جاهائي رسيد و گسترش نمود كه مطيع و منقاد نصرانيت بود».

-هدف اساسي  تنصير دست يافتن غرب نصراني بر بلاد اسلامي بوده كه اين خود مقدمه اي بر استعمار و سبب مباشر براي از بين بردن قوت مسلمانان و ضعيف ساختن آنان است.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-تنصير بر تمام كشورهاي سوم انتشار و نفوذ نموده است.

-اين دعوت پشتوانهء دولتي بزرگي از :امريكا، اروپا، كليساهاي مختلف، هيئتها، دانشگاه ها و مؤسسه هاي جهاني، به دست آورده است.

-تركيز فشار بزرگ اين دعوت متوجه عالم اسلامي است.

-تمركز اين دعوت در اندونوزيا، ماليزيا، بنگلاديش، پاكستان و عموم افريقا ميباشد.

مراجــع:

1- الفكر الإسلامي الحديث         د. محمد البهي –ط8-مكتبة وهبة در قاهره

                                      - 1395هـ/1975م.

2- التبشير و الاستعمار              المستشار محمد عزت اسماعيل طهطاوي

                                      المطابع الاميرية بالقاهره-1397هـ/1977م.                                          

3-التبشير و الاستعمار               د. مصـطفـى الخالدي و د. عمر فروخ-

                                       ط5- 1973م.

4- الغارة على العالم الإسلامي       ا. ل. شاتلية، ترجمه محب الدين خطيب و

                                       مساعد يـافي- ط3- المطبـعة السـلفيـة –

                                      1385هـ.

5-معاول الهدم و التدمير             ابـاهيم سليمان الجبهان-ط4- عالـم الكتب

في النصرانية و التبشير                  -الرياض – 1981م.

6- اضواء على الاستشراق           د. محمد عبدالفـتاح عليـان-ط1-دارالبحوث

                                       العلمية- 1980م/1400هـ.

7- قادة الغرب يقولون              جلال العالم- ط2-1395هـ 1975م.

8-مجلة البلاغ                         شماره 484تاريخ 14/2/1979م.

9- دائرة المعارف الإسلامية

 10-دائرة معارف الدين و الأخلاق

The Encyclopaedia of Islam-

-Encyclopaedia of Religion and Ethics

11-Focuc on Christian – Muslim Relations.

 


جماعت اسلامي

در شبه قارهء هند – پاكستان

تعريف:

-جماعت اسلامي شبه قارهء هند پاكستان يك گروه اسلامي معاصر است كه تمام كوشش خودرا در راه نفاذ و تطبيق شريعت اسلامي در زندگي مردم و مقابلهء جدي با همه گروه هاي علماني كه ميخواهند بر منطقه سلطه  حاصل كنند، تمركز داده است.

تأسيس و اشخاص برازنده:

اول: داعي و مؤسس آن:

-ابوالاعلى مودودي : ( 1321-1399هـ) ( 1903-1979م) در شهر اورنك آباد دكن ولايت حيدرآباد تولد شد، تربيه و تعاليم ابتدائي خود را نزد والدش سيد احمد حسن فراگرفت، نسبش به خاندان قطب الدين مودودي كه مشهور به ديانت و روحانيت بود، ميرسد.

-مرحلهء دعوتش از زمان دخول در ميدان  نويسندگي و امور فرهنگي در سال 1918م شروع شد. در سال 1920م يك جبهه فرهنگي از روزنامه ها و مجلات تشكيل داد كه هدف از آن آزادي ملت مسلمان و تبليغ اسلام بود. وي در چندين جريده به حيث نويسنده ، مدير، و رئيس ايفاء وظيفه نمود.

-كتابش ( الجهاد في الاسلام) كه سال 1928م به نشر رسيد، تأثير بزرگي در تشويق نفـوس و بر انگيـختن آنها در مقـابل انگليس و بت پرستان و در مقابل

 تمام دشمنان اسلام در همه جا داشت.

-سال 1933م مجلهء ( ترجمان القرآن) را از حيدرآباد دكن به نشر رسانيد، شعار اين مجله اين بود كه «اي مسلمانان: دعوت قرآن را با خود داشته بر پاخيزيد و عالم را حلقه كنيد» از طرف همين مجله افكار خودرا به مردم پاكستان رسانيد كه اين كار راه را به تأسيس جماعت اسلامي وي بعد ها هموار ساخت.

-در سال 1937- 1938م نظر به دعوت محمد اقبال (1873-1938م) به لاهور رفت، و در باثانكوت دار الاسلام تأسيس نمود كه در آنجا اشخاص را تربيه مينمود و كتاب تأليف ميكرد، ولي علامه اقبال بعد از رسيدن مودودي چند ماهي زنده بود و بعد از آن جهان فاني را وداع گفت.

-از طريق مجلهء ترجمان القرآن مودودي علماء و رهبران مسلمانان را به سوي مجلسي كه در لاهور 26اغسطس 1941م/1360هـ ترتيب داده بود، فراخواند، در اين مجلس (75) شخص كه ممثل بلاد مختلف هند بودند حضور داشتند و در همين مجلس جماعت اسلامي تأسيس گرديده و شخص مودودي به حيث امير جماعت تعيين گرديد.

-در آن ايام كه زمام سلطه به دست بريطانيايىها بود، مودودي فتواي جرئت مندانه خودرا ، مبني بر حرام بودن خدمت وكار در قواي اشغالگر، صادر نمود، كه اين خود جماعت را در ابتداء ظهورش مورد هجوم قواي استعماري قرار داد.

-در 28 اغسطس 1947م پاكستان با هر دو جزء خود  [پاكستان  فعلي وبنگلديش] از هند بت پرست به حيث يك كشور مستقل جدا شد. در عقب آن قيادت نوي براي جماعت اسلامي در هند قدم به ظهور نهاد اين كار صرف بخاطر تسهيل امور اداري جماعت بود و بس، و در آن اوقات  جماعت به پاي خود ايستاده شده بود، براي مسلمانان مهاجر اردوگاه هائي تشكيل داده به آنها كمك هاي اضطراري ميكرد.

-مودودي در زندگي خود، بخاطر جرأتي كه در مقابل معارضين تطبيق شريعت اسلامي در پاكستان داشت، چندين بار محبوس گرديده بود كه در بعضي از آنها حكم اعدامش نيز صادر گرديد، ولي بعدا تخفيف شده حكم اعدام عملي نمي شد، اما اين محبوسيت ها در عزم متين وي تغييري نياورد، بلكه ايمانش به دعوت و مبادي اسلامي اش راسخترمي گرديد.

-جماعت اسلامي مجاهدين كشمير را در راه جهاد عليه هند كمك نموده براي شان مركز هاي طبي  و كمپ ها تشكيل مي داد.

-در نومبر 1971م پاكستان به دوبخش تقيسم گرديد: پاكستان غربي كه نام خودرا حفظ نمود، پاكستان شرقي كه بنام بنگلديش مسمى گرديد، اين انقسام استاذ مودودي را خيلي  ناراحت ساخت.

-در اوائل نومبر  1972م مودودي نظر به درخواست خودش و بخاطر مختل بودن صحتش از مقام خود كه به حيث امير جماعت بود استعفاء نموده به بحث، تحقيق و نوشتن رو آورد و به تكميل كتاب خود ( تفهيم القرآن) پرداخت، بعد از استعفاء وي ميان طفيل محمد به حيث امير جماعت تعيين گرديد.

-در 27فبراير 1979م  جائزهء خدمت اسلام از طرف ملك فيصل به مودودي اعطـاء گرديـد، ولي وي اين مبلغ را براي تأسيس (مـجمع المعارف الإسلاميه )

در لاهور صرف نمود.

-در 1/11/1399هـ /22/9/1979م بعد از يك عمليات جراحي كه در نيورك به وي صورت گرفت مودودي  به جانب پروردگارش شتافت ، جنازه اش با سوكواري عالم اسلامي به لاهور نقل داده شد.

 مودودي دعوتي، رجالي و كتابخانه اي كه آباد از تأليفاتش بود از خود به ميراث گذاشت، البته كتب و تأليفاتش به چندين لسان ترجمه گرديده به كرات و مرات به چاپ رسيده است.

دوم : اشخاص بارز:

1-در پاكستان.:

-ميان طفيل محمد: متولد ( 1914م) يكي از اعضاء مؤسسين، در زندگي مودودي به حيث معاون جماعت ايفاء وظيفه مينمود،بعدا در سال 1972م به جاي مودودي به حيث امير جماعت تعيين گرديد، و در سال 1977م انتخابش بار ديگر تجديد گرديده و تا سال 1981م در اين منصب خود باقي ماند، وي با مودودي محبوس نيز شده بود، و در بسياري از مجالس در داخل پاكستان و خارج از آن شركت ورزيده بود، چندين شهادتنامهء دانشگاهي در علم فزيك، رياضيات و قانون بدست آورده بود.

-قاضـي حسـين احمد : وي نيز به حيث معاون جماعت ايفاء وظيفه مينمود، بعد

از ميان طفيل محمد 1987م به حيث امير جماعت انتخاب گرديد.

-خورشيد احمد : نائب امير، و وزير سابقه در مجلس وزراء 1978م، وعضو مجلس صوبائي  پاكستان.

-محمد اسلم سليمي : منشي عمومي جماعت.

-خليل احمد حامدي: مدير دارالعروبة و مدير معهد عالمي مودودي براي تدريسات اسلامي.

-خرم جاه مراد: مدير مؤسسه اسلامي در انجلترا ( ليستر)، امير جماعت اسلامي در پايتخت پاكستان شرقي قبل از تقسيم  و فعلا نائب منشي عمومي.

-امين احسن اصلاحي: از علماء بزرگ كه همراه با مودودي محبوس گرديد، ولي وي جماعت را بخاطري كه در ميدان سياست و انتخابات داخل گرديد، ترك نمود، اما كتبش فعلا هم ضمن منهج درسي جماعت، تدريس ميشود.

-پروفيسور عبد الغفور احمد: وي امير جماعت اسلامي گراچي، عضو پارلمان مركزي و وزير معادن و صنايع در دور وزارت 1978م بود.

-محمود اعظم الفاروقي: عضو پارلمان و وزير اطلاعات و كلتور 1978م.

-سيد اسعد جيلاني: امير صوبهء پنجاب، و فعلا عضو پارلمان مركزي كه از جانب جماعت  انتخاب گرديده است، بيشـتر از (80)كتـاب، در نواحـي مختـلـف

 زنـدگي اسلامي از وي به نشر رسيده است.

-چودري رحمة الـهي: وي وزير آب و برق، در دور وزارت 1978م بود.

2-در هند:

أبوليث الإصلاحي الندوي: اولين امير جماعت در هند، بعدا امارة را ترك نمود، ولي بار ديگر انتخاب گرديد و تاحال به وظيفهء خويش ادامه ميدهد.

-شيخ محمد يوسف: وي بعد از دورهء اول أبو ليث، به حيث امير جماعت ايفاء وظيفه نمود.

-سيد حامد حسين: وي از جملهء خطيبان و داعيان مشهور بود و بعد از حج سال 1405هـ در جده وفات نمود.

-افضل حسين : وي فعلا منشي عمومي جماعت است، و كار شناس در امور تربيه ميباشد، تقريبا سي كتاب در اين مورد نوشته است.

-سيد احمد عروج القادري:  فعلا نائب امير جماعت،و رئيس تحرير مجلهء «زندگي» كه زبان فعلي جماعت اسلامي درهند ميباشد، است.

3- در بنگلديش :

-ابو كلام محمد يوسف : اولين امير جماعت در بنگلديش بعد از جدائي از پاكستان سال 1972م.

-عباس علي خان: امير فعلي جماعت.

-غلام اعظم : حكومت بخاطر بيم دادن وي و تنگ ساختن ساحه بر حركت داعيانهء وي  تذكرهء هويتش را مصادره نموده اسـت، بنابرآن وي بدون تـذكره

 زندگي مينمايد، وي امير جماعت در پاكستان شرقي قبل از جدائي بود.

4- در جاهاي ديگر:

-امراء و شخصيات بارز ديگري هم است در: سريلانكا ، كشمير، و سيلان.

افكار و معتقدات:

-عقيدهء جماعت همان عقيده مسلمانان اهل سنت و جماعت است و فكر شان به  طور اجمال از اين عقيده بيرون نيست كه آن عبارت است از دعوت به سوي يكتا پرستي، تمسك به كتاب خداوندU  و سنت پيامبر خدا r و كوشش جدي در راه تطبيق شريعت اسلامي در زندگي بشر.

-عقيدهء دائمي مودودي اين بود كه : اسلام يك نظام فلسفي صرف نيست بلكه يك نظام كامل براي زندگي است و تا وقتيكه نمونه و مثال آن را عملا در پيش روي خود نبينيم، از راه كلام و سخن هيچ خدمتي به اسلام كرده نمي توانيم.

-برنامه هاي اصلاحي مودودي از چهار نقطه تشكيل ميشود:

1-تزكيه و پاك كردن افكار.

2-اصلاح خود فرد.

3-اصلاح اجتماع.

4-اصلاح نظام حكومت.

-مودودي جهاد و كوشش خودرا درمقابل چهار چيز تمركز داده بود:

1-درمقابل مفكورهء اتحاد قومي كه در داخل هند وجود داشت . البته اين دعوتي بود كه حزب كانگرس هند آنرا ايجاد نموده بود، حزبي كه بسوي اتحـاد قومي ميان

 مسلمانـان و هنـدوها دعـوت ميكرد  مودودي در اين باره دو كتاب نوشته كه يكي بنام (المسلمون والصراع الحالي) دوم بنام (مسألة القومية) است.

2-ضد سيطره وتسلط تمدن غربي.

3-ضد فرمان رواياني كه داراي افكار ضد اسلامي بودند.

4-ضد تنگ نظري هاي ديني.

-مودودي بخاطر مستحكم شدن حركت به سه نقطه تأكيد مي كرد:

1-شخص بايد به اين قناعت نكند كه همراهانش در عقيدهء خويش قوي هستند بلكه در رفتار  فردي خويش نيز بايد رضايت بخش باشند.

2-بايد نظام دعوت چنان محكم و قوي باشد كه هيچ نوع تساهل و سستي را نپذيرد.

3-بايد دعوت مشتمل بر دو نوع از داعيان باشد:

الف: داعياني كه داراي ثقافت اسلامي قديمه باشند.

ب: داعيانيكه داراي ثقافت و علوم عصري جديد باشند.

-در سخنرانيى كه مودودي در دانشكدهء حقوق لاهور بتاريخ 19/2/1948م ايراد فرموده بود چهار درخواست اساسي را كه حيثيت اهداف دولت آيندهء پاكستان را داشت، اعلان نمود، كه آنها قرار ذيل ميباشند:

1-حاكميت در پاكستان خاص خداوندU  بوده حكومت پاكستان جز نافذ ساختن اوامر خداوند  Uحق ديگري ندارد.

2-يگانه قانون اساسي دولت، شريعت اسلامي ميباشد.

3-الغاي تمـام قوانينيكه مخالـف شريعـت اسلامي باشـد و در آينده نيز قانوني

وضع نشود كه مخالف شريعت باشد.

4-حكومت پاكستان سلطهء خود را در داخل حدودي نافذ كرده ميتواند كه آنرا شريعت تعيين كرده است.

-نقاط چهارگانهء مذكور هنگامهء وسيعي را در پي داشت طوري كه هزاران رساله و مكتوب از مناطق مختلف در تأييد آنها و مطالبه به آنها وارد گرديد، حكومت فورا برضد آنها قيام نموده مودودي و همراهانش را به سبب آن زنداني نمود، ولي ديري نگذشت كه حكومت در مقابل آن نرمش نشان داد و فيصلهء گروه تأسيسه كه بنام فيصله هاي اهداف معروف است، و تا حال به حيث اساس نظريهء اسلامي در دولت پاكستان  شمرده ميشود، درمارچ 1949م صادر گرديد.

-مودودي طريقهء دعوت خودرا در اساليب ذيل منحصر ساخته بود:

* اسلوب زراعت.

* اسلوب طبابت.

* اسلوب تصنيف ( طلبه –كارگران – زارعين – مدافعين - طبيبان…)

* اسلوب در نظر داشت امر مهم درجه اول و بعد درجه دوم.

* اسلوب عمل قبل از سخن.

-جماعت بخاطرايجاد  يك حركت منظم طلاب اسلامي كار نمود كه بعدا آن حركت بنام ( اسلامي جمعيت الطلبه ) مسمى گرديد. اين حركت يك گروه مستقل در كار و ادارهء خود بوده اشتراكي ها، كمونست ها، و علماني ها را مغلوب خود ساخته اند و اكثر كرسي هارا در مجالس مختلف طلاب اشغال مينمايند.

-جماعت اسلامي به طرفداري مهاجرين و مجاهدين افغاني برخاست و براي شان اردوگاه ها و شفاخانه ها تشكيل داد واز آنان پشتيواني كرد، و تا حال وظيفهء مهم جماعت در پاكستان همين است.

-جماعت به مدت نو سال ( 1947- 1956م) در مقابل اشتراكي ها، هندوها و بيدين ها داخل معركه و مجادله گرديد، تا آنكه قانون 1956م وضع شد كه تأييد و جانبداري از نظر اسلامي به شمار ميرود، ولي اين مقابله  با اشكال مختلف  تا امروز ادامه دارد.

-در مرامنامهء جماعت اسلامي در پاكستان چنين آمده است:

* جماعت بايد كتاب خداوند U و سنت رسولش r را به حيث دو مصدر احتجاج و استدلال در تمام امور زندگي باخود داشته باشد.

* به خلاف گروه هاي  سري در جهان، مقابله و كوشش جماعت بخاطر رسيدن به هدفش  بايد از راه هاي مخفي نباشد، بلكه هر كاري كه انجام ميدهد آشكارا و در روشني روز باشد.

* جماعت ، بخاطر عملي كردن اصلاحاتي كه در جستجوي آنست و انقلابي كه در طلبش قرار دارد  از طرق دستوري و قانوني پيش ميرود، همچنان به خاطر تغيير و نوآورييكه آنرا هدف قرار داده است در تلاش كسب نمودن راي عام مردم است.

 

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-أبو الأعلى مودودي در قدم اول دعوت خود را از كتاب خداوند U و سنت رسولش e اخذ نموده است.

-دعوت وي متأثر از دعوت شيخ محمد بن عبد الوهاب است، زيرا مودودي نيز بر پاك كردن عقيده ازشوائب شرك، ضروري بودن بازگشت به سوي دو سرچشمهء زلال ( قرآن و حديث)، رجوع  به سوي دليل در هر امري و از بين بردن بدعات وارده در دين، شديدا و دائما اصرار ميورزيد.

-مودودي از فيلسوف اسلام محمد اقبال لاهوري، كه فكر جدائي پاكستان مسلمان از هندوستان بت پرست، را به ميان آورد، نيز متأثر بود و اقبال را خيلي دوست داشت، ايشان فقط سه بار باهم ملاقات گرده اند و درهر سه بار فكرهاي شان خيلي زياد باهم مطابقت داشت.

-بين دعوت اخوان المسلمين و دعوت جماعت اسلامي تأثير و تأثر [تأثير دهي و تأثير پذيري] وجود داشت و كتب هريكي از اين دو جماعت در منهج ديگر تدريس ميشد. حسن البنا كتاب «الجهاد في الاسلام» را كه مودودي تأليف نموده بود مطابق به افكار جهادي خود  يافته تعجب و خوشي خود را از آن اظهار نمود.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-مركز جماعت در پاكستان ميباشد.

-مركز جماعت اسلامي در پاكستان همانا المنصوره شهر لاهور است.

-افراد جماعت رهبري هاي متعددي در بنگلديش، هند، سريلانكا، كشمير، و غيره دارند، كه اين تعدد تنها بخاطر كارهاي اداري است و در غير آن همهء آنها داراي فكر و جهت واحدي هستند ويك منطقه بامنطقهء ديگر هيچ نوع اختلافي ندارند.

-جماعت اسلامي در پاكستـان نـفوذ  قوي و تأييد گستردهء مردم را باخود دارد

كه حتى در مجالس مختلف حكومتي جاي خود را اشغال نموده است.

مراجــع:

1- أبو الأعلى المودودي:               اسعد جيلاني- ترجمه دكتور سمير عبد الحميد

    فكره و دعوته                      ابراهيم- شركت فيصل در لاهور-طبع اول به

                                        عربي -1398هـ /1978م.                                        

2-الإمام أبوالأعلي المودودي:         خليل احمد الحامدي- المكتبة العـلمية- لاهور

   حياته، دعوته، جهاده               – پاكستان –1980م.

3- الموسوعة الحركية (دو جلد)       فتحـي يكن-دار البـشير- عمان- الاردن-

                                        1403هـ /1982م.

4-دستور الجماعة الإسلامية           خليل احمد الحامدي آنرا به عربي نقـل  داده

    بباكستان.                          است- دار العروبة- الـمنصـورة-لاهور-

                                        پاكستان -1982م.

5-كتب و تأليفات أبو الأعلى مودودي كه زياد و مشهور است.

 

 


حزب جمهوري در سودان

تعريف:

اين حزب يك حزب سوداني است كه مؤسس آن، محمود محمد طه به سوي ايجاد حكومت فيدرالي، ديموكراتي، و اشتراكي، كه شريعة انساني در آن حكمفرما باشد، دعوت ميكند، مبادي حزب مختلط از افكار و فلسفه هاي گوناگون بوده خيلي غموض و پيچيدگي در آن وجود دارد، مقصود  از اين غموض و پيچيدگي در قدم اول پنهان ساختن بسياري از حقايق، و در قدم دوم جلب توجه دانشمندان است.

تأسيس و اشخاص بارز:

-مؤسس اين حزب مهندس محمود محمد طه است كه سال 1911م تولد شده و سال 1936 در ايام انگليس، از دانشگاه خرطوم، كه در آن وقت بنام ( كلية الخرطوم التذكارية) ياد ميشد، فارغ گرديده.

-حزب وي در ايام استعمار بريطانيا بر سودان متولد گرديد و محمود بطور مستمر از ابتداء تأسيس در سال 1945م تا وقت مرگش به حيث رئيس حزب ايفاء وظيفه نمود.

-در ايام انگليس زنداني شد و چند سال هم گوشه نشيني اختيار نمود و بعد از آن به افكار سياسي خود بيرون شد، افكاري كه سوي تفاهم با اسرائيل دعوت مينمود، همچنان يك تعداد نظريات ديني را ابراز نمود كه خلط با نظريات شخصي بوده و هيچ يكي از علماء و ائمهء دين بآن قول نكرده است.

-در مجادله و مناظره مهارت خاصي داشت.

-در دور اخير زندگي اش بارديگر به زندان برده شد و اندكي بعد رهاگرديد، لكن به مجرد خروجش از زندان فعاليت گرمي را، در مقابل تطبيق شريعت  اسلامي در سودان، براه انداخت، و مسيحي هاي جنوب را نيز ضد تطبيق شريعت بر انگيخت، همين بود كه  حكم اعدام وي با چهار تن از همكارانش به جرم  زنديق شدن و مقابله با تطبيق شريعت اسلامي، صادر گرديد.

-برايش سه روز مهلت داده شد تا توبه كند ولي توبه نكرد، و صبح روز جمعه 27 ربيع الثاني 1405هـ مطابق به 18/1/1985م به دار آويخته شد و اعدام گرديد، اعدام وي به پيش چشم  همان چهار همكارش صورت گرفت، همكارانش عبارت بودند از:

1-تاج الدين عبدالرزاق، (35 )ساله، كارگر در يكي از شركت هاي نساجي.

2-خالد بكير حمزه، ( 22)ساله، طالب دانشگاه قاهره- شاخهء خرطوم.

3-محمد صالح بشير، ( 36) ساله، مستخدم در شركت تجارتي الجزيره.

4-عبد اللطيف عمر، (51) ساله كارمند در جريدهء الصحافة، اينها همه، بعد از دو روز توبهء خودرا اعلان نموده گردن هاي خويش را از ريسمان دار نجات دادند.

افكار و معتقدات:

-اين حركت داراي افكار و معتقدات ناآشنائي است كه از مفكورهء اسلامي بعيد و دوراست، رهبر اين حزب، اهدافي را كه به سوي آن سعي و تلاش ميكنند در نقاط ذيل تعيين نموده است:

1-ايجاد افراد آزادي كه مطابق خواست خويش فكر ميكنند، مطابق فكر خويش سخن ميگويند، و مطابق گفتار خويش عمل ميكنند.

2-ايجاد جامعهء صالح «جامعه ايكه مبني بر مساوات اقتصادي، سياسي و اجتماعي باشد».

* مساوات اقتصادي آن از اشتراكيت شروع شده به سوي كمونستي پيش ميرود.

* مساوات سياسي از ديموكراتي نيابي مباشر شروع شده به آزادي مطلق فردي ختم ميشود، البته آزادييكه براي هر فرد شريعت خاص خودش باشد.

* مساوات اجتماعي عبارت است از نابود ساختن تفرقه به حسب طبقه، رنگ، عنصر و عقيده.

3-مقابله با خوف و ترس…«خوف [مرادش خوف و ترس از خداوند U است] پدر شرعي از براي تمام نواقص اخلاقي و معايب سلوك به شمار ميرود، مردي كه خوف داشته باشد هرگز كمالات مردي وي تكميل نخواهد شد، همچنان زني كه خوف داشته باشد هرگز كمالات زني وي پوره نخواهد شد، به هر اندازه ايكه ترس داشته باشد و به هررنگي كه بترسند، بنابرآن بايد گفت كه: كمال در سلامت از خوف است» رسالة الصلاة صـ 62.

-دين به فكر وي از خوف پيدا شده، چنانچه ميگويد: « انسان اول چون در آن جوء طبيعي كه خداوند وي رادر آن پيدا كرده بود، خودرا  از هر جانب محاط به دشمن ها يافت بخاطر حفظ زندگي خود شروع به فكر و عمل نمود و خداوند وي را توسط عقل و فكري كه به وي داده بود به اين رهنماني كرد كه توانست قوتهايى را كه محاط به وي بودند به دو بخش تقسيم نمايد، يعني دوستان و دشمنان، بعدا دشمنان را نيز به دو بخش تقسيم كرد: دشمنانيكه توان آنهارا دارد و به قوت خود آنهارا دفع كرده ميتواند، و دشمنانيكه قدرت آنها فوق قدرت وي است و از دفع شان عاجز است… بعدا بخاطر دفع دشمنانيكه توان شان را داشت، مثل حيوان درنده و دشمنان انساني، به مقابله آنها پرداخت، ولي در مقابل دوستان بزرگ و دشمنان قوي اينطور چاره جوئي نمود كه به آنها اظهار چاپلوسي، تواضع و تملق نموده قرباني ها پيشكش نمايد وبه دوستان اميد ببندد و از دشمنان خوف داشته باشد، از همين روز بود كه مراسم عبادت شروع شد و دين به وجود آمد» رسالة الصلاة صـ31.

-راه رسيدن به اين اهداف همانا فعاليت بخاطر برپا كردن يك حكومت در سودان  است كه داراي نظام جمهوري فدرالي، ديموكراتي، و اشتراكي باشد.

-آنان – در حكومت خويش- شريعت انساني را نافذ خواهند ساخت، چنانچه ميگويند- شريعتي كه كمترين آن قانون دستوري است، و جوهر آن قانون، از بين بردن قيموميت از ميان زنان و مردان است.

-رهبرشان هميشه تكرار ميكرد كه: «در قرآن قانون دستوري وجود ندارد» و به اين نقطه نيز تأكيد ميكرد كه: «مبناي شريعت اسلامي بر قيموميت است، چون امت قاصر بود پيامبر  متولى امور بود، حتى متولى امور مردان، و مردان به نوبه خود  با وجود قصوري كه در آنها وجـود داشت متولى امور زنان بودند» و حالا چون

مـردم بـه رسالت دومي كـه آنرا ( محمود طه) با خود آورده، رسيده اند، وقت

آن رسيده كه اين قيموميت از ميان مردان و زنان برداشته  شود.

-پيامبر e رسالت خود را از خداوند توسط جبرئيل اخذ نمود و اين حالت را – حالت اخذ رسالت توسط وحي –  حالت ادراك شفعي نام كرده، چون در اين حالت دميدن از خارج است خوف نيز موجود ميباشد.

-اما دعوت جمهوري كه گمان ميكند وي آنرا از خداوند مباشرة و بدون واسطه اخذ نموده، آن مرحلهء وتري [ تنهايى] است كه در اين حالت نفخ و دميدن از داخل بوده و خوف نيز در آنجا راهي ندارد.

-دين در نظر وي همانا زنگ و چرگ است و آن به سبب رسوب و ذلتي كه در نشأت اجتماع بشري جريان داشته و فعلا نيز جريان دارد، به وجود آمده است، البته دين در سايه اوهام، خرافات و اباطيل به وجود آمده كه در ساحهء شناخت ما از خداوند و حقايق اشياء تأثير افكنده و نيز در آنچه در مقابل خودمان، در مقابل خدا، و در مقابل اجتماع واجب ميباشد تأثير افكنده است.

-وي ميگويد كه سطح  شريعت اصول همانا سطح رسالت دوم اسلام  است و اين آن رسالتي است كه وي زندگي خود را در راه دعوت  و تبشير به سوي آن وقف نموده است.

-ميگويد كه تنها محمد r، در تمام امتش انسان (كامل ) بود زيرا وي شريعت

خاصي داشت كه مبني به اصول اسلام بود، و شريعت امتش قايم بر فروعات بود.

-اشارة ميگويد كه كمونستي با اشتراكي فقط در مقدار تفاوت دارد گويا اشتراكيت حركت مرحله اي به سوي كمونستي است ايـن مطلب را در كتـاب

الرسالة الثانية خود صـ 147 ذكر كرده.

-خواهران جمهوري را [زناني كه شامل حزب جمهوري اند] تشويق مينمايند كه در تشيع جنايز اشتراك نمايند، و اگر مجبور به نماز خواندن شوند همانا زن جمهوري در حضور مردان اذان ميگويد.

-از  نكاح  و ازدواج جمهوري باكي ندارند، و در عيد اضحى قرباني نمي كنند، كه اين خود مخالفت با سنت است.

-شهادتين : رهبر آنان در كتاب ( الرسالة الثانية) صـ164-165 ميگويد:   «… پس وي وقتيكه از دروازه شهادة أن لا إله إلا الله  و أن محمدا رسول الله، داخل ميشود ميكوشدكه توسط محكم ساختن همين تقليد بالا برود، تا آنكه توسط شهادت توحيد به مرتبه أي برسد كه از شهادت خالي شود و اين امر را مشاهده نمايد كه شاهد عين مشهود است، درهمين وقت است كه به دروازه مي رسد و بطور مباشره بدون حجاب مكالمه و مخاطبه مينمايد، «قل الله ثم ذرهم في خوضهم يلعبون».

-نماز: معني قريب نماز همان است كه در شريعت آمده و داراي حركات معروف است، ولي معنى بعيد نماز : همانا تعلق بدون واسطه همراه خداوند U ميباشد كه به تعبير ديگر نماز اصلي همين است.

-معتقدند كه در مرحله، اي از مراحل مكلفيت از انسان خلاص  ميشود ( يعني عبادات از وي ساقط ميشود) البته بخاطر كامل شدن وي، زيرا در اين وقت ديگر ضرورتي به عبادت نيست.

-مـؤسس حـزب ميگويـد:«… در آن وقت بنده مكلف نمي باشد، بلكه مختار

ميباشد زيرا وي از خداوند  Uبه حدي اطاعت كرده كـه در مقـابل و عـوض

فعل وي خداوند از او اطاعت ميكند، بنابرآن وي زنده است به زندگي خداوند   Uقادر است به قدرت خداوند U مريد است به ارادهء خداوندUو خدا ميباشد [نص عبارتش چنين است : فيكون حيا حياة الله، و قادرا قدرة الله، و مريدا ارادة الله، و يكون اللهٍ].

-رئيس شان ميگويد: جبرئيل u از پيامبر r عقب ماند و خود (پيامبر ) معصوم r بدون واسطه به حضور شهود ذاتي شتافت، زيرا شهود ذاتي همراه با واسطه حاصل نمي شود … پيامبر نيز كه حيثيت جبرئيل را براي مايان دارد هر يكي ما را به سدرة المنتهى خودش ميرساند و خود آنجا مي ايستد همانطور كه جبرئيل ايستاد، و لقاء بين عابد مجرد و بين خداوند بدون واسطه حاصل ميشود، و هر عابد مجرد از امت اسلام، شريعت  فردي خود را بدون واسطه اخذ مينمايد، پس وي از خود شهادت خاصه، نماز خاصه، روزه، زكاة و حج خاصه ميداشته باشد كه در همه اينها خودش اصل بوده تابع غير نمي باشد.

-بعضي امور ديني وجود دارد كه آن را ايشان اصلا از اسلام نمي شمارند، مثل زكاة، حجاب، و تعدد زوجات [يعني جائز بودن چهار زن به يك مرد].

-نزد آنان مصداق و مفهوم انسان كامل كسيست كه در روز قيامت، به نيابت خداوند U وي با انسانان محاسبه خواهد كرد، زيرا كه قيامت – به نظر آنان- زمان و مكان است و خداوند سبحانه و تعالى منزه از زمان ومكان است.

-فلسفـه اش پيرامون مفهـوم سنت: «آنچـه را كـه مردم نوشته اند كه سنت

پيامبر e عبارت از گفتار، اقرار و عملش است در حقيقت اين نادرست و خطاء است، زيرا قول و اقرار پيامبر  eاز جملهء سنت نيست بلكه آندو شريعت اند، و عمل وي در خاصهء نفس خودش عبارت از سنت ميباشد».

-زعيم شان مي گويد : «از چيزهاي كتيف [ضخيم و كبير الحجم] چيزهاي لطيف خارج ميشود بنا برهمين قاعدهء مستمره انجيل از توراة خارج شد، و همينطور امت مسلمين از مؤمنين خارج خواهد شد، و رسالت احمدي (يعني جمهوري ) از محمدي و اخوان از اصحاب خارج خواهد شد».

-محمود طه در باره قرآن كريم مي گويد: « قرآن يك موسيقي علوي است، همه چيز را برايت مياموزاند ولي هيچ چيز مشخص را برايت نمي آموزاند،  قواي احساس رابيدار ميسازد، و اسباب حس را تيز ميكند بعدا  ترا با عالم ماده ميگذارد تا آنرا با اسلوب خاص خود درك كني، اين است حقيقت قرآن».

-صاحب اين مذهب به اين نيز اشاره مينمايد كه: قرآن شعر ملتزم است [يعني شعري است كه قائل آن به آن التزام دارد] و آنچه را قرآن نفي مينمايد عدم صدق و عدم التزام است، وي ميگويد « آنچه را خداوند U از قرآن نفي ميكند شعر بودن قرآن نيست بلكه خداوند از قرآن لوازم شعر را كه عبارت از عدم صدق و عدم التزام است، نفي و سلب كرده است» در ادامه مي گويد : «وقتي  به دقايق قرآن متوجه شوي ميداني كه آن شعر است».

-وي نظر خاصي در مورد معنى شرك و توحيد دارد:

* شرك نزد وي : «همان رسوب و ذلتي است كه توسط آن نفس انساني به عقل هوشمند وعقل باطن تقسيم شده، و در بين ايندو تضاد و تعارض وجود دارد».

* توحيد به نظر وي : «فكر مستقيم و درست نمي باشد مگر در صورتي كه نقطهء جمع شدن را ميان هر دو ضد يعني عقل هوشمند و عقل باطن بيابد، همين است توحيد».

-در بارهء اسلام مي گويد: « اسلام در اصول خود مشتمل به شريعت انسان است ولي در فروع خود هميشه مشتمل به شعاير درهم پيچيده اي از قانون جنگل بوده است.

-آنان به ايات مكي و آنعده ايات مدني كه شبيه به ايات مكي است، اعتماد و استناد ميكنند و آنها را ايات اصول مينامند.

-رسالت پيامبر r رسالت اول بود كه در آن پيامبر r قائم به شريعت اصول و مسلمانان قائم به شريعت فروع بودند.

-و رسالت دوم همين رسالت جمهوري است كه آنرا محمود محمد طه آورده  و اين رسالت ، مباشرة قائم به شريعت اصول ميباشد.

-عقيده دارند كه: آنانيكه در اطراف پيامبر r بودند اصحاب و ياران پيامبر r بودند اما آنانيكه دعوت جمهوري را پيروي مينمايند برادران پيامبر r هستند، در اين مورد به حديثي استناد ميكنند كه ابن ماجه در كتاب زهد از أبوهريرة رضي الله عنه روايت ميكند كه پيامبر (صلى الله عليه و سلم) فرمود: «…دوست داشتيم كه  برادران خود را ميديديم، گفتند: اي پيامبر خدا r ايا ما برادرانت نيستيم ؟  گفت:  شما ياران من هستيد و برادرانم كساني اند كه بعد از من ميايند، و من پيشفرستادهء شما بر حوض هستم».

-ازدواج جمهوري:

* در كتابش ( تطوير شريعة الأحوال الشخصية) صـ68 ميگويد: «اولين پذيرنده به تجليات انوار ذات قديمه -ذات خداوندي- همان انسان كامل است، از همين جهت وي زوج (جفت) همان ذات ميباشد».

* ميگويد: «انسان كامل از اين جهت زوج [جفت] خداوند U ميباشد كه وي در مقام عبوديت بوده و مقام عبوديت مقام انفعال  و تأثير پذيري است، در حالي كه مقام ربوبيت مقام فعل و تأثير گذاري ميباشد، بنابرآن پروردگار فاعل  و بنده منفعل است، بعدا از انسان كامل زوجه اش به وجود آمد كه مقام زوجه نسبت به انسان كامل [ زوجش] همان مقام انسان كامل است نسبت به ذات [يعني ذات خداوند] پس زن منفعل و مرد فاعل بوده كه اين در حقيقت همان سطح علاقهء جنسي ميان مرد و زن ميباشد».

* وي ميگويد: «… هما نطوري كه نتيجهء علاقهء جنسي ميان ما و زنان ما توالد و تناسل ميباشد، نتيجهء علاقه ميان ذات قديم و زوجش، كه انسان كامل است، همان معارف لدني ميباشد ، زيرا  انفعال و اثر پذيري عبوديت از براي ربوبيت پرده هائي را كه نفس به ما آورده است دور ميكند، يعني نفسي كه آن اصل ما است- نفس خداوند تبارك و تعالى -، وقتيكه لقاء ميان اين دو زوج يعني ذات الهي و انسان  كامل (مرد جمهوري و زن جمهوري) حاصل شد علم لدني با فيضي كه بندهء صالح را از هر طرفش ميپوشاند فوران ميكند، اين علم لدني  نصيب مردان و زنان ميشود».

* و نيز ميگويد: « پس همين وضع كه ميان ذات الهي و انسان كامل صورت ميگيرد

* انفعال عبوديت براي ربوبيت – عينا در ميان مردان و زنان نيز صورت ميگيرد كه آن عبارت از انفعال انوثت از براي ذكور است، كه در ميان ما بنام علاقهء جنسي ياد ميشود».

* در ادامه ميگويد: « انفعال انوثت به ذكور- كه نزد ما بنام علاقهء جنسي ياد ميشود- فائدهء مباشر واولي آن، حاصل كردن زندگي و مستحكم ساختن آن و وصل شدن به خداوند بدون حجاب ميباشد كه اين آخرين مرتبهء لذت بشمار ميرود».

* و در همان كتاب خود ميگويد: «خداوند تعالى صورتي ندارد كه آنرا درست كند، و نه كدام مقصد آخريني دارد كه به آن برسد، بلكه وظيفه اش اينست كه تكوين و تخليق هميشگي داشته باشد، آنهم به طريق تجديد حيات فكر شعورش در هر لحظه، كه مقصود از عبادت هم همين است».

* وي ميگويد: « ممكن است كه ازدواج جمهوري را چنين تعريف كنيم: آن يك عقد مشترك ميان دو شريك همانند بوده كه هر دوي شان در حقوق و واجبات مساوي اند، مرد بالاي زن سلطه ندارد و زن بالاي مرد ندارد… هر دو حق دخول را به اختيار و رضاي خود دارند، و در خروج از آن نيز حق مساوي دارند».

* وي ميگويد: «در اين ازدواج مهر و ولي وجود ندارد، و طلاق همانطوري كه حق مرد است حق زن نيز ميباشد».

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-افكار اين حزب درهم پيچيده، مضطرب و خلط از اديان، افكار و مذاهب زيادي، اعم از سابقه و جديد أخذ گرديده است.

-مؤسس اين حزب برآراء محي الدين ابن عربي در كتابش (فصوص الحكم) توجه واعتماد نموده است كه اين كار بعضي از نقاد را معتقد بر آن ساخته كه اين حزب يك حركت باطني صوفيانه است، علاوه بر آن ايشان دخانيات را جائز ميدانند، و با نغمه هاي ايقاعي، در جاده هاي عمومي، و در حلقه هاي ذكر جمهوري ميرقصند.

-در بسياري از نظرياتش از افكار فرويد و داروين استفاده ميكند.

- در مباحث خود پيرامون انسان كامل- كه عوض خداوند وي با مردم محاسبه خواهد كرد- ممكن متأثر از نصرانيت باشد. افكار خودرا در اين مورد از كتاب « اٌلإنسان الكامل » كه عبد الكريم جيلي تأليف نموده، اخذ كرده است.

-در تحديد و طرز العمل دولت آينده كه به طرف آن دعوت ميكند برافكار اشتراكي ماركسيستي اعتماد نموده است.

-در بسياري از افكار خويش با بهائيه و قاديانيه توافق دارند.

-على الرغم آنچه گذشت، وي كتب خود را به ايات قرآني و احاديث نبوي آغاز نموده و در آنچه به سوي آن دعوت ميكند از ايات و احاديث استدلال مينمايد، لـكن اين كار وي دعوتش را دعـوت اسلامي نمي سازد بلكه ايـن رنگ ديگري

 از ارتداد و كفر است.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-منشأ و نموي اين حزب در سودان است، طرفدارانش به دهها هزار رسيده بود، ولي بعد از اعدام رهبرشان، تعداد آنان خيلي زياد رو به كمي نهاد، در ميان شان تعدادي از دانشمندان كه از ثقافت و علوم اسلامي بي بهره اند نيز وجود دارد، لكن در نتيجهء بيداري دينييكه در سودان به ميان آمده است اميد ميرود كه اين حزب به كلي ختم شود.

 مراجـع:

1- اسس دستور السودان                 محمود محمد طه –كتابيست  نادر،  بخاطر

                                            يكه آنرا از بازار جمع آوري نمـوده نابود

                                            ميسازند.                                            

2-تطوير شريعة الأحوال                  محمود محمد طه.

   الشخصية

3-طريق محمد                             محمود محمد طه.  

4-كتاب رسائل ومقالات                 محمود محمد طه.

5-كتاب الاسلام و الفنون                محمود محمد طه.

6-رسالة الصلاة                           محمود محمد طه.

7-همچنان جمهوري ها كتابي به نشر رسانيدند بنام ( الضحية ليست بواجبة لاعلى الأغنياء ولا على الفقراء) يعني: قرباني واجب نيست، نه بالاي ثروتمندان و نه بر تهيدستان.

8- الفكر الجمهوري تحت المجهر          نور محمد احمد- مطبوعات اتحاد طلاب

                                           جامعة ام درمان الإسلامية –  امانة الشئون

                                           الثقافية.

9-دراست و تحقيقات مفصل از حزب جمهوري در فايل هاي الندوة العالمية للشباب الإسلامي.


جينيـه

تعريف:

-جينيه دين منشعب از دين هندو است، كه در قرن ششم قبل از ميلاد، به دست مؤسس آن (مهاويرا) قدم به ظهور نهاد وتا امروز وجود دارد، بناي اين دين بر اساس خوف از تكرار تولد است، دعوت كننده به سوي آزادي از قيود زندگي و از خوشگذراني بوده و اينكه انسان بايد بدور از احساس به زشتيها از قبيل عيب، گناه، خير و شر باشد و نيز مبناي اين دين بر رياضت بدني، رهبانيت، تفكرات عميق نفساني است، البته اين رياضت و تفكرات بخاطر خاموش ساختن شعلهء زندگي در نفوس پيروانش ميباشد.

تأسيس و افراد برازنده :

-(مهاويرا) مؤسس حقيقي دين جينيه به شمار ميرود كه معتقدات آن نيز از وي ظاهر شده و تا امروز باقي است.

-(مهاويرا) از خانداني از طبقهء كاشتر بود كه مختص به امور سياست و حربي بودند.

-پدر وي (سدهارتها) امير شهري در ولايت بيهار بود.

-تولد ( مهاويرا) سال 599 ق م صورت گرفته و وي پسر دومين والدين خود بود.

-مرحلـهء اول زندگي خود را در سايـهء پدر و مادر خـود سپري نموده مستفيد

 از خادمان و لذات مادي بود، به والدين خود خيلي احترام داشت، در اين مرحله ازدواج نيز كرد و داراي يك دختر گرديد.

-وقتي  والدينش وفات نمود در بارهء سبكدوش شدن از وليعهدي و دور شدن از پادشاهي و القاب، از برادر خود اجازه خواست.

-سر خود را تراشيد، زيورات و لباسهاي فاخرهء خودرا از تن كشيد و مرحلهء زهد، خلوت گزيني و گوشه نشيني را آغاز نمود، در آنوقت سي سال داشت.

-دو روز و نيم، روزه گرفت، موي بدن خود را كند، برهنه در شهرها شروع به گشت نمود و به رياضت شاقه و تفكرات عميق آغاز كرد.

-نام اصلي اش (وردهاماتا) است ولي اتباع و پيروانش ويرا (مهاويرا) يعني «قهرمان بزرگ» مينامند و معتقدند كه اين نام را خدايان برايش اختيار نموده اند، و همچنان بر وي (جينا) اطلاق ميكنند، يعني غالب بر شهوات و ميل هاي مادي.

-پيروان اين گروه ادعا مينمايند كه دين جينيه رجعش به بيست و سه شخص جيني بوده كه مهاويرا بيست و چهارم آنها به شمار ميرود.

-مهاويرا علوم خودرا از (بارسواناث) كه وي را جيني بيست و سوم ميشمارند، اخذ نموده است، اصول جينيه را از وي فراگرفت بعدا در بعضي امور با وي مخالفت نموده برآن چيزهائي را اضافه كرد كه آنچيزها را به تجربه و زكاوت خود حاصل نموده بود، همين بود كه وي به حيث مؤسس حقيقي شناخته شد.

-در تفكرات و رهبانيت خود به مدت سيزده ماه غرق بود كه در اين مدت با جسد برهنه، موي كنده، در شهرها سرگردان بود، باخاموشي تمام مراقب نفس خود بود، زندگي خود را با همان صدقاتي كه برايش داده ميشد پيش ميبرد، بعد از اين مدت مستقيما به درجهء چهارم رسيد زيرا سه درجهء ديگر، چنانچه ميگويند از اول برايش حاصل بود.

-بعد از آن شروع به رحلت عدم احساس نمود تا آنكه به درجهء پنچم نايل گرديد كه اين درجه درجهء علم مطلق بوده و رسيدن به مرحلهء نجات است.

-يك سال بعد از رياضت و تهذيب نفسي به درجهء مرشد نايل گرديد كه بعد از آن مرحلهء دعوت را به سوي عقيدهء خود شروع نموده اولا خاندان خود، بعدا قوم و بعد از آن اهل شهر خود را دعوت كرد، و بعد از آن پادشاهان و سرلشكران را دعوت نمود كه تعداد زيادي از آنها با دعوت وي – كه قيام بر ضد براهمه بود- موافقه نمودند.

-به دعوت خود تاسن 72 سالگي ادامه داد، و در سال 527 ق. م، وفات نموده از خود مذهبي، پيروان و اتباع و خطبه هائي بجاگذاشت.

-بعد از وي جينيه به دو بخش تقسيم شد:

1-ديجاميرا: يعني دارندگان زي[لباس وهيئة] آسماني كه برهنه و عريان بودند، اين گروه از جملهء افراد خاصه اند كه ميلان به سخت گذراني و زهد دارند و اكثر آنان را كاهنان، رهبانان و نساك تشكيل ميدهند كه زندگي (مهاريرا) را نمونه والگو براي خويش قرار داده اند.

2-سويتامبرا: يعني دارندگان لباس سفيد، ايشان طبقهء معتدل عامه اند كه زندگي اول  (مهاويرا) را، در احترام پدر ومادر چراغ راه خويش قرار داده اند، يعني آن دور زندگي اش كه در آن از لذتها و خدمتگاران استفاده ميكرد، آنان  تمام كارهايى كه در آن خير باشد انجام ميدهند، و از هر امري كه در آن بدي و شر وجود داشته باشد و يا سبب مرگ زنده جاني شود پرهيز مينمايند، لباس ميپوشند [برهنه نمي باشند مثل گروه اول]، و مبادي عام جيني را بالاي خود تطبيق ميكنند.

-پادشاهان و حكام در هند به پذيرفتن جينيه روي آوردند كه اين امر سبب غلبهء جينيه بر عصر ويداي هندوي شمرده ميشود، البته پذيرفتن ملوك وحكام  بخاطري بود كه دين جينيه به سوي: عدم ضرر رسانيدن به مطلق زنده جان، واجب بودن اطاعت مردم از حاكم خويش و ذبح كردن كسيكه از حاكم سركشي نموده نافرماني اوامرش را مينمايد، دعوت ميكرد، بنا برآن ايشان در قرون وسطى در دربار بسياري از ملوك و حكام نفوذ پيدا كردند.

-در زمان فرمانروائي اسلامي در هند از احترام و عزت زيادي بر خور دار بودند، حتى كار به جائي رسيد كه امپراطور «اكبر» كه از ( 1556-1605م) بر هند حكومت داشت، از اسلام گشت و مرتد شده بعضي از عقايد جينيه را پذيرفت، باهندوان دامادي و خويشي كرد، معلم جينيه ( هيراويجيا) را از مقربين دربار قرار داده لقب ( معلم الدنيا) را به وي اعطاء كرد.

افكار و معتقدات:

اول: كتابهاي شان:

-مهاويرا قبل از مرگش در شهر بنابوري ولايت تبنا آمده پنجاه و پنج خطابه ايراد  فرمـود و از سي وشش سوال پاسخ گفت، بعدا هـمين خطابه ها و همين سوال

 و جواب ها كتاب مقدس ايشان گرديد.

-در پهلوي آن، خطابه ها و وصايائيكه به مريدان، رهبانان و نساك جينيه منسوب است قرار دارد.

-فرهنگ ديني شان به طريق مشافهه [غيركتبيي] نقل ميشد، و در قرن چهارم قبل از ميلاد خواستند آنرا تدوين نمايند ولي در جمع كردن مردم پيرامون آنچه نوشته بودند ناكام ماندند، بنابراين كتابت آن تا سال 57م بتأخير افتاد .

-در قرن پنجم ميلادي بزرگان جينيه در شهر (ويلابهي) جمع شدند تا فرهنگ ديني خودرا به زبان سنسكريتي بنويسند، و زبان و لغت اصلي آن ( اردها مجدي) بود.

دوم: اله و يا پروردگار:

-جينيه در اصل قيامي بود بر ضد براهمه، ايشان آلههء هندوان را قبول ندارند، خوصوصا آلههء سه گانهء ايشان را (برهما – فشنو - سيفا) از همين جهت حركت ايشان را بنام حركت الحادي نام نهاده اند.

-جينيه به روح اكبر ويا خالق بزرگ براي كائنات قائل نيستند ولي به وجود ارواح جاويد قائل هستند.

-هر روحي از ارواح جاويد، از ديگرش مستقل بوده در آنها تناسخ  جاري ميشود.

-خودرا از فكر الوهيت كاملا آزاد كرده نتوانستند بنابرآن بخاطر اينكه دين در اذهان شان تكميل شود، و فراغي كه از عدم اعتراف شان به خداي واحد پيدا شده بود پرشود، به شكل و صورت ( مهاويرا ) معبودي به خود ساخته و بيست و سه جيني ديگر را نيز به آن يكجا كرده اند.

-طبيعت مسالمت آميزي كه دارند ايشان را مجبور ساخته تا به آلههء هندوان ( بغير از آلههء سه گانه) اعتراف نموده، وبه آنها احترام و تعظيم نمايند، ولي در تعظيم به درجهء تعظيم براهمه نمي رسند، همچنان ايشان براهمه را به اعتبار اينكه يك گروه معظم در بين هندوان اند، احترام و تعظيم ميكنند.

-در دين ايشان نمازي و قربانيي وجود ندارد، و به نظام طبقاتي قائل نيستند، بلكه به ضد آن قيام كرده اند، در ميان ايشان صرف دو طبقه وجود دارد: طبقهء خاصه و طبقهء عامه، ولي به طبقهء خاصهء خويش كه از جملهء رهبانان اند هيچ نوع امتيازي قائل نيستند، و اين امرسبب شده كه راهبان در مشقت، قرباني و تكليف  زيادي قرار گيرند.

سوم: بعضي از معتقدات شان:

1-كارما:

-كارما نزد آنان يك موجود مادي است كه با روح خلط شده آنرا احاطه مينمايد، و روح  جز به طريق رياضت و محروم بودن از لذتها، از آن نجات نمي يابد.

-انسان تا وقتيكه كارما  به روحش تعلق داشته باشد فقط تولد ميشود و ميميرد، و تا وقتيكه از كارما جدا نشده باشد نفسش پاك نمي شود، وقتي از كارما جدا شد رغباتش ختم ميشود و زندهء جاويد در نعمت هاي نجات باقي خواهد ماند.

2-نجات:

-مقصد از نجات دست يافتن به سرور هميشگي كه خالي از غم، درد و اندوه است، و نيز پـاك شدن از اوسـاخ مادي حيـواني ميباشد كه غـايت آن دور شدن از

 تكرار تولد  و مرگ و تناسخ ميباشد.

-راه رسيدن به نجات همانا انجام دادن كارهاي خوب و دوري جستن از بديها، گناهان و معاصي است، و به آن وقتي انسان خواهد رسيدكه از موانع  مشكلات زندگي بشري، توسط كشتن عاطفه ها و شهوات، عبور نمايد.

-مقام شخص نجات يافته بالاتر از خلاء كوني بوده و نجاتش ابدي و سرمدي ميباشد.

3-تقديس و احترام هر زنده جان:

-هر زنده جان را تقديس و احترام عجيبـي مينمايند.

-بعضي از راهبان شان باخود جاروب ميداشته باشند كه با آن راه خود و جاي نشستن خودرا بروبند تا مبادا زنده جاني را پايمال كنند.

-بعضي از آنان بر روي خود پرده اي را مي اندازند واز عقب آن تنفس ميكنند تا مبادا زنده جاني كه در هوا باشد به حلق وي فرو رود و از بين برود.

-كار زراعت را نمي كنند تا كرم ها وحشرات خردي كه در زمين زندگي مينمايند به قتل نرسند.

-حيوانات را ذبح نمي كنند و گوشت آنرا نمي خورند، از همين جهت آنان بنام (نباتي ها) ياد ميشوند.

-در معارك و جنگها، بخاطر اينكه خون كسي نريزد و زنده ها كشته نشوند، شركت نمي ورزند، به همين جهت ايشان هميشه در صلح زندگي ميكنند و از شدت و تندي به دور هستند.

4-عواطف:

-بايد تمام عواطف و احساسها كشته شود ، راهب به دوست داشتن و بدبيني، به غم و خوشي، به سردي وگرمي ، به خوف و حياء، به خير وشر، و به گرسنگي و تشنگي احساس ندارد ، بنابرآن واجب است بروي كه به درجهء خمود وجمود و غفلت برسد، بحدي كه تمام عواطف انساني را درنفس بكشد.

-بعضي از آنها را چنين مشاهده ميكني كه موي جسدش كنده ميشود ولي هيچ نوع دردي از آن احساس نمي كند0

5- عريان بودن :

-بهترين و بلندترين كشتن عواطف رسيدن به مرحلهء برهنگي است كه آن از بارزترين شعاير جينيه به شمار ميرود ، كسي كه به اين مرحله رسيد در جاده ها بدون لباسي كه بدنش را بپوشاند ، سير ميكند و به شرم وحياء احساس نمي كند. -راهبها برهنه زندگي ميكنند و اين عمل شان از مفكورهء فراموشي عار وحياء سر چشمه ميگيرد ، كه اين عمل ، ايشان را [به نظرخودشان] به مرحلهء نجات و جاويداني ميرساند0

-اگر شخص برهنه به حياء، خوبي و بدي احساس كرد آن شخص هنوزهم به دنيا تعلق و بستگي دارد كه اين خود مانع از رسيدنش به كاميابي و نجات است.

-احساس كردن به حياء متضمن تصور گناه است و عدم احساس به حياء معنايش عدم تصور گناه است، پس كسيكه ميخواهد زندگيى داشته باشد كه از دردها خبري نداشته باشد بايد برهنه زندگي كند و لباسش آسمان و هوا باشد.

6-خود كشي تدريجي:

- راهبان و نساك ايشان بخاطر آنكه گرسنگي را  احساس نمي كنند و بخاطر قطع علايقي كه ايشان را به زندگي مرتبط ميسازد، طعام را و هر چيزي را كه غذاي جسم باشد ترك ميكنند و اين كار مفضي به خود كشي تدريجي از طرف گرسنگي ميشود.

-رسيدن به اين مرحله به اين معناست كه شخص از زير سلطهء جسد فاني خود بر آمده، حالا وي موي بدن خود را ميكند وجسد خود را به پديده هاي مشكل طبيعي پيش ميكند وگرسنه ميسازدش تا آنكه بميرد.

-خود كشي و انتحار مرتبه ايست كه به آن جز رهبان هاي خاص الخاص جيني كس ديگر نمي رسد، آنان بخاطر رغبت و ميل به نجات و خلود اين كار را ميكنند، و به اين مرتبه وقتي ميرسند كه سيزده سال را در مبادي و تعاليم مشكل رهبانيت اين دين سپري نمايند.

-مردم عام جينيه بر اين اكتفاء ميكنند كه كسي را نكشند، گوشت نخورند، و از ضرر رسانيدن به انسان و حيوان دوري جويند و بالاي رغبات مادي غلبه حاصل كنند.

چهارم : افكار و معتقدات ديگر آنان:

-روح تا آنوقت در بند مرگ و ولادت گرفتار است كه به مرحلهء نور وسعادت برسد، وقتي به اين مرحله رسيد لذتي را ميابد كه هيچ لذت دنيايى به آن برابر شده نمي تواند.

-به راه نور انسان توسط تطبيق  أشياء ذيل خواهد رسيد:

1-اعتقاد درست به رهبران بيست و چهارگانه جينيه و دور شدن از اوساخ گناهاني كه به نفس انسان چسپيده است.

2-علم درست: كه توسط  آن شناخت كائنات از ناحيهء مادي و روحي حاصل ميشود.

3-اخلاق درست: توسط آراسته بودن به نيكي ها، خالي بودن از بدي ها، عمل به عفت و پرهيزگاري.

-مراتب علم جيني پنج است:

1-ادراك به طريق حواس.

2-علم از طريق وثائق مقدسه.

3-علم به وجدان محدود كه آن توسط روح، بعد از پاك شدنش از اوساخ، درك ميشود.

4-علم به  وجدان محيط كه آن توسط روح، بعد از گذشتنش از زمان و مسافه، درك ميشود.

5-علم به اشياء پوشيده در ضميرها و به تصورات مخفي، كه  انسان به اين مرتبه نمي رسد مگر بعد از رياضات شاقه و مشكل.

-(مهاويرا) سه مرتبه اش را از اول با خود داشت و دو مرتبهء ديگرش نيز برايش حاصل گرديد تا مرشد و داعي مذهب خود شد.

-براي جامعـهء جيـني معبد چيز ضروري بـوده آباد كردن آن از جملهء فرائض 

ديني بالاي شان بشمار ميرود.

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-جينيه قيامي است بالاي هندويت كه از آلهه و طبقات آن انكار ميورزد، ولي از روش عام و شعاير بارز آن خود را آزاد كرده نتواست، بنابرآن براي خود معبوداني اتخاذ نموده است.

-افكار جينيه اصلا بر افكار هندويت استوار است مثل اعتقاد به انطلاق، كارما، نجات، تناسخ، تكرار تولد، دعوت به سوي امور سلبي، ولي با اندكي رنگ آميزي اين عقايد به رنگ جينيه و تطوير وتغيير آن تا با عقايد جينيه ملائمت و موافقت نمايد.

-جينيه ادعا ميكند كه فلسفهء وي به جيني اول باز ميگردد، كه وي در تاريخ هاي خيلي قديم ميزيسته وهمچنان به جيني هائي باز ميگردد كه يكي بعد ديگري آمده اند، و بيست وسوم آنها ( بارسوانات)  و بيست چهارم آنها ( مهاويرا ) بود و شعاير اين دين، كه در مرحلهء دور و درازي از زمانه ها تشكيل شده، به دست وي استقرار يافت.

-ظهور اين دين همركاب با ظهور دين بودائي بود كه هر دو به حيث دو نهضت در داخل فكر هندويت بود.

-چنين عقيده وجود دارد كه نصرانيت مفكورهء روزه گرفتن را از چيزي كه در آن حيات باشد  از جينيه گرفته اند، زيرا نصارى در چند روز محدود، از گوشت و از هر چيزي كـه از گوشت درست ميـشود روزه ميـگيرند و در آن ايام با طعام

 هاي نباتي زندگي ميكنند.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-جينيه از هند خارج نشده، معابدش در كلكتا و دلوارا زياد است، و نيز معابدي  در كهجورا و جبل آبو دارند كه در زينت و زخرفه از عجائب دنيا به شمار ميرود، و در قرن دوم قبل از ميلاد غار بزرگ شان را، كه بنام (هاتي كنبا) مسمى است، در منطقهء ادريسه، حفر نمودند، آنان غارهاي ديگري هم در اطراف هند دارند، كه بر مهارت ايشان  در كندنكاري تماثيل و رسوخ قدم شان در اعمارمعابد و تزيين آن به نقش هاي عجيب، دلالت ميكند.

-شمار فعلي شان به يك مليون نفر ميرسد كه در تجارت و قرض دادن به بانك ها كار ميكنند، اكثر آنان از جملهء ثروتمندان اند كه  اين امر ايشان را در نشر كتب شان و تأثير شان بر فرهنگ هند، كمك كرده است.

مراجــع:

1- حضارة الهند                     غوستاف لوبون.

2-مهاويرا:مؤسس الجينية            ثقافة الهند- دسمبر 1951م.

3-الفلسفة الجينية                     محي الدين ألوائي.

4-تاريخ الإسلام في الهند             عبد المنعم نمر.

5-فلسفة الهند القديمة                 مولانا محمد عبدالسلام الرامبوري.

6-اديان الهند الكبري                 د. احمد شلبي-ط6- النهضة المصرية.

7-حقائق عن الهند                    منشورات ادارة الاستعلامات الهندي.

8-اديان العالم الكبرى                حبيب سعيد.

 

مراجع بيگانه:

H. G. Wells: A short History of the World.-1

2-Berry: Religions of the World.

History of  Budhist Though: Edward thomas.-3

4-Weeche and Rylamds: The peoples and Religions of India.
حشاشون

ASSASSIN

تعريف:

حشاشون يك گروه اسماعيلي، فاطمي، نزاريهء مشرقيه اند كه از ديگر فاطمي ها جدا شده اند و به امامت نزار بن مستنصر بالله و اولاد  وي دعوت ميكنند، مؤسس شان حسن بن الصباح بود كه قلعهء «الموت» را بحيث مركز دعوت و پايتخت دولت خود قرار داده بود، اين فرقه در قتل و ترور، بخاطر اهداف سياسي و ديني، و در تعصب، امتياز خاصي داشتند، كلمهء «حساسين» (ASSASSIN) به اشكال مختلف در لغت اروپايى ها داخل شده و به معناي: قتل ناگهاني، قتل بطور غدر و خيانة، و يا قاتل حرفوي، استعمال ميشود.

تأسيس و افراد برازنده:

1-حسن بن الصباح:

-سال 430هـ در ري تولد شد و به مذهب شيعه زندگي خودرا  آغاز نمود، بعدا در عمر (17) سالگي طريقهء اسماعيليهء فاطميه را در پيش گرفت، سال 471هـ/1078م به طرف امام خود المستنصر بالله رفته حج نمود و بعد از آن بازگشت كرد تا دعوت را در فارس به نشر برساند، تعدادي از قلعه ها را تصرف كرد و مهمترين آنها قلعهء الموت بود كه آنرا پايتخت دولت خود ساخت.

-در زمان وي سـال 487هـ/1094م امـامش المستنصر بـالله مـرد، و وزير

بدر الجمالي، پسر بزرگ و ولي عهدش يعني ( نزار) را به قتل رسانيد تا امامت را به پسر كوچك (المستعلى) كه خواهر زادهء وزير بود، انتقال نمايد، اين كار سبب شد كه فاطميه به دو بخش تقسيم شود: نزاريهء مشرقيه و مستعليهء مغربيه.

-حسن بن الصباح به امامت نزار دعوت نموده مدعي شد كه امامت به نواسهء نزار، كه به طريق مخفي به قلعهء الموت آورده شده، نقل نموده است ، گاهي چنين اظهار نظر گرديد كه وي طفل بوده از مصر به فارس گريختانده شده و گاهي هم گفته ميشد كه زني از زنان نزار كه از وي حامل بود به الموت آورده شد و آنجا وضع حمل نمود. همينطور امر و سرنوشت امام جديد در كتمان و خفاء باقي ماند.

-حسن بن الصباح در سال ( 518هـ/1124م) بدون نسل و اولاد وفات نمود، زيرا وي در زندگي خود دو پسر خودرا به قتل رسانيده بود.

2-كيا بزرگ آميد: از سال ( 518هـ/ 1124م) تا سال (532هـ/1138م)  حكومت كرد، وي در اول قومندان قلعه "لاماسار" به مدت بيست سال بود، در دوران حكومتش با همسايه هاي سلجوقي اش چندين بار داخل معركه و جنگ شده بود، وي نسبت به حسن بن الصباح در سياست رسيده تر و بردوبارتر بود.

3-محمد بن كيابزرگ آميد: از سال (532هـ/1138م) تا سال (1162م) حكومت نمود، در دعوت به سوي امام خيلي توجه داشت و احترام ظاهري به فرائض اسلام را لازم گردانيد، به قتل بسياري از پيروانش كه به امامت پسرش عقيده داشتند اقدام نموده يك تعداد ديگرش را عذاب و تبعيد كرد.

4-حسـن ثاني بـن مـحمد: حكـومت وي از سـال (1162م) تـا سـال

(561هـ/1166م) بود، در رمضان سال 559هـ برپاشدن قيامت را اعلان نموده شريعت را به پايان رسانيد (لغوكرد)، تكاليف را ساقط كرد، خوردن را در رمضان مباح دانست، بعد از آن اقدام به كار بزرگتري نمود و ادعا كرد كه وي در ظاهر گرچه نواسهء كيابزرگ است ولي در حقيقت امام عصر و پسر امام سابق و از نسل نزار ميباشد.

5-محمد ثاني بن حسن ثاني: حكومتش از سال (561هـ/1166) تا سال (607هـ/1210م) بود، نظريهء قيامت را پيشرفته تر ساخت و محكم گردانيد، در اين امر، ضعيف شدن و فروپاشي حكومت سلجوقيها در دوران وي، ظهور تركيها  و شروع توسعهء آنان، به وي كمك نمود.

6-جلال الدين حسن سوم بن محمد دوم: حكومتش از ( 607هـ/1210م) تا (1221م) بود، وي عقايد اجداد خودرا در بارهء قيامت ترك نموده آنان را لعنت و تكفير كرد، كتابهاي شان را سوخت و اسلام خويش را اعلان نمود، و ارتباط را با عالم اسلامي شروع كرده به خليفهء عباسي الناصر لدين الله، و به سلطان سلجوقي خوارزم شاه و ديگر ملوك و امراء نامه نوشت و به ايشان دعوت راستين خودرا به سوي تعاليم اسلام اعلان مينمود، به اين عملكرد وي، همهء بلاد اسلامي خوشحال شدند، و پيروانش به عنوان مسلمانان جديد شناخته ميشدند.

7-محمد سوم بن حسن سوم: (در بعضي كتابها بنام: علاء الدين محمود ذكر شده) حكومتش از سال (1221م) تا سال( 1225م) بود: در عمر (9) سالگي جانشين پدرگرديد، وزير پدرش حاكم الموت شد، در دوران وي، مردم بار ديگر به محرمات، ارتكاب گناهان و الحاد روآوردند. اين طفل پنج شش سال حكومت كرد، بعد از آن تكليف عقلي (عصبي) برايش پيش شد و دزدي، رهزني و تجاوزها عام گرديد.

8-ركن الدين خورشاه : (1255-1258م) : سال 1256م هلاكو حمله اي را به هدف قلعه هاي اسماعيليه به راه انداخت ، و همينطور به پيش ميرفت تا آنكه سال 654هـ ركن الدين قلعهء الموت را با چهل قلعه و حصن ديگر كه بعدا همهء آنها به خاك برابر كرده شد، تسليم وي كرد، بنابرآن هلاكو از ركن الدين استقبال نمود و يك دختر مغلي را به نكاحش در آورد، ولي در سال 1258م قتل ناگهاني (ترور) كردش و كارش را به آخر رسانيد، و به قتل وي دولت سياسي حشاشي ها نيز در فارس ختم شد.

9-شمس الدين محمد بن ركن الدين: روايات اسماعيليه چنين ميگويد: ركن الدين پسر خود شمس الدين محمد را مخفي نموده بود كه بعدا  خودرا نا آشناساخته، از گير هلاكو، به جهتي در جنوب قوقاز گريخت، و بعدها در راهي كه ميان اصفهان و همدان قرار دارد، درقريهء ( انجودا ) استقرار يافت، و تا وفات خود در نصف اول قرن هشتم هجري، همانجا باقي ماند، از نسل وي سلسله اي از ائمه در قرن نهم به ظهور رسيد كه خاندان آغاخان نيز از آن جمله است. بعد از شمس الدين، حشاشون به دو بخش تقسيم شدند:

* بعض شان امامت محمدشاه را اعلان نموده به  امامت وي وبه امامت ائمه اي كه از نسل وي آمدند اعتراف نمودند، سلسلهء  شان در نصف قرن دهم هجري ختم شد كه آخرين آنان امام ظاهر شاه سوم معروف به (دكني) بود، وي به هند هجرت نموده آنجا در سال 950هـ وفات كرد و سلسله قطع شد، ولي تاحال هم پيرواني از ايشان در مصياف و قدموس در سوريه وجود دارد.

* پيروان  سلسلهء ديگر به امامت قاسم شاه اعتقاد دارند، ولي فرقهء اول نسبت به اين فرقه تعداد زيادي را تشكيل ميدهند، اين ها به بلندي هاي نهر جيحون هجرت نموده بودند.

حشاشون در بلاد شام:

-از ميان آنان در بلاد شام نيز رهبراني ظهور نمود,مثل:بهرام استر آبادي و اسماعيل فارسي داعي، ايشان توسط جلب رضوان بن تتش والي حلب به مذهب خويش استفادهء زيادي نمودند،تعداد زيادي از اسماعيليهء فارس به آنسوكوچ نمودند و اين كار سبب قوت وشوكت شان در بلاد شام گرديد.

-شخصيت ديگري نيز تبارز نمودكه وي عبارت است از: شيخ الجبل سنان ابن سليمان بن محمود معروف به رشيد الدين، وي در بصره نشأت نموده علوم خود را در قلعهء الموت فرا گرفته بود وهمصنفي وليعهد، حسن ابن محمد بود كه همين وليعهد وقتي حكومت برايش رسيده بود سنان را به كوچ كردن به بلاد شام امر كرده بود.

-وي به بلاد شام انتقال نموده اسماعيليه را به اطراف خود جمع كرد  و به اين صورت داراي نفوذ و قوت گرديدند، مردم به امامت وي اعتراف نمودند، ولي بعد از مرگش دوباره به طاعت امامان قلعهء الموت باز گشتند، وي شخص مخفي بود و آنان  وي را از جملهء بزرگترين شخصيات خويش، على الاطلاق  ميدانند.

-تعدادي از قلعه ها را تصرف نمودند، با زنگيها مقاوت نمودند، و چندين بار قصد ترور صلاح  الدين ايوبي را كردند.

-وي جانشينان ضعيفي از خود به جاگذاشت كه به سهولت توسط ظاهر بيبرس ختم شدند.

-ازجملهء قلعه هاي شان در شام : قلعهء بانياس، حصن قدموس، حصن مصياف،

الكهف، الخوابي، المنيقه، و القليعه است.

افكار و معتقدات:

1-عقايد شان نسبت به ضروربودن امام معصوم كه منصوص عليه و پسر بزرگ امام سابق باشد، باديگر اسماعيليه موافقت دارد.

2-هر رهبري كه از رهبران حشاشون ظهور ميكنند به حيث حجت و داعي براي امام مستور شمرده ميشود، البته به استثـناء حسن ثاني و پسرش كه اين دو ادعا كردند كه خود شان امام هستند و از نسل نزار ميباشند.

3-رشيد الدين سنان بن سليمان كه امام حشاشون در بلاد شام بود، بر علاوه از عقايد اسماعيليه  كه به آن اعتقاد دارند، عقيدهء تناسخ را ايجاد نموده  ادعا كرد كه وي غيب را ميداند.

4-حسن ثاني بن محمد: برپا شدن قيامت را اعلان نموده شريعت را لغو كرد و مكلفيت را ساقط ساخت.

5-حج در نظرشان ظاهرا بسوي بيت الحرام (بيت الله)  بوده ولي در حقيقت بسوي امام زمان است، چه ظاهر باشد چه مخفي و مستور.

6-در بعضي از مراحل شعار شان اين بود: ( در وجود هيچ  موجود نيست و كل چيز مباح است).

7-يكي از وسائل شان ترور منظم بود، طوريكه اولا اطفال خودرا به طاعت كوركورانه و اعتقاد به هر چه كه براي شان گفته ميشد تربيه ميكردند، وقتي بازوي شان قوي ميشد آنان را به سلاح معروف وقت خصوصا به خنجر آشنا ميساختند، پنهان كاري و اختفاء را نيز براي شان مياموختند، حتى فدائي قبل از اينكه يك كلمه از اسرار خود را فاش كند بايد خودرا به كشتن دهد. به همين طريق گروه فدائي را تربيه كرده بودند كه توسط آن عالم اسلامي را تهديد ميكردند.

8-توسط سلسله اي از قلعه ها و حصارها از خود دفاع ميكردند، و در هر جاي بلند قلعه اي به خود درست كرده بودند، و هر قلعه اي را كه ميديدند در تصرف آن ميكوشيدند.

9-كمال الدين بن العديم مؤرخ در بارهء شان ميگويد: در سال (572هـ/1176م) باشندگان جبل السماق در گناهان و فسوق فرو رفتند و خويش را متطهرين( پاك شونده گان) نام نهادند، در مجالس شراب نوشي، زنان و مردان خلط شده حتى مرد از خواهر و دختر خود پرهيز نمي كرد، زنان لباس مردان را پوشيدند و بعضي از آنها اعلان ميكرد كه  سنان پروردگارش است.

ريشه هاي فكري واعتقادي:

-اصول اساسي شان اصول شيعه و در قدم دوم اسماعيليه است.

-بعد از مـوت امـام المستنصر بالله امامت را به پسر بزرگش نزار ادعا كردند كه

وي قبل از تسليم شدن امامت با پسرش كشته شد.

-مفكورهء تربيه كردن فدائيان را حسن بن الصباح از امام خود المستنصر، در وقت ملاقاتش با او، اخذ نموده بود.

-قتل و ترور يگانه وسيلهء ديني و سياسي، در راه استحكام عقايدشان و ايقاع رعب وخوف در دلهاي دشمنان شان، بود.

-مفكورهء تناسخ كه رشيد الدين سنان به سوي آن دعوت مي كرد از نصيريه اخذ شده بود.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-دعوت شان از كرمان و يزد به طرف وسط ايران و اصفهان پيش رفت، بعدا به خوزستان و بعد به دامنهء كوه ديلم رسيد و در قلعهء الموت مستقرشد، از جانب شرق به مازندران و قزوين رسيدند و مناطق رودبار ، لاماسار و كوهستان را تصرف كردند، و بسياري از قلعه ها و حصارهايى را در طول وعرض بلاد تصرف نمودند، كه از جملهء قلعه هاي شان: بانياس، مصياف، قدموس، الكهف، الخوابي و سلميه بشمار ميرود.

مراجــع:

1-الحشاشون                         تأليف برنارد لويس، برگرداننده به عربي محمد

                                       العزب موسى- دارالمشرق العربي الكبير-بيروت

                                       -ط1-1400هـ/1980م.

2-طائفة الاسماعيليه:                  د. محمد كامل حسين.

تاريخها نظمها،و عقايدها

3-اسلام بلا مذاهب                 د. مصطفى الشكعة.

4-اصول الاسماعيلية و                برنارد لويس.

الفاطمية و القرمطية


داروينيه

تعريف:

حركت فكري داروينيه منسوب به پژوهشگر انگليسي تشارلز داروين ميباشد،

شخص مذكور كتابش را  ( اصل الأنواع ) سال (1859م) به نشر رسانيد، مفكورهء نشوء و ارتقاء را در آن مطرح نموده توسط آن ارزشهاي ديني را متزلزل ساخته آثار سلبي را بر فكر جهاني بجاگذاشت.

تأسيس و افراد برازنده :

-تشارلزداروين كه صاحب همين مدرسهء فكري بود، پژوهشگر انگليسي است، در سال 1859م كتابش را بنام « اصل الانواع» به نشر رسانيد، وي در اين كتاب نظريهء خود را پيرامون نشوء و ارتقاء مورد بررسي قرار داده و اصل حياة [زندگي انسان] را مكروبي ميپندارد كه چندين مليون سال قبل در آب گرم جمع شده اي وجود داشته، و اين مكروب مرحله به مرحله پيشرفت نموده در يكي ازمراحل به شكل بوزينه در آمده و آخر به صورت انساني تكميل گرديده است، اين شخص باهمين نظريهء خود عقيدهء ديني را كه انسان در ابتداء منسوب به سوي آدم و حواء  عليهما السلام هستند، به دور انداخته است.

-آرثركيت: دارويني متعصبي است، ولي اعتراف دارد كه اين نظريه تاحال دلائلي ندارد، بنابرآن به تحرير جديدي ضرورت دارد، وي ميگويد: «نظريهء نشوء  و ارتقاء تاهنوز بدون دليل بوده و همينطور خواهد ماند و يگانه سبب گرايش ما بدان اينست كه تنها بديلي كه براي آن وجود دارد ايمان به خلق موجوده است كه آن علي الاصلاق درست نيست».

-جوليان هكسلي : دارويني ملحدي است كه در قرن بيستم قد علم كرد، وي در بارهء اين نظريه ميگويد:

* «همينطور علم حياة انسان را در مركز مشابه به آنچه بالايش انعام  شده، به حيث سيد مخلوقات قرار ميدهد، البته همانطور كه اديان ميگويد».

* «از جملهء مسلمات و امور پذيرفته شده اينست كه انسان در زمان حاضر سردار مخلوقات است، ولي ممكن است كه مقام وي را گربه و يا موش اشغال نمايد».

* وي ميپندارد كه انسان مفكورهء « الله» [خدا پرستي] را در زمان عاجزي و ناداني خود اختراع نموده بود، اما حالا كه ميداند و برطبيعت خودش سيطره نموده است ديگر ضرورتي [ به خدا پرستي] ندارد و خودش در يكزمان واحدهم عابد است و هم معبود.

* وي ميگويد: «بعد از نظريهء داروين انسان نمي تواند كه خودرا از جملهء حيوانات نشمارد».

* ليكونت دي نوي: از مشهور ترين مترقيان جديد است،  كه در  حقيقت خودش صاحب نظريهء مترقي «تطوريه» مستقل ميباشد.

-د. هـ. سكوت: خيلي دارويني متعصب است، وي ميگويد: «مفكورهء نشوء بخاطري آمده است كه باقي بماند، و ممكن نيست كه از آن دوري جوييم، ولو كه به حيث يك عمل اعتقادي گردد».

-برتراند راسل: يك فيلسوف ملحد ميباشد كه مفكورهء دارويني را تأييد نموده آنرا از ناحيه ميخانيكي تقويهء مينمايد، و ميگويد: « همان عملي كه جاليلاي و نيوتن بخاطر فلك انجام دادند، داروين بخاطر علم حياة انجام داد».

افكار و معتقدات:

اول نظريهء داروين : اين نظريه پيرامون چند فكر و چند امور فرضي چرخ ميخورد كه آنها قرار ذيل اند:

-داروين چنين تخمين ميكند كه موجودات عضوي كه داراي مليونها حجره اند در اصل موجود حقير و داراي حجرهء واحد بوده اند.

-اين نظريه چنين تخمين ميكند كه كائنات عضوي از سوي سادگي و عدم تعقيد به سوي اغلاق و تعقيد ترقي نموده اند.

-اين كائنات از سوي انحطاط به سوي ترقي به تدريخ پيش ميروند.

-طبيعت به اشياء قوي النوع اسباب بقاء، نمو، و كيفيت پذيري باهمزيستانش بخشيده است، تا در برابر حوادث مقاوت نموده در نردبان ترقي بالا رود، كه اين خود مؤدي به تحسين و ترقي نوعي مستمر ميشود و از آن انواع جديد مترقي به ميان ميايد، همچنون بوزينه و انواع مترقي تري كه در صورت انسان جلوه گر ميگردد، و بر عكس ميابيم كه طبيعت همين قدرت را از اشياء ضعيفه سلب نموده است كه آنان افتيده از بين ميروند.

-داروين اين نظريهء خود را از «الانتقاء الطبيعي» مالتوس اخذ نموده است.

-مـميزات فـردي در داخـل يـك نوع به مرور زمانه هاي طويل منتج به انواع

جديده خواهد شد.

-طبيعت بدون كدام نقشهء پلان شده ميدهد و محروم ميسازد، بلكه رفتار كوركورانه دارد، و خط سير ترقي و تطور در ذات خود كج و مضطرب بوده به يك قاعده و قانون دوامدار منطقي سيرنمي كند.

-نظريه در ذات خود فرضي و بيولوجيكي بوده از نظريات فلسفي بدور ميباشد.

-نظريه به دو اصل استوار بوده كه هريكي از ديگرش مستقل و جدا است:

1-موجودات حيه در زمانه هاي تاريخي به تدريج پيدا شده و به يكبارگي پيدا نگرديده اند، براي اثبات اين اصل ممكن است برهان و دليل بياورند.

2-اين مخلوقات سلسلهء ميراثيى دارند كه طي عمليهء تطور و ترقي تدريجي دور و درازي، بعضي از آنها از بعضي ديگرشان به طريق تعاقب پيدا شده اند، و اين اصلي است كه تاحال دليلي به اثبات آن آورده نتوانسته اند، زيرا در سلسلهء تطوري كه آنها گمان ميكنند، يك حلقه و يا چندين حلقه مفقود است.

-نظريه چنين تخمين ميكند كه هر مرحله اي از مراحل ترقي بطور حتمي و ضروري زادهء مرحلهء قبلي خود است، يعني عوامل خارجي است كه نوعيت اين مرحله را تعيين مينمايد، هرچه  خط سير تطور و ترقي در ذات خود، در تمام مراحلش، يك خط مضطرب و مشوش بوده كه يك غايهء معين و هدف عالي ندارد، زيرا پيدا كنندهء آن كه طبيعت است، عقل و دانش ندارد بلكه كوركورانه  سير ميكند.

دوم: آثاري كه اين نظريه از خود بجاگذاشت:

-قبل از اين نظريه، به سبب انقلاب فرانسه، مردم به سوي آزادي عقيده دعـوت

 مي كردند، ولي بعد از آن الحاد خويش را اعلان نمودند، الحادي كه به طريقهء عجيـبي نشر شده از اروپا به اطراف جهان نقل گرديد.

-طبق اين نظريه، براي كلمهء: آدم، حواء، جنت، درختي كه آدم وحواء از آن خوردند، و خطيئة «طبق عقيدهء نصارى كه عيسى u  بخاطر نجات يافتن بشر از گناه موروثش به دار آويخته شد، گناهي كه از وقت آدم تا وقت داركشيدن به آنان چسپيده بود» ديگر مدلول و مفهومي براي اين كلمات باقي نماند.

-افكار مادي بر عقول طبقهء دانشمند سيطره نموده مادي بودن انسان و مسخربودنش را تحت قوانين ماده تلقين كرد.

-تعداد زيادي از مردم خودرا از ايمان به الله، بطور كامل و يا نزديك به كمال خالي و فارغ نمودند.

-عبادت و پرستش طبيعت: داروين ميگويد: «طبيعت هر چيز  را خلق ميكند و قدرتش در خلق نمودن بيحد و اندازه است».

-در ادامه ميگويد: « تفسير نشوء و ارتقاء به آن گونه كه خداوند در آن دخالت داشته باشد به منزلهء داخل كردن عنصر خارق طبيعت در قانون ميكانيكي صرف است».

-ديگر فائده اي در بحث پيرامون غايه و هدف از وجود انسان به نظر آنان ديده نمي شود، زيرا داروين نسب انسان را به بوزينه ربط داده است، بلكه چنين فكر نموده كه جد حقيقي انسان همان مكروب كوچكي بوده كه پيش از چندين مليون سال در آب جمع شدهء ايستاده اي زندگي ميكرده.

-علوم غربي مفكورهء «غائيه» را [علمي را كه از غايات و نتائج بحث ميكند]، بدليل اينكه ديگر پژوهشگر علمي به آن ضرورت ندارد و آن در دائرهء علمش داخل نمي شود،  به كلي مهمل گذاشته اند.

-توسط اين نظريه تعدادي از فكرها گرفتار يأس، نا اميدي و ضياع گرديد، و گروه هاي حيران، و مضطرب كه با خلاء روحي مبتلا اند به ظهور رسيدند.

-بالاي زندگي بي نظمي عقيدتي چيره شد، و اين زمان زمان اضطراب و ضياع گرديد.

-نظريهء داروين هشدار و مقدمه اي براي تولد و ظهور نظريهء فرويد در تحليل نفسي، نظريه برجسون در روحانيت جديد، نظريهء سارتر در وجوديه، و نظريهء ماركس در ماديت بود، تمام اين نظريات ، در طرز تفكر و تفسيرشان  از انسان، حيات و سلوك از همان اساسي استفاده كرده اند كه داروين وضع كرده بود و بالاي آن اعتماد نموده اند.

-داروين چنين فكر ميكند كه انسان حيواني مثل ديگر حيوانات است، همين فكر وي علوم و عقايد را هيجان زده ساخته است.

-انسان در نظر آنان صرف يك آئينه است كه در آن تقلبات و تغييرات بدون سنجش طبيعت منعكس ميشود.

مفكورهء ترقي «تطور» حيوان بودن انسان را تلقين كرد و تفسير علمي ترقي و تطور به مادي بودنش اشاره نمود.

-نظريـهء تـطور بـيولوجيكي بخاطري نقل گرديد كه به حيث يك فكر فلسفي

 قرار گرفته، دعوت به سوي تطور مطلق در هر چيز نمايد، تطوري كه بدون حد و حدود باشد، بعدا  اين تطور بالاي دين، ارزشها و تقاليد بازگشت نموده اين اعتقاد را بميان آورد كه هر عقيده و يا نظام و يا اخلاق و عاداتي كه در عقبش ديگري وجود داشته باشد البته به وجود زماني، آن عقيده و نظام و اخلاق افضل و كاملتر است.

-برتراند راسل ميگويد: «كمالي كه ثابت باشد وجود ندارد و نه حكمتي كه بعد از آن ديگري نباشد، و هر عقيده اي كه ما به آن معتقد باشيم آن هميشه باقي نمي ماند، گرچه كه فكر كرده باشيم كه آن مشتمل بر حق ابدي است، زيرا مستقبل ضامن  آنست كه بالاي ما بخندند».

-ماركس از نظريهء داروين در مادي بودن انسان استفاده نموده، و مقصودش را در زندگي منحصر به سه چيز كرده بود: حصول غذاء، حصول مسكن، و پوره كردن غريزهء جنسي، و تمام عوامل روحي را مهمل گذاشته است.

-فرويد از نظريه داروين در حيوان بودن انسان استفاده نموده و ازهمين نظريه مدرسهء خود را در تحليل نفسي تكوين وتشكيل نموده، سلوك انسان را فقط برمبناي غريزهء جنسي تفسير كرده است ، بنابرآن انسان در نظروي يك حيوان جنسي بوده كه جز فرمانبرداري از اوامر غريزهء جنسي چارهء ديگري ندارد اگر از آن نافرماني كرد طعمهء اعصاب خرابي خواهد شد0

-دوركايم از نظريهء داروين در حيوان بودن و مادي بودن انسان استفاده نموده توسط نظريهء عقل جمعي ميان هر دو جمع كرده است0

-برتر اند راسل از اين نظريه درتفسير تطور اخلاق استفاده نموده است ، اخلاقي كه نزد وي از محرم ( التابو ) به سوي اخلاق طاعت الهي ترقي و تطور نموده واز آنجا به سوي اخلاق مجتمع علمي ترقي كرده است 0

 تطور نزد فرويد، دين را تفسير جنسي نموده است، (دين همان احساس پشيماني پسران است از كشتن پدرشان، پدري كه آنان را از استمتاع[استفادهء جنسي] مادرشان محروم ساخته بود، بعد عبادت پدرشروع شد، بعدا عبادت (طوطم) وبعد از آن عبادت قواي پنهاني در صورت دين آسماني شروع گرديد، و همهء دوره هاي آن از عقدهء اوديب سر چشمه ميگيرد وبرآن تمركز ميكند0

سوم : فعاليت يهود وقواي تخريبكار در نشر اين نظريه:

-داروين يهودي نبود بلكه نصراني بود، ليكن يهود و ديگر قوتهاي تخريبكار، گمشدهء خود را كه درعقب آن سرگردان بودند درنظريهء وي يافتند، بنابرآن در راه استفاده از آن بخاطر ازبين بردن ارزشها در زندگي مردم كار كردند0

-پروتوكولات حكماء صهيونست چنين ميگويد : (چنين تصور نكنيد كه سخنان ما كلمات ميان تهي است وملاحظه خواهيد كرد كه كاميابي داروين، ماركس ونيتـشه را ما قبلا طرح ريزي كرده بوديم، و اثر غير اخلاقي روش اين علوم ، بر فكر اممي [ بر فكرغير يهودي ] براي ما تأكيدا واضح خواهد بود ).

-در حاليكه اين نظريه يك نظريهء خالي از دليل كافي بوده و همينطور بلا دليل خواهد ماند، مي بينيم كه به سرعت دهشت آوري گسترش ميابد كه اين خود -دليلي بر وجود دستهاي پنهاني در نشر آن ميباشد.

-تقديس و تعظيم خارق العاده و عجيب از داروين،كه وي از بزرگترين آزادكنندگان فكر بشري است واينكه وي مغلوب كنندهء طبيعت ميباشد [نيز از دلائل دست داشتن يهود در اين مسئله به شمارميرود ]0

-ميلان ورغبت جريده ها به صورت كامل به اينكه وي را درمقابل كليسا ايستاده نمايند ودشمنان اين نظريه را تشهير وتمسخر كنند، البته اين بخاطري است كه ملكيت اكثر جرايد به يهود واتباع آنان تعلق دارد 0                        

چهارم : كسانيكه برضد اين نظريه اند وبرآن نقدنوشته اند:

 آغاسيز در انجلترا و اوين در امريكا بر آن نقد نوشته وگفته اند: (نظريه وافكار داروينيه خرفات علمي محض بوده و به زودي فراموش خواهد شد)0 همچنان دانشمند فلكي هرشل واكثر استادان دانشگاه ها در قرن گذشته برآن نقد كرده اند0

-كريسي موريسون ميگويد : ( قائلين به نظريهء تطور، در بارهء وحدات موروثي «الجينات» هيچ چيزي نمي دانستند، و در آنجائيكه حقيقة تطورشروع ميشود جابجا ايستاده ميشوند، يعني در نزد خليه [حيوان خردي كه دارى حجرهء واحد است].

-انتوني ستاندن صاحب كتاب (العلم بقرة مقدسة) در بارهء حلقهء مفقوده بحث ميكند - و آن سرحدي است كه دارويني ها از بستن آن عاجز آمده اند - وي ميگويد: «نزديكتر به حق اينست كه بگوييم: حصه و بخش بزرگي از سلسله مفقود بوده نه صرف يك حلقه، بلكه در وجود خود سلسله ما شك و ترديد داريم».

-ستيـوارت تشيس ميگويـد: « علماء علم حيات بطور جزئي قصهء آدم و حواء

را همانطور كه اديان روايت ميكند تأييد كرده اند و مفكورهء درست در اجمال آن است».

-اوستن كلارك ميگويد: «هيچ علامه و نشانه اي وجود ندارد كه انسان را وادار به اين عقيده كند كه يك مرتبهء بزرگي از مراتب حيواني از مرتبهء ديگرش به وجود آمده است، بلكه هر مرحلهء آن وجود خاصه و متميز خود را دارد كه زادهء عمليهء تخليق خاصه و ممتازي بوده است، انسان در روي زمين ناگهان و برهمين شكلي كه فعلا آنرا مي بينيم موجود و ظاهر گرديده است.

-باستور افسانهء توالد ذاتي را باطل نموده و تحقيقاتش ضربهء شديدي بر نظريهء داروين بشمار ميرود.

پنجم داروينيهء جديد:

-دارندگان نظريهء داروينيهء جديد در مقابل نقد علمييكه بالاي نظريه وارد شد مضطرب و پريشان گرديده نتوانستند كه نقاط ضعف آنرا جبران نمايند، بنابرآن مجبور شدند كه بخاطر تقويهء آن و بخاطر يافتن دليلي بر تعصب شديد شان افكار و نظريات جديدي از خود ارائه نمايند و يك سلسله  تغييراتي بياورند كه از آنجمله است:

* اقرارشان به اينكه قانون ارتقاء طبيعي از تفسير عمليهء تطور قاصر ميباشد، و آنرا به قانون ديگري تبديل كرده و آن قانون را بنام «قانون تحولات ناگهاني» و يا «الطفرات» نام نهادند و مفكورهء تصادف را به ميان آوردند.

* مـجبور به اعتراف نمودن به اين امر شدند كه در آنجا چندين اصول وجود دارد

كه از آنها تمام انواع به وجود آمده اند، اينطور نيست كه صرف يك اصل وجود داشته باشد چنانچه اسلاف شان به اين عقيده بودند.

* مجبور شدند كه اقرار نمايند : گرچه ميان انسان و شادي « بوزينه » مشابهت ومماثلت ظاهري وجود دارد، انسان داراي بيولوجي خاص و جداگانه ميباشد و اين نقطه اي است كه داروين و همعصران وي در آن سقوط كرده بودند.

* تمام چيزهائي كه اصحاب داروينيهء جديد با خود آورده اند افكار و نظريات ضعيف و ناتواني اند و نمي توانند اين نظام حياتي وكوني را كه با نهايت دقت، به تدبير ذات حكيم، « الذي أعطى كل شئ خلقه ثم هدى» به سير خود ادامه ميدهد، تفسير نمايند.

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-اين مفكوره پيش از داروين نيز دانسته شده بود، دانشمندان به اين پي برده بودند كه انواع متأخيره در وجود و ظهور نسبت به انواع سابقه مترقي تر اند، كه از جملهء دانشمندان مذكور: راي باكنسون و لينو، بشمار ميروند.

-آنان گفته اند:  « تطور و ترقي يك طرز مشخص است كه در آن براي تمام عالم رحمت وجود دارد» ولي نظريهء آنها موصوف به صفت لاهوتي بوده، و در ميان معاملات احياء فراموش گرديده است.

-داروين نظريهء خود را ازعلم دراسة السكان خصوصا از نظريهء مالتوس تلقين گرفته، و از قانون وي در انتخاب وانتقاء استفاده برده است، قانوني كه پيرامون از بين رفتن ضعيف توسط طبيعت بخاطر مصلحت اشياء قوي ، ميچرخد 0

- از ابحاث جيولوجيكي (ليل) نيز استفاده نموده نظريهء ميخانيكي تطور را درست كرده است0

-اين نظريه درجوء واوضاع مناسبي به دينا آمد، زيرا تولدش وقتي بود كه پادشاهي كليسا و دين ازبين رفته بود، يعني بعد از انقلاب فرانسه وانقلاب صنعتي، درست وقتيكه نفوس آمادهء پذيرش تفسير مادي زندگي و نيز آمادهء قبول هرطرح فكريى كه آنان را به الحاد نزديكتر و از تفسيرات لاهوتي وديني دور سازد ، بودند، برابر بود كه آن نظريات درست باشد ويا غلط.  

انتشار وجاهاي نفوذ:

-داروينيه سال 1859م ظهور نموده دراروپا منتشر گرديد وبعد از آن به تمام اطراف عالم نقل داده شده وتا حال هم دربسياري از دانشگاه هاي جهان تدريس ميشود، اين نظريه درعالم اسلامي نيز ، درميان كسانيكه تربيهء غربي شده اند ودر دانشگاه هاي اروپائي وامريكائي درس خوانده اند ،پيرواني به خود پيداكرده است

مراجــع :

أصل الأنواع                           تشارلز داروين- ترجمة إسماعيل مظهر – بيروت- 1973م.                                   

2-سلسلة تراث الإنسانية           مجموعة من الأساتذة-الهيئة العامة للكتاب– مصر.                                             

3-الطريق الطويل للإنسان           روبرت ل. ليرمـان- ترجـمة ثابت جرجـس – بيروت

                                          – 1973م.

4-معركة التقاليد                      محمد قطب- مصر.

5-العلم و أسراره  و خفاياه        هارلد شابلي وزميلاه – ترجمة الفندي  و زميله -مصر

                                          1971م.                                        

6-تاريخ العالم                        جمع جون أ. هامرتن- ترجمة إدارة الترجمة – مصر.

7-مصير الإنسان                      ليكونت دي نوي- ترجة خليل الجر- المنشورات العربية.                                    

8-الديناميكا الحرارية                د. إبراهيم الشريف – مصر 1970م.

9-العلم يدعو إلى الايمان             كريس  موريسون – ترجمة محمود صالح الفلكي – مصر

                                          1962م.

10-العلمانية                          سفر بن عبد الرحمن الحوالي – مكة 1402هـ/  1982م.                                 

11-الإنسان و العلاقات             ستيوارت تشيس – ترجمة أحمد حمودة-مصر 1955م. 

     البشرية                            

12-معالم تاريخ الإنسانية           هـ. ج. ويلـز- ترجـمة عبد الـعزيز توفيق جـاويد-

                                          القاهرة – 1967م.

13-نظرية داروين بين               قيس القرطاس- بيروت 1391هـ.

     مؤيديها و معارضيها

14-التطور و الثبات                 محمد قطب.

15-اللامنتمي                         كولـن و لسوف- ترجـمة أنيس زكي حسن –بـيروت

                                          1958م.                                  

16-أثر العلم في المجتمع               برتراند راسل- ترجمة تمام حسان- مصر.

17-منازع الفكر الحديث            تأليف جود- ترجمة عباس فضلي-العراق 1375هـ.                                       

18-الإنسان بين المادية و            محمد قطب – مصر- 1958م.

      الإسلام 

19-العقل و الدين                     وليم جيمس- ترجمة محمود حب الله- مصر- 1358هـ.                              

20-العقل و المادة                     برتراند راسل – ترجمة أحمد إبراهيم الشريف- القاهرة

                                         -1975م.

21-مذهب النشوء و                 منيرة على القـادياني- تقـديم مـحمد البهي- مصر -

      الارتقاء                           1395هـ.                    

22-بروتوكولات حكماء           ترجمة محمد خليفة التونسي- مصر. 

      صهيون

23-معالم التحليل النفسي           سيجموند فرويد- ترجمة عثمان نجاتي- القاهرة   1966م.

 

 

 


دروز و يادرزيه

تعريف :

دروز يك فرقهء باطنيه است كه به الوهيت خليفهء فاطمي الحاكم بامرالله قائل هستند، اكثر عقاند خويش را از اسماعيليه گرفته اند، اين فرقه به نشتكين درزي منسوب است، از مصر نشأت كرد ولي به زودي به سوي شام هجرت نمود، عقايد شان مختلط از چندين دين و چندين مكفوره است ، همچنان به لازم بودن مخفي نگهداشتن  افكار خويش عقيده دارند، بنابرآن افكار خويش را ميان مردم نشر نمي كنند، حتى به اطفال خويش، تا به سن چهل سالگي نرسند، آنرا نمي آموزند.

تأسيس و افراد برازنده :

-محور عقيدهء درزيه همان خليفهء فاطمي است، يعني: أبو علي المنصور بن العزيز بالله بن المعزلدين الله الفاطمي كه ملقب به الحاكم بامر الله بود، سال 375هـ/985م تولد شده و سال 411هـ/1021م كشته شد، وي در افكار، رفتار، و عملكردهاي خود شخص شاذ و ناآشنائي بود، خيلي قسي القلب بود و در افكارش تناقض وجود داشت، در مقابل مردم حاقد و كينه توز بود، خيلي زياد كشتارها  و تعذيب هاي بي موجب و بي علت نمود.

-مؤسس مباشر و حقيقي اين عقيده حمزه بن علي بن محمد زوزني (375هـ/430هـ) ميباشد، و همين شخص بود كه در سال 408هـ خدائي الحاكم بامر الله را اعلان نموده به سوي آن دعوت نمود، و كتب عقايد درزيه را نيز وي تأليف نموده است، اين شخص به نزد درزيه چنان از احترام و تقديس  برخوردار است كه حضرت محمد r نزد مسلمانان ميباشد.

-محمد بن اسماعيل درزي معروف به نشتكين، كه در وقت تأسيس عقايد  درزيه با حمزه يكجا بود، ولي وي در اعلان نمودن الوهيت الحاكم عجله نموده سال 407هـ آنرا اعلان كرد كه به اين سبب حمزه بالايش قهر شده مردم را در مقابلش تحريك كرد، بنابرآن وي به سوي شام فرار نموده آنجا مردم را به سوي مذهب خود دعوت كرد، و فرقهء درزيه ايكه منسوب به نام وي است قدم به ظهور نهاد، ولي با وجود آن ايشان وي را، بخاطر آنكه از تعاليم حمزه بيرون شده، لعنت ميكنند، بعدا حمزه پلان قتلش را طرح نموده به سال 411هـ به قتل رسيد.

-حسين بن حيدره فرغاني معروف به «اخرم» يا « اجدع»، وي  به مذهب حمزه در بين مردم دعوت ميكرد.

-بهاء الدين أبو الحسن علي بن احمد سموقي معروف به «الضيف»: وي در زمان غياب حمزه 411هـ تأثير زيادي در نشر اين مذهب داشت، بسياري از رساله هايى كه به نشر رسانيده اند وي تأليف نموده است، مثل (رسالة التنبيه و التأنيب و التوبيخ) و ( رسالة التعنيف و التهجين) و غيره، و همين شخص است كه دروازهء اجتهاد را در مذهب بست، البته بخاطر آنكه اصول وضع شده از جانب وي و حمزه و تميمي باقي بماند.

-أبو ابراهيم اسماعيل بن حامد تميمي: داماد و دست راست حمزه در دعوت، كه در مرتبه، بعد از حمزه قرار دارد.

از جملهء رهبران معاصر اين فرقه:

-كمال جنبلاط: وي از لبنان بوده و رهبر سياسي ميباشد، حزب  التقدمي الاشتراكي «يعني ترقي اشتراكي» را تأسيس نموده در سال 1977م كشته شد.

-وليد جنبلاط كه وي رهبر فعلي شان و جانشين پدرش در رهبري درزيه و قيادت حزب ميباشد.

-د. نجيب العسراوي رئيس رابطهء درزيه در برازيل.

-عدنان بشير رشيد رئيس رابطهء درزيه در استراليا.

-سامي مكارم، وي با كمال جنبلاط در چندين تأليفش كه در دفاع از درزيه نوشته است، سهم گرفته بود.

افكار و اعتقادات :

-به الوهيت «خدائي» الحاكم بامر الله اعتقاد دارند، وقتيكه وي مرد گفتند: وي غائب شده و باز خواهد گشت .

-از پيامبران و رسولان علهيم السلام بكلي انكار نموده آنهارا «ابليس ها» نام نهاده اند.

-معتقد اند كه مسيح «موعود» همانا رهبر آنان يعني حمزه  است.

- اهل تمام اديان ديگر را، عموما و مسلمانان را خصوصا خيلي بد مي بينند، خون، مال، و خيانت با ايشان را مباح ميدانند.

-به اين عقيده اند كه دين ايشان تمام آنچه پيش از آن بود منسوخ ساخته است، بنابرآن از تمام احكام و عبادات و اصول اسلام انكار ميكنند.

-بعضي از مفكرين بزرگ معاصر شان به سوي هند احرام حج مي بندند، البته به اين عقيده كه عقايد ايشان از حكمت هند سرچشمه گرفته است.

-به تناسخ ارواح قائل اند، و ميگويند: ثواب و عقاب توسط نقل كردن روح  از جسد صاحبش به جسد نيكبخت و يا بدبخت ميباشد [يعني اگر مستحق ثواب باشد به بدن نيكبخت و اگر مستحق عقاب باشد به بدن بدبخت نقل ميكند].

-از جنت و دوزخ، ثواب و عقاب اخروي منكر اند.

-از قرآن كريم منكر اند و ميگويند كه اين را سلمان فارسي تاليف نموده است، وخودشان قرآن خاصي دارند  بنام «المنفرد بذاته» يعني كتاب مستقل.

- عقايد خويش را خيلي به زمانه هاي قديم نسبت ميدهند، و در انتساب به سوي فرعونيهء قديمه و حكماء قديم هند افتخار دارند.

- تاريخ به نزد آنان از 408هـ شروع ميشود يعني و قتيكه حمزه الوهيت الحاكم بامر الله را اعلان نمود.

-معتقد اند كه قيامت عبارت است از بازگشت حاكم بامر الله كه وي ايشان را به سوي از بين بردن كعبه و نابود ساختن مسلمانان و نصارا در تمام اطراف جهان رهبري خواهد كرد، و آنان بر تمام عالم، تا ابد حكومت خواهند كرد و در آن وقت بالاي مسلمانان ذلت و جزيه را وضع خواهند نمود.

-عقيده دارند كه حاكم پنج پيامبر فرستاده است كه عبارت اند از: حمزه، اسماعيل، محمد الكلمه، أبو الخير و بهاء.

-ازدواج با ديگران، صدقـه كردن بالاي آنـان،و كمـك كردن شان را حرام دانسته تعدد زوجات و رجوع در زن طلاق شده را منع ميكنند.

-دروزها هيچ كس را در دين خود نمي پذيرند و براي هيچ كس اجازهء خروج از آن نيز نمي دهند.

-درزيه هاي معاصر از ناحيهء ديني به دو بخش تقسيم شده اند چنانچه سابق نيز همينطور بود:

-الف: روحانيون كه اسرار اين گروه به آنان تعلق دارد، روحانيون نيز به سه بخش تقسيم مي شوند: رئيسان، دانشمندان و سخاوتمندان .

ب: جثمانيها : اين ها كساني اند كه به امور دنيوي توجه دارند، كه اين ها نيز بدو قسم تقسيم مي شوند: امراء و جهال.

-اما از ناحيهء اجتماعي آنان به سلطنت هاي موجوده قائل نيستند و بالاي ايشان شيخ العقل و نائبان وي مطابق نظام اقطاع ديني حكومت ميكنند.

-همان چيزي كه فلسفي ها عقيده دارند آنان نيز عقيده مند هستند، از قبيل اينكه: پروردگار شان عقل كلي را خلق نمود و بواسطهء آن نفس كلي پيدا شد و از نفس كلي ديگر مخلوقات بوجود آمد.

-در بارهء اصحاب كرام اقوال زشتي ميگفتند كه از آن جمله است اين گفتهء شان: فحشاء و منكر عبارت اند از ابوبكر عمر.

-پنهانكاري واخفا، از اصول عقايد شان بشمار ميرود، اين اخفاء و پنهان كاري از باب تقيه نيست و تقيه نيز در دين آن ها مشروع است.

-مناطق آنها خالي از مساجد و ذكر خداوند است با وجود آن گاه گاهي بعضي از آنها بخاطر مصلحت دعواي اسلام را ميكند.

-شخص درزي عقيدهء خودرا تا سن چهل سالگي نمي آموزد و به وي نمي آموزانند و تا اين سن كه آن به نزدشان سن عقلمندي است مكلف نيز به آموختن نمي باشند.

بعضي كتاب هاي درزي ها:

1-ايشان رسايل مقدسه اي دارند بنام رسايل حكمت كه تعداد آنها به (111) رساله مي رسد و از تأليفات: حمزه، بهاء الدين و تميمي ميباشند.

2-ايشان قرآني دارند بنام المنفرد بذاته.

3-كتاب النقاط و الدواير، تأليف عبد الغفار تقي الدين البعقلي كه در سال (900هـ) كشته شد.

4-ميثاق ولي زمان : اين را حمزه ابن علي نوشته است وقتي عقيدهء شخص درزي برايش آموزانيده شد به همين كتاب از وي تعهد و پيمان گرفته ميشود.

5-النقض الخفي: كتابيست كه در آن حمزه تمام شرايع را عموما و اركان پنجگانهء اسلام را به طور خاص نقض نموده است.

6-اضواء علي مسلك التوحيد : تأليف دكتور سامي مكارم.

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

1-از باطنيه ها بطور عموم و از باطنيهء يونانيه، پيروان ارسطو، افلاطون

و فيثاغورس بطور خصوص متأثر اند و آنان را سرداران روحي خود مي دانند.

2-اكثر معتقدات خود را از گروه اسماعيليه اخذ نموده اند.

3-از دهري ها نيز در عقيده شان به زندگي ابدي متأثر اند.

4-در تعداد زيادي از افكار و معتقدات خويش از بودائي ها متأثر اند.

5-از بعضي فلاسفهء  فارس، هند و فرعوني هاي سابق نيز تاثير پذير اند.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-درزيه هاي امروزي در لبنان، سوريه، و فلسطين زندگي مينمايند.

-اكثريت غالب شان در لبنان اند و تعداد بزرگي از آنها در فلسطين اشغالي اند كه تابعيت اسرائيل را اخذ نموده اند و بعضي از آنان در اردوي اسرائيل كار مينمايند.

-آنان دفتري در برازيل، استراليا و غيره نيز دارند.

-نفوذ شان در لبنان تحت رهبري وليد جنبلاط خيلي قوي است كه در تحت لواي حزب اشتراكي تقدمي جمع شده اند، آنها در جنگ لبنان نقش بارزي داشتند و دشمني شان با مسلمانان  براي هيچ كس پنهان نيست.

مراجع:

1-عقيدة الدروز عرض ونقد.            محمد احمد خطيب.

2-اضواء علي العقيدة الدرزية             احمد الفوزان.

3-اسلام بلا مذاهب                      د. مصطفى الشكعه

4-اصل الموحدين الدروز و               امين طلع.

    اصولهم

5-تاريخ الدعوة الاسماعيلية                مصطفى غالب.

6-تاريخ المذاهب الإسلامية                محمد ابوزهره .

7-الدروز و الثورة السوريه                كريم ناشد.

8-طائفة الدروز                           محمد كامل حسين.

9-مذاهب الدروز و التوحيد              عبد الله النجار.

10-الدروز: وجودهم، مذهبهم           ابواسماعيل سليم .

و توطنهم                                     

11-الحركات في لبنان إلى                 يوسف ابو شقرا.

عهد المتصرفية

12-مذاهب الإسلاميين                    عبد الرحمن بدوي.

 


راسماليه

CAPITALISM

تعريف:

راسماليه يك نظام اقتصادي است كه داراي فلسفهء اجتماعي و سياسي بوده بر اساس گسترش مالكيت فردي و محافظه برآن استوار ميباشد، مفهوم آزادي را خيلي وسيع  نموده است، جهان توسط اين نظام نكبات زيادي را چشيده است، راسماليه هميشه تا حال فشارها و دخالت هاي سياسي، اجتماعي و ثقافتي خويش را تكرار مينمايد، و ثقل خويش را بالاي گروه هاي مختلف زمين مي اندازد.

تأسيس و افراد برازنده :

-اروپا تحت حكم نظام امپراطوري روماني قرار داشت و آن نظام را نظام اقتصادي (Feudl System) به ميراث برد.

-در ميان قرن هاي چهاردهم و شانزدهم طبقهء بور جوازيه (Bourgeois) به ظهور رسيد كه در عقب و داخل مرحلهء اقطاع قرار داشت.

-در عقب مرحلهء بورجوازيه مرحلهء راسماليه قرار داشت كه مصادف بود به شروع قرن شانزدهم، ليكن به شكل تدريجي بود.

-ابتداء، دعوت به سوي آزادي (Liberation)، دعوت به سوي ايجاد قوميات بي ديني و به سوي كم كردن نفوذ باباي روحي، شروع شد.

-مذهب آزاد طبيعي در نصف دوم قرن هجدهم در فرانسه قدم به ظهور نهاد، و در

 آنجا طبيعيين نمايان گرديدند، از مشهور ترين داعيان اين مذهب افراد ذيل ميباشند:

1-فرانسواكيزني Francois Quensnay  (1694-1778م) در فرساي فرانسه تولد شده، در قصر پانزدهم لويس به حيث طبيب كار كرد، لكن بعدا توجه به اقتصاد نموده و مذهب طبيعي را تأسيس كرد، در سال (1756م) دو مقاله را از دو دهقان و از جنوب به نشر رسانيد، بعد از آن در سال ( 1758م) جدول اقتصادي را صادر نمود كه در آن جدول دوران مال را در ميان مردم به دوران دموي تشبيه داده است، در آن وقت ميرابو در پاره آن جدول چنين گفته بود : «در دنيا سه اختراع بزرگ وجود دارد كه آنها عبارت اند از نوشتن، نقود، «پول»  و جدول اقتصادي».

2-جون لوك John Locke ( 1632-1704م) وي نظريهء طبيعي آزاد را رنگ آميزي نموده در بارهء مالكيت فردي ميگويد: «اين ملكيت حقي از حقوق طبيعي بوده غريزه ايست كه با نشأت و نموى انسان نشأت و نمو مينمايد، بنابرآن براي هيچ كسي اجازه نيست كه با اين غريزه معارضه و مقابله نمايد.

3-ونيز از افراد برازندهء اين نظريه اند هر يكي : تورجو Turgot، ميرابو Mirabou، جان باتست ساي  J. B. Say و باستيا.

-بعد از آن مذهب كلاسيكي قدم به ظهور نهاد، كه افكارش به دست تعدادي از مفكرين آشكار گرديد، كه از بارز ترين آنان اشخاص ذيل اند:

1-آدم سميث  A. Smith  (1723-1790م) وي مشهور ترين كلاسيكي ها علي الاطلاق به شمار ميرود، در شهركيركالدي در اسكاتلند تولد شده، فلسفه را فرا گرفت، در دانشگاه جلاسجو به حيث استاد علم منطق ايفاء وظيفه كرد، سال (1766م) به فرانسه سفر نموده در آنجا به افراد مذهب آزاد ملاقات نمود،  در سال ( 1776م) كتابش را ( بحث في طبيعة و اسباب ثروة الأمم) به نشر رسانيد، در بارهء اين كتاب ادمون برك، كه يكي از نقاد است، ميگويد : « اين كتاب بزرگتر از تمام تأليف هايى ميباشد كه آنها را قلم بشر نوشته است.

2-دافيد ريكاردو  David Ricardo ( 1772-1823م) قوانين توزيع درآمد در اقتصاد راسمالي را شرح نمود، وي يك نظريهء معروفي دارد بنام «قانون تناقص الغلة»  و نيز گفته ميشود كه وي يك مفكورهء فلسفي مختلط با انگيزه هاي اخلاقي داشت، البته اين مفكوره را از اين قولش استنباط نموده اند كه ميگويد: «هركاري كه از احساس محبت و دوستي باديگران، صادر نشود آن كار منافي اخلاق شمرده خواهد شد».

3-روبرت مالتوس Robert Maltus ( 1766-1836م) كلاسيكي اقتصاد دان انگليسي چپگرا است. نظريهء مشهوري در بارهء ساكنين زمين ارائه نموده ميگويد: تعداد ساكنين مطابق دوره هندسي زياد ميشود، در حاليكه حاصلات زراعتي مطابق دورهء حسابي زياد ميگردد.

4-جون استيوارت مل J. Stuart Mill ( 1806-1873م)  وي حلقهء اتصال ميان مذهب فردي و مذهب  اشتراكي به شمار ميرود، سال ( 1836م)  كتاب خود را (مبادي الاقتصاد السياسي) به نشر رسانيد.

5-لورد كينز Keyns (1883-1946م)  وي صاحـب نـظريـه اي است كه به

 نام خودش تسميه شده است، و آن نظريه پيرامون توانمندي و مشغول ساختن ميچرخد، اين نظريه از ديگر نظريه ها برتري و تفوق كسب نموده است، زيرا فضليت تحقيق پيرامون مشغول ساختن كامل قواي كارگر در جامعهء راسمالي، به سوي وي باز ميگردد، اين نظريهء خود را ضمن كتابش ( النظرية العامة في التشغيل و الفائدة و النقود ) ذكر كرده، و كتاب مذكور را سال 1936م به نشر رسانيد.

6-دافيد هيوم (1711-1776م) صاحب نظريهء نفعيه Pragmatism وي اين نظريه را به شكل متكامل وضع نموده است، نظريه چنين ميگويد : ( ملكيت خاصه تقليدي است كه مردم از آن پيروي نموده اند، و بايد هم آنرا پيروي كنند، زيرا درآن فائدهء ايشان است)0

7-ادمون برك : وي ازجملهء مدافعين از ملكيت شخصي، بر اساس نظريهء تاريخي ويا تقادم ملكيت، به شمار ميرود0

 افكار و معتقدات :

1-پايه هاي راسمالي :

-جسجوي فايده به طرق واسلوب هاي گوناگون، مگر طريقي كه آنرا دولت به خاطر ضرر عام منع كرده باشد مثل مواد مخدر.

-احترام به ملكيت فردي از طريق اينكه راه براي هر انسان باز گردد تا تمام قدرت خود را در راه كثرت دارائي بكار اندازد، سرمايه اش حمايت شود، به آن تجاوز صورت نگيرد، قوانيني كه سبب نموي آن ميگردد كاملا مراعات شود، و دولت در زنـدگي اقتصـادي جز بـه اندازه ايكه آنرا نظام و استحكام امنيت تقاضا دارد،

ديگر دخالت نداشته باشد.

-همچشمي و سبقت جستن در بازارها (Perfest Competition).

-نظام آزادي نرخ ( Price System)، جاري ساختن اين آزادي مطابق تقاضاهاي عرضه كردن و خواستن، و به كار انداختن قانون نرخ نازل در راه رائج ساختن مال و فروش آن.

2-اشكال و انواع راسمالي:

-راسمالي تجارتي كه در قرن سانزدهم، در عقب از بين رفتن اقطاع ظاهر شد، كه تاجر شروع به انتقال توليدات از مكان به مكان ديگر، مطابق تقاضاي بازار نمود و بدين طريق رابطه اي ميان توليد كننده و استفاده  كننده ايجاد كرد.

-راسمالي  صنعتي كه، پيشرفت صناعت، و به ميان آمدن آلات بخاريه، كه آنرا جيمس وات سال  1770م اختراع نمود، و همچنان به ميان آمدن ماشين با فندگي  1785م، در ظهور آن كمك نموده باعث شد كه در اوائل قرن نوزدهم انقلاب صنعتي اول در انجلترا و بعد از آن در اروپا به صورت عموم برپاگردد، راسمالي صنعتي بر اساس جدائي رأس المال از كارگراستوار ميباشد، يعني بين انسان و اسباب كار.

-نظام كارتل  (Kartel System ): يعني توافق شركت هاي بزرگ در تقسيم  بازارهاي جهاني ميان خودشان، كه اين كار براي شان موقع را مساعد ميسازد تا به آزادي كامل در اين بازارها احتكار نمايند و دارائي مردم را از آنها سلب نمايند، اين مذهب در آلمان و جاپان منتشرگرديده است .

-نظام ترست ( Trust System) مقصود از آن اينست كه يكي از شركت هاي مسابقه كننده را بايد تقويه نمود تا كه توليد بهتر داشته، به نفوذ و سيطره بر بازار توانمندتر باشد.

3-افكار و معتقدات ديگر:

-مذهب طبيعي كه اساس و تهداب راسمالي به شمار ميرود، به امور و اشيائي فرا ميخواند كه بعضي از آن  قرار آتي ميباشد:

* زندگي اقتصادي زير فرمان نظام طبيعي بوده ساختهء دست كسي نيست، چون به همين صفت ترقي و پيشرفت خود بخودي براي زندگي بار مياورد.

* دولت بايد در زندگي اقتصادي دخالت نداشته باشد، بلكه وظيفه اش فقط حمايت از افراد و اموال، حفظ امنيت، و دفاع از وطن مي باشد.

* آزادي اقتصادي براي هر فرد، به طوريكه هر فرد اختيار دارد كه چه كار كند و هر كاري مناسب برايش باشد آنرا اختيار كند، از اين قاعده به اين عبارت مشهور تعبير كرده اند : « بگذار كار كند، بگذار برود»(Laisser fair Laisser Passer).

-ايمان و باور راسمالي به آزادي خيلي زياد مفضي به نابساماني هاي اعتقادي و اخلاقي گرديده است و لغزش ها و نكبات غربي ها كه ناشي از ضياع فكري وخلاء روحي بوده و سبب تباهي جهان گرديده است متولد از همين عقيده ميباشد.

-پايين بودن مزد و درخواست كار زياد در كارگر باعث شده كه تمام افراد يك خانواده مصروف كارشوند، و اين امر مفضي بر آن شده كه رشته هاي خانوادگي از هم بكسلد و روابط اجتماعي در ميان شان از بين برود.

-از مهمترين نظريات آدم سميث اين بود كه: نمو، پيشرفت و اوج زندگي اقتصادي موقوف به آزادي اقتصادي ميباشد.

-اين آزادي به نظر وي به طرق ذيل  حاصل ميشود:

* آزادي فردي كه براي انسان اختيار آن عملي را ميدهد كه موافق استعدادش باشد و درآمد مطلوبش در آن حاصل شود.

* آزادي تجارتي كه در آن توليد، داد و گرفت و صادر نمودن، در يك فضاء مسابقهء آزاد تكميل ميگردد.

-راسمالي ها معتقد اند كه آزادي براي فرد، بخاطر حصول موافقت ميان وي و ميان  اجتماع يك امر ضروري ميباشد، ديگر اينكه آزادي قوهء باعثه بر توليد بوده حقي از حقوق انساني و تعبيري از كرامت و شرافت بشري ميباشد.

4-عيب ها و خرابي هاي راسمالي:

-راسمالي نظامي است كه ساخته و پرداختهء دست بشر بوده مساوي به نظام كمونستي و ديگر نظام هاي ساخته شدهء بشر ميباشد، و از نظام الله كه آنرا براي بندگان خود و مخلوق خود از اولاد بشر، راضي شده است بدور ميباشد.

-خود خواهي و انانيت: طوريكه يك فرد و يا چند فرد محدود بر بازارها طبق مصالح شخصي خويش حكومت ميكنند، و ضرورت اجتماع را در نظر نگرفته به مصلحت عامه احترام نمي گزارند.

-احتكار : شخص راسمالي اموال را جمع نموده يكجا انبار مينمايد، و وقتيكه از بازار ناپديد گرديد آن را برآورده به نرخ خيلي بالا آنرا به فروش ميرساند تابدين و سيله

داروندار محتاجين و ضعيفان را از ايشان سلب نمايد.

-همانطور كه كمونستي در سلب و الغاء مالكيت فردي افراط و مبالغه نموده راسمالي در احترام و بزرگداشت آن افراط كرده است.

-همچشمي و مسابقه : اساس راسمالي زندگي را ميدان داغ مسابقه  ساخته است، زيرا همهء مردم در راه به دست آوردن غلبه و سبقت سعي ميكنند، و زندگي به دستور آن به جنگلي تبديل ميشود  كه در آنجا قوي ضعيف را ميخورد، بسياري اوقات چنين هم ميشود كه آن مفضي به مفلس شدن كارخانه ها و شركت ها، در زمان اندك ميشود.

-خالي ساختن دست كارگر: زيرا راسمالي كارگران را به حيث كالا مسخر به مفهوم داد و گرفت ساخته هر لحظه در معرض تغيير و تبديلي قرار ميدهد و اين امر سبب ميشود كه كارگر كار زيادتر و بهتري كند و يا مزد كمتري بگيرد.

-بيكاري: در جامعهء راسمالي بيكاري يك پديده مألوف و آشنا به شمار ميرود، وآن وقتي به كثرت ظاهر ميشود كه توليد زيادتر از مصرف باشد، زيرا در اين صورت صاحب كار ازمزد اضافيي كه به دستهاي آنان قرار ميگرد و به دوش صاحب كار سنگيني ميكند، استغناء حاصل مينمايد [و از دوش خود آنرا دور ميكند].

-زندگي هيجان انگيز: كه اين در نتيجهء گشتي گيري و مقابله ايست كه ميان طبقهء سرمايدار و طبقهء محروم برپا ميباشد، زيرا مقصود اصلي طبقه اول جمع كردن مال از هر طريق ممكن بوده و طبقهء محروم در فكر بدست آوردن قوت زندگي ميباشد، و در ميان اين دو طبقه هيچ نوع تعاطف و تراحم وجود ندارد.

-استعمار : اين بخاطري در نظام راسمالي وجود دارد كه راسمالي در جستجوي مواد اوليه  «مواد خام» و در جستجوي بازارهاي جديد براي به فروش رسانيدن توليدات خويش ميباشد، بنابراين در راه  استعمار گروه ها و ملتها به پيش رفته در عمق آن فرو ميرود، البته در قدم اول استعمار اقتصادي و در قدم دوم استعمار  فكري، سياسي و ثقافتي به صورت عموم، واين علاوه بر استرقاق اقوام و تسخير دست هاي كارگران در مصالح خويش ميباشد.

- جنگها و ويرانگريها: بشر انواع و اقسام عجيبـي از قتل و ويراني را  كه در  طبيعت  استعمار موجود ميباشد، مشاهده كرده است، استعماري كه بدترين و شديد ترين حالات را به مردم زمين فرود آورده است.

-راسمالي ها در سياست و حكومت به نظام ديموكراتي اعتماد دارند، كه در بسياري وقتها اين ديموكراتي با خواهشات نفساني يكجا شده از حق، عدالت و راستي بدور ميباشد.

-نظام راسمالي بر اساس سود «ربا» استوار ميباشد، و اين امر واضح است كه سود جوهر اصلي بدي هائي ميباشد كه تمام عالم از آن زيانمند گرديده اند.

-راسمالي به انسان به اين حيثيت نظر و معامله ميكند كه وي يك موجود مادي ميباشد، از ميل هاي  روحي و اخلاقي اش به دور بوده دعوت به سوي جدائي بين اقتصاد و اخلاق مينمايد.

-راسمالي در صورت زياد شدن اموال، به سوختاندن اموال زياده و يا در بحر انداختنش امر ميكند، البته بخاطر آنكه نرخ از جهت كثرت عرضهء كالا پائين نرود، اين عمل را در حالتي انجام ميدهند كه بسياري از گروه هاي مردم شكايت از گرسنگي دارند، چنان گرسنگي كه ايشان را به هلاك نزديك كرده است.

-راسمالي ها به توليد مواد كماليه [ اشيائيكه غير از مواد اوليه اند و در زندگي روزمره، مردم به آن محتاج نيستند] ميپردازند و براي آن دعوت هاي چشمگيري انجام ميدهند، بدون اينكه به ضرورتهاي اوليهء جامعه كدام توجهي داشته باشند، زيرا آنها از اول تا آخر در جستجوي فايده اند.

-راسمالي بسا اوقات است كه وقتي سن كارگر بزرگ ميشود بدون حفظ تقاعدش، آنرا از كار سبكدوش مينمايد، ولي اين پيش  آمد، به سبب اصلاحاتي كه در راسمالي  در اين اواخر آمده، شدت خودرا از دست داده است.

5-اصلاحاتي كه در راسمالي آورده شد :

-تا سال 1875م بزرگترين مناطق راسمالي در تقدم و پيشرفت  انجلترا بود، ولي  در ربع آخر قرن نوزدهم هريكي از ايالات متحده و آلمان قدم به ظهور نهاد و بعد از جنگ جهاني دوم جاپان ظاهر شد.

-در سال 1932م دولت دخالت خود را به شكل گسترده اي در انجلترا آغاز نمود، و در ايالات متحده از سال 1933م دخالت دولت رو به افزايش گرفت و در آلمان از دوران هتلر شروع شد، البته اين دخالت ها بخاطر حفظ استمرار نظام راسمالي بود.

-دخالت دولت در مواصلات، تعليم و رعايت حقوق هموطنان ظاهر شد و همچنان در درست كردن قوانيني كه جنبهء اجتماعي داشته باشد، مثل: ضمان اجتماعي، تقاعد، بيكاري و عاجز بودن، حفظ صحت، خوب ساختن خدمات، و بالا بردن سطح زندگي، اثر گذاشت.

-راسمالي بخاطري توجه بسوي همين اصلاحات جزئي نمود كه كارگران به حيث قوهء انتخاب كننده در مناطق ديموكراتي تبديل شدند، سبب ديگرش متوقف ساختن سيلاب كمونستي بود كه خودرا ناصر كارگران و مدافع حقوق آنان قلمداد ميكرد و نيز سبب سومش فشار مدافعين حقوق بشر بشمار ميرود.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-راسمالي در ريشه هاي خود بر اندكي از فلسفهء قديم رومان اتكاء دارد كه علايم آن در رغبت وي به داشتن قوت و گسترش نفوذ و سيطره ظاهر ميشود.

-راسمالي باتغييرات و تقلبات زيادي به پيش آمده  كه از اقطاع به بورجوازيه و ازآن به راسماليه نقل كرده و در خلال آن افكار و اصولي را كسب نموده كه همه اش به مفكورهء توجه و عزت بخشيدن به مالكيت فردي و دعوت به سوي آزادي جمع ميشود.

-در اصل بر افكار مذهب آزاد و مذهب كلاسيكي استوار ميباشد.

- راسمالي در قدم اول با دين مقابله نموده از زير سلطهء كليسا سركشي و تمرد مينمايد و در قدم دوم با تمام قوانين اخلاقي مقابله دارد.

-راسمالي با هيچ قانون اخلاقي سروكار ندارد مگر با قانوني كه نفعي برايش برساند، خصوصا كه نفع اقتصادي باشد.

-از براي افكار و آرائي كه طي انقلاب صنعتي در اروپا به ميان آمده، رول مهمي در تعيين مظاهر راسمالي بوده است.

-راسمالي به سوي آزادي دعوت ميكند و از آن دفاع مينمايد، لكن آزادي سياسي به آزادي اخلاقي تبديل گرديده بعدا طي مرحله اي به اباحيت تغيير نمود.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-راسمالي در كشورهاي : انجلترا، فرانسه، آلمان، جاپان، ايالات متحدهء امريكا، و اكثر دولت هاي غربي به اوج خود رسيده.

-اكثر كشور هاي جهان در فضاء دنباله روي زندگي ميكنند، يا دنباله رو و تابع نظام كمونستي اند و يا از راسمالي، ولي اين تابعيت [ از كشوري به كشور ديگري] فرق ميكند كه در بعضيها به طور مباشر دخالت دارد، و بعضي صرف در امور سياسي و موقف هاي حكومتي بر آن اعتماد ميكنند.

-نظام راسمالي مثل نظام كمونستي جانب اسرائيل را گرفته  به صورت مستقيم و يا غير مستقيم آنرا تأييد و تقويه مينمايد.

مراجــع:

1-أسس الاقتصاد بين                   تاليف ابولأعلي المودودي ترجمة محمد عاصم

الإسلام و النظم  المعاصرة               حداد-ط3-1391هـ 971ام-مطبعة

                                          الامان- لبنان.                                        

2- المذاهب الاقتصادية الكبرى         تأليف جورج سول- ترجمه راشد البراوي.                                       

3- النظم الاقتصادي في العالم          د. احمد شلبي- ط1-النهضة المصرية-

                                          1976م.

4- معركة الاسلام والراسماليه          سيدقطب –ط2-مطبعة دارالكتاب  العربي-

                                          1371هـ/1952م.                                

5-الاقتصاد في الإسلام                 حمزة الجميعي الدهومي-ط1-  مطبعة التقدم

                                         در قاهره-1399/1979.                                       

6- الاقتصاد الإسلامي                 د. محمد احمد صقر-ط1- مطابع سجل

   مفاهيم  و مرتكزات                 العرب-نشر دار النهضة العربية در قاهره -

                                          1398هـ/1978م.                                        

7- اقتصادنا                            محمد باقر صدر- دار الكتاب اللبناني-

                                         دار الكتاب المصري- 1398هـ/1977م.                                        

8- فلسفتنا                             محمد باقر صدر- دارالتعارف  للمطبوعات

                                         - بيروت- لبنان- 1379هـ.                                          

9- الاقتصاد الإسلامي                 المركز العالمي للابحاث و الاقتصاد-

                                         ط1-1400/1980م

10-حركات و مذاهب في            فتحي يكن- مؤسسة الرسالة- ط2-

ميزان الاسلام                          1397هـ/1977م.

مراجع بيگانه :

1- D. Villey: A La Recherche d une Doctrine Economiques, Ed: Genin Paris, 1967.

  Paris 1956.«Cours deconomie politigue»2- J. Marchal 

3- J. M. Kenes, General Thcory of Employment interest and Money (Harcourt. Brace and Company, 1933).

4- George N. Halm Econom: A Domparative Analysis, Holt, Rinchart Winston Ltb. New York.

5- Gunnar Myrdal, Against the Stream, published by Panthcon press. Cambridge University Press 1972.

6- Lord Bowdan and S. T. S. AL- Hasani. The probphet and the loss or a fair shower of

the proceeds, the Guardian. Thursday June 5-1975

7- Abdul – Hamid Ahmad Abu Sulayman : The Theory of the Economics of Islam, Proceedings of the Third East Coast Regional Conference. Theme Contempor – ary Aspects of Economic and Socaial Thinking in Islam, Moslem Students Association, Holiday Hills, April  12, 1968,  PP. 26- 83.

8- Adam Smith, the wealth of Nations.

9- Encyclopaedia Britannica, vol.2 p. 535,976.

 

 

    


روتاري

تعريف:

روتاري يكي از گروه هاي ماسونيه ميباشد كه بالاي آن يهوديت جهاني تسلط دارد، وبه نام ( مجلس روتاري ) ROTARY  CLUB ياد ميشود، اين اسم براي گروه مذكور  از نام ديگري اخذ شده يعني از((IN ROTATION اين عبارت، باجماعت هاي اولي اين گروه، كه درمكاتب خويش جلسه هائي به شكل نوبتي تشكيل ميدانند، همراه بود0

تأسيس وافراد برازنده :

- سال 1905م اولين مجلس روتاري را، محامي [وكيل مدافع ] بول هاريس، درشهر شيكاغو، تأسيس نمود0

- بعد از سه سال شخص ديگري بنام شيرلي بري باوي يكجا شده وبه صورت چشمگيري حركت را توسعه بخشيده وبه حيث سكرتر حزب تعيين گرديد، ولي درسال 1942م از اين حزب استعفاء نمود0

- بول هاريس (مؤسس ) سال 1947م وفات نمود، و درآن وقت اين حركت به 80 دولت رسيده بود و 6800 مجلس و 327000 عضو داشت0

- حركت سال 1911م  به دبلن ايرلند نقل داده شد ، بعد از آن توسط فعاليت شخصي بنام مستر مورو در بريطانيا منتشر گرديد، اين شخص از هر عضو جديد چند فيصد درآمدش را طلب ميكرد [ يعني از معاشش چند فيصد ميگرفت].

- سال 1921م درمادريد مجلس روتاري تأسيس شد، ولي بعدا دوباره بسته گرديد، و اجازهء فعاليت براي شان در تمام اسپانيا داده نشد.

- سال 1921م در فلسطين نيز مجلس روتاري تشكيل شد، وقتيكه صهيونيست ها دولت اسرائيل را در خواب ميديدند، اين شاخه اولين شاخه هاي اين گروه در مناطق عربي بشمار ميرود.

-در دهه هاي سي تأسيس مجالس روتاري در مراكش و الجزاير، زير نظر استعمار فرانسه، تكميل گرديد.

-در طرابلس غربي نيز شاخه اي از روتاري موجود است كه از اعضاء مجلس ادارهء آن مستر جون روبنسون و مستر فون كريچ بشمار ميروند.

-رئيس سال 1974م مجلس روتاري اسرائيل، يعقوب بارزيف به تاريخ 14/3/1974م اسرائيل را به قصد شهر(تاورمينا ) در صقليه ترك گفت، البته بخاطر اشتراك در مجلس شوراي روتاري كه تنظيم آنرا مجلس روتاري ايطاليائي به عهده داشت، شخص مذكور در آنجا ادعا نمود كه در آيندهء نزديك مجلسي از عربها واسرائيلي ها تشكيل خواهد شد، كه در آن همراه با وفد اسرائيل وفدهاي تعدادي از دولت هاي عربي نيز شركت خواهد كرد.

- اولين سخنگوي در آن مجلس مختار عزيز، نمايندهء مجلس روتاري تونس بود، بعد از آن يعقوب  بارزيف يهودي سخن را آغاز نمود.

افكار و معتقدات:

-عـدم اعتبار دين و بي ارزش شمـردن آن در پذيرفـتن عضو، و در روابط ميان

 اعضاء، مسئلهء وطن نيز هيچ ارزشي ندارد.

-مجالس روتاري براي افراد خويش تلقين مينمايد كه نزد خود جدولي تشكيل دهند و در آن جدول فهرست ادياني را كه به آنها مجلس روتاري اعتراف دارد [به رسميت مي شناسد] عادلانه، به ترتيب ابجدي، درج نمايند: بودائيه، مسيحيه، كونفوشيوسيه- هندويه، يهوديه، محمديه، … و در  آخر جدول تاويه قرار دارد، تاويه يك عقيدهء چيني است كه در قرن ششم قبل از ميلاد به وجود آمد، اين ديانت عقيده دارد كه طريق حصول سعادت و نيكبختي همانا پوره كردن خواهشات غريزهء بشري و آسان ساختن علاقه هاي اجتماعي و سياسي ميان تمام افراد بشر ميباشد.

-ساقط ساختن اعتبار دين حمايت از يهود را زياد ساخته، دخول شان را در تمام فعاليت هاي حياتي آسان ميسازد، و اينكه در هر مجلس [يعني در هر شاخهء گروه روتاري] حد اقل يك يا دو فرد يهودي بالضرور وجود ميداشته باشد ادعاي قبلي را روشن ميسازد.

-عمل خير نزد آنان بايد بدون در نظر داشت پاداش مادي و يا معنوي، انجام داده  شود، و اين فكر مصادم و مخالف است با نظر ديني كه ميگويد: هر عمل خير به طريق تطوع، پاداش دو چندان به نزد خداوند دارد.

-آنان اجتماع هفته وار دارند، و بالاي هر عضو لازم است كه حد اقل  60% در هر سال  در اين مجالس حاضر باشد.

-دروازهء عضويت براي هـركس باز نيست، ولي بالاي شخصي كـه ميخواهـد

شامل گروه شود لازم است كه منتظر بماند تا مجلس مطابق قانون  پذيرش، اعلان پذيرفتن و شموليت را نمايد.

-طبقه بندي ها به اساس وظائف عمده صورت ميگيرد وطبقه بندي شان (77) وظيفه را شامل ميباشد0

-كار گران از عضويت مجلس روتاري محروم هستند، وصرف همان كس پذيرفته ميشود كه مقام عالي داشته باشد0

-عمر اعضاء را نيزدر نظر ميگيرند، و در راه جوان نگهداشتن تنظيم خويش ، از طريق جذب نمودن افراد جوان ، كوشش به خرچ ميدهند 0

-شرط است كه بايد از هر وظيفه وپيشه يك نماينده ( ممثل ) وجود داشته باشد، ولي گاهي اين قاعده بخاطر جذب نمودن يك عضو شايسته ويا دور ساختن عضو ناشايست، پايمال ميشود0

-لازم است كه در مجلس اداري، درهر شاخهء حزب، يك نفر ويادو نفر از بزرگان سابقه دار حزب وجود داشته باشد، يعني از ميراث بران راز روتاري و ياران ( بول هاريس ) باشد.

-تشارلز ماردن كه به مدت سه سال عضو يكي از مجالس روتاري بود ، دربارهء روتاري به تحقيقات پرداخت وحقايقي را كشف نمود كه از آنجمله است:

* درميان هر 421 عضو روتاري 159 عضو آن به ماسونيه منسوب ميباشند كه پيشتر وبيشتر از روتاري به ماسونيه مؤكدا تعلق دارند 0

* در بعضي اوقـات عضويـت روتـاري مختص به ماسونيه بوده، چنانچه سـال

1921م در ادنبرهء بريطانيا همينطور بود.

* سال 1881م در محافل نانس در فرانسه چنين ذكر شده است: «وقتي ماسوني ها گروهي را با اشتراك ديگران تشكيل دادند، بر آنان لازم است كه سرپرستي را به دست ديگران نگذارند، و واجب است كه اداره هاي مراكز آن به دست افراد ماسونيه باشد، و مطابق تلقين اصول آن حركت كنند».

* مجالس روتاري داراي شعبات بزرگي است، و وقتي كه حركت  ماسونيه ضعيف و يا توقف ميكند فعاليت اين گروه، قوي ميشود، البته  اين بخاطري است كه ماسوني ها وقتي بالاي شان فشار و قيودات آمد فعاليت خويش را به اينسو نقل ميدهند، تا آنكه قيودات از سر شان رفع شود وبه حال خود باز گردند.

* حزب روتاري در اوائل شروع فعاليت ماسونيه، سال  1905م در آمريكا، تأسيس شد.

-چندين گروه ديگر هم است كه با روتاري، در فكر و روش مشابهت دارند،  مثل: ليونز- كيواني- اكستشانج- المائدة المستديرة- القلم- بناي برث ( فرزندان عصر)، اين گروه ها به عين شكل و به عين مقصود، با اندكي تعديلات كار ميكنند، البته اين تعديلات و تغييرات جزئي بخاطر زياد ساختن راه ها براي نشر نمودن افكار و جذب كردن مددگاران و همكاران است.

-در اين گروه ها بازديد هاي متقابل صورت ميپذيرد و در بعضي شهرها، براي رئيسان اين گروه ها، بخاطر تنظيم امور در ميان شان مجالس وجود دارد.

 

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-ميان ماسونيه و روتاري، در مسئلهء دين و وطن، و بكار بردن اساس اختيار، مشابهت و مناسبت خيلي زياد وجود دارد، عضو نمي تواند كه خود را شامل حزب نمايد، بلكه منتظر باشد تا كه كارت شموليت در حزب برايش ارسال گردد.

-ارزشها و روحيه ايكه افراد بايد داراي آن باشند در ماسونيه و روتاري يكسان است، مثل : مفكورهء مساوات، برادري، روحيهء انسانيت، و تعاون جهاني، اين روحيه [ گرچه در ظاهر خوب مينمايد ولي] خيلي خطرناك است، زيرا هدف آن از بين بردن امتيازات و فرقها ميان ملت هاي مختلف، و دور كردن تمام انواع رشته هاي دوستي، است، تا تمام مردم افراد خود باخته و بي مفهوم گردند و بغير از يهود كه ميخواهند بر جهان سيطره  داشته باشند، ديگر قوت منظمي باقي نماند.

- روتاري و گروه هاي مشابه آن، داخل نقشه و پلان طرح شده از جانب يهود و تحت سيطرهء ماسونيه كار ميكنند  و ماسونيه نيز به نوبهء خود، در فكر، طرز عمل و هدف خويش با يهود جهاني مرتبط ميباشد، خلاصه كه اين گروه ها و تنظيم ها با فعاليت شان از اول تا آخر به يهود باز ميگردند.

-ماسونيه باروتاري فقط در اين اختلاف دارند كه رهبري و رئيس ما سوني ها مجهول ميباشد، ولي بر عكس ممكن است كه اصول و تأسيس كنندگان روتاري شناخته شوند، لكن تأسيس هيچ شاخه اي، بدون اجازهء رياست تنظيم جهاني جائز نيست، آنهم بايد تحت نظر حوزهء سابقه باشد.

-بـخاطر خوب شدن روابـط ميان طـوائف مختلف كارهاي بشر دوستانه را در

 پيش ميگيرند، و چنين جلوه ميدهند كه فعاليت آنها منحصر در امور اجتماعي و ثقافتي بوده و اهداف آن از طريق محافل نوبتي، گفتگوها و مجالسي كه به سوي نزديكي اديان و از بين بردن اختلافات ديني دعوت ميكند، پياده ميشود.

-ولي هدف اصلي وحقيقي آنست كه يهود با ديگرملت ها، بنام دوستي و برادري، خلط شود و از اين طريق معلومات جمع آوري نمايند، معلوماتي كه ايشان را در بدست آوردن اهداف اقتصادي و سياسي شان، و در نشر عادات و رسومي كه باعث از بين رفتن قوام اجتماعي ميشود، ياري رساند، اين هدف وقتي واضح ميگردد كه بدانيم كه عضويت در حزب، جز به افراد بازر و عالي مقام در اجتماع به كس ديگر داده نمي شود.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-مجالس روتاري سال 1905م در امريكا شروع شد، و بعد از آن به تعدادي از دولت هاي اروپائي نقل داده شد، و از آنجا  در اكثر دولت هاي جهان شاخه هايش انتقال نمود.

-اين تنظيم شاخه اي در اسرائيل، و مجالسي هم در دولت هاي عربي چون: مصر، اردن، تونس، الجزائر، ليبيا،  المغرب و لبنان دارد، و بيروت مركز گروه هاي شرق ميانه بشمار ميرود.

مراجــع:

1-الماسونية في العراء               دكتور شيخ محمد علي الزعبي.

2-اسرار الماسونية                  جواد رفعت اتلخان.

3-الماسونية ( تحقيق انتقادي)       مصباح الاسلام الفاروقي.

به زبان انگليسي

4-خطر اليهودية  العالمية           عبد الله التل.

على الاسلام و المسيحية 

5-جذور البلاء                     عبد الله التل.

6-گفتگوئي در مجالهء              شمارهء 4627 تاريخ 23ستمبر 1973م.

    انوار الأحد

7-گفتگوئي در مجلهء               (بيروت) شمارهء اول- ذوالحجه 1393هـ

    الفكر الإسلامي                 جنوري 1974م.

8-جريدهء كويتي القبس           14/3/1974م.

9-ملحق به جريدهء                اغسطس  1969م.

    ليبيايى العلم

10-مجلهء فلسطين                  اكتوبر 1969م.

11-حقيقت مجالس روتاري        از رساله هاي جمعية اصلاح اجتماعي كويت.

ROTARY AND ITS BROTHERS,CHILDS F. Marden (Prinsebton) University Press-1963. 12-

13- O WARDS MY NEIGHBOUR.,G.R.N.Nitt.

14- MY RODE TO ROTARY RAVL .P HARRIS.

15- ROTARY SERVISE.

16- SERVISE IN LIFE  AND WARK.

 


روحانيت جديد

تعريف:

روحانيت جديد دعوت ويرانگر و حركت مغرضانه ايست كه بر اساس شعبده استوار گرديده است، حاضر ساختن ارواح مردگان را، به طرق علمي، ادعا ميكنند، و هدفش تشكيك و شبهه اندازي در عقايد و اديان، و تبشير به دين جديد بوده و مطابق هر حالت لباسي ميپوشد [ يعني خودرا مطابق اوضاع و حالات آماده ميسازد]، در اوائل همين قرن، در امريكا ظاهر گرديد، كه عقبش يهود قرار داشت، بعد از آن در تمام جهان عرب و اسلام گسترش يافت.

تأسيس و افراد برازنده :

-براي اين حركت مؤسس خاصي در اروپا و امريكا، تاهنوز شناخته نشده، ولي دعوت به سوي اين حركت، در اوائل همين قرن ميلادي از طرف چند شخص شروع گرديد كه از آنجمله  اند:

* جان آرثر فندلاي، و كتاب  مشهورش بنام : (علي حافة العالم الاثيري) است.

* ادين فردريك باورز، و كتاب مشهورش بنام ( ظواهر حجرة تحضير الارواح ) است.

* آثر كونان دويل، و كتابش بنام ( حافة المجهول) ميباشد.

* يهود معروف دافيد وجيد.

* خانم وود سمز.

-هچنان براي اين حركت در آن كشورها چندين مؤسسه ايجاد شده است، مثل : ( المعهد الدولي للبحث الروحي ) در امريكا، ( جمعية مارلبورن الروحية) در انجلترا.

-در عالم اسلامي نيز تعدادي بخاطر نشر آن كمربسته و پرچم آن را بر افراشه اند كه از آنجمله اند:

* استاذ احمد فهمي ابوالخير منشي عمومي ( الجمعية المصرية للبحوث الروحية)، وي ( مجلهء عالم الروح) را به نشر رسانيد كه اين مجله بنام همين دعوت ويرانگر سخن ميگويد، فعاليت شخص مذكور سال  1937م آغاز گرديد، كتابهاي فندلاي و باورز را كه قبلا ذكر شد، ترجمه نمود.

* استاذ وهيب دوس المحامي ( ت 1958م)، وي رئيس جمعيت مذكور بود.

* د. علي عبد الجليل راضي رئيس  ( جمعية الاهرام الروحية)وي كتابي دارد بنام (مشاهداتي في جمعية لندن الروحية).

* حسن عبد الوهاب، سكرتر جمعيت.

* شاعر لبناني حليم دموس، وي كسي است كه يك دجال شعبده باز را بنام (داهش) تقديس مينمود و آنرا به مرتبهء پيامبري بالا ميبرد، وي مقالاتي هم در مجلهء ( عالم الروح)، به عنوان: الرسالة الدهشية دارد.

افكار و معتقدات :

-آنان ميگويند كه ارواح را حاضر مينمايند و در امور و مشكلات غيبـي از مردگان سوال و استفتاء ميكنند، و درعلاج امراض جسمي و رواني و دريافتن مجرمين، دانستن غيب و اطلاع ازآينده، از آنان استعانت ميجويند.

- ميگويند:  ادراك روح ممكن است و آن گاهي داراي جسد ميشود و قابل لمس ميگردد، همچنان  ادعا ميكنند كه بعضي روحها به اين گمان هستند كه هنوز صاحب شان زنده است.

-ارواح نزد آنان به حيث خدمتكاراني اند كه فرمانبردار اشارهء ايشان هستند.

-به اين عقيده اند كه: ارواحي را كه ايشان حاضر مينمايند، از جانب خداوند به سوي بشر فرستاده شده اند، همانطور كه پيامبران فرستاده مي شدند، ولي تعاليم ارواح بالاتر و پيشرفته تر از تعاليم پيامبران ميباشد.

-ادعا ميكنند كه همين ارواح، در كشف جرائم و دلالت به آثار قديمه  با ايشان همكاري مينمايند، همچنان ادعا دارند كه ايشان توسط  همين ارواح امراض رواني را معالجه ميكنند.

- ادعا دارند كه آنان ميتوانند صورتها و اشكال اين ارواح را تحت شعاء احمر «سرخ» دريابند.

-ميخواهند كه بر كار خويش لباس علمي بپوشانند، ولي در حقيقت  عمليهء  شان جز شعبده، فريب، تأثير مقناطيسي بالاي حاضرين و تعلق به جن، چيز ديگري نيست.

-در عمليهء شان شروط واضحي وجود ندارد، و به خلاف امور علمي تجربوي، تكرار آن از هر كس ممكن نيست .

-عمليهء حاضر ساختن را در اطاق هاي خاصي كه تقريبا تاريك بوده  و اندكي روشنائي سرخ وجود ميداشته باشد، انجام ميدهند، اين ادعاهاي شان  كه ارواح جسد پيدا نموده با ايشان مكالمه مينمايند، آنرا حاضرين نمي بينند، بلكه آنرا شاگرد، كه مهمترين شخص در عمليه به شمار ميرود، به آنان نقل ميدهد.

-نزد آنان شاگرد « وسيط» چيزهائي را كه ديده شده نمي تواند، مي بيند و چيزهائي كه شنيدني نيست مي شنود، نوشته هاي خود به خودي نزدش ميايد، و قدرت اتصال از راه دور را دارا مي باشد ( التلباثي).

-براي پيامبران و رسولان فقط همين وسيط بودن را ثابت مينمايند و بس.

-در حاضر شدن جلسهء تحضير [جلسهء حاضر ساختن  ارواح به گمان خودشان]، در كميت و نوعيت به تفاوتهائي قائل اند، اگر زنان موجود باشند آنگاه هر يك زن با يك مرد نشسته ميباشد، و گاهي موسيقي نيز وجود ميداشته باشد، البته اينهاهمه بخاطر غافل ساختن اذهان حاضرين از حقايق جاري در مجلس ميباشد، همچنان ادعا ميكنند كه براي هر مجلس روح نگهباني ميباشد كه آن مجلس را حفاظت ميكند.

-معتقد اند كه معجزه هاي پيامبران نيز پديده هاي روحي ميباشد، مثل همان پديده هائي كه در اطاق تحضير جاري و ظاهر ميشود، ميگويند كه آنان ميتوانند معجزه هاي پيامبران را اعاده نمايند.

-افكار خويش را به هر شخص مطابق حالش عرضه مينمايند، به همين وجه گاهي آنان را مي بيني كه دعاوي خويش را به نصوص كتب آسماني تأييد ميكنند، بعد از آن هر طرف كه خواستند روي ميگردانند.

-از وحي اعراض نموده ميگويند: دراديان چيزي وجود ندارد كه به آن اعتماد كرده شود، و افراد ديندار و متدين را تمسخر مينمايند.

-ميگويند كه خداي آنان ظاهرتر از خداي پيامبران بوده، صفات بشري اش كمتر و صفات خدائي اش، نسبت به خداي پيامبران زيادتر است.

-به خاطر فريب  انسان هاي ساده و بسيط، شعار هاي پرزرق و برقي را، مانند انسانيت، برادري، آزادي، و مساوات، سرميدهند.

-تمام فعاليت شان  در راه متزلزل ساختن عقايد ديني و معيار هاي اخلاقي ميباشد، و به اين تصريح مينمايند كه روحانيت دين جديد بوده به سوي جهاني بودن و دور انداختن تمام اديان دعوت ميكند، شعائر و فرائض آن منحصر در تدريب مردم بر تقويه و تركيز قوهء روحي ميباشد، البته به اين عقيده كه اين دين طريقه و افكار جديدي را از نزد خداوند، براي زندگي آورده است.

-ادعا  ميكنند: ارواحي كه با ايشان مكالمه و مخاطبه مينمايند، و لوكه كافر هم باشند، در فضاء خيلي گوارا و سعادتمند زندگي ميكنند، اين ادعا بخاطر آنست كه عقيدهء قيامت، سزاء و جزاء را از بين ببرند، و نيز ميگويند: دروازهء  توبه بعد از مرگ هم باز است، جنت و دوزخ حالت هاي  عقلاني بوده كه آنرا فكر و خيال درست نموده مجسم ميسازد.

-نزد آنان نصوص و عبارات زيادي وجود دارد كه در آن كمونستان، بت پرستان، فرعوني ها، و هندوان سرخ  پوست را تمجيد و توصيف نموده اند و گفته اند كه  ارواح آنان قويترين ارواح به شمار ميروند.

-بعضي مجرمين را بري دانسته ميگويند كه آنان در اين كار مجبور بوده اند، بنابرآن بايد جزاء داده نشوند.

-در راه سيطرهء يهود برجهان سعي مينمايند، تا دولت شان بر خرابه هاي ويراني عمومي برپاگردد.

-مجلهء ( سينتفك امريكان ) براي كسيكه بر راست بودن پديده هاي روحيه دليل بياورد، جائزهء بزرگي را اعلان نمود، ولي هنوز هم منتظر است كه كدام شخص به اين مطلب دست خواهد يافت، همچنان ساحر امريكائي ( دنجر) به همين خاطر جائزه اي تعيين نموده كه تا حال كسي مستحق آن نگرديده است، كه اين خود از بزرگترين دلائل بر باطل بودن اين طريقه  ميباشد.

ريشه هاي  فكري و اعتقادي:

-روابط شخصي و فكري با ماسونيه و شهود يهوه [نام گروهي است] داشته اند، و مجالس روتاري به اين پديده تشويق نموده ودست همكاري را به سويش دراز مينمايد، ترويج و گسترش آنرا نيز متولي شده است، و در بسياري از معتقدات خويش از يهود متأثر اند.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-اين حزب نفوذ عجيبـي خصوصا در امريكا و اروپا دارد، زيرا تقريبا هيچ شهري از  شاخه هاي اين حزب خالي نيست، و بسياري از روزنامه ها و مجله ها وجود دارد كه به نام حزب سخن ميگويد، در امريكا مركز جهاني بحوث روحيه نيز وجود دارد، در جهان عرب و اسلام  نفوذ شاياني پيدا كرده است، زيرا سرعت انتشارش خيلي تعجب انگيز است، خصوصا در مصر كه آنجا چندين اجتماعات دارد، و چندين روزنامه و مجلهء ديگر، علاوه بر مجلهء (عالم الروح ) كه خاصهء حزب ميباشد، نيز وجود دارد كه آنرا ترويج و گسترش ميدهد، مثل: مجلهء صباح الخير، آخر ساعة، المصور، المقتطف،  و صحيفة الاهرام.

مراجــع:

 1- مشاهداتي في جمعية لندن الروحية      د. على عبدالجليل راضي.

2- ظواهر حجرة تحضير الارواح           ترجمه احمد فهمي ابوالخير .

3- على حافة العالم الأثيري                 ترجمه احمد فهمي ابوالخير.

4-حافة المجهول                             آرثر كونان دويل.

5- الروحية الحديثة دعوة هدامة             د. محمد محمد حسين.

 

                          


زيديه

تعريف:

زيديه نزديكترين گروه هاي شيعه به اهل سنت و جماعت ميباشد، متصف به ميانه روي واعتدال بوده از افراط و غلو بدور ميباشند، اين گروه به مؤسس آن زيد بن علي زين العابدين منسوب است، وي كسي بود كه نظريهء شيعي خاصي در سياست و حكومت داشت كه در راه آن جهاد كرد و در راه آن كشته شد.

تأسيس و افراد برازنده:

-زيديه منسوب به زيد بن علي زين العابدين بن الحسين بن علي رضي الله عنه ( 80-122هـ ) ميباشد، وي كسي بود كه يك انقلاب شيعي را بر ضد اموي ها، در ايام هشام بن عبد الملك رهبري نمود، او را مردم كوفه بر اين قيام بر انگيختند، ولي وقتي كه دانستند وي از شيخين [يعني از أبوبكر و عمر] رضي الله عنهما اظهار برائت نمي كند و بر آنان لعنت نمي گويد، بلكه از آنها اظهار رضايت ميكند، فورا از وي دور شده  او را ترك كردند، آنگاه مجبور شد كه با لشكر اموي ها در حالي مقابله كند كه جز 500 نفر سوار ديگر كسي همراهش نبود، در اين جنگ تيري به پيشاني اش اصايت نموده به قتل رسيد.

-براي طلب علم در قدم اول و بخاطر طلب حق اهل بيت در امامت در قدم دوم، به طرف بلاد شام و عراق سفر نمود، وي شخص متقي،  پرهيزگار، عالم، دانشمند، مخلص، شجاع، باوقار و مهيب بود، و به قرآن كريم و سنت رسول الله r دسترس داشت.

-علوم را از برادر بزرگش محمد باقر آموخت، كه وي يكي از امامان دوازده گانه، نزد شيعهء اماميه به شمار ميرود.

-با واصل بن عطاء رئيس معتزله يكجا شده با وي علوم را مدارسه و تكرار مينمودند، بنابرآن از افكار وي متأثر شد و بعضي از آن افكار را به افكار فرقهء زيدي انتقال داد.

-نزد وي ابوحنيفه نعمان بن ثابت [رحمه الله] شاگردي نموده از وي علم آموخته است.

-از مؤلفات وي اين كتابها اند: كتاب ( المجموع) در حديث و كتاب  ( المجموع) در فقه، كه آندو به حيث كتاب واحد بنام  ( المجموع الكبير) ميباشد، اين دو كتاب را شاگرد وي ابو خالد عمرو بن خالد واسطى ( و به اعتبار ولاء ) هاشمي، از وي روايت كرده ، وي در ربع سوم قرن دوم هجري وفات  نموده است.

-پسرش يحيى بن زيد نيز با پدر خود  در جنگ ها شركت نموده، ولي وي توانست كه به سوي خراسان فرار نمايد، لكن در آنجا هم از شمشير اموي ها نجات نيافت و سال 125هـ به قتل رسيد.

-بعد از يحيى امر به محمد و ابراهيم سپرده شد.

-محمد در مدينه قيام نموده توسط والي آن عيسى بن ماهان به قتل رسيد.

-و ابراهيم در بصره قيام كرد وبه امر منصور كشته شد.

-احمد بن عيسى بن زيد – نواسهء مؤسس زيديه- در عراق اقامت داشت، از شاگردان امام ابوحنيفه علم آموخت و مذهب خويش را ترقي داده غني ساخت [كمبودي هاي علمي و عقيدوي آنرا پركرد].

-از جملهء  علماء زيديه قاسم بن ابراهيم مرسي بن عبدالله بن الحسين بن علي  بن ابي طالب ( 170-242هـ )به شمار ميرود، براي وي يك طائفه ديگر از زيديه تشكيل گرديده كه بنام ( القاسمية ) شناخته ميشود.

-بعد از وي نواسه اش، الهادي الى الحق  يحيى بن الحسين بن القاسم (245-298هـ ) قرار دارد كه برايش در يمن امامت [امارت] برپا گرديد، و در آنجا با قرامطه جنگ نمود، براي وي نيز فرقه اي از زيدي ها تشكيل شد كه بنام هاديه معروف گرديد و در يمن و حجار و اطراف آن نشر شد.

-از ميان زيديه در بلاد ديلم و جيلان يك امام حسيني ظاهر شد كه وي عبارت است از ابو محمد حسن بن علي  بن حسن بن زيد بن عمر بن الحسين بن علي t (230-304هـ ) كه ملقب به «الناصر الكبير» و مشهور به «الاطروش» بود، اين  امام به آن مناطق هجرت نموده مردم را به سوي اسلام مطابق مذهب زيدي دعوت ميكرد كه به اثر دعوت وي مردم زيادي به دين اسلام مشرف شده از ابتداء زيديه گرديدند.

-و از جملهء آنان است داعي ديگر صاحب طبرستان، الحسن بن  زيد بن محمد بن اسماعيل بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي t، كه به سرپرستي وي  در جنوب بحر خزر سال 250هـ دولت زيديه تشكيل شد.

-از جملهء امامان شان محمد بن ابراهيم بن طباطبا نيز معروف است، كه وي دعوتگران خودرا به سوي حجاز، مصر، يمن و بصره روان كرده بود. و از اشخاص مشهور و بارز شان: مقاتل بن سليمان، محمد بن نصر، ابوالفضل ابن العميد، الصاحب بن عباد، و بعضي اميران بني بويه به شمار ميروند.

-از زيديه سه فرقه جدا شد كه بعضي آنها در شيخين [درابوبكر و عمر رضي الله عنهما] طعن وارد ميكنند، و بعضي شان از نظريهء امامت مفضول روگردانيده اند، كه آن فرقه ها قرار ذيل ميباشند:

1-جارودية:  ياران ابوالجارود زياد بن ابي زياد.

2-سليمانية : ياران سليمان بن جرير.

3-صالحية :  ياران حسن بن صالح بن حي.

4-بترية:     ياران كثير النوي الابتر.

-هر دو فرقهء صالحيه و بتريه در آراء و افكار مشابه و موافق اند.

-اين فرقه ها هيچ كدامش در نزد زيديهء معاصر كه طريق امام زيد بن علي را در ميانه روي و اعتدال پيروي ميكنند، مقام و مكان بارزي ندارند.

افكار و معتقدات :

- امامت را در تمام اولاد  فاطمه رضي الله عنها  جائز ميدانند ، برابر است كه از نسل  امام  حسن باشد و يا از نسل امام حسين رضي الله عنهما .

- امامت نزد آنان منصوصي نيست، و اين شرط نمي باشد كه امام سابق بايد امام  آينده را تعيين نمايد، يعني امامت ميراثي نبوده بلكه به اساس بيعت استوار ميباشد، بنابرآن هركسي از اولاد فاطمه رضي الله عنها كه دروي شروط امامت موجود باشد اهل آن به شمار ميرود0

-نزد ايشان اين جائز نيست كه امام مستور ومخفي باشد، زيرا تعيين وي توسط اهل حل وعقد ميباشد ، وتعيين وي بدين طريق درصورتي ميشود كه خودش خود را ظاهر نموده اظهار بدارد كه وي مستحق امامت است.

-وجود چند امام دراقطار مختلف و در زمان واحد به نزدشان جائز ميباشد0

-زيديه به امامت مفضول با وجود بودن شخص فاضلتر از آن، قائل اند، زيرا به نزد آنان شرط نيست كه امام بايد بهترين همه مردم باشد ، بلكه جائز است مسلمانان امام فاضلي داشته باشند وديگر شخصي هم وجود داشته باشد كه  از امام بهتر وافضل باشد، ولي بشرط آنكه امام دراحكام به وي رجوع كند و مطابق فيصله هاي وي، دراموري كه تعلق به راي دارد، فيصله نمايد 0

-اكثر زيدي ها به خلافت ابوبكر وعمر رضي الله عنهما اقرار دارند ، ومثل ديگر فرقه هاي شيعه آندو را لعنت نمي كنند ، بلكه اظهار رضايت مينمايند ، وبه صحيح بودن خلافت عثمان رضي الله عنه نيز قائل اند گرچه دربعضي امور انتقاد هايى بالايش دارند0

-در مسائلي كه به ذات خداوند تعلق دارد وهمچنان مسائل جبر واختيار به سوي معتزله ميلان دارند، مرتكب گناه كبيره را مثل معتزله در ( منزله بين المنزلتين ) ميدانند، ولي وي را مخلد وجاويدان در آتش نمي گويند، بلكه ميگويند: به اندازه اي ميسوزد كه از گناهان پاك شود بعد از آن به جنت برده ميشود0

    -تصوف را به كلي رد مينمايند.

-در نكاح متعه باشيعه ها مخالف اند و آنرا  بد ميبينند0

-در زكاة خمس وجواز تقيه ، درصورت لزوم ، باشيعه ها موافقت دارند.

-در عبادات و فرائض به شكل كامل با اهل سنت موافق هستند ، مگر اختلافات اندكي كه درمسائل فرعي دارند، مثل :

* در اذان مثل شيعه ( حي علي خير العمل ) ميگويند 0

*  نماز جنازه نزد آنان پنج تكبير است 0

*  در نماز دستهاي خود را آويزان مينمايند 0

*  نماز عيد به شكل جماعت و تنهائي هر دو درست ميشود 0

*  نماز تراويح به صورت جماعت بدعت است 0

*  در عقب فاجر و فاسق نماز نمي گزارند 0

*  فرض هاي وضوء كه نزد اهل سنت چهار است نزد آنان ده ميباشد0

-دروازهء اجتهاد به روي هر كسيكه بخواند اجتهاد نمايد باز ميباشد ، وكسي از اجتهاد عاجز بود تقليد نمايد، وتقليد اهل بيت بهتر از ديگران است0

-درمقابل امام ظالم بايد قيام نمود واطاعت وي لازم نمي باشد 0

-به خلاف اكثر فرقه هاي شيعه ايشان امامان خويش را معصوم از خطاء نمي دانند و دربلند بردن وتقديس ايشان افراط نمي كنند0

-لكن بعضي از كسانيكه منسوب به زيديه اند عصمت را به چهارتن از اهل بيت ثابت مينمايند : به حضرت علي، فاطمه، حسن وحسين رضي الله تعالي عنهم.

-به نزد آنان كسي بنام مهدي منتظر وجود ندارد0

- بانظريهء ( البداء ) مخالف اند ، نظريه اي كه آنرا مختار ثقفي اختراع نموده بود، وي همچون كاهنان پيشگوئي ميكرد و وقتيكه واقعه بر عكس گفته اش ميامد، ميگفت : (قد بدا لربكم تغيير علمه) يعني براي پروردگارتان [اوضاع طوري پيش آمد و] ظاهر شد كه علم خود را تغيير دهد، زيديه به اين عقيده اند كه علم خداوند U ازلي و قديم بوده تغيير پذير نمي باشد و هرچيز در لوح محفوظ نوشته شده است.

-ايمان به قضاء و قدر را واجب دانسته انسان را در طاعت و معصيت خداوند آزاد و مختار ميدانند كه بدين وسيله ميان ارادهء محض و ميان محبت و يا رضا خط فاصل قائل شده اند كه همين عقيده و نظر امامان  اهل بيت ميباشد.

-مصادر استدلال نزد ايشان در قدم اول كتاب الله است، بعد از آن سنت رسول الله r و بعد از آن قياس بوده كه استحسان و مصالح مرسله نيز در قياس داخل ميباشد، پس از اينها نوبت به عقل ميرسد پس آنچه را عقل صحيح ميداند وخوبي اش را در ميابد آنچيز مطلوب و مشروع ميباشد و آنچه را عقل قبيح و زشت بداند آنچيز منهي عنه و ناجايز به شمار ميرود.

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-در تعدادي از مسائل به آنچه قائل اند كه شيعه ها به آن  قائل اند مثل : مستحق بودن اهل بيت به خلافت، ترجيح دادن احاديثي كه از اهل بيت نقل شده بر ديگر احاديت، تقليد اهل بيت و زكات خمس، بناْبر آن  باوجود اعتدال و ميانه روي شان، علايم و شعائر شيعه بودن در مذهب شان واضح و آشكار است.

-زيديه از معتزله متأثر شده اعتزاليت واصل بن عطاء بالاي آنان انعكاس نموده است طوريكه آن تأثير در پاره اي از افكار شان ظاهر و آشكار ميگردد مثل تعظيم و اهميت زياد دادن  به عقل در استدلال، زيرا آنان براي عقل در فهم مسائل اعتقادي و تطبيق احكام شريعت خيلي حصه و حق زيادي قائل اند، همچنان مثل حكم به حسن و قبح اشياء، تجزيه هاي عقلي در جبر و اختيار، و مسألهء مرتكب گناه كبيره و خلود در دوزخ.

-امام أبوحنيفه از زيد علم أخذ نموده همانطور كه نواسهء زيد يعني احمد بن عيسى بن زيد از شاگردان امام ابوحنيفه در عراق علم اخذ نموده است، اين دو مذهب يعني حنفي سني و زيديهء شيعي، اولا در عراق و بعدا در بلاد ماوراء النهر باهم همزيستي نموده اند و اين سبب شده  تا در ميان شان تأثير دهي و تأثير پذيري متقابل وجود داشته باشد.

انتشار و جاهاي نفوذ:

1-سال 250هـ دولت زيديه اي در ديلم و طبرستان برپا گرديد كه آنرا حسن بن زيد تأسيس نموده بود.

2-در قرن سوم هجري دولت دومي را الهادي إلى الحق، براي زيديها، در يمن برپاكرد.

3-زيديه از طرف شرق در سواحل بلاد خزر، بلاد ديلم، طبرستان  و جيلان منتشر گرديد و غربا به حجاز و مصر امتداد يافت، ولي مركزش يمن  بود كه تا حال دو سوم [63%] نفوسش را آنان تشكيل ميدهند.

 مراجــع:

1-الامام زيد                         محمد ابوزهره- دارالفكر العربي-قاهره.                                         

2-تاريخ المذاهب الاسلامية           محمد ابوزهره- دارالفكر العربي- قاهره.

3-تاريخ الفرق الزيديه                د. فضيله عبدالامير الشامي- مطبعة الآداب -

                                       نجف- عراق-1394هـ/  1974م.

4-اسلام بلا مذاهب                  د. مصطفى الشكعه- الدار المصرية للطباعة و

                                        النشر- بيروت.

5-الفرق بين الفرق                   عبد القادر بن طاهر البغدادي.

6-الفصل  في الاهواء                  ابن حزم .

   و الملل و النحل

7-الملل و النحل                       محمد بن عبد الكريم شهرستاني.

8-تلخيص الشافي                     ابوجعفر محمد بن حسن طوسي.

9-الكامل في التاريخ                  عزالدين ابوالحسن ملقب به ابن الأثير.

 


حزب السلامة الوطني

(تركيه)

تعريف:

حزب سلامة يك حزب اسلامي تركي است كه در راه اعاده و بازگردانيدن پايه هاي زندگي و تجديد آن بر اساس اصول اسلام كار و فعاليت مينمايد، و طريق سياسي را به حيث وسيله براي  جاري ساختن افكار خويش در ميان مردم، اختيار نموده است، اين در حالي است كه تمام طاقت و توان خويش را در راه مقابله با مفكورهء علمانيكه بالاي تركيه، بعد از زوال خلافت عثماني سيطره نموده است، بكار مي اندازد.

تأسيس و افراد برازنده :

-مؤسس حزب نجم الدين اربكان: سال 1926م در شهر سينوب بر جوار بحر سياه تولد شده، نسبش به يك خاندان بزرگي باز ميگردد، سال 1948م از دانشكدهء هندسه در استانبول فارغ گرديد، بعدا به آلمان رفت و در آنجا سال 1953م  از دانشگاه آخن، در علم  ( المحركات و الترمودينا ميك) دكتوراه خود را گرفت.

-طي مراحل مختلف درسي بلاي تمام همسال هاي خويش تفوق و برتري داشت.

-ملف و ياد داشت دانشگاه تكنيكيهء آلمان در بارهء وي ميگويد: ( وي در دوران پژوهش و تحقيق خويش دو چيز را زياد انجام ميداد: نماز و كارهاي مشروع ).

-در چندين چوكي، در دانشگاه عالي شهرخود، ايفاء وظيفه نموده بود و چندين بحث علمي مختلف را كه در اطراف محركات و آلات ميچرخيد  به نشر رسانيده بود.

-اولين تحول سياسي اش سال 1968م بود، وقتيكه به حيث عضو در مجلس اتحاد اطاقهاي تجارت و صناعت تركيه تعيين گرديد.

-در انتخابات  1969م اربكان خود را مستقلا از قونيه كانديد نموده و به همكاري ده هزار جوان كه از مراكز و معاهد اسلامي فارغ شده بودند، اكثر آراء را بدست آورد.

-نجم الدين در قدم اول چندين بار با شخصيات بارز مسلمان مشوره نمود و بعد از آن با مجموعه اي از دوستانش به تاريخ 26ينابر 1971م ( حزب النظام الوطني) را تشكيل داد، رمز و نشان آن: قبضهء دست بالا شده به جانب هواء،  كه انگشت شهادت  آن طرف مقدم باز است، تعيين گرديد.

-در ابريل 1971م تهمت هايى بر وي ساخته  شد و به محكمه كشانيده شد  و محكمه حكم به الغاء حزب وي، كه هنوز زياده از (16) ماه از تأسيس آن نگذشته بود، صادر كرد، دارائي هاي حزب مصادره گرديد، و افرادش را از فعاليت در چوكات هر حزب سياسي ديگر، و از تأسيس حزب جديد منع نمود، همچنان براي شان اجازه نبودكه خود را كانديد  نمايند و لو كه مستقل هم باشند.

-از اوائل 1971م شدت و اضطراب در تركيه رو به ازدياد نمود، و حكومت متيقن گرديد كه بازگشت  اسلام گرايان به صحنه اوضاع را بهتر ميسازد.

-براي اربكان ممكن نبود كه درخواست اجازه براي تشكيل حزب جديد را نمايد، بنابرآن عوض وي اشخاص آتي درخواست را پيش كردند:

1- عبد الكريم دوغر مدير شركت الآزوت، كه بعدا به حيث وزير تكنولوجي تعيين گرديد.

2- طورهان اكيول  كه وي از رجال اقتصاد به شمار ميرود.

-تأسيس حزب سلامة  عملا به تاريخ  11/10/1972م به اجازهء حكومت، تكميل شد.

-بعد از انتخابات 14/10/1973م حزب سلامة با حزب الشعب ائتلاف نموده كابيه را تشكيل دادند و اربكان به حيث نائب رئيس الوزراء تعيين گرديد، و نيز حزب، هفت وزارت را به خود كسب نمود، كه عبارت اند از : وزارت دولت، وزارت داخله، عدليه، تجارت و گمركات، زراعت، بوديجه، و صنايع.

-بعد از نو و نيم ماه اين كابينه از بين رفت و سقوط نمود.

-به تاريخ 1/8/1977م حزب سلامة با حزب حركت و حزب عدالت يكجا شده كابينهء ائتلافي جديدي تشكيل دادند.

-در 5/12/1978م  رئيس دادگاه عالي تركيه خواستار استعفاء اربكان از حزبش گرديد، البته به ادعاي اينكه وي دين را در سياست داخل نموده است، و اين كاريست كه مخالف اصول اتاترك علماني ميباشد.

-در 12/9/1980م جنرال كنعان ايفرين انقلابي را به راه انداخت كه توسط آن زمام امور به دست نظاميان افتاد.

- نجم الدين با (33) تن از رهبران و اشخاص بارز حزبش گرفتار شد و روز 24/4/1981م روز محاكمهء نظامي شان تعيين گرديد.

- در ماه هاي اول سال 1985م اربكان از حبس بيرون كرده شد، و تا آخر همان سال تحت اقامت جبري [ نظر بند] قرار داشت، در ابتداء سال 1986م براي اداء عمره به مكهء مكرمه رفت و از همان سال فعاليت خود را در چوكات حزب جديدش كه بنام حزب رفاه بود، شروع كرد.

-ازجملهء افراد و شخصيات بزرگ حزب، حسن اقصاي به شمار ميرود، وي به حيث وزير امور ديني ايفاء وظيفه نموده است.

افكار و معتقدات :

-بين افكار حزب نظام وطني و افكار حزب سلامة هيچگونه تغييري ديده نمي شود، زيرا تغيير نام فقط بخاطر يك امر ظاهري و صوري بود و بس.

-اهداف حزب سلامة به پنچ اصل و مبدأ تمركز دارد:

1-سلامتي و امنيت در داخل.

2-يكجا شدن مردم با دولت .

3-تركيهء بزرگ سر از نو [ اعاده به سوي تركيه بزرگ ].

4-نهضت أخلاقي.

5-نهضت مادي.

-در 26/4/1980م اربكان در پرلمان تركيه بيانيه اي ايراد فرموده وبسوي نقاط ذيل دعوت نمود:

1-سازمان اتحاد كشور هاي إسلامي .

2-بازار مشترك إسلامي.

3-إيجاد واحد پولي إسلامي (الدينار الإسلامي).

4-إيجاد قواي عسكري [ مشترك إسلامي] كه أز جهان إسلام دفاع كند.

5-إيجاد مؤسسات ثقافتي وفرهنگي كه با فكر وثقافت واحدي،بر أصول وأساسات إسلامي أستوار باشد.

-از جملهء افكار و آراء حزب :

1-باز گردانيدن مؤسسات بزرگ ومهم به دست صاحبان أصلي آن.

2-كار در راه سوق دادن مردم به سوي فطرتي كه خداوند انسان را به طبق همان فطرت آفريده است.

3-حكومت بايد در صدد رضاي خداوند U وخدمت براي مردم باشد.

4-اصلاحات در منهج تعليمي تا طوري درست شود كه بسوي أخلاق نيك سوق دهد.

5-إيجاد كارخانه ها در أناضول ( آسياي صغير )، تا جوانان در بدل آن كه بخاطر كار به أروپا بروند ودر آنجا دين و اخلاق خويش را از دست دهند، در همين كارخانه ها مشغول كار شوند.

6-ضرورت مقاطعه با بازار مشترك اروپا.

7-اصلاح دستگاه راديو و تلويزيون ، تا در راه خدمت ملت وتر قي ثقافت آن كار كند.

-در دوراني كه حزب در حكومت شريك بود اين شعار را بر افراشت كه «براي هر ولايت يك كارخانه »اين شعار را مورد عمل واجرا نيز قرار داده بود، ولي براي حزب وقت داده نشد تا آنچه را شروع كرده بود تكميل نمايد.

-كار در راه بيدارسازي احساسات ديني در تركيه ،به طرق ذيل:

1-باز نمودن مدارس زياد ومتعدد براي إمامان وخطيبان.

2-تدريس مضمون ( اخلاق ) در مدارس،  به حيث مضمون ضروري و اجباري.

3-اجازه دادن سفر از راه خشكه براي تركي ها بخاطر حج.

4- عفو سياسي، عفوي كه شامل اسلام گرايان باشد.

5-دعوت به سوي از بين بردن سود ( ربا) با تمام اشكالش.

6-دعوت به سوي اعادهء رسم الخط عربي و دور كردن رسم الخط لاتيني.

7-بناء مساجد در شهرها و قريه ها و تشكيل يك ادارهء قوي براي اوقاف اسلامي.

-كمك كردن و جانبداري در قضيهء فلسطين و شمردن آن به حيث يك قضيهء اسلامي، و اين مفكوره در امور آتي به ظهور رسيد:

1-ايستادگي در مقابل ميل به سوي اسرائيل در حكومت تركيه.

2-در خواست قطع روابط تركيه با اسرائيل بعد از اعلان اين مطلب كه اسرائيل  پايتختش را به قدس انتقال ميدهد .

3-كاميابي در درخواست شان  مبني بر راي عدم اعتماد در مقابل وزير خارجه تركيه خيرالدين اركمان و سبكدوش كردن وزير مذكور از مقامش بناء بر دوستي شديدش با غرب و اسرائيل.

4-مجلس اسلامي قونيه كه روز 6/9/1980م صدهزار مسلمان از آنجا در حالي خارج ميشدند كه شعار هاي اسلامي را تكرار نموده خواستار پاكسازي بيت المقدس از يهود، و باز كردن دروازهء جهاد بخاطر آزادي آن، ميشدند.

5-باز نمودن دفتري براي تنظيم فلسطيني « التحرير» در تركيه.

6-تأييد و تقويهء نظريات و موقف هاي مهمي كه سلطان عبد الحميد در قضيهء فلسطين در آن مواقف قرار داشت .

-رشد دادن احساس عزت و شرف در مسلمان بودن.

-تأكيد بر اين كه ( راست، چپ و وسط) همهء آنها طرق مختلف براي كار علماني واحد بوده بر ضد اسلام به قدم واحد ايستاده مي شوند، و نيز تأكيد بر اين فكر كه بدي و خطر حزب عدالت كمتر از حزب الشعب، در موقف دوشمنانهء شان با اسلام، نيست.

-اربكان باري چنين گفت: « آنان مارا به مرتجع بودن و عقب گرائي متهم ميكنند ولي آنگاه خجالت و شرمسار خواهند شد كه بدانند: نمايندگان حزب سلامت در پارلمان كه پنجاه نماينده است، 95% مثقفين و روشنفكران مجلس را تشكيل ميدهند.

-حزب سلامت در مقابل ماسونيه به پاخاست و خواستار تجديد نظر در محافل آنان گرديد، و در راه كشف حقيقت ايشان، كه موقف دشمنانه بادين و وطن دارند، كار و فعاليت مينمايد.

-در همان دوري كه حزب در حكومت شريك بود قوه هاي تركيه در قبرص مداخله نموده پيروزي نظامي قويى به دست آورد.

-حزب به سوي تغيير قانون اساسي تركيه كه كمال وضع كرده بود دعوت نمود.

-در يناير 1975م حزب از پارلمان خواست كه دستوري صادر نمايد كه طبق آن به بني عثمان اجازهء بازگشت به وطن شان داده شود، آنان بعد از به قدرت رسيدن اتاترك و صدور فرمان 3/3/1924م از وطن شان اخراج گرديده بودند.

-در تركيه دو صحيفه وجود دارد كه نظريات و افكار حزب را به نشر ميرسانند و آندو عبارت اند از: ( مللي جازيت) و (يني دور).

-انتقادي كه بالاي حزب ميشود اينست كه حزب مصارفي را كه بايد در تربيه و كارهاي تنويري مصرف كند در  جمع نمودن و زياد ساختن افراد مصرف ميكند.

ريشه هاي فكري اعتقادي :

-افكار و معتقدات شان در جوهر خود اسلامي بوده مأخوذ از كتاب الله و سنت رسول الله r ميباشد، و در تأكيد مفاهيم ديني بر طريقهء اهل سنت وجماعت روان هستند.

-حزب سلامت از مفكورهء ديني فراموش شده اي كه جماعت نور آنرا در تركيه درست كرده بود و در راه استحكام و حفظ آن كار كرده بود،  نيز استفاده نموده است، اگرچه طرفداران جماعت نور همه اش در اين حزب جديد جذب نشدند.

-حزب سلامت درحقيقت ادامهء همان حزب نظام وطني بوده وحزب فعلي رفاه ادامهء آندو حزب بشمار ميرود.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-سرزمين تركيه جاي گسترش اين حزب اسلامي ميباشد، حزبي كه بخاطر بيدار ساختن روحيه اسلامي، وحفظ ثقافت و فرهنگ اسلامي در تركيه كار و فعاليت مينمايد، البته اين كار و فعاليت بعد از آنست كه نزديك بود شعله و نور آن، به سبب غربگرائي و علمانيت، بكلي خاموش شود.

-بر أثر توجه حزب سلامت مدارس اسلامي رو به افزايش نهاده به 2800 مدرسه براي حفظ قرآن كريم بالغ ميگردد، مدارس ائمه  وخطباء به 172 مدرسه رسيده است، چهار معهد عالي افتتاح گرديده كه در آنها 24 هزار شاگرد درس ميخوانند، علاوه بر آن (5000) استاد، مضمون اخلاق را، كه آن در تركيه حقيقتا همانا مضمون دين است، تدريس مينمايند.

مراجــع:

1- العلمانية و آثارها على        عبد الكريم مشهداني- منشورات المكتبة ا لدوليه بالرياض

     الاوضاع الاسلامية في        -مكتبة الخافقين بدمشق -ط1- 1403هـ  /1983م

     تركيه

2- الموسوعة الاسلامية            فتحي يكن- دار البشير- عمان-ط1- 1403هـ/

    (دو جلد)                        1983م.

3-الحركة الاسلامية الحديثة       مصطفى محمد- آلمان غرب- ط1-  1404هـ/1984م.

    في تركيا                           

4-مجلة الشهاب البيروتيه          شمارهء پنچم- سال نهم- 1974م            

5-مجلة الشهاب البيروتيه          شمارهء ششم- سال نهم –1975م.

6-مجلة المجتمع الكويتيه            شمارهء 296- سال هفتم- ابريل  1976م.                                         

7-صحيفة الميثاق المغربيه         شمارهء 291- ربيع الثاني- 1399م.

8-مجلة القبس الكويتيه            12 ابريل 1977م- به نقل از صحيفهء انجلس تايمز.

 

 

دعوت سلفية و يا دعوت

شيخ محمد بن عبد الوهاب

تعريف:

دعوت سلفيه پيشتاز و قدوهء حركات اصلاحي ميباشد، حركاتي كه در دوران  تخلف وجمود فكري درعالم اسلامي، قدم به ظهور نهاده اند، به سوي بازگشت عقيدهء اسلامي به طرف منابع و اصول صاف آن دعوت نموده تأكيد بر پاك ساختن مفهوم توحيد از انواع و اقسام شركي كه به آن خلط شده است، مينمايد، بعضي كسان بالاي اين دعوت نام « وهابي» را اطلاق ميكنند، كه اشاره به سوي نسبت آن به سوي مؤسسش محمد بن عبد الوهاب، ميباشد.

تأسيس و افراد برازنده:

-محمد بن عبد الوهاب مشرفي، تميمي نجدي ( 1115-1206هـ) (1703-1791م) .

-در قريهء عيينه نزديك به رياض تولد شده، علوم ابتدائي خودرا نزد پدرش فرا گرفت، وقتي سنش به بيست رسيد قرآن كريم را حفظ نموده چيزي از فقه حنبلي و از تفسير و حديث خوانده بود.

-به خاطر حج به مكه رفت و از آنجا براي آموختن علوم شرعي به مدينه منوره سفر نموده در آنجا با شيخ خود محمد حيات سندي،  (ت 1165هـ) صاحب حاشيه بر صحيح بخاري، ملاقات كرد و از وي خيلي متأثر گرديد [يعني درس و علوم شيخ بر وي تأثير زيادي انداخت].

-دو باره به قريهء عيينه بازگشت نموده سال ( 1136/1724م) به طرف عراق سفر نمود تا از بصره، بغداد و موصل ديدار نمايد، در هر يكي از اين شهرها با مشائخ و علماء ملاقات نموده از آنها علم مياموخت.

-بصره را جبرا به قصد احساء ترك گفت و از آنجا به سوي حريملاء رفت زيرا   پدرش به آنجا انتقال نموده به حيث قاضي كار ميكرد، و در همين منطقه سال                                   ( 1143هـ/1730م)  شروع به دعوت علني به سوي توحيد نمود، ولي ديري   نگذشت كه تعدادي از مردم آنجا پلان قتلش را طرح نمودند و شيخ به همين سبب آنجارا ترك گفت.

-به طرف عيينه رفته دعوت خودرا به امير آنجا ( عثمان بن معمر) عرضه نمود، امير [دعوتش را پذيرفته] با وي در ويران كردن قبرها و قبه ها و در سنگسار كردن زني كه زنا كرده بود و به آن اعتراف نموده بود، كمك كرد.

-امير احساء عريعر بن دجين مكتوبي به سوي امير عيينه فرستاد و به وي فرمان داد كه شيخ را از دعوت منع نمايد، بنابر آن بخاطري كه امير عيينه زير فشار قرار نگيرد شيخ آن قريه را ترك نمود.

-سال 1158هـ به طرف درعيه مقر امارت آل سعود حركت نموده به نزد محمد بن سويلم عريني به حيث مهمان اقامت نمود و در آنجا شاگرداني به اطرافش جمع شدند و شيخ را عزت و اكرام نمودند.

-امير محمد بن سعود كه از ( 1139-1179هـ) حكومت نمود، از آمدن شيخ اطلاع حاصل نموده به نزد شيخ آمدو از وي اظهار قدرداني كرد و بر حمايت و تأييدش تعهد سپرد و در ميان آندو گفتگوي آتي صورت پذيرفت كه آنرا به خاطر اهميت تاريخي اش ذكر مينماييم:

امير: بشارت باد برايت به بلادي كه بهتر از بلاد تو است و همچنان بشارت باد برايت به عزت و قوت.

شيخ: من ترا نيز بشارت ميدهم به عزت و وقار و به كلمهء  لا إله إلا الله، كسيكه به آن تمسك جست، و مطابق آن عمل نموده كمكش كرد توسط آن شهرها و انسانها را متصرف ميشود، و آن كلمهء توحيد است، كلمه ايست كه پيامبران عليهم السلام به سوي آن دعوت كرده اند،  و زمين را بندگان مسلمان خداوند به ميراث ميبرند.

بعد از آن امير بالاي شيخ دو شرط گذاشت :

1-از نزد آنان كوچ نكند و ايشان را تبديل به ديگران نكند [يعني از نزد آنان به نزد ديگران نرود].

2-شيخ از گرفتن آنچه امير عادت دارد كه در وقت ميوه از مردم درعيه ميگرد، منع نكند.

-در بارهء شرط اول شيخ گفت: دستت را دراز كن نا با تو بيعت كنم … «الدم بالدم و الهدم بالهدم» [ضرب المثلي دست كه در وقت اظهار موافقت كامل و ايستادگي بر تعهد تا آخر، گفته  ميشود].

-در بارهء شرط دوم شيخ چنين گفت : اميد است كه خداوند براي تو فتوحاتي نصيب كند و در عوض آنچه ميگيري غنيمت هائي نصيب نمايد كه  بهتر از آن باشد.

-شيخ معتقد بود كه در پهلوي حق، بايد قوتي وجود داشته باشد كه از آن حمايت نمايد، زيرا خداوند آنقدر كه توسط سلطان امور را پيش ميبرد توسط قرآن نمي برد.

-امير و شيخ به نشر دعوت خويش در نجد ادامه ميدادند، وقتي امير وفات نمود پسرش عبد العزيز بن محمد (1111-1218هـ) جانشين پدر گرديده به  پيشبرد دعود با شيخ ادامه دادند، تا آنكه شيخ در درعيه وفات نموده همانجا دفن گرديد.

-از جملهء مددگاران، شاگردان، اولاد و نواسه هاي شيخ كه هر كدام شان شخصيات مهم دعوت گرديدند:

-سعود بن عبد العزيز بن محمد بن سعود ، كه با شيخ ملاقات داشت و پيش وي درس خوانده و از وي علم آموخته است.

-حسين بن محمد بن عبد الوهاب، قاضي قريهء درعيه.

-علي بن محمد بن عبد الوهاب، عالم بزرگ، و پرهيزگار، كه از خداوند عزوجل شديدا خائف بود، منصب قضاء برايش عرضه كرده شد ولي قبول نكرد.

-عبد الله بن محمد بن عبد الوهاب ( 1165-1242هـ) در دوران سعود بن عبد العزيز بن محمد بن سعود به حيث قاضي درعيه ايفاء وظيفهء نمود، فهم و معرفت دقيقي داشت، در مصر وفات كرد.

-ابراهيم بن محمد بن عبد الوهاب : عالم، فاضل و مدقق بود.

-عبد الرحمن بن خميس، امام قصر آل سعود در درعيه و قاضي زمان عبدالعزيز  و سعود پسرش.

-حسين بن غنام صاحب كتاب ( روضة الأفكار)  وي خيلي عالم پرمعلومات بود.

-شيخ عبد اللطيف بن عبد الرحمن بن حسن بن محمد بن عبدالوهاب صاحب كتاب ( تأسيس التقديس في الرد علي داود بن جرجيس) و كتاب ( مصباح الظلام في الرد علي شيخ الامام).

-سليمان بن عبدالله بن محمد بن عبد الوهاب ( 1200- 1233هـ) شخص ذكي و شجاعي بود كه وي را ابراهيم باشا بعد از سقوط درعيه به قتل رسانيد، كتاب (تيسير العزيز الحميد في شرح كتاب التوحيد) را همين شخص نوشته است.

-عبد الرحمن بن حسن بن محمد بن عبدالوهاب ( 1193-1285هـ) وي شخص عالم و با وجاهتي بود، نزد جد خود شاگردي نموده از وي أخذ علم نموده است، وظيفهء قضاء و تدريس را ايفاء مينمود، كتاب (الرد النفيس علي شبهات داود بن جرجيس) را وي نوشته است.

-شيخ محمد بن ابراهيم از نواسه هاي شيخ، در دوران ملك فيصل- رحمه الله تعالى – به حيث مفتي ايفاء وظيفهء مينمود، وي در علم، متانت شخصيت، استقامت در امور ديني و دنيوي، معروف بود.

-و از جملهء شخصيات بارزشان جناب شيخ عبد العزيز بن باز، رئيس عمومي فعلي ادارات بحوث علمي، افتاء، دعوت و ارشاد، درمملكت عربستان سعودي، به شمار ميرود.

افكار ومعتقدات:

-شيخ مؤسس در مباحث خود، حنبلي المذهب بود، ولي در فتاواي خود جائيكه دليل آنچه مخالف مذهب است ترجيح ميداشت، در آنصورت به مذهب التزام نمي كرد [ بلكه مطابق همان دليل راحج وقوي فتواي خود را صادر ميكرد]، بنابر آن دعوت سلفي چنين مشهور شده كه در اصولش  بي مذهب ودر فروع حنبلي ميباشد.

-دعوت به سوي باز كردن دروازهء اجتهاد نمود، در حاليكه بعد از سقوط بغداد در سال 656هـ  بسته شده بود.

-تأكيد در رجوع نمودن به سوي كتاب الله وسنت رسول الله r نمود، و به اين نكته نيز تاكيد كرد كه هر امري از امور عقيده تا وقتيكه مستند به سوي دليل مستقيم و روشن از كتاب الله و يا سنت نبوي نباشد بايد پذيرفته نشود.

-در فهم دليل و استناد به آن بر طريقهء اهل سنت و جماعت روان است.

-دعوت به سوي پاك نمودن مفهوم توحيد نموده از مسلمانان ميخواهد كه به همان توحيدي رجوع كنند كه مسلمانان صدر اول اسلام بودند.

-توحيد اسماء و صفات : كه آن عبارت است از ثابت ساختن اسماء و صفاتي كه خداوند به خود ثابت كرده و يا پيامبرش به وي ثابت نموده است، البته بدون تمثيل، تكييف و تأويل.

-تركيز و توجه به مفهوم توحيد عبوديت ( أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت) «سورهء النحل: 116» يعني خدا را عبادت كنيد و از طاغوت اجتناب ورزيد.

-احياء و زنده ساختن فريضهء جهاد، شيخ نمونه و الگوي يك شخص مجاهد بود كه براي فتح بلاد ميرفت، و دعوت خويش را به نشر رسانيده مظاهر و علامات شرك را كه مردم به آن گرفتار شده بودند، از بين ميبرد.

-از بين بردن بدعات و خرافاتي كه در آنوقت به سبب جهل و جمود مردم، انتشار يافته بود، از قبيل:

* زيارت قبري كه گمان ميكردند وي ضرار بن الأزور صحابي است، و از وي قضاء حاجات خويش  را ميخواستند .

* زيارت قبري كه ميگفتند :  وي زيد بن الخطاب رضي الله عنه است.

* رفت و آمد پيش درختي كه ميگفتند: آن درخت ابودجانه است، و نيز درخت ديگري كه بنام « الطرفيه» ياد ميشد.

* زيارت غاري كه بنام غار بنت الامير « غار دختر پادشاه » ياد مي شد.

-تقسيم توسل به دو نوع:

* توسل مرغوب وجائز كه آن عبارت است از توسل جستن توسط اسماء الله الحسنى

* توسل بدعي و منهي عنه و آن عبارت است از توسل جستن توسط ذوات فاضله مثل «به جاه رسول، به حرمت شيخ فلاني…».

-منع از آباد كردن قبر ها، لباس انداختن بر آنها وديگر بدعت هاي مشابه به آن.

-مقابله با خرافات طرق صوفيه و با آنچه در دين داخل كرده اند كه قبلا آنها در دين وجود نداشت.

-تحريم قول در بارهءخدا [ودر بارهءدين خدا] بدون علم، ( وأن تقولوا علي الله مالا تعلمون) «أعراف : 33» يعني: اين نيز بر شما حرام است كه بالاي خداوند آنچه را  إفتراء كنيد و بگوئيد كه نميدنيد.

-هر چيزي كه شارع از آن سكوت نموده ودر باره اش چيزي نگفته آن چيز عفو بوده براي هيچ كس جائز نيست كه آنرا حرام، يا واجب، يامستحب، ويا مكروه بسازد،(ياأيها الذين آمنوا لا تسألوا عن أشياء إن تبد لكم تسؤكم) « المائده: 101 » يعني : اي كساني كه ايمان آورديد از اشيائي پرسان نكنيد كه اگر آشكاركرده شود براي شما غمگين ميشويد.

-ترك كردن دليل روشن واستدلال به لفظ متشابه طريقهء اهل زيغ ، مثل رافضه و خوارج ميباشد، (فأماالذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ماتشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأويله ) (آل عمران : 7). يعني:كسانيكه در دلهاي شان كجي وجود دارد بخاطر طلب فتنه متشابهاتش را جستجو ميكنند تا تأويل آنرا بدانند0

-پيامبر r گفته است كه حلال روشن وواضح بوده حرام نيز روشن ومعلوم است، درميان ايندو امور مشتبه وجود دارد، پس كسيكه اين قاعده را توجه نكند وبخواهد كه درهر مسأله كلام روشني ايراد كند ومسأله را واضح سازد آن شخص خودش هم گمراه ميشود و ديگران را هم گمراه ميسازد 0

-شيخ انواع و مراتب شرك را چنين توضيح داده است :

1-شرك اكبر: كه عبارت است از شرك عبادت شرك قصد، شرك طاعت، وشرك

محبت0

2-شرك اصغر : كه عبارت است از رياء وخودنمائي، پيامبر r درحديثي كه حاكم روايت نموده است چنين فرموده : ( اليسير من الرياء شرك) يعني اندكترين رياء شرك است0

3-شرك خفي : گاهي بندهء مؤمن درحالي به آن گرفتار ميشود كه خودش نمي داند، چنانكه پيامبر r فرموده است : (الشرك في هذه الأمة أخفي من دبيت النملة السوداء علي صفاة سوداء في ظلمة الليل ) يعني : شرك در اين امت خفي تر از رفتار مورچهء سياه بالاي سنگ سياه ، در تاريكي شب است0

-اين دعوت در راه بيدار سازي فكر امت اسلامي، بعد از آنكه بالايش پرده اي از بازنشسته گي، خمود، وتقليد كوركورانه كش شده بود، كار وفعاليت نمود0

-توجه به تعليم عامه وبا فرهنگ ساختن شان، بازساختن گوشهاي دانشمندان ومتوجه ساختن شان به سوي جستجوي دليل ، وتشويق آنها به جستجو در مراجع وكتب بزرگ قبل ازقبول كردن هر مفكوره أي كه باشد وقبل از تطبيق آن0

-شيخ مصنفات زيادي دارد كه بهترين آنها كتب ذيل ميباشد:(كتاب التوحيد فيما يجب من حق الله علي العبيد ) و (كتاب الإيمان ) و( كشف الشبهات) و ( آداب المشي الي الصلاة ) و( مسائل الجاهليه ) و تعداد ديگري از مختصرات ورساله هائي كه پيرامون امور فقهيه واصوليه ميچرخد واكثر آنها نيز دربارهء توحيد است.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-شيخ دردعوت خويش سه شخص را قدوهء خويش قرار داده به طريقهء آنان به پيش رفته است :

1-امام احمد بن حنبل ( 164-241هـ )0

2- ابن تيميه(661-728هـ)0

3-محمد بن القيم الجوزيه ( 691-751هـ).

-درحقيقت دعوت شيخ نشر افكار اشخاص مذكور و بيان اهداف شان ، درصحنه عمل بوده است0

انتشار و جاهاي نفوذ :

- عقيدهء سلفي همراه حكومت سعودي دربلاد نجد به نشر رسيد، و سال 1187هـ به رياض رسيد همانطور كه درتمام اطراف جزيره عرب انتشار يافت وسال 1219هـ همراه با حكومت سعودي به مكهء مكرمه ومدينهء منوره داخل شد و اهل مدينه سال 1220هـ بيعت نمودند0

-همراه با وفدهاي حجاج اين دعوت به خارج جزيرهء عرب منتقل گرديد.

-اين دعوت روشي و آثاري برحركات اصلاحي كه درجهان اسلام بعد از وي ظهور نمود، نيز بجا گذاشت، مثل: مهديه، سنوسيه، مدرسهء افغاني و محمد عبده در مصر، و

حركات ديگر درقارهء هند

مراجــع :

1- عنوان المجد في تاريخ نجد            تأليف الشيخ عثمان بن عبدالله بن بشر

                                          الحنبلي- طبعة وزارة المعارف بالمملكة العربية

                                          السعودية.

2- روضة الأفكار                       الشيخ حسين بن غنام- تحقيق الدكتور  ناصر

                                          الدين الأسد- مطبعة المدني- مصر.

3-آثار الشيخ محمد بن                  تأليف د. أحمد محمد الضبيب- المطابع الأهلية

   عبدالوهاب.                           للاوفست- الرياض – 1397هـ.

4-الإمام محمد بن عبدالوهاب            عبد الحليم الجندي- دار المعارف- مصر.

   انتصار المذهب السلفي

5-محمد بن عبد الوهاب                  أحمد عبدالغفور عطار- طبعة-1397هـ.

6-الوهابية ( حركة الفكر و            عبدالرحمن سليمان الرويشد-ط1- دار العلوم

   الدولة الإسلامية)                       للطباعة - القاهرة- 1397هـ 1977م.

7- بحوث أسبوع الشيخ                  مركز البحوث بجامعة الامام محمد بن سعود

محمد بن عبدالوهاب.                       الإسلامية- الرياض-1403هـ 1983م.                                 

8-مؤلفات الشيخ الإمام                   مطبوعات جامعة الامام محمد بن سعود

    محمد بن عبدالوهاب.                   الاسلاميةبالرياض.

 9-مجموعة الرسائل                        طبعة مطبة المنار.

     و المسائل النجدية.

10-كتاب لمع الشهاب                     تحقيق و تعليق  الشيخ عبدالرحمن بن

     في سيرة محمد بن عبدالوهاب.         عبداللطيف آل الشيخ- مطبوعات دارة

                                             الملك عبدالعزيز.

11-انتشار دعوة الشيخ                    محمد كمال جمعة – ط2-مطبوعات دارة

     محمد بن عبدالعزيز خارج              الملك عبد العزيز- الرياض-1401هـ/

     الجزيرة العربية                         1981م.

12-كيف كان ظهور شيخ الإسلام       لمؤلف مجهول- دراسة و تحقيق و تـعليق

محمد بن عبد الوهاب.                     دكتورعبدالله الصالح العثيمين- مطبوعات

                                            دارة الـملك عبد العزيـز- الريـاض-

                                            1403هـ/1983م.

                                        


سيكيزم

SIKHISM

تعريف :

سيك يك مجموعهء ديني از هندوان است كه در اواخر قرن پانزدهم و اوائل قرن شانزدهم قدم به ظهور نهاده و به سوي دين جديدي دعوت مينمايد ، دينيكه مركب از هر دو دين ، يعني دين اسلام ودين هندو ، بوده وبه اين عنوان شعار ميدهد : ( نه هندو ونه مسلمان ) 0 در دور تاريخ خويش با مسلمانان دشمني شديدي نموده اند همانطور كه با هندوان ، بخاطر بدست آوردن وطن مستقل براي خود شان ، دشمني كرده اند ، ولي با انگليس ها ، در دوران استعمار بريطانيا برهند ، دوستي گرمي داشتند0

تأسيس وافراد برازنده :

-مؤسس اول ( نانك ) نام دارد وبه نام ( غورو ) يعني معلم نيز ياد ميشود ، سال  1469م در قريهء ( ري بوي دي تلفندي ) كه چهل ميل از لاهور فاصله دارد ، تولد گرديده است، ابتدا زندگي اش مطابق دين تقليدي هندوان بود0

-وقتي جوان شد به حيث حسابدار براي يك زعيم افغاني درسلطانپور ايفاء وظيفه نمود، در آنجا همراه يك خانوادهء مسلمان (ماردانا) كه به همين زعيم خدمت ميكرد معرفي گرديد، و در آن وقت شروع به نظم اشعار ديني نموده و طعامخانه اي درست نمود كه در آن مسلمانان و هندوان طعام بخورند0

- علوم را فراگرفت، و در بلاد به سير وسياحت پرداخت، و از مكه و مدينه نيز ديدن نموده و از تمام اطراف عالم كه نزد وي مشهور بود باز ديد كرد0

- ادعا نمود كه وي پروردگاررا ديده و پروردگار وي را به دعوت بشر امر كرده است، بعد از آن، وقتيكه در يكي از جوي هاي آب غسل ميگرد، به مدت سه روز غائب گرديده بعد از آن ظاهر شد و اين شعار را سرداد ( نه هندو ونه مسلمان)0

-از يك طرف اسلام را دوست داشت و از طرف ديگر بر عقايد وافكار هندوي خود كه بر آن از ابتداء تربيه شده بود، خيلي محكم واستوار بود، كه همين امر سبب شد تا در راه نزديك ساختن هر دو دين باهم كارو فعاليت كند، همان بود كه دين جديدي را درقارهء هند ايجاد نمود، بعضي از پژوهشگران به اين باور اند كه وي دراصل مسلمان بود وبعدا اين مذهب جديد خود را اختراع كرد0

- اولين معبد را از براي سيكها دركارتار بور ( درپاكستان فعلي ) تأسيس نمود ، پيش از وفات خود سال 1539م يكي از پيروان خود را بحيث جانشين خود تعيين كرد، وي در قريهء ( ديرهء بابا نانك ) كه از قريه هاي پنجاب هندي مي باشد دفن گرديد، وهميشه بالاي قبرش لباسي كه در آن سورهء فاتحه و بعضي سوره هاي كوتاه قران كريم نوشته شده است، انداخته شده مي باشد0

- بعد از وي ده خليفه ( معلم ) يكي بعد ديگري جانشين وي گرديدند وآخرشان غوبند سنغ (1675-1708 م ) بود، وي ختم سلسله خلفاء (معلمين) را اعلان نمود0

-بعد از وي رهبران شان به نام ( مهراجا ) ياد ميشدند كه از آنجمله است مهراجا رانجيت سنغ، متوفي سال 1839م.    

 افكار ومعتقدات :

 اول : زير بناي فكري :

-دعوت به سوي توحيد نموده، درحرمت عبادت بتها با مسلمانان موافقت دارند0

-بر وحدانيت خالق زنده اي كه نمي ميرد، شكل وصورتي ندارد واز فهم بالاتر است، تأكيد مينمايند، و همچنان تعدادي از نام هاي هندوي ومسلماني را بالاي پروردگار استعمال ميكنند كه از آنجمله است :

( واه غورو) و ( الجاب ) وبهترين آنها نزد نانك ( الخالق الحق ) ميباشد، وماعداي آن وهم وخيال ( مايا ) است0

-تمثيل پروردگار را در صور واشكال منع مينمايند، وهمچنان از عبادت آفتاب، نهرها ودرختانيكه هندوان آنرا عبادت ميكنند، انكار مينمايند، همانطور كه به طهارت وحج به نهر غانج توجه ندارند، بنابرآن به تدريج از دين هندوي خارج شده داراي شخصيت و ديانت مستقل گرديده اند0

- نانك شراب وخوردن گوشت خنزير را مباح گردانيد، و بخاطر موافقت باهندوان گوشت گاو را حرام ساخت0

- اصول دين نزد آنان پنج است (پانچ كهكها) يعني پنج كاف، زيرا اصول پنجگانهء شان، بزبان كورمكيه، به حرف كاف شروع ميشود، اصول خمسهء شان عبارت است از:

1-گذاشتن موي، بدون كوتاه كردن، ازگهواره تاگور، البته بخاطر مانع شدن از دخول بيگانگان در ميان ايشان به قصد جاسوسي، [ يعني اگر كسي بخواهد كه به قصد جاسوسي درميان شان داخل گردد، وي افشاء شودٍ ]0

2-بايد مرد، دستانهء آهنين درهر دو دست خود به نيت تواضع واقتداء به درويشان، نمايد0

3-بايد مرد، زير تنبان خود نيكر( لباسي كه مشابه به لباس شناوران است ) بپوشدكه آن اشاره اي به سوي عفت وپاكدامني ميباشد0

4-بايد مرد شانهء خردي بر سر خود بگذارد تا توسط آن موي خودرا شانه نموده إصلاح نمايد.

5-بايد سيك يك نيزه يا شمشير كوچك با خود به طور مداوم داشته باشد،كه آن إظهار آمادگي وقوت بوده در صورت لزوم از خود دفاع نمايد.

-معتقد اند كه اين  أمور از جانب نانك نيست بلكه آنهارا خليفهء دهم (غوبند سنغ) كه تدخين را نيز بر اتباع خود حرام نموده بود وضع كرده است،   ومقصدش از وضع آنهامتميز بودن شان از تمام مردمان ديگر ميباشد.

-معلمين سيك از معجزات و از قصه هاي خرافي و أفسانوي انكار مينمايند، ولي با وجود آن سيك ها چند معابد خويش را ( غور دوارا )، بناءًَبرآن قصه هاي أفسانوي كه از معجزات واقع شده حكايت ميكند، اعمار كرده اند.

-مرتبه ومنزلهء ديني معلم ( غورو ) بعد از مرحلهء پروردگار ميباشد، همان معلم است كه ( به عقيدهء ايشان )سوي حق وصدق رهنمائي مينمايد، ايشان پروردگاررا توسط اشعار ديني كه معلمين به رشتهء نظم درآورده اند، عبادت ميكنند.

-معتقد اند كه تكرار نمودن اسماء الله ( الناما) انسان را از گناهان پاك نموده، منابع شر وفساد را در نفوس از بين ميبرد، و خواندن اشعار (كيرتا) و تأمل نمودن با رهنمائي معلم ( غورو) همهء اينها انسان را به خداوند متصل ميسازد.

-به اين عقيده اند كه روح هر معلم از وي نقل نموده به معلم ديگر كه در پي آن قرار دارد تعلق گرفته است.

-نزد آنان پيشگوئي هائي قرار دارد بنام ( سا و ساكي) صد قصه كه منسوب به سوي معلم غوبند سنغ بوده پيرامون انقلاب در حكومت موجوده  و آمدن نجات دهنده اي كه ميايد و دين سيك را در تمام اكناف جهان به نشر ميرساند، ميچرخد.

-معتقد به تكرار ولادت و موت انسان (كارما) هستند، طوريكه زندگي آيندهء  انسان در روشنايى زندگي سابقه تقرر ميابد، و نجاتش نيز بر همين مرحله موقوف ميباشد.

-رهنمائي معلم ( غورو) براي رسيدن به مرحلهء ( موكا) ضروري به شمار ميرود.

-عدد پنج را تقديس مينمايند كه آن عدد معنى صوفيانه اي در سرزمين پنجاب دارد، يعني نهرهاي پنجگانه.

-اختلافات ديني را مجلس ديني حل و فصل مينمايد كه در ( امرتيسار) برگذار ميگردد، فيصله هاي اين مجلس از قوت روحي زيادي برخوردار ميباشد.

-نزد آنان طبقه ديني وجود ندارد كه مشابه به طبقهء برا همهء هندوان باشد، زيرا ايشان همانطور كه اختصاص تعاليم ديني را به طبقهء برا همه نپذيرفته اند، به شكل عموم از طبقات هندوان انكار ميورزند.

-خود را به اعتبار نسب تقسيم مينمايند .. كه از جملهء آنان است الجات ( قبائل زراعت پيشه) و غير الجات، و مذاهبي، كه ايشان طبقهء پائين و حقير هستند، ولي حالت ايشان از طبقات حقير نزد هندوان، خيلي بهتر است.

-تنها با يك زن ازدواج ميكنند و بس.

-عيدهاي سيكها همان عيدهاي هندوان  شمال هند است، ولي به اضافه نمودن عيد مولود معلم ( غورو) اول و آخر، و عيد ياد بود از شهادت معلم پنجم و نهم.

دوم: خواص ( باختا):

سيك ها مورد شكنجه و فشار مغول ها قرار گرفتند و آنان دو معلم ايشان را اعدام كردند، شديدترين مغول در مقابل آنان نادرشاه ( 1738-1839م) بود كه بالاي شان تعرض نموده آنهارا مجبور به فرار در كوه ها و دره ها نموده بود.

-غوبند سنغ كه معلم دهم ايشان است، دست به ايجاد تنظيم ( باختا) يعني تنظيم خواص زد، كه مردان اين تنظيم بنام ( اسودا) وزنانش بنام ( لبوات) ياد ميشد.

-جوانان سيك خواهش داشتند كه اهليت آنرا پيدا كنند كه از جملهء رجال و افراد تنظيم خواص بگردند و به تعاليم آن اطلاع يابند.

-تنظيم خواص مجموعه اي از جوانان بود كه مرتبط به يك نظام سلوكي و ديني شديدي بودند، كه بخاطر حق و عدالتي كه به آن عقيده داشتند، مشغول جهاد و نماز بودند، و از مخدرات، مسكرات، و دخانيات پرهيز ميگردند.

-بعد از سال 1761م، هنگام ضعيف شدن مغول آنان بالاي پنجاب حاكم شدند، و سال 1799م لاهور را تصرف نمودند، وسال 1819م حكومت شان تا مناطق باتان امتداد يافت، و در دوران مهراجا را نجيت سنغ (ت 1839) دولت شان تا دروازهء خيبر رسيده بالاي افغانها غلبه حاصل نمودند.

-وقتي  انگليس آمد ميان آنها و ميان سيكها جنگهائي به وقوع پيوست  و سيكهارا مجبور ساخت كه عقب بروند و به نزد نهر سوتلج توقف نمايند، كه همين منطقه به حيث سرحد جنوب شرق دولت سيكها شناخته شد.

-بعدا شكست ها و عقب نشيني هاي زيادي كردند، و بريطاني ها آنان را مجبور ساختند كه تاوان زيادي به ايشان بپردازند، جامو و كشمير را  نيز تسليم نموده در لاهور پايگاهي به بريطانيا قائل شدند كه از آنجا امور باقي مملكت سيكها را اداره كنند.

-بعد از آن، دوستي شان با انگليس خيلي گرم شد، بلكه در اشغال پنجاب با آنان همكاري نمودند.

-سيكها سال ( 1857م) آلهء دست انگليس گرديدند كه توسط آنها حركات ضد خويش را خاموش ميساختند.

-سيكها امتيازات زيادي از انگليس حاصل نمودند كه از آنجمله است دادن زمين هاي زراعتي و رسانيدن آب به آنها توسط كندن نهرها، به همين سبب زندگي مادي شان خيلي خوب شد و از ديگر ساكنين منطقه در اين مورد امتياز داشتند.

- در جنگ جهاني اول زياد تر از 20% لشكر هند بريطاني را سيكها تشكيل ميدادند.

-وقتي ميان آنان و بريطانيا مشكلات ايجاد شد، باحركت گاندي در آزادي خواهي يگجا شدند.

-بعد از سال 1947م بين دو دولت هند و پاكستان تقسيم شدند، كه در أثر مصادماتي كه ميان آنها و مسلمانان واقع شد  دو و نيم مليون آنان مجبور به ترك پاكستان شده به هند رفتند.

-حكومت هند امتيازات سيكها را كه از انگليس به دست آورده بودند لغو نمود، و اين امر باعث شد كه آنان در طلب پنجاب به حيث وطن خويش برآيند.

-در عقب درگيري هاي ادامه دار ميان هندوها و سيكها، اندراگاندي رئيسة الوزراء هند، در ماه يونيو 1984م امر به داخل شدن در معبد طلائي امرتيسار نمود و در آنجا جنگ شديدي ميان طرفين درگرفت و تقريبا 1500 تن از سيكها و 500 تن از لشكر هند به قتل رسيد.

-در 31 اكتوبر 1984م بخاطر انتقام از داخل شدن معبد، سيكها اقدام به كشتن رئيس الوزراء نمودند، وبعد از ترور آن درگيريهائي ميان طرفين صورت گرفت  و به سبب آن چند هزار سيك كشته شد، كه بعضي آن را نزديك به پنج هزار تخمين ميكند.

-سيكها در دوران حكومت خويش در سختگيري، ظلم، ستم، و شدت بالاي مسلمانان معروف بودند، از قبيل منع كردن مسلمانان  از اداء فرائض ديني، اذان و بناء مساجد در قريه هائي كه اكثريت ميداشتند، اينها علاوه بر درگيري هاي مسلحانه اي است كه ميان آنها و مسلمانان واقع ميشد و به سبب آن  تعداد زيادي از مسلمانان بيگناه گشته ميشد.

سوم : كتابهاي شان:

-كتاب (آدي گرانت) اين كتاب مجموعه اي از اشعار ديني است كه آنرا پنج معلم اول تأليف نموده و تقريبا به 6000 شعر ديني بالغ ميگردد، معلم آخر غوبند سنغ 115 شعر ديگر را كه پدرش ( تيغ بهادور) نظم كرده بود، به آن كتاب علاوه كرده است، علاوه برآن اين كتاب مشتمل بر اشعاري است كه آنرا شيوخ خواص (باختا) و بعضي اشخاص صوفيه مسلمان خصوصا ابن الفارض و بعضي شعراء دربار (غورو) به رشتهء نظم درآورده اند، اين كتاب همانا كتاب مقدسي است كه اساس سلطهء روحي به نزد شان شمرده ميشود.

-سابقه ترين مرجع كه در بارهء زندگي نانك وجود دارد پنجاه الى هشتاد سال بعد از وفاتش نوشته شده است، و اكثر دانشمندان سيك تعدادي از قصه هاي آنرا انكار مينمايند.

-كتاب هاي تاريخي سيكي ديگري هم وجود دارد كه به قرن هاي هجدهم و نوزدهم باز ميگردد.

-كتاب (راحت ناما) كه مشتمل بر تقاليد و تعاليم خواص (باختا)ميباشد.

-كتاب مقدس ديگري هم دارند كه به زبان كورمكيه نوشته شده و آنرا بنام (كرانته صاحب) ياد ميكنند.

ريشه هاي فكري واعتقادي:

-حركت آنان در اصل باز ميگردد به ظهور حركت (فيسنافا باختي)، كه اين حركت در ميان هندوها ودر منطقهء تامل توسط رامانوجا (1050-1137م ) قدم به ظهور نهاده و  به طرف شمال رسيد.

-در قرن چهاردهم و پانزدهم، بعد از درگيريها با مسلمانان، اين حركت در صحراء الغانج انتشار يافت.

-از همين جهت ميگويند كه نانك شخص اول در مذهب سيكي خود نبوده بلكه پيش از وي شخص صوفي ديگري بنام كبير ( 1440-1518م) وجود داشته است، اين شخص دين اسلام را هم فرا گرفته و خوانده بود و دين هندورا نيز، و حركت وي حركت يكجا سازي هر دو دين بود، زيرا وي ميخواست از طريق تأمل و توجيهات صوفيان ميان هر دو دين موافقت ويگانگي ايجاد نمايد.

-همين شخص كبير نام در پذيرفتن بسياري از عقائد هندوي تساهل نموده آنرا به دين اسلام يكجا ميكرد، ولي توحيد را به حيث اساس خويش نگه ميداشت، لكن در اين كار خود كامياب نشد و به مجرد مردنش مذهبش نيز ختم گرديد،  و از خود مجموعه اشعاري به زبان پنجابي به جا گذاشت و آن اشعار خلط ساختن هر دو عقيده يعني عقيدهء اسلام و عقيده هندو را نشان ميدهد، كه هر دو عقيده را به طريق صوفيان ربط داده و يكجا ساخته است.

-اساس نظريهء شان در بارهء كائنات از نصوص هندوها مأخوذ است.

-مردگانشان را مثل هندوان  ميسوزانند .

 انتشار و جاهاي نفوذ:

-شهر ( امرتيسار) كه متعلق به پنجاب ميباشد و در وقت تقسيم در قلمرو هند داخل گرديده، شهر مقدس آنها بود و در آنجا اجتماعات بزرگ و مهم خويش را برگذار مينمايند.

-چهار تخت نزد آنان وجود دارد كه از قداست و عظمت برخوردار ميباشند و آنها عبارت اند از: عقل تخت - كه در امرتيسارموقعيت دارد-، اناندبور، بانتا، و باندد.

-بزرگترين معبدشان در امرتيسار وجود دارد كه  آنجا به حج ميروند، آن معبد بنام (دربارصاحب) ياد ميشود، يعني دربار پادشاه و سردار، ديگر معابد شان بنام (كرو داوره) يعني مركز استاد ياد ميشود.

-اكثريت سيكها در پنجاب زندگي مينمايند، زيرا در آنجا 85% آنان جاگزين هستند، وباقي آنان در ولايت هاريانا، دهلي و گوشه و كنار هند متفرق اند، بعضي از آنان در ماليزيا، سنگا پور، شرق افريقا، انجلترا، ايالات متحدهء امريكا، و كندا مستقر شده اند و بعضي ديگر ايشان به خاطر كار به دول عربي خليج رفته اند.

- از 1908م به اين طرف آنان جلسهء سالانه اي دارند كه هر سال برگذار ميگردد وبخاطر ايجاد مدارس وبازكردن بخشهاي تعليمي در دانشگاه ها براي تدريس دين سيك ونشر تاريخ آن،  كار و فعاليت مينمايند0

-يك بخش از سيكها ازمكفورهء عام سيكها جدا شدند وپيروي پسر بزرگ نانك را كردند كه به نام ( ادواسي ) ياد ميشوند، زيرا آنان به سوي تصوف روي آوردند، اما خواص ( باختا ) به ختم نسل غوروي دهم ( غوبند سنغ) باور نداشته معتقد اند كه درميان مردم معلمي زنده وجود دارد وهميشه وجود ميداشته باشد 0

 

 

-آنان اعتقاد راسخ بر ضرور بودن ايجاد يك دولت مستقل براي خود شان دارند، و اين ركني از اركان ايمان شان به شمار ميرود، ازهمين جهت در آخر هر عبادت خود ترانه اي ميخوانند وميگويند:" زود است كه رجال خواص ( باختا ) حكومت را به دست گيرند" همچنان از خوابهاي ديرين شان اينست كه شانديگار پايتخت ايشان باشد0

 تعداد نفوس سيكها، در داخل وخارج هند فعلا 15مليون تخمين ميشود0

مراجــع :

1-مجلة الدعوة غ المصرية          شماره 95- ذو الحجة 1404هـ/سبمبر 1984م

2-الموسوعة البريطانية طبعة 1974م. Vol 1974  Encyclopaedia Britanica 16 –J. 3-  D. Cunningham: History of the Sikhs, 2nd ed. (1953).

4- M. A. Macauliffe: The Sikh Religion, 6 Vol. (1909).

5- SHER SINGH: Philosophy of Sikhism (1944).

6- KHUSHWANT SINGH: A History of the Sikhs, 2 Vol (19631966).

7- W. H. Ncleod: Guru Nanak and the Sikh Religion (1968).


شهود يهوه

تعريف :

شهود يهوه يك تنظيم ديني، سياسي، و جهاني است كه بر اساس مخفي بودن تنظيم و آشكار بودن مفكوره استوار ميباشد، درنصف دوم قرن نوزدهم، درامريكا ظاهر گرديد، خودش ادعا ميكند كه مسيحي است ولي در واقع تحت سيطرهء يهود بوده وبه مصرف آنان كار مينمايد، اين تنظيم، علاوه بر نام مذكور، به نام ( جمعية العالم الجديد ) نيز شناخته ميشود، وبه نام سابق الذكر از سال 1931م معروف گرديد، درامريكا قبل از معروف شدنش به اين نام يعني سال 1844م اين تنظيم به رسميت شناخته شده بود0

تأسيس وافراد برازنده :

1-اين تنظيم را سال 1874م تشارلز راسل راهب (1862-1916م) تأسيس نمود كه درآنوقت بنامهاي: (مذهب الراسلية) و ( الدارسون الجدد للانجيل ) ياد ميشد0

2-بعد از آن جانشين شخص مذكور در رياست تنظيم، فرانكلين ردز فورد (1869-1942م) گرديد كه وي درسال 1917م كتابي تأليف نمود بنام ( سقوط بابل ) كه مرادش از بابل تمام نظام هاي موجوده درعالم ميباشد0

3-بعد از وي نارثان هر مركنور (1905م) آمد و دردوران وي، چنانچه ميگويند، تنظيم حيثيت يك دولت را درميان دولت گرفت.

 

افكار ومعتقدات:

-به يهوه منحيث پروردگار وبه عيسي منحيث رئيس مملكت خداوند U ايمان دارند0

-به كتاب مقدس نصارا نيز ايمان دارند، ولي آنرا مطابق مصلحت هاي خويش تفسير مينمايند0

-طاعت و فرمانبرداري كوركورانه از رئيسان شان0

-از نام مسيح وكتاب مقدس در راه وصول به هدف شان، كه همانا برپاكردن دولت ديني ودنيوي بخاطر سيطره وحاكميت بر عالم ميباشد، استفاده جوئي ميكنند0

-به آخرت و دوزخ ايمان ندارند ومعتقد اند كه جنت در دنيا و درمملكت آنها خواهد بود0

- عقيده دارند كه عنقريب جنگ آزادي خواهي، كه آنرا عيسى uرهبري مينمايد و آنان لشكر وي خواهند بود، برپا ميگردد، و در آن جنگ تمام حكام روي زمين را از بين خواهند برد.

- از كتاب مقدس بخشهائي را كه اسرائيل و يهود دوست دارند جدا نموده آنرا به نشر ميرسانند.

-به روح و به جاويدان بودن آن ايمان ندارند، و معابد خاصي براي خود دارند كه آنرا بنام (القاعة الملكية) و يا (بيت الرب) يعني خانهء پروردگار ياد ميكنند.

-برادري انساني مقصور در ميان خود شان است نه به ديگر انسانان [ يعني ديگر انسانان را برادر خود نمي دانند].

-با نظام هاي وضعي دشمني نموده دعوت به سوي بغاوت مينمايند، و با تمام اديان، غير از دين يهود، دشمني ميكنند، تمام رئيسان شان نيز از جملهء يهوديان ميباشد.

-نوزده كتابي را كه يهوديان به آنها احترام مينمايند و آنها را تقديس ميكنند ايشان نيز اعتراف نموده تقديس ميكنند.

-به تثليث قائل اند و آنرا به ( يهوه، ابن، روح القدس) تفسير مينمايند.

-عضو تنظيم مراحل مشكل را سپري نموده و بخاطر شمول در آن شرائط سختي را ميپذيرد.

نشان تنظيم :

1-برگزيدن ( المينورا) كه عبارت است از شمعدان هفت دانه اي كه آن نشان ديني و وطني يهود ميباشد.

2-برگزيدن ستارهء شش ضلعي كه آن نيز نشان يهود ميباشد.

3-برگزيدن نام ( يهوه)  و آنرا به عبراني مينويسند كه عبارت از « آله» نزد يهود ميباشد.

بعضي كتاب هاي تنظيم :

-مجله ايكه بنام ( برج مراقبة صهيون) به نشر ميرسيد از زبان اين تنظيم سخن ميگفت، بعدا اين مجله را بخاطر پنهان ساختن لفظ صهيون بنام ( برج المراقبة) تبديل كردند.

-هذا الخبر الجيد عن المملكه ( مراد از مملكت همان مملكت خودشان است كه در خيال شان وجود دارد).

-الأساس في الإيمان بعالم جديد.

-لقد اقترب علاج الامم.

-العيش بأمل نظام عادل جديد.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-ممكن است گفته شود كه ايشان يك فرقهء مسيحي جدا گانه، و داراي برداشت خاصي اند، ولي به صورت واضحي زير سيطره و نفوذ يهود واقع شده اند، و في الجمله عقايد يهود را اختيار نموده بخاطر برآورده شدن اهداف آن كار مينمايند.

-از افكار فلاسفهء قديم، خصوصا فلاسفهء يونان متأثر شده اند.

-آنان علاقهء محكمي با اسرائيل و تنظيم هاي يهودي  جهاني مثل ماسونيه دارند.

-آنان رابطهء همكاري و تعاون با تنظيم هاي تبشيري، كمونستي و اشتراكي دولي نيز دارند.

-با مردمان صاحب نفوذ يونان و ارمن نيز علاقهء خوبي دارند.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-تقريبا هيچ دولتي در جهان از فعاليت اين تنظيم مخفي خطرناك خالي نيست.

-مركز عمومي شان در قريهء بروكلين در  نيويارك امريكا است.

-تعداد مناطقي كه آنان سال 1955م در آنها فعاليت ميگردند به 158 دولت بالغ ميگردد، اعضاي تنظيم در آنوقت به 632929 عضو ميرسيد، تعداد داعيان شان 1814 داعي بود، تخمين شود كه حالا تعداد شان به چند خواهد رسيد، بعضي دولت ها به خطرناك بودن شان پي بردند و فعاليت شان را منع نموده آنان را تعقيب مينمايند كه از آنجمله دولتها اند: سنگاپور- لبنان- ساحل العاج – فلپين – عراق – نرويج – كاميرون – چين – تركيه- سويسرا – رومانيا – هولندا… ولي در اين كشورها به فعاليت مخفي خويش ادامه ميدهند، هر چه در افريقا و دول اسلامي غالب فعاليت شان با همكاري تنظيم هاي تبشيري انجام ميشود.

-هزاران كتب، نشريه و روزنامه را چاپ نموده مجانا توزيع مي نمايند كه اين خود نمايانگر پشتوانهء قوي اقتصادي شان است.

-آنان مدارس، مزارع، كتابخانه ها، و مراكز نشراتي خاصي دارند و هر كدام آنها ادارهء خاصي دارد كه آنرا سرپرستي ميكند.

-همچنان ايشان چندين دارالترجمه و التأليف، لجنه هاي عالي  ديني براي تفسير كتاب مقدس مطابق مصلحت خودشان، دارند.

-با تنظيم هاي مثل خود شان كه در خدمت يهود هستند، همكاري وتعاون بزرگي دارند.

-اين تنظيم از اعضاي خود در استخبارات، جاسوسي و دعوت كار ميگيرد.

 مراجع :

1- شهود يهوه                           د. محمد حرب.

2-دوكتاب ديگر به زبان تركي  از استاذ حكمت تانيوٌ، وآن دوكتاب عبارت اند از:

Yehora  sahitleri..

Tarih Boyunca Turkler Ve Yahudiler

 

شيعهء اماميه

(اثنا عشريه)

تعريف:

شيعهء اماميهء اثناعشريه فرقه اي از مسلمانان است كه به حق علي در ميراث بردن خلافت قائل اند، وازخلافت شيخين [ابوبكر وعمر] وعثمان   yاجمعين، منكر هستند،همچنان قائل به دوازده امام اند كه آخر آنان – نظر به پندار ايشان- در سردابي در سامراء داخل گرديده است، ايشان در افكار و آراء جداگانهء خويش، قسيم و مقابل اهل سنت و جماعت ميباشند، و در پي آنند كه مذهب شان در تمام جهان اسلام به نشر برسد.

تأسيس وافراد برازنده :

-دوازده امامي كه شيعهء اماميه آنان را امام خويش ميدانند سلسلهء نسب شان قرار ذيل ميباشد:

1-علي ابن ابي طالب – t – كه ايشان وي را مرتضى لقب ميكنند –خليفهء راشد چهارم، داماد رسول الله r، 17 رمضان سال 40هـ در مسجد كوفه ، توسط عبد الرحمن بن ملجم خارجي ناگهان به قتل رسيد [ترور شد].

2-حسن بن علي رضي الله عنهما، كه به وي « مجتبي» لقب ميدهند.

3-حسين بن علي رضي الله عنهما، لقبش نزد آنان « شهيد» است.

4-علي زين العابدين بن حسين ( 38- 95هـ) لقبش نزد آنان «سجاد»  است.

6-محمد باقر بن علي زين العابدين ( ت 114هـ)لقبش «باقر» است.

6-جعفر صادق بن محمد باقر  ( ت 148هـ) لقبش «صادق».

7-موسى كاظم بن جعفر صادق ( ت 183هـ) لقبش « كاظم».

8-علي رضا بن موسى كاظم  ( ت203هـ) لقبش «رضا».

9-محمد جواد بن علي رضا ( 195- 226هـ) لقبش « تقي».

10-علي هادي بن محمد جواد ( 212-254هـ) لقبش «نقي».

11-حسن عسكري بن علي هادي ( 232-260هـ) لقبش « زكي».

12-محمد مهدي بن حسن عسكري (…_ …)، لقبش نزد آنان « الحجة القائم المنتظر» است.

-چنين ميپندارند كه امام دوازدهم شان در سردابي در خانهء پدرش در سامراء داخل گرديد و ديگر باز نگشته است.

-در اين اختلاف دارند كه وي در وقت مخفي شدن چند ساله بود، بعضي گفته: چهار ساله، و بعضي گفته : هشت ساله بود، ولي اكثر پژوهشگران به اين باورند كه وي اصلا وجود نداشته بلكه از اختراعات شيعه ميباشد، بنابرآن وي را امام معدوم و امام موهوم نام مي نهند

-از اشخاص بارز تاريخي شان يكي هم عبد الله بن سبأ ميباشد، وي از جملهء يهوديهاي يمن بود كه ظاهرا مسلمان شد، و افكاري،كه در دين يهودي داشت آنرا به مذهب شيعه نقل داد، از قبيل: قول به رجعت، عدم مردن، مالك شدن زمين، قدرت داشتن به چيزهائي كه هيچ كسي از مخلوق به آنها قدرت ندارد، اثبات علم به چيز هائيكه آنرا هيچكسي از خلق نمي داند، و اثبات بداء و فراموشي به خداوند «تعالى الله عما يقولون علوا كبيرا» وي در يهوديت خود ميگفت كه يوشع بن نون وصي  موسى عليهما السلام است، وقتي مسلمان شد گفت كه علي وصي محمد e است، از مدينه به مصر، كوفه، فسطاط، و بصره رفت، و براي حضرت علي چنين گفت: « انت انت» يعني تو خدا هستي، بنابرآن  حضرت علي t به كشتنش تصميم گرفت ولي عبد الله بن عباس رضي الله عنهما به وي مشوره داد كه آن را نكشد، سپس به مدائن تبعيدش نمود.

-منصور احمد بن ابي طالب طبرسي متوفي سال 588هـ صاحب كتاب (الاحتجاج) كه سال 1302هـ در ايران طبع گرديده است.

-كليني، صاحب كتاب ( الكافي ) كه سال 1278هـ در ايران چاپ شده است، اين كتاب نزد آنان به مثابهء صحيح البخاري نزد  اهل سنت و جماعت ميباشد، ميگويند كه در وي 16199 حديث وجود دارد در حاليكه احاديث صحيح كه از رسول الله e روايت شده اند درحدود 6000حديث است، دراين كتاب خرافات و دورغ هاي خيلي زياد نيز وجود دارد0

-الحاج ميرزا حسين بن محمدتقي نوري طبرسي متوفي سال 1320م كه در مشهد مرتضوي درنجف دفن شده است، وي صاحب كتاب ( فصل الخطاب في اثبات تحريف كتاب رب الار باب) ميباشد، وي دراين كتاب خود مي پندارد كه در قرآن كريم زيادت ها ونقصاناتي آورده شده، كه از آنجمله است ادعاي شان درسورهء انشراح [ الم نشرح ] كه ميگويند: از آن اين عبارت ( و جعلنا عليا صهرك ) كم شده است، معاذ الله كه اين ادعاي شان درست باشد، اين كتاب سال 1289م در ايران چاپ شده است0

- آية الله مامقاني، صاحب كتاب ( تنقيح المقال في احوال الرجال ) اين شخص نزد ايشان امام جرح و تعديل به شمار ميرود، وي دراين كتاب خود ابوبكر وعمر رضي الله عنهما را بنام جبت وطاغوت ياد ميكند، (207/1) را مطالعه كنيد، اين كتاب سال 1352هـ در مطبعهء مرتضوي در نجف به چاپ رسيده است0

- ابوجعفر طوسي صاحب كتاب ( تهذيب الاحكام )، و محمد بن مرتضي معروف به ملا محسن كاشي صاحب كتاب ( الوافي ) و محمد بن حسن الحر العاملي صاحب كتاب ( وسائل الشيعة إلي احاديث الشريعة )، و محمد باقر ابن شيخ محمدتقي معروف به مجلسي، صاحب كتاب ( بحار الانوار في احاديث النبي والأئمة الأطهار )، وفتح الله كاشاني صاحب كتاب ( منهج الصادقين)، وابن أبي الحديد، صاحب ( شرح نهج البلاغة )0

- آية الله خميني از شخصيات معاصر شيعه، كه انقلاب شيعي را در ايران رهبري نمود، وحكومت را بدست آورد، كتاب (كشف الاسرار) وكتاب (الحكومة الاسلامية) از تأليف وي ميباشد، با وجود آنكه وي مفكورهء ولايت فقيه را به ميان آورد ودر اوائل انقلاب شعار هاي عام اسلامي را سر ميداد ولي ديري نگذشت كه تعصب شيعيت تنگ نظرانهء خود را ظاهر نموده مردم را به يك جنگ تباه كن باهمسايه هاي عراقي خويش رهبري نمود.  

افكار ومعتقدات :

-امامت : به نص ثابت ميباشد، زيرا لازم وواجب است كه امام سابق  امام آينده را شخصا و عينا تعيين نمايد نه اينكه اوصاف وعلاماتش را بيان كند، وامامت از امور مهم و بزرگي است كه براي پيامبر r جائز نيست كه خودش برود وامت را بدون سر نوشت بگذارد و هريكي به فكر خود چيزي بگويد، بلكه لازم است كه شخصي را تعيين نمايد تا مردم را رهبري كند ومردم به طرف وي رجوع نمايند0

-در اين مورد استدلال ميكنند كه پيامبر خدا r روز غدير خم حضرت علي را به صراحت جانشين خود تعيين نمود.

-همچنان مي پندارند كه علي به امامت هر دو پسر خود حسن و حسين تصريح نمود… و همينطور … هر امام به امام بعدي خود تصريح نموده آنرا به طريق وصيت تعيين ميكرد. از همين جهت امامان خويش را «اوصياء» ميگويند.

-عصمت: تمام امامان از خطا و فراموشي و از گناهان صغيره و كبيره معصوم ميباشند.

-علم: براي تمام امامان علمي از طرف پيامبر r داده شده كه شريعت را توسط آن تكميل نمايند، و هر يكي از ائمه داراى علم لدني بوده بين آنان و پيامبر فرقي وجود ندارد، مگر اينقدر كه به آنان وحي نازل نميشود، پيامبر r اسرار شريعت را نيز نزد آنان به وديعت گذاشته، تا براي مردم مطابق زمان شان بيان نمايند.

-خارق العادات: جايز است كه از دست امام خارق العادات صادر شود و آنرا معجزه مينامند، وقتيكه يكي از امامان از طرف امام سابق تعيين نشده باشد در اين صورت ثبوت امامت وي از طريق خارق العادات مي باشد.

-غايب شدن: معتقد اند كه هيچ گاه زمانه از حجت خداوند خالي نمي باشد كه بر اين امر عقل و شرع گواه است بنا برهمين اعتقاد شان مي گويند: امام دوازدهم در سرداب غايب گرديده است و او دوگونه غايب شدن دارد : غيبت صغرى و غيبت كبرى، اين از جملهء  افسانه هاي دروغين شان ميباشد.

-رجوع كردن: به اين عقيده اند كه حسن عسكري در آخر  زمان به اجازهء خداوند باز خواهد گشت، آنان هر شب بعد از نماز شام با مركبي نزد دروازهء سرداب ايستاده مي شوند  و امام غايب خويش را باگرفتن اسمش دعوت به خروج مينمايند، اين كار شان تا طلوع نمودن ستاره ها ادامه نموده بعد از آن، كار را به شب آينده موكول نموده باز ميكردند. همچنان مي گويند: وقتي امام غايب عودت نمايد زمين را همانطوركه پر از ظلم و ستم است پر از عدل و انصاف خواهد كرد و از دشمنان شيعه در طول تاريخ قصاص خواهد گرفت، اماميه به صورت عموم به رجوع كردن قائل اند و بعضي فرقه هاي ديگر شان به رجوع نمودن بعضي مردگان نيز قائل اند.

-تقيه : تقيه را آنان اصلي از اصول دين ميدانند، كسي كه آن را ترك نمايد به منزلهء آنست كه نماز را ترك كرده باشد و وجوب اين تقيه تاوقتي ادامه دارد كه امام غايب خارج شود، بنابرآن كسي كه آن را قبل از خروج وي ترك نمايد از دين خدا و دين اماميه خارج شده است، بر اثبات تقيهء خود از اين آيهء مبارك استدلال مينمايند «الا أن تتقوا منهم تقاة» و همچنين از اين قول كه آنرا به امام ابو جعفر امام پنجم نسبت ميدهند استدلال ميكنند : « تقيه دين من و دين پدران من ميباشد  و كسي كه تقيه ندارد ايمان ندارد» آنان در مفهوم تقيه چنان مبالغه نموده اند كه به ارتكاب دروغگوئي و كارهاي حرام رسيده اند.

-متعه : آنان معتقد اند كه متعه نمودن با زنان بهترين عادات و خوب ترين قربة ها ميباشد و در اين مسأله به اين قول خداوند استدلال مينمايند: (فما استمتعتم به منهن فآتوهن أرجورهن فريضة) يعني: آنچه كه استفاده ميكنيد از زنان پس عوض آنرا براي شان بدهيد كه اين يك شئ تعيين شده است. در حاليكه اسلام اين نوع نكاح را كه در آن زمان محدودي تعيين ميشود حرام ساخته است، ولي اهل سنت نيت دوام و هميشگي را در نكاح شرط ميدانند، براي نكاح متعه تاثيرات منفي زيادي بالاي اجتماع وجود دارد.

-معتقد اند كه نزد آنان قرآن ديگري وجود دارد بنام مصحف فاطمه، كليني در كتاب خود الكافي صحفه 57 طبع 1278هـ از ابوبصير «يعني از جعفر الصادق» نقل ميكند : نزد ما مصحف فاطمه عليه السلام وجود دارد، مي گويد برايش گفتم مصحف فاطمه چيست؟ گفت مصحفي است كه آن سه برابر قرآن شما است، سوگند به خدا كه در آن حرفي از قرآن شما وجود ندارد.

-براءت  ويابيزاري : آنان از خلفاء سه گانه ابوبكر، عمر، و عثمانy بيزاري خود را اعلان نموده آنان را به بدترين صفات ياد ميكنند، زيرا آن سه به عقيدهء ايشان خلافت را از علي كه وي مستحق آن بود غصب نموده اند، همچنان آنان در هركار در بدل گفتن بسم الله به لعنت گفتن ابو بكر و عمر رضي الله عنهما شروع ميكنند، تعداد زياد ديگري از اصحاب كرام را نيز لعنت نموده از طعن و لعنت ام المؤمنين حضرت عائشهء صديقه نيز پرهيز نمي كنند.

-غلو و افراط: بعضي از آنان در شخصيت على t افراط مينمايند، شيعه هاي غالي مثل فرقهء « سبئيه » وي را به مرتبهء خدائي بالا برده اند، و بعضي از فرقه هاي ديگر شان ميگويند: جبرئيل در آوردن وحي و رسالت غلط نموده به عوض آنكه بالاي حضرت علي وحي را نازل كند بالاي محمد r نازل نمود، زيرا علي با محمد eچنان مشابهت داشت كه زاغ با زاغ ميداشته باشد، از همين وجه اين فرقه را «غرابيه» گفته اند، [ غراب به عربي زاغ را ميگويند].

-عيد غدير خم: اين عيد شان مصادف است به هجدهم ذوالحجه ، اين عيد را از عيد اضحى و عيد فطر بهتر ميدانند، و آنرا  عيد اكبر ميگويند، روزه گرفتن در آن روز نزدشان سنت موكد است، البته اين عيد عبارت از همان روزي است كه ادعا مينمايند: حضرت محمد r در اين روز علي را به جانشيني خود وصيت نمود.

-عيد نوروز  را كه از عيد هاي فارسيان [سابق] ميباشد، تعظيم مينمايند، و بعضي شان غسل نمودن را در آن روز سنت ميگويند.

-آنان عيد ديگري هم دارند كه آنرا  نهم ربيع الاول برگذار مينمايند، و آن  عيد پدرشان ( بابا شجاع الدين) است، اين نام را براي ابولولوهء مجسوسي كه حضرت عمر بن الخطاب t را به قتل رسانيده بود، لقب نهاده اند.

-در دههء اول ماه محرم مراسم عزاء و گريه برگذار مينمايند و در آن تصويرها درست ميكنند، سينه زني ميكنند و اظهار جزع و چندين كارهاي حرام ديگر از آنان صادر ميشود، البته به اين عقيده كه اين كارها سبب قربت به نزد خداوندU بوده كفارهء خطايا و گناهان شان ميشود، كسيكه در مراسم آنان در جاهاي مقدس شان مثل كربلاء، نجف، قم، و …برود چيزهاي عجيب و غربي را مشاهده خواهد كرد.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

بعضي از پژوهشگران تشيع را به روز جمل رجع ميدهند، بعضي ديگر به تاريخ كشته شدن عثمان t و بعضي ديگر هم ابتداء ظهور آن را روز صفين ميدانند.

-معتقدات  فارسيان [قبل از اسلام] در تشيع انعكاس نمود، فارسياني كه شيعه ها به ملك ميراثي آنان عقيده  دارند ، فارس در تشيع سهم فعالي  گرفت  تا از  اسلام كه شوكت و دولت آنان را شكستانده  بود ، به نام  خود اسلام، انتقام  بگيرد .

- فكر شيعي با فكري  كه از عقايد و اديان آسيائي مثل: بودائي، مانوي و برهميه آمده بود، خلط گرديده قول به تناسخ و حلول نيز نموده اند.

- شيعه ها افكار خويش را از يهوديت نيز گرفته اند افكاري كه در آن علايم بت پرستان، آشوريه و بابليه نيز موجود است.

-اقوال شان در بارهء علي بن ابي طالب و ائمهء اهل بيت مشابه به اقوال نصارى در بارهء عيسى u ميباشد، در كثرت عيدها، كثرت تصويرها، و درست كردن خارق العادات و نسبت دادن آن به سوي ائمه نيز با نصارى مشابهت دارند.

 

انتشار و جاهاي نفوذ:

فعلا شيعهء اماميه ( اثناعشريه) در ايران منتشر گرديده در آنجا تمركز دارد، تعداد زيادي از آنان در عراق نيز وجود دارند، وجود شان به پاكستان نيز امتداد يافته تعدادي از آنان در لبنان و در سوريه نيز تعداد كمي از آنان وجود دارد، ولي ايشان ارتباط محكمي با فرقهء نصيريه، كه از شيعه هاي غالي ميباشند، دارند.

مراجــع :

1- المذاهب الاسلاميه               محمد ابوزهره- مطبعهء نموذجيه -در قاهره.

2- مقالات الاسلاميين             ابو الحسن الاشعري –ط2-1389هـ/

                                     1969م.

3-الشافعي                         محمد ابوزهره- دارالفكر العربي- مصر.

4-تاريخ الإمامية و أسلافهم       د. عبد الله فياض- مطبعه اسعد- بغداد-

الشيعة                              1970م.

5-دراسات في الفرق              د. صابر  طعيمه- مكتبة المعارف بالرياض-

                                    1401هـ/1981م.

6-مختصر تحفة الإثناعشرية         تحقيق محب الدين خطيب- قاهره- المطبعة

                                    السلفية- 1373هـ.

7-الملل و النحل                   ابوالفتح شهرستاني- دار المعرفة- بيروت- ط2-

                                    1395هـ / 1975م.

8-الشيعة و السنة                  احسان الهي ظهير- ادارة ترجمان السنة- لاهور 

                                   پاكستان –ط5- 1397هـ/ 1977م.

9-الشيعة و التشيع                احسان الهي ظهير – ادارة ترجمان السنة -لاهور-

                                   ط1-  1404 هـ/ 1984م.

10-الشيعة و اهل البيب          احسان الهي ظهير- ادارة ترجمان السنة.             

11-الشيعة والقرآن               احسان الهي ظهير – ادارة ترجمان السنة -ط3-  

                                    1403هـ/ 1983م.

12-الفصل في الملل و الاهواء      ابن حزم-جده- طبع1402هـ/1982م

    و النحل

12-الخطوط  العريضة            محب الدين خطيب – ط5-القاهرة- المطبعة

                                    السلفية – 1388هـ.

 

 


كمونيزم

تعريف:

كمونيزم يك مذهب فكري الحادي ميباشد كه مبناي آن برالحاد بوده ماده را اساس تمام اشياء ميداند، و تاريخ را به مقابله در ميان طبقات، و عوامل اقتصادي، تفسير مينمايد، اين حزب توسط ماركس و انگلز در آلمان قدم به ظهور نهاده درانقلاب بلشويكي، كه سال 1917م در روسيه، به طرح يهود به راه افتاد، قوت گرفت، و توسط آتش و آهن توسعه يافت، مسلمانان از اين حزب خيلي زياد متضرر گرديدند، واقوامي هم بوده كه توسط آن از صفحهء تاريخ محو گرديده است0

تأسيس و افراد برازنده:

-تهداب فكري ونظري اين حزب توسط كارل ماركس يهودي آلماني (1818-1883م) وضع گرديده است، وي نواسهء حاخام يهودي معروف به (مرد خاي ماركس ) ميباشد، كارل ماركس يك شخص خود خواه، متغير المزاج، و مادي بود، ازجملهء تاليفاتش كتابهاي ذيل است :

* البيان الشيوعي " تفسير وبيان اشتراكي و كمونستي " كه سال 1848م ظاهر گرديد0

* رأس المال، سال 1867م ظاهر گرديد0

-درمفكوره سازي براي مذهب، فردريك انگلز (1820-1895م) كه دوست صميمي كارل ماركس بود، با وي همكاري نمود، اين شخص  در نشر مذهبش نيز با وي همكاري نموده نفقهء ماركس و فاميلش را  تا وقت مردنش به دوش گرفته بود، از تأليفات وي كتب ذيل ميباشد:

* أصل الأسرة.                           * الخاصة و الدولة.

* الثنائية في الطبيعة.                      * الإشتراكية الخرافية والإشتراكية العلمية.

-لينين: نام أصلي اش: «ولاديمير اليتش بوليانوف» بود، وي رهبر إنقلاب خونخوار بلشويكي ( 1917م ) در روسيه، و دكتاتور خوفناك آن ميباشد، خيلي سنگدل، مستبد الرأي، وكينه توز بالاي بشر بود، سال (1870م) تولد گرديده وسال (1924م)در گذشت، بعضي تحقيقات نشان ميدهد كه لينين در أصل يهودي بوده ونامش هم از نام هاي يهودي بود و بعدا به اسم روسي كه به آن مشهور است خودرا مسمي كرد، و در اين كار وي با تروتسكي مشابهت دارد.

-لينين كسي است كه كمونستي را نافذ نموده مورد اجرا قرار داد، وي كتب، سخنراني ها، ونشرات زيادي دارد كه مهمترين آنها در مجموعه اي تحت اسم (مجموعة المؤلفات الكبرى)جمع آوري شده است.

-ستالين: نام أصلي اش «جوزيف فاديونوفتش زوجاشفلي» (1979م-1954م)، وي سكرتر حزب كمونستي ورئيس آن بعد از لينين بود، در سنگدلي، ظلم، طغيان، دكتاتوري، واصرار به رأي ونظريهء خود، شهرت داشت، وي در پاكسازي دشمنان طريقهء قتل وكشتن وتبعيد را اختيار مي نمود، عملكردهايش اين را  ثابت نموده كه به خاطر خودش حاضر بود تمام ملت هارا قربان سازد، باري همسرش با وي مناقشه نمود بنا بر آن وي را به قتل رسانيد.  

- تروتسكي: (1879م) تولد شده وسال (1940م) به طرح استالين ترور گرديده است، وي يك يهودي بود و نام أصلي اش «بروشتاين» ميباشد، وي مقام بزرگي در حزب داشت، بعد از انقلاب أمور خارجي را به دوش داشت، بعد از آن أمور جنگي به وي سپرده شد، بعدا به إتهام فعاليت ضد مصلحت حزب از حزب اخراج گرديد، البته اين بخاطري بود كه ميدان ستالين خالي شود، كه بعدا به خاطر نجات كامل از وي تدبير ترورش را سنجيده وي را به ترور رسانيد.

افكار و معتقدات:

-انكار از وجود خداوند U و از تمام غيبيات، وقول نمودن به اينكه أساس تمام أشياء ماده است، شعارشان اين بود كه: به سه كس إيمان داريم : ماركـس، لينيـن و سـتالين، و به سه چيز كافر هستيم : الله، دين، ملكيت شخصي، لعنت خدا بر آنان باد. 

-تاريخ بشر را به مقابله ميان طبقهء سرمايه داران و طبقهء تهيدستان تفسير نموده اند و اين مسابقه به پندارشان توسط دكتاتوري تهيدستان به پايان خواهد رسيد.

-با أديان دشمني نموده آن را وسيلهء در دام انداختن اقوام، وخادم راسماليزم و أمپرياليزم و استثمار ميدانند، ولي از اين ميان يهوديت را استثناء نموده ميگويند كه يهود يك طبقهء مظلوم بوده به دين خود ضرورت دارند تا حقوق غصب شدهء خويش را دوباره اعاده نمايند.

-با ملكيت شخصي دشمن اند و قول به اشتراكيت و الغاء وراثت مينمايند.

-در مقابل ماده وطرق توليد، كار نزدشان ارزشي ندارد.

-تمام تغييراتي كه در عالم ميايد به نظر آنان همهء آن نتيجهء حتمي تغيير وسائل توليد است، فكر، تمدن وثقافت نيز زادهء پيشرفت اقتصادي ميباشد.

-ميگويند: اخلاق نيز از امور نسبتي بوده، كه در حقيقت انعاس اسباب توليد ميباشد.

-بالاي اقوام توسط آهن وآتش حكومت مينمايند، كار فكري آنجا مجالي ندارد، نزد آنان درراه رسيدن به هدف از هرگونه وسيله استفاده كردن جائز است

-معتقدند كه آخرت وجود ندارد، وجز درهمين دنيا ديگر نه عذاب وجود دارد ونه هم ثواب.

-به ازليت وقديم بودن ماده ايمان داشته معتقد اند كه محرك اول از براي افراد وجماعت عوامل اقتصادي ميباشد.

-به دكتاتوري طبقهء كارگر قائل بوده بشارت به حكومت جهاني ميدهند.

-كمونستي به مقابله و شدت باور داشته در راه بر انگيختن كينه و دشمني ميان كارگران و طبقات ديگر سعي و كوشش مينمايد.

-دولت عين حزب و حزب عين دولت ميباشد.

-مكتب سياسي اول انقلاب بلشويكي از هفت شخص تشكيل ميشود كه به جز يك آنان ديگران همه يهودي بودند، واين خود اندازهء ارتباط ميان كمونستي ويهوديت را ظاهر مينمايد.

-ميپندارند كه قرآن در دوران حكومت عثمان-رضي الله عنه-وضع گرديده وتا قرن هشتم چندين بار تغييرات در آن آمده است، وچنين ميگويند كه قرآن سلاح در دام انداختن اقوام ميباشد.

-ماركسيست ارتباط خانوادگي را انكار نموده آنرا سبب تقويه جامعهء سرمايه داري ميداند، بنابرآن ضرور است كه جاي آنرا اختلاط جنسي اشغال نمايد.

در راه رسيدن به هدف خويش از هيچگونه كاري، هر اندازه كه كار خراب باشد، امتناع نميورزند، و هدفشان هم عبارت از آنست كه تمام جهان كمونستي گرديده تحت سيطره و حكومت آنان باشد. لينين ميگويد: «از بين رفتن و هلاك شدن سه ربع عالم( 75 % ) كار مهمي نيست، ولي مهم آنست كه يك ربع باقي آن كمونست گردد»، اين قانون را آنان در دوران انقلاب و بعد از آن در روسيه تطبيق نمودند، همچنان در چين و مناطق ديگر كه مليون ها انسان را هلاك كردند، تجاوزشان در افغانستان، بعد از تجاوز آنان در جمهوريت هاي اسلامي ديگر مثل: بخارا، سمرقند، وبلاد شيشان و شركس، نيز تحت همين قاعدهء جنايت انگيز داخل ميشود.

-مساجد را تخريب نموده بعضي از آنهارا جاهاي اجتماع و مراكز حزب ميسازند، و مسلمانان را از اظهار شعائر ديني شان منع مينمايند، داشتن قرآن كريم باخود جرم بزرگي است كه جزاء آن يك سال كامل حبس ميباشد.

-توسعه و گسترش آنان بالاي مسلمانان بود، بلادشان را اشغال نمودند، مردم شان را نابود ساختند، دارائي هاي شان را به سرقت بردند و به حرمت دين و مقدسات شان تجاوز كردند.

-براي از بين بردن و دور كردن مخالفين از راه خيانت، عهد شكني و ترور نمودن ها استفاده مينمايند و لو كه از اعضاء حزب شان هم باشد.

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-كمونيزم نمي تواند موافقت و همدستي خودرا با يهود و كار خود را بخاطر برآورده ساختن اهداف يهود، پنهان نگه دارد، در هفتهء اول انقلاب، فرماني داراي دو شق، به طرفدارى يهود صادر گرديد:

الف: دشمني با يهود دشمني باجنس عالي شناخته شده قانون در مقابل آن مجازات خواهد كرد.

ب: اعتراف به حق يهود در ايجاد يك وطن قومي براي خود در سرزمين فلسطين.

-ماركس خودش تصريح مينمايد كه وي با فيلسوف صهيونزم يكجا شده تهداب نظري حزب را وضع نمود ،مراد از فيلسوف مذكور (موشيه هيس) استاد هرتزل رهبر مشهور صهيونيزم ،ميباشد.

- پدركلان ماركس همانا حاخام يهودي ميباشد كه در ميان يهود بنام (مردخاي ماركس) مشهور است.

-ماركسيزم علاوه بر مفكورهء يهودي ، به تعدادي از افكار و نظريات الحادي ديگر نيز متأثر گرديده كه از جملهء آنها نظريات ذيل ميباشد:

* مدرسهء عقلي ومثالي هيجل .                 * مدسه حسي وضعي كومت

* مدرسهء فيورباخ در فلسفه طبعي انسان       * مدرسه باكونين صاحب مذهب

                                                     مختلط بي منهج .

 

انتشار وجاهاي نفوذ :

-فعلاكمونيزم بالاي چندين كشور حكومت دارد كه از آنجمله است كشورهاي ذيل:

1 - اتحاد شوروي.            2 - چين.             3 - چكسلواكيا.                     4 - مجـر.                         5 – بلغاريا.              6 - پولندا. 

         7 – آلمان شرق.                    8 – رومانيا.             9 - يوگوسلاويا.                                                                                              

         10- البانيا.                         11- كوبا.

      -معلوم است كه دخول كمونيزم دردولت هاي مذكور از طريق زور، آتش و تسلط   استعماري بود، ازهمين جهت اكثر ملتهاي اين كشورها، بعد از آنكه كمونيزم را دانستند، درغم واندوه مضطرب گرديده فهميدند كه اين آن جنت فردوسي نيست كه براي شان وعده داده شده بود، بنابرآن شورش ها وانقلاب هائي كه گاه اينجا وگاه آنجا ظاهر ميگردد شروع شد، چناچه درپولندا، مجر، و چكسلواكيا به وقوع پيوست، همانطور تقريبا دو دولت كمونستي را نمي يابي كه ميان شان اتفاق پايدار وجود داشته باشد0

-دركشور هاي اسلامي از جهل و ناداني بعضي حكمرانان، و آزمندي آنان بر دوام چوكي شان حتي دربدل دين، استفاده نموده اند، همچنان كمونست ها افغانستان را اشغال نموده گروه هاي مسلمانش را مجبور به ترك وطن كرده اند، و در بعضي كشورهاي اسلامي ديگر توسط عمال خويش حكومت ميكنند0

- دولت هاي كمونستي مليونها كتاب و نشريه را، درتمام اطراف عالم، بخاطر انتشار مذهب خويش، مجانا توزيع مينمايند0

- كمونيزم تقريبا درتمام كشورهاي عربي واسلامي احزابي براي خود تشكيل داده است، درمصر، عراق، سوريه، لبنان، فلسطين، اردن، تونس وغيره احزابي از آن وجود دارد0

  -آنان به امميت [ داخل كردن املاك شخصي دربيت المال ] ايمان دارند و در راه تحقق

  خواب ديرين شان كه همانا حكومت جهاني ميباشد كوشش مينمايند و به آن مردم را                               بشارت ميدهند

   مراجــع:

1-السرطان الاحمر                                     د0عبدالله عزام.

2-بلشفة الاسلام                                      د0صلاح الدين.

3-حقايق الشيوعية                                    نهاد  غادري0

4-الشيوعية و الشيوعيون                            د0عبدالجليل شبلي0        

   في ميزان الاسلام                     

5-السراب الاكبر                                      اسامة  عبدالله  خياط0

6-المذاهب العاصره و                                 د0عبدالرحمن  عميره0

   موقف الاسلام منها

7-حوار مع الشيوعية في                             عبد الحليم خفاجي0

   اقبية السجون

8-لهذا نرفض الماركسيه                              د0عبدالرحمن البيضاني.

9-الشيوعية وليدة الصهيونية                        احد عبد الغفور عطار0

 

صابئهء مندائيه

  تعريف:

 صابئهء مندائيه يگانه گروه صابئه است كه تا امروز باقي مانده، اين طايفه"يحيي"  u را پيامبر خود ميدانند، ستاره ها را تقديس و تعظيم مينمايند، روي گردانيدن به طرف ستارهء قطب شمال وتعميد در آب هاي جاري از شعائر بزرگ اين دين به شمار ميرود، اكثر فقهاء مسلمانان گرفتن جزيه را از اهل اين ديانت مثل گرفتن از اهل كتاب يعني يهود و نصارا جائز ميدانند .

تأسيس وافراد برازنده :

-صابئهء مندائيه ادعا ميكنند كه سابقهء دين ايشان به دوران آدمu  باز  ميگردد.

    -خود را به سام بن نوح u نسبت ميدهند، بناء آنان سامي اند.

    مي پندارند كه يحيي u پيامبر ايشان است و به سوي آنان فرساده شده بود.

-اولا در قدس اقامت داشتند، بعد از ميلاد از فلسطين اخراج كرده شدند، و به شهرحران هجرت نمودند ودر آنجا به اطرافيان خويش تأثير گذاشتند وخودشان نيز از ستاره پرستان يعني از صابئهء حران متأثر گرديدند.

-از حران به وطن فعلي شان درجنوب عراق و ايران هجرت نموده آنجا تاحال زندگي مينمايند، وبنام صابئهء بطايح شناخته ميشوند.

-كنز برا شيخ  عبدالله بن شيخ سام ازجملهء ايشان است كه سال 1969م به حيث رئيس روحي آنان در بغداد اقامت داشت ، و سال 1954م در خانه اي كه در جوارسفارت بريطانيا، در كرخ بغداد موقعيت داشت اقامت مينمود.

افكار ومعتقدات:

اول : كتب آنان :

-نزد آنان تعدادي از كتب مقدسه وجود دارد و به لغت ساميه كه نزديك به لغت سرياني ميباشد،نوشته شده است ،وآنان عبارت اند از:

1-كنزاربا: يعني كتاب بزرگ، معتقداند كه آن صحيفه هاي آدم عليه السلام است، در آن كتاب، مباحث بزرگي ازنظام تكوين عالم، حساب مخلوقات، دعاها ، وقصه هاوجود دارد، نسخهء كاملي ازآن در خزانهء متحف عراقي موجود است، اين كتاب سال 1815م در كوبنهاجن و سال 1867م دريبزيغ چاپ شده است.

2-دراشة اديهيا : يعني تعاليم يحيى، در اين كتاب تعاليم وزندگي نامهء يحيى u وجود دارد.

3- فلستا : يعني كتاب عقد نكاح ، اين كتاب به محافل ونكاح شرعي وخطبه تعلق دارد.

4-سدره ادنشماثا : اين كتاب پيرامون : تعميد، سوكواري، دفن، انتقال روح از جسد به زمين واز آنجا به عالم انوار، ميچرخد، يك نسخهء جديدي از اين كتاب كه به لغت مندائيه نوشته شده، در خزانهء متحف عراقي موجود است .

5-كتاب الديونان:در اين كتاب قصه ها وتصويرهاي بعضي روحانيون وجود دارد.

 6-كتاب اسفر ملواشه : يعني سفر بروج بخاطر شناختن حوادث سال آينده از طريق علم فلك ونجوم .

7-كتاب النياني : يعني اشعار واذكار ديني ، يك نسخهء آن در متحف عراقي موجود است .

8-كتاب قماها ذهيقل زيوا : اين كتاب داراي دوصد سطر بوده وعبارت از حرز وحجابي است كه آنان در بارهء آن چنين عقيده دارند: كسيكه آن را باخود داشته باشد در آن شخص سلاح وآتش كار نمي كند.

9-تفسير بغره: اين كتاب مخصوص به تشريح جسم انسان وتركيب آن بوده، و نيز طعام هايى را بيان ميكند كه در مناسبات و مراسم مختلف ديني خورده ميشوند.

10-كتاب ترسسرالف شياله : يعني كتاب دوازده هزار سؤال، اين كتاب در برگيرندهء  غلطي هاي طريقه ها وطريق مغفرت آن بوده ، همچنان بعضي شعائر ديني ديگر را نيز مشتمل ميباشد.

11-ديوان طقوس التطهير : آن كتابي است كه طرق تعميد را با انواع واقسامش بيان نموده و به شكل ديوان ميباشد.

12-كتاب كداوا كدفياتا: يعني كتاب تعويذات.

دوم : طبقات رجال دين :

شرط است كه بايد شخصيت ديني جسم سالم، حواس درست، متأهل، فرزنددار، وختنه ناشده باشد،سخن شخصيت ديني در امور ديني اين طائفه، مثل حالات ولادت، نام گذاري، تعميد، ازدواج، نماز، ذبح وجنازه، مقبول و نافذ بوده قرار ذيل طبقه بندي شده اند :

1 -حلالي : به نام « شماس » ياد ميشود، وظيفه اش اينست كه با جنازه ميرود و سنت ذبح را ميان مردم برپا مينمايد، اين شخص جز با دختر خانه با ديگر كسي ازدواج نمي كند، اگر با بيوه ازدواج نمايد از رتبه اش افتيده واز وظيفه اش سبكدوش ميگردد، مگر در صورتي از رتبه اش پايين نمي آيد كه خودش با همسرش(360 ) بار در آب نهر جاري غوته بخورند.

2-ترميده : وقتي حلالي هر دو كتاب مقدس را يعني «سدره ادنشماثا و نياني» را كه كتاب هاي تعميد و اذكار است ، دانست، وظيفهء تعميد را توسط غوته خوردن در آبي كه نزد «المندي » موجود است، انجام ميدهد، وتا هفت روز ديگر بخاطري كه احتلام نشود ،بيدار باقي ميماند، البته در آن هفت روز بايد لحظه اي هم چشمش بسته نشود ، بعد از آن همين حلالي به مرتبهء ترميده ارتقا نموده وظيفه اش در عقد ونكاح نمودن دختران خانه منحصر ميباشد.

3-ابيسق : ترميده اي كه مختص به عقد بيوه گان شود، وي به ابيسق تبديل شده از اين رتبه اش ديگر انتقال نمي كند.

4- كنزبرا: ترميدهء دانشمندي كه هرگز عقد بيوه گان را نبسه باشد ممكن است كه به كنزبرا تبديل شود، البته اين در صورتي ميشود كه كتاب كنزاربا را حفظ نمايد، در آن وقت وي مفسرآن گرديده چيزهائي كه به ديگران جائز نيست به وي جائز ميگردد، واگر كسي را از افراد اين طائفه قتل نمايد ازوي قصاص گرفته نمي شود، زيرا وي رئيس الهي بالاي طائفه ميباشد .

5-ريش امه : يعني رئيس امت وصاحب كلام مقبول ونافذ در امت، در ميان صابئهء امروزي كسيكه به اين مرتبه رسيده باشد وجود ندارد، زيرا وي به علم زياد وقدرت كامل ضرورت دارد.

6-رباني : به اين درجه جز يحيى بن زكريا عليهما السلام ديگر هيچ كس نرسيده است، همچنان جائز نيست كه در يك وقت و زمان دو رباني وجود داشته باشد، شخص رباني بالا ميرود تا در عالم انوار سكونت كند، باز پايين ميايد تا به گروه خود تعاليم دين را برساند، و دوباره به عالم رباني و نوراني خود بالا ميرود.

سوم : إله و يا پروردگار:

-در اصل به وجود إله و پروردگار يكتا، خالق و ازلي كه حواس او را درك نمي كند و مخلوق به او نمي رسد، عقيده دارند.

-ليكن بعد از اين پروردگار، آنان عقيده دارند كه ( 360) شخص ديگر وجود دارد كه كارهاي پروردگار را انجام ميدهند، اين اشخاص خدايان و آلهه نيستند، ملك و فرشته نيز نيستند ولي همهء كارها را، از قبيل رعد، برق، باران، آفتاب، شب، روز، و … انجام ميدهند، آن اشخاص غيب را ميدانند و هر كدام شان در عالم انوار مملكتي دارند.

-اين ( 360) شخص مثل ديگر مخلوقات زنده خلق نشده اند، ليكن خداوند آنان را نام گرفته ندا نمود و آنان خلق شده به زناني از جنس خود شان ازدواج نمودند، طريق توالد و تناسل شان اينطور است كه فردي از آنان كلمه اي را تلفظ نموده در اثر آن زنش فورا حامل شده يكي از آنان را تولد ميكند.

-معتقد اند كه ستاره ها جاي سكونت ملائكه است، از همين جهت ستاره ها را تعظيم و تقديس مينمايند.

چهارم: المندي :

-مندي عبارت از معبد صابئه ميباشد، كتب مقدس شان نيز آنجا ميباشد، مراسم تعميد شخصيات ديني نيز در آن انجام داده ميشود، كه حين تعميد به كنار راست نهر جاري ايستاده ميشوند، يك دروازه ميداشته باشد كه به طرف جنوب مي باشد به قسمي كه شخص داخل شونده رويش طرف ستارهء قطب شمال قرار گيرد، وجود يك جوي آب كه متصل به آب نهر باشد ضروري ميباشد، دخول زنان در آن جائز نيست، ودر اوقات كار وجود پرچم يحيى u در بالاي آن حتمي است.

پنجم : نماز :

-دريك روز سه بار ادا مي شود: پيش از آفتاب برآمد، وقت زوال و پيشتر از غروب، و در  روزهاي يكشنبه و عيدها مستحب است كه با جماعت ادا شود، و در نماز ايشان ايستاده شدن، ركوع، نشستن بر زمين بوده سجده ندارد، تقريبا يك ساعت و پانزده دقيقه را در بر ميگيرد، نماز گزار در وقت نماز متوجه بطرف برج جدي بوده  لباسش  پاك  و پاهايش  برهنه باشد، هفت بار قرائت نمايد كه در قرائت خود پروردگار را تمجيد نموده  از وي استمداد نمايد و در خواست سهولت  اتصال به جهان انوار را نمايد.

ششم : روزه :

-صابئهء امروزي روزه را حرام دانسته آنرا از جملهء تحريم نمودن چيزهاي حلال خداوند ميدانند.

-لاكن در طول سال به مدت سي و شش روز از خوردن گوشت هائيكه براي شان حلال است امتناع ميورزند، البته اين ايام ضروري نيست كه پي در پي باشد.

-ابن نديم متوفي سال 385هـ در فهرست خود و ابن عبري متوفي سال 685هـ در تاريخ  مختصر دول چنين ميگويند كه روزه در هرسال 30 روز بالاي شان فرض بود [ولي صابئهء امروزي آنرا تغيير داده اند].

 هفتم : طهارت :

-طهارت بالاي مرد و زن يكسان وبدون تفاوت فرض ميباشد. 

-طهارت در آبهاي جاري كه از مجراي طبيعي اش قطع نشده باشد انجام ميشود .

-جنابت به طهارت ضرورت دارد كه آن با غوطه خوردن سه بار در آب جاري بانيت غسل انجام مي شود، البته بدون قرائت. زيرا در آن حالت قرائت جائز نيست.

-بعد از غطه خوردن در آب وضو كردن واجب بوده، و وضو كردن براي هرنماز نيز واجب ميباشد .طريقهء وضو چنين است كه شخص در وقت وضوكردن متوجه به ستارهء قطب بوده به كيفيتي آنرا انجام ميدهد كه مشابه به وضوء مسلمان است. در وقت وضو دعاهاي خاصي را نيز مي خوانند.

-شكننده هاي وضو: بول، غائط، باد، دست زدن به زن حائضه ونفاس.

هشتم :تعميد واقسام آن :

-تعميد بزرگترين شعائر اين دين بشمار ميرود وآن انجام نميشود مگر در آب جاري وتكميل نمي شود مگر به غوطه خوردن در آب، برابر است كه تابستان باشد ويا زمستان، ولي دراين اواخر رجال دين براي شان اجازهء غسل كردن در حمام را نيز داده اند وهمچنان براي شان طهارت كردن در آب هاي چشمه را  اجازه داده اند .

-بايد تعميد توسط شخصيات ديني انجام شود .

-تعميد در حالت ولادت ،نكاح، و تعميد اجتماعي و عيدها، به شرح ذيل انجام ميشود:

الف- ولادت : طفل بعداز چهل وپنج روز تعميد كرده ميشود تا از پليدي هاي ولادت پاك شود، يعني طفل در آب جاري تازانوهايش در حالي داخل كرده مي شود كه رويش بطرف ستارهء قطب باشد و در دستش انگشتر سبزي از آس باشد.

ب -تعميد نكاح:اين تعميد در روز يكشنبه به حضور ترميده وكنز برا، با غوطه خوردن سه بار در آب، همراه با تلاوت كتاب فلستا، با لباس خاصي انجام مي شود، بعد از آن زن وشوهر از گيلاسي كه پر از آب شده باشد وآن آب از نهريكه بنام ممبوهه ياد مي شود گرفته شده باشد ، مي نوشند. بعد از آن هر دو (البهثه) را ميخورند وپيشاني خويش را بر روغن كنجد چرب مي كنند، اين عمليه به زن و شوهر به هر كدام جدا جدا انجام مي شود . بعد از آن بخاطر اينكه آندو پليد اند تا هفت روز كسي بطرفشان نزديك نمي شود.بعد از گذشت هفت روز هر دو شخص بار ديگر تعميد نموده ظروفي كه در آنها خورده بودند ويا نوشيده بودند شسته مي شود0

ج- تعميد اجتماعي:اين تعميد درهر عيد(پنجه) در كبيسهء هر سال [شرح كبيسه عنقريب ميايد] به مدت پنج روز انجام ميشود، و تمام افراد طائفه را، اعم از مرد و زن، كلان، وخرد، شامل ميباشد، كه توسط غوطه خوردن سه بار، در آب جاري، قبل از خوردن طعام، در هر روز از روزهاي پنجگانه، صورت ميپذيرد0 ومقصود از آن كفاره ومغفرت گناهان وخطايائي است كه در تمام سال گذشته مرتكب شده اند، در اين ايام پنجگانه انجام تعميد درشب و روز درست است ولي در مراسم ديگر، تعميد جز در روز آ نهم در روز يكشنبه ديگر جائز نيست0

د-تعميد عيد: و عيدها قرار ذيل اند:

* عيد بزرگ : عيد پادشاه انوار، در اين عيد (36) ساعت پي درپي، درخانه هاي خويش به اعتكاف مي نشينند، و در اين مدت از خوف اينكه شيطان نيايد لحظه اي هم به خواب نمي روند، زيرا احتلام خوشي شان را از بين ميبرد، بعد از اعتكاف متصلا به آب غوطه ميخورند، مدت عيد چهار روز ميباشد، كه در آن روزها برهها و مرغها ذبح ميشود، وبه هيچ كاري از كارهاي دنيوي نمي پردازند0

* عيد كوچك: كه شرعا يك روز است ولي گاهي بخاطر كثرت رفت و آمد به سه روز طول ميكشد، اين عيد(118) روز بعد از عيد بزرگ انجام ميشود0

* عيد پنجه: سخن از اين عيد پيشتر گذشت، به مدت پنج روز ادامه ميداشته باشد، كه چهار ماه بعد از عيد كوچك ميايد0

* عيديحيى: يك روز ميباشد و از مقدس ترين ايام به شمار ميرود كه (60) روز بعد از عيد پنجه ميايد، در اين روز تولد يحيى u،كه وي را پيامبر خاص خود ميدانند، صورت گرفته بوده، پيامبري كه آمده بود تا خرافاتي را كه در دين آدم u، به سبب دوري زمان، داخل شده بود، دور نموده دو باره آن دين را صفاء بخشد

هـ0 تعميد شخص قريب الموت و دفن آن:

* وقتي صابي نزديك مردن ميشود- قبل ازبيرون شدن جانش – بايد به آب جاري برده شود تاعمليهء تعميدش انجام شود0

* كسيكه بدون تعميد بميرد وي نجس بوده لمس كردن آن حرام ميباشد0

* در وقت تعميد، وي را روي به طرف ستارهء قطب شمالي نشانده غسل ميدهند، بعدا به خانه اش آورده  روي به طرف ستارهء قطب، برفراشش مي نشانند، تا آنكه وفات نمايد0

* سه ساعت بعد از موتش غسل داده ميشود، كفن كرده ميشود و درهمانجا كه وفات كرده دفن ميشود، زيرا نقل آن از يك قريه به قريهء ديگر مطلقا جائز نيست0

* كسيكه ناكهاني كشته شود ويا بميرد، غسل داده نمي شود ولمس كرده نمي شود، بلكه كنزبرا واجب تعميد را از طرف وي انجام ميدهد0

* صابي به اين طريق دفن ميشود كه: به پشت خوابانيده شده رويش و پاهايش  بطرف برج جدي ميباشد، بخاطر آنكه وي وقتي برانگيخته شد رويش به طرف ستارهء ثابت بالذات باشد0

* در دهن ميت اندكي خاك مي اندازند، البته از اولين خاكي كه از قبرش كنده اند0

* با لاي اهل و خانوادهء ميت گريه كردن، آواز كشيدن وبي صبري كردن حرام است، زيرا مردن نزد آنان سبب سرور وخوشي بوده روز ماتم،نظر به وصيت يحيى u به زوجه اش، روز بسيار خوشي به شمار ميرود0

* نزد آنان هميشه بودن در دوزخ وجود ندارد، بلكه وقتي انسان مي ميرد يا جنت برده ميشود و يا به پاك كننده، [يعني دوزخ ] و در آنجا به درجات متفاوت، تاوقت پاك شدنش عذاب ميشود وبعد از آن روحش به ملا الاعلي انتقال مينمايد، و روح جاويدان بوده جسد فاني ميشود0

 نهم : افكار ومعتقدات ديگر:

-بكارة: مادر كنز برا و يا زوجه اش دختران خانه را، بعد از تعميد شان، تا وقت تسليم شان به شوهر، بخاطر تاكيد بقاء بكارت و دختري شان، تفتيش و بر رسي مينمايد0

- گناه: وقتي زن يا دختر فعل زنا را مرتكب شود كشته نمي شود، بلكه باوي ترك سخن مينمايند، وبرايش ممكن است كه توسط غوطه خوردن درآب جاري گناهش بخشوده شود0

- دين شان به طلاق اعتراف ندارد، مگر در صورتي كه انحرافات بزرگ اخلاقي صورت گيرد، در آنوقت طلاق وجدائي توسط كنزبرا انجام ميشود0

-سال مندائي 360 روز، مشتمل به دوازده ماه است كه هرماهش 30 روز ميباشد، پنج روز ديگر زياده مي ماند كه آنها را روزهاي كبيسه ميگويند و در آن روزها عيد پنجه را انجام ميدهند.

به صحيح بودن تاريخ هجري عقيده دارند و از آن استفاده نيز مينمايند، البته اين به سبب اختلاط شان با مسلمانان ميباشد، وعلاوه بر آن ظهور حضرت محمدr  دركتب مقدسي كه نزد شان موجود است، ذكر شده0

-روز يكشنبه را مثل نصارا تعظيم  و تقديس مينمايند و در آن روز هيچكاري را انجام   نمي دهند0

-از رنگ كبود نيلي خيلي نفرت دارند و آنرا هرگز لمس نمي كنند0

 -مرد غير متزوج [ نكاح ناكرده ] جنت ندارد، و نه در دنيا ونه در آخرت0

-دربارهء امور آينده توسط نظر كردن در آسمان وستاره ها وتوسط بعضي حساب هاي فلكي، پيشگوئي ميكنند0

-براي هر مراسم ديني لباس خاصي وجود دارد، و براي هر مرتبه از مراتب ديني نيز لباس خاص وجود دارد كه از ديگران متميز باشد0

-اگر شخصي بدون بدست آوردن فرزند وفات نمايد به مطهر [دوزخ] برده ميشود تا بعد از اقامتش در جهان ديگر دوباره به جهان انوار برده شود، بعدا بار ديگر به حالت بدني خود عودت نموده روحش به جسم روحاني ديگر داخل گرديده ازدواج مينمايد و فرزندان مياورد0

-به تناسخ ايمان دارند و در بعضي از جوانب عقيده خويش به تطبيق آن نيز قائل اند0

-براي مرد، به هر اندازه كه شرائط و اوضاع زندگي اش اجازه ميدهد، حق واجازه است كه ازدواج نمايد0

-از نوشيدن دوا نفرت دارند، و از چرب كردن جلد خويش و ازحقنه نيز امتناع ميورزند0

-پسران جوان ودختران جوان نزد كاهنان ميايند تا آنان ايشان را از روز مباركي خبر دهند كه در آن روز مراسم عروسي شان صورت ميگيرد، همچنان كاهنان براي مردمي كه از ايشان پرسان ميكنند، وقت مناسب براي تجارت و براي سفر را بيان مينمايند، البته اخبار ايشان از طريق علم نجوم ميباشد0

-از حيوان ذبح شده نمي خورند مگر در صورتي كه آن را يكي از رجال دين، به حضور شاهدان ذبح كرده باشد، ذبح كننده- بعد از آنكه وضوء ميكند-حيوان را سه بار در آب جاري غوطه ميدهد، بعد از آن اذكار ديني خاصي را بالاي آن قرائت نموده آنرا، روي به طرف شمال ذبح ميكند وخون آنرا تا آخرين قطره خارج ميسازد، ذبح كردن بعد از غروب آفتاب و قبل از طلوع آن، جز درعيد پنجه، ديگر وقتها حرام ميباشد0

-عقيدهء شان به اين تصريح نموده كه ميراث براي پسر بزرگ خاص ميباشد، ولي بخاطر مجاورت وهمسايگي شان با مسلمانان قانون اسلامي را درميراث عمل ميكنند0

ريشه هاي فكري واعتقادي:

-صابئه از اديان ومفكوره هاي زيادي كه باايشان همزيستي نموده اند، متأثر شده اند0

-مشهور ترين فرقه هاي قديمي صابئه چهار فرقه است: اصحاب روحانيات، اصحاب هياكل، اصحاب اشخاص، وحلوليه0

-در قرآنكريم، بايهود، نصارا، مجوس ومشركين يكجا ذكر شده اند، ايات62/ بقره-69/ مائده-و17/ حج را مشاهده كنيد، احكام خاصي هم متعلق به آنان وجود دارد، مثل جواز گرفتن جزيه از ايشان قياس به يهود ونصاري، وياعدم جواز آن0

-از جملهء آنان صابئهء حرانيين كه حالامنقرض وختم شده اند، معروف اند، ومعتقدات ايشان از معتقدات صابئهء مندائيهء موجوده اندكي تغيير است. 

-امروز جز صابئهء بطايح كه در كنار نهر هاي بزرگ در جنوب عراق وايران منتشر اند، ديگر كسي از صابئه باقي نمانده0

-از يهوديت، مسيحيت، ومجوسيت، بخاطر مجاورت شان با آنان، متأثر شده اند.

-بعد از راندن شان از فلسطين وسكونت شان با صابئهء حرانيين در حران، از ايشان متأثرگرديده عبادت ستاره ها، ويا حد اقل تعظيم و تقديس آنها را به دين خويش نقل دادند، و درفراگرفتن و كوشش كردن در بارهء علم فلك ونجوم نيز از ايشان متأثر گرديدند0

-به افلاطونيهء جديد، كه فلسفهء آن در سوريه استقرار يافت متأثر شده اند مثل عقيده به فيض روحي بر جهان مادي.

-به فلسفهء ديني كه در دوران ابراهيم خليلu ظاهر گرديده بود، نيز متأثر گرديدند، كه مردم در آنوقت به قدرت ستاره ها در تأثير اند، نمودن بر زندگي مردم عقيده داشتند، به اين عقيده در اين قول ابراهيم عليه السلام:"اني لا احب الآفلين" اشاره شده است0

-به فلسفهء يونان كه از دين جدا بود نيز متأثر اند، كه اثر آن دركتب شان به مشاهده ميرسد0

- نزد صابئه حصهء بزرگي از بت پرسي قديم وجود دارد كه آن در تعظيم ستارگان  به صورتي از صورت ها، ظاهر ميشود .

انتشار و جاهاي نفوذ :

-صابئهء مندائي موجوده در كناره هاي پاياني نهر هاي دجله و فرات منتشر اند، و درمناطق اهوار وشط العرب سكونت داشته، در شهرهاي: العماره، ناصريه،بصره، قلعهء صالح، حلفايه، زكيه، بازار شيوخ، وقرنه ( قرنه جاي اقتران و اتصال دجله وفرات است ) به كثرت وجود دارند، آنان تحت چند پرچم زندگي ميكنند، مثل پرچم بغداد، پرچم حله، پرچم ديوانيه، پرچم كوت، پرچم كركوك وپرچم موصل0 تعداد پركنده اي از آنان در ناصريه المنتفق، شرش، نهر صالح، جبايش وسليمانيه نيز يافت ميشود0

-همچنان در ايران دركنار نهر كارون ودز منتشر اند و در شهر هاي ساحلي ايران مثل محمره، ناصريهء اهواز، ششتر، ودز بول سكونت دارند0

-تعداد شان تقريبا به ده هزار نفر تخمين ميشود كه اكثر شان در عراق سكونت دارند0

-معابد شان در عراق منهدم كرده شد وجز دو معبد درقلعه صالح ديگر باقي نمانده است، ولي يك معبد "مندي " درجوار المصافي در بغداد بناكرده اند كه آن به اثر كثرت صابئ هاي آمدگي كه به خاطر كار آنجا آمده اند بوده است0   

-اكثر شان در درست كردن ميناء فضه براي تزيين زيورات، ظروف وساعتها كار ميكنند، تقريبا اين كسب مخصوص آنان ميباشد، زيرا اسرار آن را مخفي نگه داشته به كس ديگري نمي آموزانند، همچنان در درست كردن غلاف هاي چوبي براي شمشير، آهنگري وخنجر سازي ماهر هستند0

-مهارت شان در درست كردن ميناء باعث شده تا به خاطر كار به بيروت، دمشق، واسكندريه كوچ كنند، حتي بعضي از آنان به ايطاليا، فرانسه وامريكا رسيده اند0

-ايشان به امور سياسي علاقه ندارند، و به اشخاص اديان ديگر، از جهت مشابهت هائي كه ميان آنان و ديگران وجود دارد، خود را نزديك ميسازند0

مراجــع:

1-الصابئة المندائيون            الليدي دراوور-مطبعة الارشاد- بغداد-

                                1969م.

2-مندائي أو الصابئة           عبد الحميد عباده- طبع در بغداد-1927م.

   الاقدمون

3-الصابئة في حاضرهم         عبدالرزاق الحسني- طبع لبنان- 1970م.

   وماضيهم

4-الكنزاربا                     آن كتاب بزرگ صابئه است كه يك  نسخه

                                 از آن درخزانه متحف عراقي موجود  است.

5- الفهرست                  ابن نديم- طبع  در قاهره- 1348هـ.

6- المختصر في اخبار البشر    تأليف ابو  الفداء- طبع در قاهره-1325هـ

7-الملل و النحل               شهرستاني- طبع لبنان – 1975م.

8-معجم البلدان               ياقوت حموي- طبع در قاهره-1906م

9-مقاله اي از انستاس         مجلهء المشرق-بيروت – 1901م.

   كرملي

10-مقاله اي از زويمر         مجلهء المقتطف- قاهره- 1897م.

11-مقاله اي از ابراهيم        مجلة البيان- قاهره- 1897م.

     يازجي

12-اعتقادات فرق المسلمين   فخر الدين الرازي- القاهر-1356هـ.

     و المشركين.

13-ابراهيم ابوالانبياء          عباس محمود عقاد- دارالكتاب العربي-بيروت-

                                لبنان- صحفه139-148- طبع عام1386هـ/

                                1967م.

1-       Hand Book of Classical and Modern Mandaie, Berlin 1965.

2-       Mandaean Bibliography Oxford University Prees, 1933.

3-       Die Mandaer: ihre Religion und ihre Geschichte Muller: Amsterdam 1916.

4-   Frankfort Dr. Henri Archeology and the Sumerian problem, Chicago Studies in Ancient Oriental Civilization. No 4 (Univ. of Chicago Prees, 1932).

5-       J. B. Tavernier, Les six VoyaojesParis 1913.

6-       M. N. Siouffi, Etudes Sur la Religion des Soubbas Paris 1880.

7-       E. S. Drower, The Mandaeans of Iraq and Iran- London 1937.

8-       H. Pognon, Inscriptions Mandaites des coupes de Khoubeir Paris 1898.

 

 

صهيونيزم

ZIONISM

تعريف:

صهيونيزم يك حركت سياسي و مذهبي متعصب وافراطي بوده كه هدفش برپا نمودن دولت يهود در فلسطين ميباشد، دولتي كه توسط آن بالاي تمام جهان فرمانروائي نمايند، اين اسم را از (جبل صهيون) كوهي كه درقدس واقع است گرفته اند، كوهي كه گروه صهيونيه ميخواهند بالاي آن هيكل سليمان u را درست نمايند، و دولتي به خود برپا كنند كه قدس پايتخت آن باشد0 حركت صهيونيه به شخص نمساوي ( هرتزل ) يهودي مرتبط ميباشد، شخصي كه داعي اول به طرف فكر صهيوني شمرده شده حركت صهيونيزم درتمام جهان بر آراء، وافكار وي بنا نهاده شده است0

 تأسيس و افراد برازنده :

صهيونيزم جهاني ريشه هاي تاريخي، فكري وسياسي دارد كه لازم ميسازد تا به مراحل آتي الذكر انسان واقف گردد0

1-حركت رنجديدگان، كه بعد از باز گشت از اسارت بابلي (586-538ق م) صورت گرفته بود، و هدف اولي آن بازگشت به صهيون وبناء هيكل سليمان u بود0

2-حركت باركوخبا (118-138م) ، اين يهودي در دل هاي يهوديان شجاعت آفريد وآنان را به جمع شدن در فلسطين و تأسيس دولت يهودي در آنجا تشويق نمود.

3-حركت موزس كريتي كه مشابه به حركت باركوخبا بود.

4-مرحلهء ركود و خاموشي در فعاليت يهود، كه آن به سبب مظلوم شدن و مغلوب و پراكنده بودن شان بود، ولي با وجود آن احساس قومي نزد يهوديان همانطور  قوي بوده ضعيف نشده بود.

5-حركت دافيد روبين و شاگردش سولومون مولوخ (1501-1532م) كه يهود را به ضرورت بازگشت و تأسيس دولت اسرائيل در فلسطين، تشويق نمودند.

6-حركت  منشه بن اسرائيل ( 1604-1657م) اين حركت تهداب اولي بود كه بر اساس استخدام بريطانيا در برآورده ساختن اهداف صهيونيستي خويش طرحهاي صهيونيه را، متوجه ساخته استوار نمود.

7-حركت شبتاي زفي ( 1626- 1676م) وي ادعا نموده بود كه مسيح يهود و ناجي آنان ميباشد، بناء يهوديان آمادگي بازگشت به سوي فلسطين را شروع كردند، ولي  نجات دهندهء ايشان وفات نمود.

8-حركت سرمايه داران كه آنرا روتشيلد و موسى مونتفيوري رهبري ميكردند، و هدف آن ايجاد مستعمرات يهودي در فلسطين بود، كه آن حيثيت كار اول را در تصرف سرزمين و اقامت دولت يهودي در آنجا داشت.

9-حركت فكري و استعماري در ابتداء قرن نوزدهم كه به سوي برپا ساختن دولت يهود در فلسطين، دعوت نمود.

10-حركت شديد صهيونيزم كه بعد از كشتار هاي يهوديان در روسيه سال 1882م م براه آفتاد، در همين دور « هيكلر جرمني» كتابي به نام ( بازگشت يهود به فلسطين مطابق اقوال پيامبران) تأليف كرد.

11-حركت صهيونيزم جديد كه اين حركت منسوب به ( تيودور هرتزل) روزنامه نويس يهودي نمساوي ( 1860-1904م) ميباشد، و هدف واضح واساسي آن رهبري يهود به سوي حاكميت بالاي تمام جهان و در قدم اول برپا كردن دولت آنان در فلسطين است، براي اين هدف دوبار با سلطان عبدالحميد مقابله نموده ولي شكست خورده بود، كه بعد ازآن يهود جهاني در راه دور ساختن سلطان و از بين بردن خلافت كار و فعاليت را آغاز نمود.

  هرتزل اولين مجلس جهاني يهود را سال 1897م برگذار نمود و در جمع كردن يهوديان جهان به اطراف خويش كامياب گرديد، همچنان وي يهوديان زيرك و هشيار را جمع نموده بود كه خطرناكترين تصويبات تاريخ جهان از آنان صادر گرديد، آن تصويبات بنام ( پروتوكولات حكماء صهيون) ياد ميشود، و مأخوذ از كتب مقدس تحريف شدهء يهود ميباشد، از آنوقت به بعد يهود سازمان هاي خويش را منظم و مستحكم نموده در راه تحقق اهداف خرابكارانهء خويش به دقت، خفاء و هشياري حركت را آغاز نمودند كه در زمان ما نتائج آن به همه عيان و روشن گرديد.

افكار و معتقدات :

-صهيونيزم افكار و معتقدات خويش را از كتب مقدسي كه آنرا يهود تحريف نموده اند اخذ كرده  وهمچنان افكار و دستور العمل خويش را ضمن پروتوكولات حكماء صهيون  درست نموده است.

-صهيونيزم يهوديان تمام جهان را اعضاي يك مليت ميداند كه مليت اسرائيل است.

-هدف صهيونيزم تسلط يهود بر تمام جهان ميباشد همانطور كه پروردگار شان «يهوه» براي شان وعده داده است، و طريق رسيدن به آن را همانا برپا كردن حكومت خويش بر سر زمين محشر، كه از درياي نيل تا درياي فرات امتداد دارد، ميدانند.

-معتقد اند كه يهود جنس ممتازي است كه بايد سردار و بادار باشد و ديگر تمام اقوام و ملتها خدمتگار آنان باشند.

-معتقد اند كه درست ترين راه براي فرمانروائي بر تمام جهان همانا برپا كردن حكومت به اساس تخويف، ارهاب و شدت است.

-بخاطر سيطره بر عامه به سوي تسخير آزادي سياسي دعوت نموده ميگويند: لازم است بدانيم كه طعمه را [طعمه چيزي است كه براي بدام انداختن شكار  آنرا در اطراف دام ميگذارند] چگونه براي شان پيش كنيم تا آنان را در دام خويش اندازيم.

-ميگويند: زماني كه دين سلطه داشت حالا گذشته است، امروز قوت و نيرو تنها براي طلا است، بنابرآن لازم است كه آنرا به هر وسيله جمع آوري نموده در قبضهء خود داشته باشيم تا تسلط ما را بر جهان آسان سازد.

-ميپندارند كه سياست ضد اخلاق بوده در آن فريب كاري و رياء ضروري  ميباشد، فضائل اخلاق و راستي در عرف سياست زشتي و بدي بشمار ميرود.

-ميگويند: غرق ساختن امميين [ملت هاي غير از يهود]در رذائل اخلاق، به تدبير ما و از طريق كساني كه ما آنان را آماده ميسازيم از قبيل استاذان، خدمتگاران، زنان تربيه كننده  اطفال و زنان رقاصه، ضروري ميباشد.

-ميگويند: تا وقتيكه آرمان ما برآورده نشده  لازم و ضروري است كه رشوت، فريب و خيانت را، بدون كدام تردد، به ميان بياوريم و از آن كار بگيريم.

-ميگويند:  لازم است كه در راه ايجاد و انتشار خوف، كه آن متضمن  فرمانبرداري كوركورانه از ما ميباشد ، كار كنيم، وهمين اندازه كفايت ميكند كه مشهور شود كه مايان خيلي جنگي و اهل پيكار هستيم تا بدين وسيله تمام سركشي ها و نافرماني ها از بين برود.

-ميگويند: شعارهائي به عنوان ( آزادي، مساوات، برادري) سر ميدهيم تا مردم به آن فريب خورده آنان نيز همان شعارها را تكرار نموده عقب چيزي بروند كه ما براي شان ميخواهيم.

-ميگويند: ضروري است كه يك نظام ارستقراطيه «حكومت طبقهء اشراف» را استحكام بخشيم و آن استوار بر مالي باشد كه در دست ما قرار دارد و بر علمي باشد كه آنرا خاص علماء ما ميدانند.

-ميگويند: در راه آوردن رهبران در قبضه و چنگ خود كار مينماييم، و زود است كه تعيين آنان در دست ما قرار گيرد، و تعيين نمودن شان، به اعتبار  پيشقدم بودن شان در بد اخلاقي، چوكي دستي و كم علمي خواهد بود.

-ميگويند: بر نشرات سيطره خواهيم نمود، قوت فعالي كه تمام جهان را به سوي آنچه اراده داريم سوق خواهد داد.

-ميگويند: ضرورست كه ميان حكام  و رعيت شان دشمني و مخالفت را توسعه بخشيم تا حاكم و پادشاه به مثل كورو نابينائي گردد كه عصاء خويش را گم كرده است، تا بخاطر نگه داشتن چوكي خود به سوي ما پناه بياورد.

-ميگويند: لازم است كه ميان تمام قوتها آتش دشمني و جنگ افروخته شود تا ميان خود جنگ كنند، و سلطنت را يگانه هدف مقدس خويش قرار داده هر يكي از قوتها در راه رسيدن به آن سعي نمايند، همچنان در دادن آتش جنگ ميان دولت ها، بلكه در داخل هر دولت ضروري ميباشد، كه در آنوقت قوتها نابود گرديده حكومت ها سقوط مينمايند، و حكومت جهاني ما بر شكسته هاي آنها برپا ميگردد.

-ميگويند: براي اقوام فقير و مظلوم در لباس آزاد كنندگان  آنان و نجات دهندگان شان از ظلم، خود را پيش ميكنيم و آنان را به پيوستن به صفوف لشكر خودمان دعوت مينماييم، يعني به صفوف اشتراكيها مختلطها، كمونست ها و ماسونيزم ها و توسط گرسنگي بالاي مردم عام حكومت خواهيم كرد و در راه نابود ساختن مخالفين از بازوي آنان استفاده خواهيم نمود.

-ميگويند: ضروري است كه زمام هاي اقتصادي را به دست آوريم، تا همه مردم توسط طلائي كه جمع نموده ايم فرمانبردار ما شوند.

-ميگويند: الآن ما توسط وسائل مخفي خويش در وضع خوبي قرار داريم طوري كه اگر دولتي بالاي ما حمله كند دولت ديگري در دفاع از ما برپا ميخيزد.

-ميگويند: كلمهء آزادي مردم عام را به سوي مقابله با خدا و قوانين وي ميكشاند، بنابرآن شعار آزادي و امثال آن را بايد شائع سازيم تا آنكه سلطنت به دست ما قرار گيرد.

-ميگويند: ما قوت مخفي و پنهاني داريم كه آنرا هيچكس از بين برده نمي تواند ، با خاموشي و پنهاني و با شوكت خاصي كار ميكند، اعضاي آن، علي الدوام تغيير وتبديل ميشود، و همين قوت ضامن سوق دادن حاكمان اممي [ملتهاي غير يهود] به آنسو كه ما ميخواهيم است.

-ميگويند: لازم است كه دولت ايمان را در قلوب مردم از بين ببريم و عقيدهء وجود خدا را از عقول شان بكشيم، و جاي آن را به قوانين مادي رياضي دهيم، زيرا مردم زير رعايت دولت ايمان خوشبخت و آسوده زندگي ميكنند، و بخاطر  آنكه براي مردم فرصت بازگشت نگذاريم  لازم است كه آنان را به وسائل مختلف مشغول سازيم تا به سبب آن از دشمن  مشترك شان در مقابلهء جهاني آگاه نشوند.

-ميگويند: لازم است كه تمام وسائلي را كه ضامن انتقال دارائي هاي امميين از خزانه هاي شان به صندوق هاي ما باشد به دست آوريم.

-ميگويند: زود است كه گروه ها و جماعت هائي تشكيل دهيم كه از انسانيت و اخلاق دور و خالي بوده، بي احساس  باشند، دين و سياست را خيلي بد ببينند، و يگانه آرزويشان به دست آوردن ماديات باشد، آنوقت است كه از هرگونه مقاومت عاجز بوده خوار و ذيل زير دست ما قرار ميگيرند.

-ميگويند: كليد تمام قوتها را به دست خود خواهيم گرفت، و بر تمام وظايف سيطره خواهيم نمود، و سياست به دست پيروان ما خواهد بود، و بدين وسيله ميتوانيم هر مقاومتي را در مقابل ياران اممي خويش، توسط قواي خود محو و نابود سازيم.

-ميگويند: تخم نقاق و شقاق را در همه جاكشت كرده ايم، به قسميكه دور كردن آن ممكن نيست، در ميان مصالح مادي و قومي امميين تنافر و دوري ايجاد نموده ايم  و ميان گروه هاي شان آتش تعصبات ديني و قومي را افروخته ايم، بلكه در طول بيست قرن در راه بر افروختن آن سعي و تلاش نموده ايم، بناء غير ممكن است كه يكي از حكومت ها بخاطر ضربه وارد كردن بر ما از حكومت ديگري كمك دريافت كرده بتواند، و دولت ها به هيچكاري و امري و لو كوچك هم باشد، بدون موافقهء ما اتفاق كرده نمي توانند، زيرا محرك اسباب دولت ها در قبضه ما است.

-ميگويند: خداوند مارا براي حكومت جهان آماده ساخته خصوصيتها و امتيازاتي به ما داده كه در اممي ها آن موجود نيست، اگر در صفوف آنان افراد برازنده و ممتاز وجود داشته باشد بايد در مقابل ما مقاومت كرده بتوانند.

-ميگويند: از عواطف واحساسات بر افروخته بايد در بدل خاموش ساختن آن، در راه برآورده شدن اهداف خويش كار بگيريم، و بايد برافكار ديگران غلبه حاصل نمود و آنرا در بدل اينكه كشته شود، طوري تفسير كرد كه موافق به مصلحت هاي ما باشد.

-ميگويند: توجه زيادي به رأي عامه  مبذول خواهيم داشت، البته تا آنوقت كه قدرتش را بر فكر و سنجش درست از بين ببريم و به حدي مشغولش سازيم كه فكر كند شائعات و تبليغات ما حقايقي است كه درست و ثابت ميباشد، و طوري سازيمش كه قدرت تميز ميان وعده هاي ممكن و وعده هاي دورغ را نداشته باشد، بنابرآن ضرور است جماعت هائي تشكيل دهيم كه اعضاء آن مشغول سخنراني هاي پرصدائي باشند كه در آنها وعده دادن ها زياد باشد، و لازم است كه ميان اقوام و ملتها اين شائعه را پخش كنيم كه آنان به سياست نمي دانند و بهتر آنست كه سياست را به اهلش بگذارند.

-ميگويند: در راه نشر كردن امور متناقضه، و شعله ور ساختن شهوات و عواطف كار خواهيم كرد.

-ادارهء حكومت عالي را طوري خواهيم ساخت كه دست هاي زيادي داشته باشد و به تمام اطراف زمين  برسد، اداره اي كه تمام حكومت ها به آن سر تسليم  خواهند گذاشت.

-ميگويند: لازم است كه برصنعت و تجارت سيطره نماييم و مردم را به سوي تكبر، عياشي و بي ماهيتي بكشانيم، و در راه بلند بردن مزد، آسان ساختن قرضه دادن و زياد ساختن فايده آن، كار و فعاليت مينماييم كه در آنوقت امميين  پيش روي ما به سجده خواهند افتاد.

-ميگويند: بر ما واجب است كه در مواضع رسمي به ضد آنچه در دل داريم ظاهر شويم، بر ظلم انكار نماييم، آواز آزادي را بلند كنيم طغيان و سركشي را بد گوييم.

-ميگويند: بجز چند نشريهء كم ارزش ديگر همه نشريات در دست ماست، و آن را در پراگنده كردن و انتشار شائعات استخدام خواهيم كرد، به حدي كه همان شائعات جاي حقايق را بگيرد و امميين را به آن مشغول خواهيم ساخت تا در عقب آنچه به فايدهء شان است نروند،  بلكه در عقب شهوات و ماديات سعي نمايند.

-ميگويند:حكمروايان از اين عاجز اند كه نافرماني ما را بكنند، زيرا آنان ميدانند كه سرانجام سركشي آنان زندان و يا ناپديد شدن است، بنابرآن ايشان خيلي فرمانبردار ما بوده حريص به رعايت مصالح ما ميباشند.

-ميگويند: ميكوشيم كه طرح ما قبل از وقتش افشاء نشود، وقوت امميين را نيز قبل از موسمش از بين نبريم.

-ميگويند: ما هستيم كه طريقهء راي گيري در انتخابات را و نظام اغلبيت مطلق را رائج ساختيم تا بدين وسيله هركسي ما ميخواهيم به قدرت برسد، البته بعد از آنكه افكار عامه را براي راي دادن به شخص مورد نظر آماده سازيم.

-ميگويند: زود است كه نظام خانوادگي را از بين ببريم، و در هر فرد روح خود خواهي را بدميم تا سركشي نمايد، و از رسيدن اشخاص ممتاز به مناصب عالي ممانعت نماييم.

-ميگويند: به حكومت تنها كساني خواهند رسيد كه نامهء سياه و گذشته زشتي داشته باشند ولي نزد مردم افشاء نباشند، اين افراد امانت داران ما در نافذ ساختن اوامر ما خواهند بود، البته از خوف افشاء شدن و رسوا گرديدن، همچنان رهبري هائي تشكيل ميدهيم و آنان را بزرگ و قهرمان جلوه ميدهيم.

-ميگويند: ما بخاطر به هدف رسيدن، قواه خويش را طور مخفي تشكيل داده ايم، لكن اممي هاي چهارپاي به اسرار آن نمي دانند، بناء به آنان اعتماد نموده در محافل شان شركت ميكنند، بدين گونه ما بر آنان مسلط شده و بر خدمت خويش مسخر نموده ايم.

-ميگويند: پراگنده بودن گروه مختار خداوند [مراد خود شان است] نعمت بوده  دليل ضعف و ناتواني نمي باشد، و همين پراگنده بودن است كه ما را به سرداري جهان رسانيده است.

-ميگويند: زود است كه تمام مراكز نشرات به دست ما قرار گيرد و كست هاي تعبير از فكر انساني در قبضهء دولت ما باشد، و هر مركز نشراتي كه مخالف فكر ما باشد در راه بستن آن به نام قانون سعي خواهيم كرد.

-ميگويند: در آينده ما مجله ها و روزنامه هاي زيادي به فكرها و اصول مخلتف خواهيم داشت كه همه اش در راه هدف ما خدمت نمايد.

-ميگويند: ضرور است كه ديگران را به انواع و اقسام اشياء فريب دهنده مثل : ملاهي، بازي ها، مجالس عامه، فنون، ميل جنسي، ومواد مخدره مشغول سازيم تا از مخالفت ما و يا ايستادگي در مقابل پلان هاي ما مصروف بمانند.

-ميگويند: تمام امور دست جمعي را از بين خواهيم برد و مرحلهء خويش را به تغيير دادن دانشگاه ها شروع خواهيم كرد و تأسيس آن را طبق پلان هاي خاص خود شروع خواهيم نمود.

-ميگويند: با هر كسيكه در راه ما ايستاده ميشود باشدت و سختي بر خورد خواهيم كرد.

-ميگويند:محافل ماسونيزم را، بخاطر گسترش سيطرهء ما، زياد ساخته آنرا در هر جا به نشر خواهيم رسانيد.

-ميگويند: وقتي كه سلطنت به دست ما افتاد آنگاه براي هيچ دين، جز دين خودمان در روي زمين اجازه نخواهيم داد.

ريشه هاي فكري واعتقادي:

-صهيونيزم قدامتي دارد به اندازهء قدامت و سابقهء تورات و همين تورات است كه روح قوميت را نزد يهود از همان ايام اول تازه ميدارد و حركت هرتزل تجديد و تنظيم صهيونيزم قديم ميباشد.

-صهيونيزم بر تعاليم تورات تحريف شده و تلمود بنا نهاده شده است، ولي بايد گفت كه تعدادي از رهبران صهيونيزم از جملهء ملحدين بوده و يهوديت نزد شان حيثيت روپوش را در تحقيق اهداف سياسي و اقتصادي شان دارد.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-صهيونيه راه و طريقهء سياسي يهود عالمي ميباشد و آن طوريكه خود يهود ميگويند مثل خداي هندي فشنو است كه صد دست دارد، بنابرآن صهيونست در اكثر دستگاه هاي حكومتي جهان دست غالب و فعال يهوديت بشمار ميرود و به مصلحت آن كار ميكند.

-صهيونست است كه اسرائيل را رهبري نموده برايش پلان طرح ميكند.

-ماسونيت طبق دستورات و رهنمائي هاي صهيونيزم كار ميكند و رهبران و مفكرين جهان مطيع و فرمانبردار آن ميباشند.

-براي صهيونيزم صدها گروه و حزب در اروپا و امريكا در عرصه هاي مختلف وجود دارد كه در ظاهر مخالف هم معلوم ميشوند ولي در حقيقت همهء آنها براي مصلحت يهود جهاني كار ميكنند.

-بعضي ها در قوت و نيروي صهيونيزم خيلي مبالغه جدي ميكنند و بعض ديگر آنرا كم ارزش جلوه ميدهند  و هر دو نظر خطاء و نا درست است، و بررسي درست نشان ميدهد كه يهود فعلي در مرحلهء ترقي چشمگيري زندگي ميكنند.

مراجــع:

1- جذور البلاء                              عبد الله التل.

2- المخططات التلمودية الصهيونية           انور جندي.

اليهودية في غزوالعالم الإسلامي

3- پرتوكولات صهيون                      ترجمهء احمد عبد الغفور عطار.

4-القوي الخفية                               ل . فراي

5- مؤامرة الصهيونية على العالم              احمد عبد الغفور عطار.

6-الصهيونية و ربيبتها اسرائيل                عمر رشدي .

7-الصهيونية العالمية                           عباس محمود عقاد.

8- اليهودى العالمي                           هنري فورد.

9- هذه هي الصهيونية                        اسرائيل كوهين.

10- اسرائيل الزائفة                           فريد عبد الله جورجي.

 

صوفيه

تعريف:

تصوف يك حركت ديني است كه بعد از گسترش فتوحات وكثرت مال و دارائي، درجهان اسلام منتشر گرديد، به منزلهء مقابله با عياشي وفرو رفتن در خوشگذراني شروع شده بود، ابتداء به خاطر مقابله با عياشي به زهد پرداختند بعدا كارشانًُ پيشرفته گرديده براي شان طريقه و روش خاصي بنام " صوفيه" درست شد، آنان به تربيهء نفوس وبالا بردن آن، بخاطر رسيدن به معرفت خداوند U از طريق كشف و مشاهده، نه از طريق تقليد و استدلال، پرداختند، ولي بعدا در طريق خويش مداهنت ونرمش كردند، وفلسفه هاي هندي، فارسي ويوناني مختلف در طريقهء شان داخل شد0

 تأسيس و افراد برازنده :

-ابن جوزي بغدادي (ت 597هـ) چنين ميگويد كه صوفيه منسوب  به مردي است كه برايش صوفه گفته ميشد، نامش ( غوث بن مر ) بود و در دوران جاهليت درمصر ظاهر شده بود0

-البيروني از علماء سابق وفون هامر از دانشمندان جديد به اين نظر اند كه صوفيه مشتق و مأخوذ از (سوفيا) ميباشد، سوفيا كلمهء يوناني بوده معنايش حكمت ميباشد، اين نظر قول كساني را تأييد ميكند كه ميگويند: تصوف اسلامي زادهء فلسفهء افلاطوني است0

-بعضي ميگويد: صوفيه از صوف "پشم" گرفته شده  زيرا صوفيه مشهور به پوشيدن لباس هاي پشمينه بودند، بعضي گفته: از صفه گرفته شده يعني صفهء مسجد رسول الله r بعضي گفته: از صفاء، و بعضي ديگر گفته: از صف اول.

-ابو سعيد خراز ميگويد: (صوفي كسي است كه قلبش را پروردگارش صفائي بخشيده و نوراني كرده باشد و كسي است كه با ذكر خدا لذت احساس كند)، وي در دوران محنت و عذاب صوفيه در بغداد به مصر فرار كرد.

-ابو محمد جريري (ت- 311) ميگويد: (تصوف عبارت است از داخل شدن در تمام روشها و أخلاق نيك و خارج شدن از أخلاق و عادات زشت.

-ابوبكر كتاني (ت-322) ميگويد: (تصوف أخلاق است، و كسي كه در أخلاق از تو برتري حاصل كرد در صفاء نيز حاصل كرده است). وي نيز ميگويد: (تصوف عبارت است از صفاء شدن و مشاهده).

-جعفر الخلدي(ت-348هـ) ميگويد: تصوف عبارت است از انداختن نفس در عبوديت و خروج از بشريت و نظر كردن بسوي حق  به تمام معنى).

-شبلي ميگويد: (ابتداء تصوف معرفت خدا و انتهاي آن توحيد وي ميباشد).

-بشر بن حارث ميگويد:(صوفي كسيست كه قلب خودرا براي خداوند صفا كرده باشد).

-قشيري: كه صاحب رسالهء قشيريه است ميگويد: (پرهيزگاري عبارت از ترك شبهات است) .

-از شخصيات مشهورشان رابعهء عدوي نيز به شمار ميرود كه سال 135هـ يا  180هـ و يا 185هـ وفات كرده است، وي بين زهد وحب و يا به تعبير خودشان بين زهد و عشق الهي جمع كرده بود، همچنان وي در غني ساختن بخش ادبي صوفيان سهم گرفته بود.

-ابراهيم بن ادهم  (ت- 161هـ) وي ملك و سلطنت را ترك نموده روي به زهد و تصوف آورد.

-همچنان سفيان ثوري ( 97- 161هـ) از علماء زهاد به شمار ميرود، وي ميگويد: ( زهد در دنيا عبارت است از كوتاه كردن آرزوها، نه خوردن چيز درشت و پوشيدن خرقه ).

-ذوالنون  مصري (ت 245هـ ) از مكتب زهد است، نسبش به اصل قبطي و يا نوبي ميرسد، وي اولين كسي است كه ظهور مذهب معرفت را در تصوف مقدمه گذاري ميكند طوريكه ميگويد: ( پروردگارم را توسط خود پروردگار  شناختم  و اگر پروردگارم نمي بود وي را نمي شناختم).

-ابو القاسم جنيد ( ت-297هـ) در اصل از نهاوند بود ولي تولد و نشأت وي در عراق شده، و شاگرد حارث محاسبي ميباشد، وي ميگويد: ( تصوف آنست كه حق ترا از خودت بميراند و به خودش زنده سازد)، در بارهء گروهي از تصوف و اهل معرفت كه به ترك نمودن اعمال از قبيل نيكي ها و تقرب به سوي خداوند U ميرسند، از وي در بارهء آنان پرسيده شد، وي در جواب گفت: (.. آنان گروهي اند كه در بارهء ساقط شدن اعمال سخن گفته اند، و اين نزد من چيز بزرگي است، كسي كه دزدي و زنا ميكند بهرتر است از كسي كه اين سخن را ميگويد).

-با يزيد بسطامي (ت 234هـ يا 261) پدركلانش مجوسي و پدرش از پيروان زردشت بود، چنين روايت شده كه وي به طرف شخص مقصودي كه در زهد مشهور بود رفت، ديد كه آب دهن خود را به طرف قبله ميندازد، همان بود كه از وي صرف نظر نموده برايش سلام هم نداد و چنين گفت : ( اين شخص در بارهء ادبي از آداب رسول الله r مأمون نيست [وآنرا مراعات نمي كند] پس در آنچه وي دعوي ميكند چگونه مأمون باشد).

-ابو مغيث حسين بن منصور حلاج  ( 244-309هـ) در فارس تولد شده، نواسهء يك مرد زردشتي بود، در واسط عراق نشأت نموده است، وي از مشهورترين حلولي ها و اتحادي ها به شمار ميرود، متهم به كفر گرديده بخاطر چهار تهمتي كه به وي نسبت داده شده بود به دار كشيده شد، و آن چهار تهمت اشياء ذيل بود:

1-رابطه اش با قرامطه.

2-اين گفته اش ( أنا الحق) يعني من خدا هستم.

3-اعتقاد پيروانش به الوهيت و خدائي وي.

4-عقيده اش در بارهء حج، زيرا وي معتقد بود كه حج كردن بيت الله از جملهء فرائضي نيست كه اداء آن لازم باشد.

-در شخصيت وي خيلي غموض و پيپيدگي وجود دارد. علاوه برآن وي متشدد، سركش و افراطي بود، كتابي دارد بنام ( طوا سين) كه آنرا ماسينيون اخراج و تحقيق نموده است.

-ابو حامد غزالي ملقب به حجة  الإسلام ( 450- 505هـ) در طوس كه  از مناطق خراسان است تولد شده،  به گرگان و نيشاپور سفر نمود با نظام  الملك ملازمت داشت، در مدرسهء نظامي بغداد دروس خويش را خوانده و در منارهء مسجد دمشق  اعتكاف نشست، به قدس نيز سفر نموده از آنجا به حجاز رفت بعدا دو باره به وطن خود عودت كرد، كتاب هائي هم نوشته است كه از آنجمله است (تهافت الفلاسفه) و (المنقذ من الضلال) و مهمترين كتاب هايش ( احياي علوم الدين) است، غزالي رئيس مدرسهء كشف در معرفت بشمار ميرود و از كار نامه هاي بزرگش شكست دادن فلسفهء يونان و ظاهر ساختن رسوائي هاي فرقهء  باطنيه است.

-ابو الفطوح شهاب الدين سهروردي ( 549- 587هـ) [5] در سهرورد ايران تولد گرديده است سفر هاي خيلي زياد به هر طرف نموده. وي صاحب مكتب اشرافيهء فلسفيه ميباشد، مكتبي كه اساس آن جمع نمودن بين افكار مأخوذه از دين ها و مذاهب فارسيان قديم در بارهء دو بخش بودن وجود و بين  فلسفهء يوناني بشكل فلسفه و مذهب افلاطونيهء جديد در بارهء فيض و ظهور دوامدار، ميباشد.وي توسط فتواي علماء حلب درسوريه محاكمه گرديده بقتل رسيد، از جملهء كتابهايش كتب  ذيل بشمار ميرود: ( حكمة الاشراق) و ( هياكل النور) و ( التلويحات العرشية) و (المقامات).

-محي الدين ابن عربي ملقب به شيخ اكبر (560- 638هـ) رئس مكتب وحدت الوجود كه خودرا خاتم الاولياء مي داند، در اندلس تولد گرديده به مصر كوچ نمود بعدا به اداي حج رفت و از بغداد ديدن نمود و در دمشق جابجا گرديده در همانجا وفات يافت و دفن گرديد. قبرش در آنجا تا الحال وجود دارد و زيارت كرده مي شود، وي نظريهء انسان كامل را طرح نمود، نظريه ايكه چنين ميگويد: از ميان تمام مخلوقات تنها براي انسان ممكن است كه محل تجلي تمام صفات خداوندي گردد، زيرا براي انسان اين امكان وجود دارد كه در وحدانيت خداوند غرق شود. وي كتاب هاي زيادي دارد كه بعضي آنها را به چهار صد كتاب و رساله ميرساند كه تعدادي از آنها تا الحال در كتابخانهء يوسف آغا در قونيه و در ديگر كتابخانه هاي تركيه محفوظ ميباشد، كتاب هاي مشهورش عبارت اند از:

1-روح القدس .                                 2-ترجمان الاشواق.

3-فتوحات مكيه                                 4-فصوص الحكم.

و بارزترين آنها فتوحات مكيه به شمار ميرود.

-ابو الحسن شاذلي ( 593- 656هـ) وي صاحب طريقهء شاذليه بوده و از جملهء اقوالش اين ميباشد: (ما به طرف خداوند U به چشم ايمان و يقين نظر ميكنيم بناء  ما از دليل و برهان غني بوده به آن ضرورت نداريم ).

-قطب هاي چهار گانه : عبد القادر جيلاني، احمد رفاعي، احمد بدوي و ابراهيم دسوقي، شرح احوال اين ها خواهد آمد.

-از جملهء آنان فيلسوف فرانسوي رينه نيز به شمار ميرود كه وي مسلمان شده طريق تصوف را در اروپا پيش گرفت و خودرا عبد الواحد يحيى نام كرد وي از روحانيت اسلامي دفاع نموده علو مرتبهء تصوف اسلامي را – مطابق نظريهء خودش بيان نموده است، از جملهء كتاب هاي وي كتب ذيل ميباشد ( ازمة العالم الحديث)، (رمزية الصليب) و (الشرق و الغرب).

افكار و معتقدات : 

اول : اصول و قواعد:

-معتقد اند كه دين عبارت از شريعت و حقيقت ميباشد،  شريعت ظاهر دين بوده و آن دروازه ايست كه از آن همه داخل مي شوند و حقيقت باطن دين ميباشد كه در آن جز برگزيدگان و مختاران كس ديگر نمي رسد.

 -تصوف در نظرشان هم طريقت است و هم حقيقت.

 -در تصوف تأثير روحي لازم ميباشد و آن حاصل نمي شود مگر  به واسطهء شيخي كه طريقه را از شيخ خود گرفته باشد.

-ذكر، تأمل روحي و متوجه ساختن ذهن بسوي ملأ الأعلى ضروري بوده و بلند ترين درجات نزد آنان درجهء ولي ميباشد.

-عمل كردن به اوامر شرع از جملهء ضروريات بشمار ميرود:

*سهل تستري ميگويد:( اصول طريقه  هفت چيز است: چنگ زدن به كتاب الله، اقتداء به سنت، خوردن حلال، امتناع از ضرر رساني، دوري از گناه، لازم بودن توبه، و اداي حقوق).

* ابو الحسن شاذلي ميگويد: ( وقتيكه كشف تو با كتاب الله و سنت مقابل واقع شود به كتاب و سنت عمل نموده كشف خود را ترك نما).

* همچنان شاذلي مي گويد: ( وقتيكه فقير ( يعني صوفي) بر نمازهاي پنجگانه در جماعت حاضر نشود به آن شخص اعتناء نكنيد).

* ابو يزيد بسطامي مي گويد: ( اگر شما شخصي را ديديد كه داراي چنان كرامت هائي است كه برهوا بالا ميرود به وي فريب نخوريد تا وقتيكه ببينيد كه وي در مقابل امر و نهي دين و حفظ حدود و عمل كردن به شريعت چگونه است).

* وي همچنان ميگويد:  ( اگر شخصي جاي نماز خود را بر روي آب  گستراند و در هوا چهارزانو بنشيند بازهم به وي فريب نخوريد تا وقتيكه ببينيد در مقابل امر و نهي چگونه ميباشد).

* غزالي ميگويد: ( اگر انساني را ديدي كه در هوا پرواز مينمايد و بر روي آب قدم ميزند ولي كاري را انجام ميدهد كه مخالف شريعت است در آنصورت بدان كه آن شخص شيطان است).

-غزالي معتقد است كه تنها عقل وسيلهء معرفت شده نمي تواند و ضروري است كه طريق ديگري بالاتر از طريقهء عقل وجود داشته باشد كه در آن چشم ديگري باز شود وتوسط آن انسان غيبيات و امور آينده را مشاهده كند، و آن طريق تنها براي كسي حاصل مي شود كه ايمان عارفين را داشته باشد و به نور يقين مشاهده نمايد، در اين مسئله به عجايبـي كه در خواب هاي درست  وجود دارد و به خبر دادن پيامبر r از امور غيب و آينده  استدلال نموده است.

-صوفيان از علم لدني سخن ميگويند، علمي كه به نظر آنها مختص به اهل نبوت و ولايت ميباشد، چنانچه كه براي خضر u اين علم حاصل بود، و خداوند U از آن خبر داده ميگويد: (و علمناه من لدني علما).

فناء : أبو يزيد  بسطامي اولين دعوتگر در اسلام بسوي اين نظر بشمار ميرود،  وي اين نظر را  از شيخ خود ابوعلي سندي  نقل نموده است، مراد از فناء استهلاك كامل به خداوند Yبوده چنانچه در آخر، انسان از احساسات خود غايب شده و مشاهده كننده فنا گرديده خود و ما سواي خداوند U را فراموش ميكند، قشيري ميگويد:(كسي كه بالايش سلطان حقيقت به حدي غلبه نمود كه اغيار را نديد، نه عين آنها را، نه اثر شان و نه علامهء شان را در آنوقت گفته مي شود: آن شخص از خلق فنا شده وهمراه حق باقي است). بلندترين درجات فنا را  مقام جمع الجمع مينامند كه آن عبارت است از فنا شدن بنده از مشاهده فنا شدنش توسط استهلاكش در وجود حق).

-مقام فنا حالتي است كه تصورات سالك ميان دو قطب متعارض دوران ميكند  كه آن دو قطب عبارت است از تنزيه و تجريد از يك جانب، حلول و تشبيه از جانب ديگر .

دوم : درجات سلوك :

-ميان صوفي، عابد، و زاهد فرق وجود دارد، زيرا  براي هر يكي از اينها اسلوب، طريقه و هدف خاصي وجود دارد.

-مقامات: آن عبارت است از منازل روحي كه سالك به آن مرور نموده به طرف خداوند ميرود و بخاطر گذشتن از آن و رسيدن به منزلهء دوم  مدتي از زمان توقف  نموده  مجاهده و كوشش مينمايد، و براي گذشتن و نقل كردن از منازل به مجاهده و تزكيهء نفس ضرورت است.

-احوال: احوال عبارت است از نسيم هائي كه بالاي سالك ميوزد و توسط آن چند لحظه نفس وي  تازه ميشود، بعد از آن ميگذرد و بوي خوشي باقي ميگذارد  كه روح را شوقمند بازگشت آن نسيم خوش ميسازد، جنيد ميگويد : « حال چيزي است كه بر قلوب نازل ميشود و دوام نمي داشته باشد ».

-احوال تحفه است و مقامات به كسب حاصل ميشود، از اين مطلب چنين تعبير ميكنند : « احوال از سرچشمهء جود ميايد و مقامات به جهد و كوشش حاصل ميشود» ( الأحوال تأتي من عين الجود و المقامات تحصل ببذل المجهود).

-اولين درجات سلوك دوستي خدا و رسولش بوده كه علامهء آن اقتداء و پيروي رسول الله r ميباشد.

-بعد از آن درجهء (الأسوة الحسنه) اقتداء نيكو است:  (لقد كان لكم في رسول الله أسوة حسنه).

-بعد از آن درجهء توبه است: كه توسط دور شدن از گناه، ندامت از انجام دادن آن، و تصميم گرفتن براينكه ديگر به گناه رجوع نكند، و بخشش خواستن از صاحب حق اگر از حقوق انسان باشد، حاصل ميشود.

-ورع: آن اينست كه سالك تمام چيزهائي كه درآن شبه وجود دارد ترك كند، چه در سخن باشد، چه در عمل و چه در قلب.

-زهد: يعني دنيا بر پشت دستش باشد و قلب وي معلق به چيزي باشد كه در دست خداوند قرار دارد، يكي از آنان در بارهء زاهد چنين ميگويند:  « فلاني راست ميگويد، خداوند قلبش را از دنيا پاك كرده و دنيا را به دستش و به ظاهرش قرار داده است» گاهي انسان در يك زمان هم غني ميباشد و هم زاهد، زيرا مراد از زهد فقر نيست، بنابرآن هر فقير زاهد نيست همانطور كه هر زاهد فقير نمي باشد.

-توكل: ميگويند كه توكل ابتداء است وتسليم درميان وتفويض آخرين ميباشد، گرچه كه اعتماد بر خداوند نهايت است، سهل تستري ميگويد: «توكل عبارت است از رفتن با خداوند هر جا كه ميخواهد »0

-محبت: حسن بصري: ( ت 110هـ ) ميگويد: « علامهء محبت موافقت با                   محبوب، رفتن با وي در تمام راه هايش و درتمام امور، نزديكي جستن به وي با تمام وسائل، و دوري جستن از تمام كارهائي كه وي را درطريقه اش ياوري نمي كند، ميباشد»0

-رضا: يكي از آنان ميگويد: " رضا به خداوند بزرگ جنت دنيا است، و آن اينست كه قلب بنده تحت حكم الله U سكونت داشته باشد0 ديكري ميگويد: "رضا آخرين مقامات است كه بعد ازآن درپي احوال ارباب قلوب ميرود و به مطالعهء غيبيات وتهذيب اسرار، براي صفاء اذكار وحقائق احوال، مي پردازد ».

سوم : مكاتب صوفيه :

-مكتب زهد: پيروان اين مكتب نساك، زهاد، عابدان، وگريه گران ميباشند، و از آنجمله اند: رابعهء عدويه، ابراهيم بن ادهم وسفيان ثوري0

-مكتب كشف ومعرفت: اين مكتب به آن مفكوره بنا نهاده شده كه تنها منطق عقلي در تحصيل معرفت و درك كردن حقايق موجودات كفايت نمي كند، و به رياضت نفسي، انسان به جائي ميرسد كه پردهء جهل و ناداني از چشم بصيرتش دور شده، حقايق نفس الامري وحقيقي در آئينهء دلش نقش بسته آشكارا ميگردد، رهبر اين مكتب ابوحامد غزالي ميباشد0

-مكتب وحدة الوجود: رهبر اين مدرسه و مكتب محي الدين ابن عربي ميباشد و از جملهء پيروان متآخرين وي جمال الدين افغاني بود ( رسالهء الواردات را مطالعه نماييد) مبناي اين مكتب بر آنست كه: خداوند در هر چيز وجود دارد، خداوند هر چيز است، بنابراين  همه چيزي كه در كاينات موجود است  قابل تقديس  وتعظيم ميباشد، ابن عربي ميگويد: « از محققين ثابت شده كه در وجود جز خدا هيچ چيز ديگر وجود ندارد، ما اگر چه موجود هستيم ولي وجود ما توسط وجود وي است، بنابرآن در صحنهء وجود جز حق ديگر هيچ موجودي ظاهر نشده، و وجود همانا حق است و آن يكي است، لذا هيچ چيزي در آنجا وجود ندارد كه مثل خداوند باشد، زيرا ممكن نيست كه اصلا دو وجود موجود باشد، چه مختلف باشند وچه مماثل وهمانند»0

-مكتب اتحاد وحلول: زعيم ورهبر اين مكتب حلاج بود، در اين مكتب اثرات تصوف هندي ونصراني به چشم ميرسد، زيرا در اين مكتب صوفي چنين تصور ميكند كه خداوند در وي حلول كرده و او با خداوند يكي ومتحد شده است، از جملهء سخنان ايشان اين است:(أنا الحق) « من حق هستم » و (مافي الجبة إلا الله ) «درميان لباسم جز خدا كس ديگر نيست » و أمثال آن، از سخنان شطحياتي كه بر زبان شان در حالت نشه به شراب شهود- چنانچه ميگويند- جاري ميشود.

چهارم : طرق صوفيه :

1-قادريه: كه منسوب به عبدالقادر الجيلاني ( 470-561هـ) است، وي در بغداد مدفون ميباشد و هر سال تعداد زيادي از پيروانش بخاطر تبرك به وي، آنرا زيارت ميكنند، وي به بسياري از علوم زمانش آشنا بود، پيروانش به وي كرامت هاي زيادي را نسبت ميدهند، چهل و نو فرزند داشت كه از آنجمله يازده تن آن تعاليم وي را آموختند و آن را در جهان اسلام به نشر رسانيدند.

2-رفاعيه: كه منسوب به سوي احمد رفاعي ( ت- 580هـ) است، وي از بني رفاعه كه قبيله اي از عرب است ميباشد، گروه وي از شمشير و نيزه در اثبات كرامات استفاده مينمايند، وي پرهيزگار بوده خيلي رياضت نفساني داشت، طريقه وي در غرب آسيا نشر شده است.

3-احمديه: كه منسوب به احمد بدوي (596-657هـ) است، وي بزرگترين اولياء مصر به شمار ميرود، در فاس تولد شده، بعدا حج نموده به عراق كوچ كرد، و تا وقت وفاتش در طنطا باقي ماند، و قبرش در آنجا زيارت ميشود، در اسپكاري ممتاز بود، به عبادت روي آورد و از ازدواج امتناع ورزيد، اتباع و پيروانش در تمام اطراف مصر منتشر ميباشند، آنان در مصر شاخه هائي هم دارند مثل: بيوميه، شناويه، اولاد نوح، وشعبيه، علامهء شان دستار سرخ است.

4-دسوقيه:كه منسوب به سوي ابراهيم دسوقي ( 633-676هـ) است، طريقهء آنان به سوي خروج از نفس و خواهشات وي دعوت ميكند، سرمايهء شان دوست داشتن همهء خلق، وتسليم و سكون زير اراده و فرمان شيخ است، اين طريقه به سوي علم و عمل فرا ميخواند و گوشه نشيني را مستحب نمي داند، مگر در صورتي كه به امر شيخ باشد.

5-اكبريه: كه منسوب به سوي شيخ اكبر محي الدين بن عربي است، طريقهء وي بر خاموشي، گوشه نشيني، گرسنگي بيخوابي بناء نهاده شده است، اين طريقه داراي سه صفت است:  شكيبائي در مقابل مشكلات و مصيبت، شكر در نعمت، و رضاء به قضاء و تقدير.

6-شاذليه: كه منسوب به ابو الحسن شاذلي ( 593-656هـ) است، وي در قريه اي نزديك به قريهء مرسيه تولد گرديده، به تونس انتقال نمود، چند بار حج كرده، در بارهء وي گفته اند: «وي طريقه را براي خلق آسان كرد» زيرا طريقهء وي آسانترين و نزديك ترين طريقه بوده و به كثرت علم و ذكر بناء نهاده شده است، و در آن مجاهدت و كوشش زياد وجود ندارد، طريقهء وي در مصر ، يمن، و بلاد عرب نشر گرديده است، مردم شهر ( مخا) به ولايت وي ايمان وعقيده عميق و راسخ دارند، طريقهء وي همچنان در مراكش، غرب الجزاير، شمال غرب افريقا به صورت عموم به نشر رسيده است.

7-بكداشيه : ترك هاي عثماني خودرا به اين طريقه منسوب ميدانستند، اين طريقه تا حال در البانيا منتشر ميباشد، و به تصوف شعيه ها نزديك تر است نسبت به تصوف سني ها، اين طريقه در نشر اسلام ميان تركها و مغولها نقش مهم داشته است، و بالاي پادشاهان عثماني سلطهء بزرگ داشت.

8-مولويه: اين طريقه را شاعر فارسي جلال الدين رومي ( ت- 672هـ) كه در قونيه مدفون ميباشد، ايجاد نموده است، اين گروه از گروه هاي ديگر، به داخل كردن رقص و بازي در حلقات ذكر، امتياز كرده ميشوند، آنان در تركيه و آسياي غربي منتشر گرديده اند، در ايام حاضر براي آنان جز چند تكيه خانه در تركيه و حلب ودر بعضي مناطق شرقي، چيز ديگري باقي نمانده است.

9-نقشبنديه: كه منسوب به شيخ بهاء الدين محمد بن محمد بخاري، ملقب  به شاه نقشبند ( 618-791هـ)است، اين طريقه مثل طريقهء شاذلي خيلي آسان ميباشد، در فارس، بلاد هند و آسياي غربي به نشر رسيده است.

10-ملامتيه: مؤسس آن ابوصالح حمدون بن احمد بن عمار معروف به قصار (ت- 271هـ) ميباشد، بعضي از آنان به هدف مقابله و مجاهده با نفس و نواقص وي مخالفت نفس را جائز دانسته اند، افراطي هاي آنان در اين اواخر در تركيه  پيدا شده اند كه به اباحيت و لا ابالي رسيده اند، و هر كاري را بدون مراعات و در نظر داشت اوامر و نواهي شريعت انجام ميدهند.

پنجم : شطحيات صوفيه :

-بعضي از آنان طريقهء حاضر ساختن ارواح را پيش گرفته معتقد اند كه اينهم از تصوف است،  چنانچه بعضي ديگرش طريقهء شعبده را پيموده اند، ايشان به آباد كردن و عمارت كردن مرقدها و قبر هاي اولياء، روشن ساختن آنها، زيارت كردن و دست ماليدن به آنها، اهتمام و توجه زيادي دارند، در حاليكه همهء اينها از بدعت هائي ميباشد كه خدواند U به آن دليلي نفرستاده است.

-بعضي از آنان به دور شدن مكلفيت از شخص ولي قائل اند، يعني عبادت بالاي وي لازم نيست، زيرا وي به مرتبه اي رسيده كه ديگر به اداء عبادت ضرورت ندارد، و ديگر اينكه اگر وي به مكلفيت هاي شريعت و ظاهر آن مشغول شود ازحفظ باطن قطع شده توجه وي  به طرف انواع واردات باطنيه بخاطر مراعات ظاهر خراب ميشود.

-از غرالي بر كساني كه فريب و غرور بالاي شان غلبه نموده، انتقاداتي نقل گرديده و فرقه هاي شان را نيز شمرده است [كه در ذيل ذكر ميگردد]:

* گروهي به لباس، هيئة و شكل و به منطق و سخن فريب خورده اند.

* گروهي ادعاء علم معرفت و مشاهدهء حق را نموده ميگويند كه از مقامات واحوال گذشته اند.

* گروهي ديگر در اباحيت افتاده گليم شريعت را جمع كرده، احوال را ترك نموده بين حرام و حلال به مساوات و برابري قائل شده اند.

* بعضي از آنان ميگويند: اعمال ظاهري هيچ ارزشي ندارد، به قلب ها نظر كرده ميشود و قلب هاي ما واله و شيداء محبت خدا، و واصل به معرفت خدا U ميباشد، با دست هاي خويش امور دنيا را پيش ميبريم و قلب هاي ما در حضرت پروردگار حضور دارد، بنابرآن ما در ظاهر  با شهوات و خواهشات هستيم  نه در باطن.

-اقوالي وجود دارد كه به ابو يزيد بسطامي نسبت داده ميشود، ولي هريكي از عبدالله هروي (ت 481هـ) و نيكلسون مستشرق در صحت نسبت اين اقوال به وي اظهار شك و ترديد مينمايند، يعني اقوال آتي:

* :« سبحاني ما اعظم شأني » ( پاكي است مرا چقدر بزرگ است شأن من).

* « إني لا إله إلا أنا فاعبدون » ( من، نيست معبودي جز من پس مرا عبادت كنيد).

* « از  بحري عبور كردم كه پيامبران در ساحل آن توقف نموده استاده اند».

* « بر آسمان بالا رفتم و خيمهء خويش را در مقابل عرش نصب كردم».

-حلاج كه صاحب مكتب حلول و اتحاد شمرده ميشود نيز اقوالي دارد كه از آنجمله است:

أنا من أهوي و من  أهوي أنا                  نـحن  روحان حللـنا بدنا

فإذا  أبصرتـني   أبصـرتـه                  و  إذا  أبصـرته  أبصـرتنا

مزجت روحك في روحي كما                 تمزج الخمـرة في الماء  الزلال

فإذا  مسك  شـئ   مسـني                  فإذا  أنت أنـا في كل  حال

يعني : « من كسي هستم كه خودم آنرا طلب ميكنم، و كسي را كه طلب ميكنم آن خودم هستم ما دو روحي هستيم كه در يك بدن داخل شده ايم – پس وقتي مرا ببيني او را نيز ديده اي- و وقتي او را ببيني مرا نيز ديده اي – روحت با روحم چنان خلط شده كه- شراب در آب زلال و صفا خلط ميشود- بنابرآن وقتي چيزي تو را مساس كند مرا مساس كرده است- و در هر حال تو عين من هستي».

-صوفي ها لفظ ( غوث و غياث)  را استعمال ميكنند، ولي ابن تيميه در مجموع الفتاوي مجلد تصوف ص 437 ميگويد: لفظ ( غوث و غياث) را جز خداوند U كس ديگر مستحق نيست، خدوند است كه فريادرس  داد خواهان ميباشد، بناء براي هيچ كس جائز نيست كه از ديگري فريادرسي بخواهد، نه به ملك مقرب و نه به نبي مرسل».

-تمام طرق صوفيه به ضرورت ذكر اتفاق دارند، و آن به نزد نقشبنديه لفظ «الله» است همراه توجه به سوي معنى، نزد شاذليه  (لا إله إلا الله) است، نزد ديگران شان نيز مثل آن ميباشد، البته همراه با استغفار و درود به پيامبر r و بعضي از آنان در وقت شدت ذكر ( هو هو) ميگويند به لفظ ضمير.

-ولي ابن تيميه در كتاب سلوك از مجموع الفتاوى ص 229 ميگويد: «اكتفا كردن به اسم مفرد، چه اسم ظاهر باشد چه ضمير، دليلي و اصلي ندارد،  چه رسد به آنكه از ذكرخواص و عارفين باشد، بلكه آن وسيله اي به انواع بدعت ها و گمراهي ها بوده و سبب تصور احوال فاسده، از احوالات اهل الحاد و اهل اتحاد ميشود».

وي نيز در ص227 ميگويد:«كسيكه ميگويد: يا هو ياهو، يا ميگويد: هوهو و امثال آن، ضمير تنها به طرف چيزي راجع ميشود كه آنرا قلب تصور نموده است، و قلب گاهي به راه صواب ميرود و گاهي هم به بيراهه ميرود».

-بعضي از كسانيكه خودرا به تصوف نسبت ميدهند كارهاي عجيبي و خارق  العاداتي را انجام ميدهند، ابن تيميه در كتاب تصوف صـ494 ميگويد: « اما برهنه كردن سر، بافتن موي، و مارهارا با خود داشتن، اينها شعار و علامهء هيچيكي از صالحين، و هيچ كس از اصحاب، تابعين، شيوخ  متقدمين و متأخرين مسلمانان نبوده و نه هم شعار شيخ احمد رفاعي ميباشد، بلكه خيلي بعد از وفات شيخ اينكارها اختراع و ابتداع گرديده است».

-ابن تيميه در كتاب تصوف  صـ504 ميگويد: « اما نذر كردن براي مردگان از انبياء و مشائخ و غير شان، يا براي قبور شان و يا براي مجاورين قبور شان، نذر شركي بوده و نافرماني خداوند تعالى ميباشد».

-و در صـ506 كتاب تصوف ميگويد: «اما قسم خوردن به غير خداوند، از ملائكه، پيامبران، مشائخ، پادشاهان، و ديگران، منهي عنه بوده جائز نمي باشد».

-و در صـ505 كتاب تصوف ميگويد: « اما برادر خواندگي مردان با زنان بيگانه، و خلوت شان با آنها و نظر كردن شان به عورت آنان، اين همه به اتفاق مسلمانان حرام بوده كسيكه آن را از امور ديني ميشمارد وي از جملهء برادران شياطين ميباشد».

-در بارهء مقام فناء از شهود ما سواي رب، كه آن فناء از اراده است، ابن تيميه در صـ337 كتاب سلوك ميگويد: در اين فناء گاهي ميگويند: «أنا الحق» يا «سبحاني» يا « ما في الجبة إلا الله»  [ترجمهء اين عبارات پيشتر گذشت]، البته وقتي ميگويند كه توسط مشهود خود از شهود خود و توسط موجود خود از وجود خود فاني شوند، در مثل اين مقام مدهوشي و مستي واقع ميشود كه همراه با موجود بودن حلاوت ايمان تمييز از وي ساقط ميشود، چنانچه در مستي شراب و مستي كسيكه عاشق صورت ها است واقع ميشود.. در بارهء آنان چنين حكم ميشود كه اگر عقلش به سبب  امر مباح زائل  شده باشد در آنصورت اگر از وي اقوال و افعال حرام صادر ميشود بر وي گناه نيست [زيرا در اين صورت معذوراند ]، بخلاف آن صورتي كه عقلش به سبب كار حرام زائل شده باشد. . . همانطوريكه بالايشان گناهي نيست اينهم جائز نيست كه به آنها در آن كار اقتداء كرده شود، وآن كارها وسخنان را درست دانسته شود، بلكه آنان در آن حالت، در بارهء تكاليف ظاهري مثل غافل و ديوانه اند».

-   در بارهء مقام فناء از وجود ماسوا، ابن تيميه در صـ337  كتاب سلوك ميگويد: «سوم: فناء از وجود ماسوا است، يعني چنين ميبيند كه الله عين وجود است وديگر هيچ چيزي وجود ندارد، نه وجود قائم بر وي ونه به غير وي، اين حال حال اتحادي هاي زنديق متأخرين است، مثل: بلياني،تلمساني وقونوي وامثال شان، كسانيكه حق را عين موجودات و حقيقت كائنات ميدانند وميگويند كه غيرش هيچ وجود ندارد، نه به اين معني كه بقاء وجود اشياء توسط وي است بلكه مرادشان اين است كه وي عين موجودات ميباشد، بنابران اين قول وعقيده كفر وضلالت است».

ريشه هاي فكري واعتقادي:

-مجاهده هاي صوفيه خيلي به زمان قديم بازميگردد، يعني وقتي كه انسان به ضرورت رياضت و مقابله با خواهشات آن احساس نمود.

-شكي نيست كه آنچه صوفيان از زهد ، ورع، توبه و رضاء … به سوي آن فراميخوانند از امور اسلام بوده و اسلام به سوي عمل كردن و تمسك به آنها و كار به خاطر آن دعوت مينمايد.

-لكن آنچه بعضي از صوفيان، از حلول، اتحاد، فناء، واختيار طريق مجاهدات صعبه، به آن رسيده اند اموري اند كه از مصادر بيگانه  از اسلام مثل: هندويه، جينيه، بودائيه، افلاطونيه ، زردشتيه و مسيحيه، در تصوف داخل شده اند.

-ميركس مستشرق معتقد است كه تصوف از رهبانيت شام آمده است.

-جونس مستشرق آنرا به فيداي هندوها باز ميگرداند.

-نيكولسون ميگويد: تصوف زادهء اتحاد فكري يوناني با ديانات شرقي ميباشد و به تعبير دقيقتر زادهء اتحاد فلسفهء افلاطونيهء جديد و ديانات مسيحيى و مذهب غنوصي ميباشد.

-سقوط در دائرهء عدمي، توسط ساقط ساختن تكاليف و عبور نمودن از امور شرعي كاريست كه به آن براهمه آشنائي دارند، برهمي ميگويد: ( وقتيكه با براهما متحد شوم آنگاه به هيچ عمل و فرضيه اي  مكلف نمي باشم).

-سخن حلاج در حلول و سخن ابن عربي در بارهء انسان كامل موافق به قول نصارا در بارهء عيسى u ميباشد.

-تصوف منحرف دروازهء بزرگي بوده كه از آن بدي هاي زيادي مثل: تواكل، سلبيت، الغاء شخصيت انسان، و تعظيم سخصيت شيخ، داخل شده است، علاوه به گمراهي هائي كه بعضي آنها انسان را از اسلام خارج ميسازد.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-طريقه هاي صوفيه در انتشار اسلام در جاهائي كه آن را لشكر مسلمين فتح نكرده بود مثل: اندونوزيا، بخش بزرگ افريقا و ديگر مناطق دور دست، فعاليت و كار زيادي نموده است، البته توسط تأثير روحي كه نزد آنان وجود دارد كه آنرا بنام (جذب) ياد ميكنند.

-حكام در آمادگي روحي جهاد و بستن حملات كفار بر اقطاب صوفيه اعتماد  مي نمود ند كه از جملهء آنان احمد بدوي، ابراهيم دسوقي، وشاذلي اند.

-تصوف به گذشت زمان به نشر رسيده بخش بزرگ جهان اسلام را در برگرفته است، گروه هاي آنان در مصر، عراق، شمال غربي افريقا، و در غرب آسيا و ميان و شرق آن، ايجاد گرديده گسترش يافت.

-بالاي شعر، نثر، موسيقي، و فنون غناء و انشاد تأثير مهمي داشتند، و آثاري از قبيل ايجاد زوايا، تكايا، پناهگاه ها، بيمارستان ها، و بندرگاه ها، نيز از خود به جاگذاشته اند.

-روحانيت تأثيري در جذب نمودن غربي هاي مادي گرا به سوي اسلام، داشته و بعضي از آنان را جذب نموده است كه از جمله آنان است ( مارتن لنجز، وي ميگويد: من يك شخص اروپائي هستم ولي نجات روح خود را در تصوف يافتم).

-صوفيان از اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم شروع به عقب نشيني نمودند، و آن سلطه و تأثيري كه سابق داشتند باقي نماند.

مراجــع:

1-التصوف الاسلامي           أحمد توفيق عياد – الانجلو المصرية – 1970م.

2-المنقذ من الضلال لحجة       د. عبدالحليم محمود- مطبعة حسان

   الاسلام الغزالي، مع أبحاث     - القاهرة.

   في التصوف

3-مجموع فتاوى ابن تيمية       المجلد (11) عن التصوف. و المجلد (10)عن

                                  السلوك- طبعة 1398هـ.

4-الدعوة الاسلامية في          د.حسن عيسى عبد الظاهر-مطبوعات  جامعة

غرب افريقـيا                   الإمام محمد بن سعود- 1401هـ/ 1981م.

5-نشأة الفلسفة الصوفية و      د. عرفان عبد الحميد فتاح- المكتب الإسلامي-

تطور ها                          بيروت  – 1394هـ/ 1974م.

6-في التصوف الإسلامي        أبو العلا عفيفي.

   وتاريخه

7-الصوفية الإسلامية            نيكلسون- ترجمة شريبه.

8-إحياء علوم الدين             للإمام الغزالي- دار إحياء الكتب العربية – 1957م.

9-الفتوحات المكية              (للشيخ الأكبر محي الدين محمد بن عربي) – بيروت-

                                  دار صادر- بلا تاريخ.

10-كتاب الطواسين            نشرة لويس ماسنيون- پاريس 1913م.

     (للحلاج)

11-أخبار الحلاج               نشرة لويس ماسنيون- پاريس – 1936م.

12-ديوان الحلاج               نشرة لويس ماسنيون-پاريس 1931م.

13-كتاب اللمع                لأبي نصر السراج الطوسي، تحقيق د. عبد الحليم

                                  محمود  وطه عبد الباقي سرور- دار الكتب الحديثة-

                                  مصر  1960م.

14- الرسالة القشيرية            لأبي القاسم عبد الكريم بن هوازن- مكتبة محمد علي

                                  صبيح – القاهرة- 1957م.

15- في التصوف                أرنولد رينولدز نيكلسون- مجموع مقالاتي كه آنرا

الإسلامي و  تاريخه               دكتور أبو العلا عفيفي ترجـمه نموده- القاهرة – 

                                  1947م.

مراجع بيگانه:

1.       Nicholson, R.A.Studies in Islamic, Mysticism, Combridge (1961(.

2.       Spencer Trimingham, T. The Sufi orders of Islam, Oxford (1971(.

3.       Arberry, A. J. An introduction to the History of Sufism, Oxford (1942(.

4.       Nicholson: Literary History of the Arabs.

5.       Macdonald: Development of Moslem Theology.

6.       Sufism: An Account of the Mystics of Islam, London (1956(.

7.       Fazlur Rahman: Islam, London, 1966.

8.       Encyclopaedia of  Religion and Ethics, 1908, The Articles: Soul- Pontheism- Sufis.

9.       Encyclopaedi of Islam, The New Edition. The Arts: AlHallaj- ibnArabi- Al- Bistami- Asceticism.


طاويه

TAOISM

تعريف:

طاويه يكي از دين هاي بزرگ و قديم چين بوده كه تا امروز زنده و باقي است، سابقه اش به قرن ششم قبل از ميلاد ميرسد، تهداب مفكوره اش بر اساس بازگشت به زندگي طبيعي و اتخاذ موقف سلبي در مقابل تمدن و پيشرفت، استوار ميباشد، اين دين نقش مهمي در ترقي علم كيميا  از مدت چندين هزار سال داشته است، كه آن درضمن سير وي در بحث از اكسير حيات و شناخت راز جاوداني بوده است.

تأسيس و افراد برازنده :

- چنين ميگويند كه لوتس  Lootse كه تولدش سال (507 ق. م.) بوده اساس و تهداب طاويه بوده وطاويه بر وي استوارگرديده است، بعضي  ديگر معتقدات آن را  به بسيار زمانه هاي سابق راجع ميسازد، وي كتابي تأليف كرده بنام (طاو- تي- تشينغ)  (Tao- te- ching) يعني كتاب راه قوت، با وي كونفوشيوس ملاقات كرده از وي چيزهائي اخذ نموده بود و در بعضي چيزهاي ديگر با وي مخالفت كرده بود.

-طاويه در مدت زياده از دو هزار سال در افكار چيني ها، و در تغييرات تاريخي چين تأثير داشت.

-در قرن چهارم و سوم قبل از ميلاد ( شوانغ تسو) ظاهر شده چنين ادعا نمود كه لوتس يكي از معلمين آسماني بود، همچنان وي كتاب معلم خويش لوتس را شرح نموده بر آن چيزي از فلسفهء خود افزود.

-طاوي ها قبل از ديگران در منطقهء كوه هاي (شي شوان) تنظيمي درست كردند.

-در سال (142م) شانغ طاولينغ ادعا نمود كه براي وي از جانب پروردگار تعالى وحي آمده كه مسؤوليت اصلاح دين طاوي را به دوش بگيرد، بنابرآن وي ارتقا نموده بنام معلم آسماني  در ميان تنظيمي كه به اولاده اش تعلق داشت، ياد گرديد، بعدا اولاده اش به لقب معلمين آسماني معروف گرديدند.

-در قرن دوم ميلادي طاويـهء شعـبيه، به بركت حركت سـليم كبير (Tai- ping) انتشاريافت، ومعلمين آسماني در نشر آن نقش مهمي داشتند.

-در سال (220م) خاندان (هان) از بين رفت و آن سبب شد كه چيني ها به سه بخش تقسيم شوند و أثر بدي در  اختلافات ديني و اقليمي در ميان شان گذاشت.

-بعد از سقوط خاندان هان، در قرن هاي سوم و چهارم ميلادي طاويهء جديد قدم به ظهور نهاد.

-در سال (406-477م)  (لوهيو شينغ) مصلح ظاهر شد، وي كسي هست كه مفهوم و محتواي قانون كليسائي تمام كتب مقدس طاويه به وي بازميگردد.

-مؤسسين خاندان هاي تانغ (618-907م) و مينغ ( 1368-1644م) پيشگوئي هاي طاويه و جادو را، بخاطر كسب تأييد عامه به كار انداختند.

-خاندان فعلي شانغ، براي معلمين آسماني ادعا ميكنند كه آنان از اولادهء شانغ طاولينغ معلم آسماني اول كه در ايام خاندان هان ظاهر شده بود، هستند.

 

افكار ومعتقدات :

اول : كتب:

1-كتاب لوتس مسمي به ( طاو- تي – تشينغ) كه اگر حارس ( ين شي) از وي در خواست نمي كرد وي نمي نوشت بلكه همين حارس از معلم و شيخ در خواست كرد كه افكار خويش را تدوين و تأليف نمايد. اين كتاب مجموعه اي از قطعه هاي ادبي بوده كه مشتمل به طبيعت( طاو) ميباشد، همچنان مشتمل بر قواعد عامه و مثال هائي است براي حاكمي كه زمام امور طاو را به دست ميگيرد، اين كتاب در عباراتش بسيار غموض و پيچيدگي وجود دارد، زيرا غموض و پيچيدگي در آن امر مقصود است.

2-شوانغ تسو: وي در بارهء نظريهء فلسفي طاويه بحث نموده، و بحث مقايسوئي ميان  آسمان و بشر و ميان طبيعت و اجتماع كرده از طاوي ها خواستار دور انداختن حيله هاي ساختگي شده است، در اين كتاب قصه هائي هم وجود دارد متعلق به بشر هاي كاملي كه توان پرواز را دارند، آنان اشخاص جاويدي هستند كه به عناصر طبيعي متأثر نمي شوند، به آنان گرمي و سردي نمي رسد، صاحبان ارواحي اند كه در آزادي تصرفات خويش ممتاز اند.

3-كتاب (هوانغ- تي – ني – تشينغ) اين كتاب از قرن سوم قبل از ميلاد است، در اين كتاب تجربه هائي در بارهء بعضي معادن، نباتات و مواد حيوانيه وجود دارد، كه آن از توجه شان به حفظ صحت و تمديد زندگي نشأت كرده است.

4-كتاب ( باو- بو- تسو) كه تأليفش سال ( 317م) تكميل گرديده، اين كتاب در بارهء علوم كيمياء قديم بحث مينمايد، و در آن طرق تبديل كردن معادن به طلا، و تمديد زندگي توسط بعضي اكيسرها، وجود دارد.

5-آنان ادب فلسفي و ديني مخفيي هم دارند كه بخشي از آن به قرن چهارم  و قرن دوم قبل از ميلاد بر ميگردد،  تركيز و تأكيد آن بر قناعت دادن حكام است، و بخش ديگر آن از اواخر قرن دوم ميلادي شروع ميشود، و حركات منظم ديني را رهبري مينمايد، اين كتاب بعد از اجراء سوگند به حفظ و مخفي نگه داشتن از شيخ به شاگردانش نقل داده ميشود.

دوم: مفكورهء شان در بارهء پروردگار:

-پروردگار نزد آنان –نه صوت است و نه صورت ، جاويدان است، فناء نمي شود، وجود وي از وجود غيرش مقدم بوده وي اصل موجودات ميباشد، و روحش در ديگر موجودات جاري ميشود.

-(طاو) مطلق موجود است، و مراد از كائنات هم همان است، جدا و منفصل از كائنات نيست بلكه در آن داخل ميباشدآنهم به صورت دخول جوهري، تمام موجودات از وي بيرون آمده اند.

-آنان به وحدة الوجود ايمان دارند، زيرا [نزد آنان]خالق و مخلوق شئ واحد بوده كه اجزاء آن از هم جدا نمي باشد، و اگر جدا شود فاني ميشود.

-نظريهء شان در بارهء پروردگار به نظريه و مذهب حلوليه خيلي نزديك است، زيرا حلوليه نيز قائل اند كه خالق در تمام موجودات حلول نموده است، و خالق تا آنكه در اشياء حلول نكند تصرف و كاري كرده نمي تواند.

-به قانون بزرگ آسماني ايمان دارند، و آنرا اصل حيات، فعاليت و حركت براي تمام موجودات در زمين  و آسمان ميدانند.

-شونغ تسي چنين مي پندارد كه انسان همراه با كائنات به صحنهء وجود آمده است، بنابرآن وي  الله را دوست دارد لكن مصدري را كه از آن الله آمده است، زياد تر دوست دارد، اين مفكورهء وي دلالت به آن دارد كه ايشان معتقد اند كه قبل از الله U كدام مبدأ و مصدر ديگري هم وجود دارد.

سوم: محافل ديني و شعائر طاويه :

-محفل شيو (Chioo) اين محفل از سابقه ترين محافل ميباشد، زيرا آن عبارت از تجديد رابطهء اجتماعي با پروردگار ميباشد، و اين محفل در تايوان تا امروز موجود است.

-محافل ديگري هم وجود دارد بخاطر انتخاب وتعيين كردن كاهنان، و محافل ديگري هم در وقت سالگيرهء تولد آلههء شان.

-بعضي كاهنان محافل خاصي دارند به مناسبات دفن، عروسي، و ولادت.

-از جملهء روش هاي خاص شان روشي هم در معالجهء مريض دارند، به اين طريق كه وي را در يك اطاق معتدل داخل مينمايند و مريض در آنجا مدتي را در تأمل و تفكر گذرانيده مشغول به گناهان خود ميباشد، بعضي ديگر شان  واسطه ها را در كار ميندازند، و آنان خود را به خواب ميزنند و خود را آرام ميگيرند، و چنين ميپندارند كه آنان نظريات آلهه و يا مردگان و يا نزديكان و خويشاوندان را نقل ميدهند.

-دردادن بخور[چيزهائي كه سبب خوشبوئي شود] در تمام عبادات طاويه جايگاه اساسي دارد، و علاوه برآن خنجر ها، آب جادو شده، موسيقي، سلاح و كتب مقدس را نيز استعمال ميكنند.

چهارم : افكار طاويه :

-آنان صوفي اند، زيرا بالاي طاوي واجب است كه نفس خود را از تمام مشغوليت ها و شائبه ها پاك كند تا در داخل خود فراغي را بيابد كه آن در حقيقت پرشدن نفس است، و آن توسط رسيدن به حقائق مجرد حاصل ميشود، و رسيدن به حقائق مجرد از طريق تجرد و دوري از ماديات بدست ميايد تا كه انسان روح خالص گردد.

-بلند ترين مرتبهء تصوف همانا مرحلهء وحدت كامل بين فرد و قانون اعظم است، وآن توسط حاصل شدن خلط و درهم شدن ميان صوفي و ذات عالي  كه هر دويشان شخص واحد بگردند، حاصل ميشود.

-وقتي انسان به معرفت درست ارتقا نمود آنگاه ميتواند به حالت اثيري برسد كه ديگر نه موت است و نه حيات .

-طاويه- بر عكس كونفوشيوسيه – روش و منهج سلبي دارد، زيرا فضيلت نزد آنان قدرت داشتن به كار نكردن و اكتفاء به تأمل وتفكر است،  وبه سوي زندگي در كوه هاي مقدس و به نزديكي جزيره هاي دور دعوت ميكند.

-آنان با شرائع، قوانين، علم، و ديگر چيزهائي كه از آثار و علائم تمدن و ترقي است، دشمني مينمايند [و ميگويند] كه اينها فطرت انسان را در حاليكه به فطرت سليم تولد شده بود، فاسد كرده اند، و بهترين طريق نزد آنان در اين مورد همانا بازگشت به سوي نظام طبيعي، كه در بقاء پاكي و سلامت فطرت امتياز دارد، ميباشد.

-طاوي ها به درازي عمر توجه و اهتمام دارند، كلان سن بودن را دليل مقدس بودن ميدانند، بنا برين كوشش در راه دراز ساختن و جاويداني عمر يكي از اهداف تصوف طاويه به شمار ميرود، بعضي از آنان چنين ادعا نموده اند كه ممكن است عمر به چندين صد سال دراز كرده شود، بهترين اشخاص جاويد- در نظر آنان- كساني اند كه در روز روشن به سوي آسمان بالا ميروند، اين جاويداني كه به نظر آنان از جملهء ممكنات است، توسط رياضت هاي  خاص جسمي و روحي حاصل ميشود.

-اهتمام و توجه شان به جستجو از اكسير حيات عامل مهمي در تقدم و پيشرفت طب و كيمياء توسط آنان بود، علاوه برآن سحر، شعبده، و دجل را نيز ترقي دادند كه آن سبب شد تا كهانت هم خيلي غني گردد و وسعت يابد.

-آنان به تعاليم اخلاقي و ضرور بودن مشاركت در محافل موسمي عام  علاقه داشته به آن تأكيد مينمايند.

-نزد آنان قيامتي، و حسابي وجود ندارد، بلكه شخص نيكوكار به صحتمندي و درازي عمر پاداش داده ميشود، و شخص بدكار توسط مرض و مردن زود جزاء  داده ميشود.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-مفكوره هاي طاويه خيلي به زمانه هاي قديم باز ميگردد، لكن  توسط مؤسس آن لوتس ظاهر گرديده است.

-در ميان طاويه، كنفوشيوسيه، و بودائيه، به سبب زندگي آنها در وطن واحد و همجواري شان عوامل تأثير و تأثر متقابل وجود دارد، طور مثال مفكورهء تصوف كه به اساليب مختلف از آن تعبير ميشود ولي خودش تحت مضمون واحد قرار دارد در همه اديان مذكور به چشم ميرسد.

-طاويه  به كنفوشيوسيه  نزديك تر است نسبت به نزديكي آن به بودائيه.

-طاوي ها بناء كردن اديره، رهبانيت، و مجرد بودن [يعني عدم ازدواج] را از بودائي ها گرفته اند.

-دوان در كتاب خود ( خرفات التوراة و مايماثلها في الديانات الاخرى) صـ 172 ميگويد: در طاويه تثليث وجود دارد، طاو عقل ازلي اول است كه از آن ديگري خارج شده، و از اين، سومي خارج شده كه آن مصدر تمام اشياء ميباشد.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-در سال 1958م  اعلان شد كه سي هزار كاهن طاوي در جاهاي مختلف چين فعلا هم فعاليت مينمايند، معلوم است كه فرهنگ و ثقافت تقليدي طاويه چين الحال هم در چين زنده است.

-در سال 1949م آخرين معلم آسماني ( شانغ اين بو) به تايوان فرار نمود، ودر سال 1960م اين دين دو باره زنده شد و معابد بزرگ طاويه اعمار گرديد مثل معبد (شهنان) در نزديكي تايبيه كه تمثال ( لو يونغ ين) نيز در آن وجود دارد، تمثالي كه- به گمان آنان- روح طاو پروردگار در آن داخل شده است، در سال 1970م اين معلم آسماني وفات نموده پسرش ( شانغ يوان هسين) جانشين وي گرديد.

-گروه هائي از طاويه در بعضي اطراف هاي ماليزيا، بينيانغ، سنگاپور، پانكوك، نيز يافت ميشود.

-جاپان به اعتبار علم در بارهء طاويه از بزرگترين بلاد در ايام حاضر به شمار ميرود.

-وتايوان مهمترين پناهگاه براي طاويه در قرن بيستم به شمار ميرود البته به سبب هجرت طاويه به آنجا در قرنهاي هفدهم و هجدهم.

مراجــع :

1-الملل و النحل و ذيل آن          تاليف شهرستاني و ذيل آن كه ملحق  است به

                                      آن از تاليف محمد سيد كلاني ميباشد- ج2 -

                                      دار المعرفة- بيروت-ط2-1395هـ/ 1957م.

2-الديانات و العقايد في             احمد عبد الغفور عطار- ط1- مكة المكرمة

مختلف العصور                       -1401هـ/1981م.

مراجع به زبان بيگانه :

1-      Encyc lopaedia Britannica, 1968. Vol, 17, P. 1034- 1054.

2-      Doane: Bible Myths and their parallels in other Religion, P. 172.

                   


علمانيه

SECULARISM

تعريف:

علمانيه به انگليسي ( SECULARISM) گفته ميشود كه ترجمهء درست آن: لاديني و يا دنيويه ميباشد، و آن دعوتي است به سوي استوار ساختن زندگي به اساس بي ديبي و جدا از دين و مقصود آن در جانب سياسي عدم دخالت دين در حكومت ميباشد، اين يك اصطلاحي است كه به واژهء علم ( SCIENCE) و مذهب علمي (SCIENTISM) تعلقي ندارد.

تأسيس و افراد برازنده :

-اين دعوت در اروپا شروع شد و توسط تأثير استعمار، تبشير ، و كمونستي  به تمام اطراف جهان رسيد، عوامل زيادي قبل از انقلاب فرانسه سال 1789م و بعد از آن، در گسترش وتوسيع آن و در ظهور منهج و افكارش وجود داشته است، كه آن عوامل و واقعات به ترتيب آتي رونما گرديد:

1-رجال دين [يعني دين مسيحي]،زير پردهء اكليروس، رهبانيت و عشاء رباني به طواغيت حرفوي سياسي و مستبدين تبديل گرديده شروع به فروش چك هاي مغفرت نمودند.

2-قيام نمودن كليسا ضد علم و تبليغات آن بر ضد فكر و تشكيل دادن محاكم تفتيش و متهم ساختن دانشمندان به ارتداد.

* كوبر نيكوس: سال 1543 كتاب ( حركات  الأجرام السماوية) را به نشر رسانيد، و كليسا اين كتاب را تحريم نمود.

* جردانو : تلسكوب درست نمود، وي در حاليكه عمرش به هفتاد رسيده بود شديدا عذاب كرده شد و سال 1642م وفات نمود.

* ديكارت: به سوي تطبيق منهج عقلي، در فكر و زندگي دعوت نمود.

* بيكون:  وي اصول تجربوي را به ميان آورد و خواست كه آن را در همه چيز تطبيق نمايد.

* سبينوزا: صاحب مكتب نقد تاريخي،  و انجامش اين بود كه سوختانده شد.

* جون لوك- : وي ميخواست كه در وقت تعارض ميان وحي و عقل بايد وحي تابع عقل باشد.

3- ظهور اساس (عقل و طبيعة  ): علماني ها به سوي آزادي عقل دعوت را شروع نموده صفات خدائي را به طبيعت ثابت نمودند.

4-انقلاب فرانسه : در نتيجهء همين مقابله كه كليسا در يك جانب بود و حركت جديد جانب ديگر، سال 1789م حكومت فرانسه تولد گرديد، و آن اولين حكومت بي ديني بود كه بنام مردم حكومت ميكرد، بعضي ها معتقد اند كه ماسوني ها از خطاهاي كليسا و حكومت فرانسه استفاده نموده توسط موج انقلاب در راه برآورده ساختن اهداف خويش فعاليت نمودند.

5-عصر  روشن  سازي  و مقدمه گذاري براي انقلاب:

* جان جاك روسو سال 1778م : وي كتابي دارد بنام ( العقد الاجتماعي) كه حيثيت انجيل انقلاب را دارد مونتسكيو كتابي دارد بنام ( روح القوانين) – سبينوزا  يهودي كه رهبر علمانيت بود، آنرا منهج زندگي و سلوك ميداند، وي رساله اي دارد در لاهوت و سياست- فولتير صاحب ( القانون الطبيعي)- كانت: وي كتابي دارد بنام ( الدين في حدود العقل وحده) سال 1804م- وليم جودين  1793م، كتابي دارد بنام ( العدالة السياسية) دعوت وي در اين كتاب صريحا دعوت علماني است.

6-ميرابو: كه سخنران، رهبر، و فيلسوف انقلاب فرانسه شمرده ميشود.

7-گروه هاي غوغا گر رفتند تا ( باستيل)  را منهدم سازند، و شعار شان (نان) بود، بعدا شعار شان به ( آزادي، مساوات و برادري) تبديل شد، كه آن شعار ماسوني ها بود، و نيز از جملهء شعار هاي شان اين بود (بايد ارتجاعيت سقوط كند) و آن يك واژهء پيچيده ايست كه مراد شان از آن دين ميباشد، و گاهي يهود اين شعار را بخاطر  شكستن موانع و دست يافتن به دستگاه حكومت، و از بين بردن مميزات ديني  سرميدهند و انقلاب كه برضد مظالم رجال دين بود تغيير نموده بر ضد خود دين شد.

8-نظريهء تطور و ترقي: كتاب تشارلز داروين بنام ( اصل الانواع) سال 1859م به نشر رسيد، وي به قانون تصفيهء طبيعي و بقاء شئ  مناسبتر تركيز مينمايد، و جد حقيقي انسان را مكروبك خردي ميداند كه قبل از مليونها سال در آب ايستاده زندگي ميكرده، بوزينه نيز در يكي از مراحل ترقي آن قرار دارد كه در آخر به انسان تبديل شده. اين نظريه بود كه مفضي بر از بين رفتن عقيدهء ديني و انتشار الحاد و بيديني گرديد و يهود از اين عقيده  استفادهء بدي نمود.

9-ظهور نيتشه و فلسفه اش كه چنين مي پندارد: پروردگار مرده است[ العياذ باالله] و مناسب است كه انسان عالي (سوبرمان) مقامش را اشغال نمايد.

10-دور كايم (يهودي) : وي بين حيوانيت انسان و ماديتش توسط نظريهء جمع عقلي جمع نموده است [يعني قول به حيوان بودن  و مادي بودنش نموده است].

11-فرويد ( يهودي) وي غريزهءء جنسي را مفسر تمام پديده ها پنداشته ، و انسان در نظر وي يك حيوان جنسي ميباشد.

12-كارل ماركس ( يهودي) صاحب تفسير مادي از براي تاريخ و كسيكه به تطور و ترقي حتمي عقيده دارد، وي دعوتگر و مؤسس اول كمونيزم بوده دين را ترياك ملتها ميداند.

13-جان بول سارتر در ( الوجوديه) و كولن و لسون  در ( لامنتمي) : كه هر دو به سوي مذهب وجوديه و الحاد دعوت مينمايند.

14-نمونه هائي از علمانيت در جهان عرب و اسلام:

* مصر: خديوي اسماعيل كه مفتون و شيفته به غرب بود و ميخواست كه مصر را قطعه اي از اروپا بسازد، سال 1883م قانون فرانسوي را داخل مصر نمود.

* هند: تا سال 1791م احكام وفق شريعت اسلامي اجراء ميشد، بعد از اين تاريخ، به تدبير انگليس، حركت به سوي الغاء و دور ساختن شريعت شروع گرديده و در اواسط قرن نوزدهم به صورت كلي به پايان رسيد.

* الجزائر: عقب اشغال فرانسه سال 1830م شريعت لغو گرديد.

* تونس: سال 1906م قانون فرانسوي آنجا داخل گرديد.

* المغرب: سال 1913م قانون فرانسوي آنجا داخل گرديد.

* تركيه :بعد از الغاء خلافت و افتادن امور به دست مصطفى كمال اتاتورك، تركيه لباس علماني را به تن كرد، اگر چه پيش از آن هم اموري به طور مقدمه براي آن وجود داشت.

* عراق و شام : در ايام الغاء و از بين رفتن خلافت و رسيدن پاي انگليسي ها و فرانسوي ها در اين دو كشور، شريعت لغو شد.

* بخش بزرگ افريقا : در اين مناطق حكومت هاي نصراني وجود دارد كه  بعد از كوچ كردن استعمار قدرت را به دست آورده اند.

* اندونوزيا  و اكثر بلاد جنوب شرقي آسيا كشورهاي علماني اند.

* انتشار احزاب علماني و گروه هاي قومي:  حزب بعث – حزب قومي سوريه- گروه فرعونيه- گروه طورانيه- قوميت عربي.

15-از داعيان علماني در كشورهاي عربي و اسلامي: احمد لطفي سيد- اسماعيل مظهر- قاسم امين – طه حسين- عبدالعزيز فهمي- ميشيل عفلق- انطون سعادة- سوكارنو- سوهارتو-نهرو- مصطفى كمال اتاتورك- جمال عبدالناصر- انور السادات، صاحب شعار (دين در سياست نيست و سياست در دين نيست).

افكار و معتقدات:

-بعضي علماني ها اصلا از وجود خدا منكر اند، و بعض ديگر شان وجود خدا را قبول دارند ولي معتقد اند كه ميان خدا و زندگي انسان هيچ نوع علاقه وجود ندارد.

-زندگي بايد به اساس علم مطلق و تحت سلطهء عقل و تجربه استوار باشد.

-برپا كردن سد محكمي ميان جهان روح وجهان ماده، ارزشهاي روحي نزد آنان امور سلبيه به شمار ميرود.

-جدائي دين از سياست و برپا كردن زندگي بر اساس ماديت.

-تطبيق مبدأ نفع  (براكماتيزم) بر هر چيز در زندگي.

-اعتماد بر مبدأ و قانون (ميكيافيليه) در فلسفهء حكومت و در سياست و اخلاق.

-نشر وگسترش اختلاط اخلاقي وازبين بردن اساس خانوادگي به اين اعتبارش كه حيثيت خشت اول قلعه اجتماعي را داشته باشد0

-معتقدات علماني درجهان اسلام وعرب كه توسط استعمار وتبشير به نشر رسيده اينست:

* طعنه وارد كردن درحقانيت اسلام، قرآن، ونبوت0

* اين پندار كه اسلام اغراض ومقاصد خود را، كه عبارت از چند روش وشعائر روحي ميباشد، پوره نموده است0

* اين پندار كه فقه اسلامي از قانون روماني گرفته شده0

* اين پندار كه اسلام باتمدن وپيشرفت شازگار نبوده وبه عقب روي دعوت     مينمايد0

* دعوت به سوي آزادي زن مطابق اسلوب وروش غرب0

* بدجلوه دادن تمدن اسلامي و بزرگ جلوه دادن حجم حركات ويرانگر  در تاريخ اسلامي و اين پندار كه آنها حركات اصلاح بودند.

* زنده ساختن تمدن هاي قديمي.

* اقتباس نظم و منهج لاديني از غرب و جاري كردن آن در اينجا.

* تربيهء جوانان واطفال به تربيهء بي ديني.

* اگر براي وجود علماني در غرب غذري هم موجود باشد، براي وجود آن در شرق هيچ غذري وجود ندارد.

ريشه هاي فكري واعتقادي :

-دشمني مطلق با كليسا در قدم اول و با دين در قدم دوم، هر ديني كه باشد، برابر است كه در پهلوي علم ايستاده شود، و يا با آن دشمني نمايد.

-يهود بخاطر سلطهء خودش نقش بارزي در استحكام علمانيت داشت، زيرا توسط علمانيت موانع ديني را كه پيش روي يهود قرار داشت و بين وي و ديگر اقوام زمين مانع واقع ميشد، دور مي نمايد.

-فرد هوايت هيو ميگويد: " در هر مسأله اي كه ميان دين و علم تناقض واقع شود حق جانب علم است و خطا جانب دين".

-عام ساختن مفكورهء (دشمني ميان علم از يكطرف و دين از جانب ديگر) تا كه دين اسلام را نيز شامل شود، در حاليكه دين اسلامي هيچگاه به ضد زندگي و علم برنخاسته و كليسا بوده كه آنطور نموده است، بلكه اسلام در تطبيق منهج تجربوي و نشر علوم پيشقدم بوده و است.

-انكار از آخرت و عدم عمل براي آن، و يقين نمودن به اينكه تنها زندگي دنيا جاي نفع گرفتن و لذت بردن است.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-علمانيت در اروپا شروع شد، وبعد از به ميان آمدن انقلاب فرانسه سال 1789م وجود سياسي پيدا كرد و در قرن نوزدهم در تمام اروپا به نشر رسيد، و در قرن بيستم توسط استعمار و تبشير ، اكثر دولت هاي جهان را به اعتبار حكومت و سياست، شامل گرديد.

مراجــع:

1-جاهلية القرن العشرين                               محمد قطب.

2-المستقبل لهذا الدين                                  سيد قطب.

3-تهافت العلمانية                                      عماد الدين خليل.

4-الإسلام والحضارة الغربية                            محمد محمد حسين.

5-العلمانية                                             سفر بن عبدالرحمن حوالي.

6-تاريخ الجمعيات السرية و الحركات الهدامة          محمد  عبدالله عنان.

7-الإسلام ومشكلات الحضارة                        سيد قطب.

8-الغارة على العالم الإسلامي                          ترجمه محب الدين خطيب.

9-الفكر اٌلإسلامي في مواجهة الافكار الغربية          محمد مبارك.

10-الفكر الإسلامي الحديث                           محمد البهي.

    وصلته بالاستعمار الغربي


      فرويديه

                                                     FREUDISM

تعريف:

فرويديه مكتبي است در تحليل نفسي كه آنرا سيجموند فرويدSIGMUND يهودي تأسيس نموده است، مكتبي كه سلوك انساني را تفسير جنسي نموده غريزهء جنسي را حامل وباعث در عقب هرشيء ميداند، ارزشها وعقايد را موانعي ميداند كه مانع از اشباع جنسي گرديده سبب عقده ها وامراض نفساني براي انسان ميشود0

تأسيس وافراد برازنده :

اول: مؤسس و زندگي اش:

-سيجموندفرويد در 6 مايو 1856م درشهر فريبورج در مقاطعهء مورافيا چكسلواكياي فعلي، از والدين يهودي به دنيا آمد0

-مدت زيادي را خاندان پدرش دركولونياي آلمان سپري نموده بودند، در قرن چهاردهم ويا پانزدهم به جانب شرق رفتند0 درقرن نوزدهم بار ديگر از ليتوانيا، به طريق غاليسيا، به طرف مورافيا هجرت نمودند، كه در آنوقت تابع امپراطوري نمسا ومجر بود، يعني قبل از نابود شدن آن توسط جنگ جهاني اول0

-مادرش در شهر برودي، دربخش شمالي غاليسيا كه نزديك حدود روسيه واقع است تولد شده، پدر مادرش درحاليكه مادرش طفل بود، به فيينا رفته بود، وقتي همين دخترك جوان شد با جاكوب فرويد پدر سيجموند فرويد ازدواج كرد وهفت فرزند برايش تولد كرد0

-غاليسيا شهري است در پولندا كه از آنجا پدر فرويد آمده بود وحيثيت مركز عمومي يهود را در شرق اروپا داشت، ولي به سبب اوضاع نا آرام، خاندان فرويد از آنجا به برسلا و به آلمان كوچ نمود كه در آنوقت سن سيجموند سه ساله بود، بعد از آن بار ديگر به فيينا كوچ كردند و در آنجا اكثر عمر خودرا سپري نمود وتا سال 1938م باقي ماند، بعدا از آنجا، درحاليكه به دانهء سرطان در رويش مصاب شده بود به لندن رفت وزندگي آخر خود را آنجا سپري نمود، در23ستمبر1939م وفات نمود0

-تربيهء اول وي در طفلي اش  توسط يك زن پير قدكوتاه، كاتوليكي متعصب، كه تربيه وي را بدوش داشت صورت گرفت، وي آنرا گاهي باخود به كليسا هم ميبرد، و اين امر سبب شد كه در آينده بر ضد مسيحيت نيز عقده داشته باشد.

-به حيث يك فرد يهودي نشأت نمود، و دوستانش از غير يهوديان بسيار كم بود، زيرا با غير يهودي انس و الفتي نداشت.

-سال 1873م داخل دانشگاه شد، و در عقب آن از اين امر خيلي شديدا بد ميبرد كه بخاطر يهودي بودن خود احساس حقارت و خجالت نمايد، ولي با وجود آنكه مقام هاي بلندي را نصيب شده بود همين احساس موهوم  ومقهور در وي وجود داشت.

-سال 1885م فيينا را به قصد پاريس ترك گفته آنجا به مدت يك سال نزد شاركوت شاگردي نمود، استاذش عمليهء تنويم مغناطيسي را، براي معالجهء هستيريا انجام ميداد، وقتي براي فرويد تاكيد نمود كه در حالتي از حالات امراض عصبي براي مريض اضطراب و حركتي در زندگي جنسي اش ضروري ميباشد،  فرويد خيلي به ديدهء اعجاب به سويش ديد.

-سال 1886م دوبارهء به فيينا بازگشت نموده آنجا به بررسي حالات عصبي به صورت عموم و هستيريا به صورت خاص پرداخت، و از تنويم مغناطيسي نيز استفاده مينمود.

-بخاطر آنكه با مدرسهء نانسي آشنا شود ، بار ديگر به فرانسه رفت، ولي وقتي دانست كه، آنان در تنويم مغناطيسي به فقيران كاميابتر اند نسبت به اغنيائي كه به پول شخصي خود تداوي مينمايند، آنگاه آرزويش به خاك زده شد.

-بار ديگر فيينا آمده و تنويم مغناطيسي را شروع كرد، ولي پيروزيش معتدل و ميانه بود.

-با جوز يف بروير  ( 1842- 1925م) كه يك طبيب نمساوي و از رفيق هاي فرويد بود، شروع به همكاري نمود، وي در اصل ماهر فيزيولوجي بود، ولي به كار طبي انتقال نموده بود، زيرا وي نيز از جملهء كساني بود كه تنويم مغناطيسي را استعمال مينمودند.

-هر دويشان شروع به استعمال طريقهء «تحدث» بامريضان نمودند، و كاميابي هائي هم به دست آوردند، و تحقيقات خويش را سال هاي 1893 و 1895م به نشر رسانيدند، و طريقهء تداوي شان بعد از آن مركب از طريقهء «تحدث» و تنويم بود، ولي ديري نگذشت كه بروير ازهمه طريقه ها صرف نظر نمود.

-فرويد به كار خود ادامه داد، طريقهء تنويم را ترك كرد و طريقه تحدث را اختيار نمود، از مريض ميخواست كه به پهلو خواب شده تمام خاطره ها و سرگذشت هاي خويش را به وضاحت بيان نمايد، اين طريقهء خود را ( ارتباط آزاد) نام نهاد، در اين روش خود طوري عمل مي نمود كه تمام قيد هارا از افكار و ياد داشت ها دور ميكرد، اين طريقه اش از طريقهء قبلي كاميابتر بود.

-از مريض ميخواست كه خوابي را كه در شب گذشته ديده آنرا به وي قصه نمايد، و از آن در تحليل خود استفاده مينمود، كتابي تأليف نمود بنام «تفسير الاحلام» كه آنرا سال  1900م  به نشر رسانيد، بعد از آن كتاب ( علم نفس مريضان براي زندگي يوميه) را تأليف كرد، و بعد از آن يكي بعد از ديگري كتاب هايش تأليف ميشد، و تحليل نفسي از آنوقت به بعد حيثيت يك مكتب واضح سيكولوجي را به خود گرفت.

-در فيينا مركز دائرهء علمي را تشكيل نمود و تعدادي از مردم از سويسرا  و از عام اروپا به آن دائره پيوستند، و آن مفضي به اين شد كه در سال 1908م اولين مجلس تحليل گران نفسي برگذار گردد، ولي اين دائره ديري دوام نكرد و به دائره هاي مختلف تقسيم گرديد.

-سال 1895م  به گروه ( بناي برث)  «يعني پسران عصر» پيوست كه در آنوقت درسن سي و نو سالگي عمر خويش قرار داشت، اين گروه در ميان اعضاي خويش جز يهودي كس ديگر را نمي پذيرد، وي در طول چندين سال براي حضور در اجتماعات اين گروه مواظبت و پابندي نموده سخنراني هائي در بارهء تعبير خواب ها مينمود.

-وي با تيودور هرتزل كه سال (1860م) تولد شده، آشنائي داشت و فرويد يكي از كتاب هاي خود را با تحفهء شخصي چيز ديگري به وي فرستاد، همچنان هر دويشان به طور مشترك در راه تحقيق بخشيدن مفكورهء واحد سعي و تلاش مينمودند، آنهم درخدمت صهيونيزمي كه به آن تعلق داشتند، آن مفكورهء واحد عبارت بود از مفكروهء «دشمني باطبقهء اشرافي» كه هرتزل به طريق سياسي آنرا به نشر ميرسانيد، و فرويد تحليل نفسي مينمود.

دوم: بعضي دوستان و شاگردانش:

-از جملهء دوستانش : ساخس، رايك، سالزمان، زيلبورج، شويزي، فرانكل، ووينلز، و سيمل  ميباشند كه همهء شان يهودي بودند.

-لارنست جونز، مؤرخ سيرت فرويد، كه وي به اعتبار تولد مسيحى، به اعتبار مفكوره ملحد و به اعتبار شعور و وجدان يهودي ميباشد، كه بر وي لقب «يهودي افتخاري» نهاده اند.

-ولهلهم ستكل، و فرنز وتلز: دو عضو مهم گروه فرويد ميباشند، مگر ايندو روي اختلافات سطحي كه در بعضي نظريات و روشها داشتند در مقابل وي خروج نمودند.

-اوتورانك (1884-1939م) وي نظريه اي را وضع نمود كه در اصل بالاي افكار اصلي فرويد بنا نهاده شده است ولي بابعضي ازتعديلات مهم.  از وي اين پندارش معروف است كه مي پنداشت: صدمهء عميق ميلاد بر انسان چنان تأثير ميگذارد كه بعد از آن تلاشش بخاطر بازگذشت وزن ونمويش قطع نمي شود.

-الفرد آدلر: در فيينا تولد شده (1870-1937م) در اوائل، به گروه فرويد پيوست ولي بعدا از وي جدا شد و مكتبي تشكيل داده آنرا بنام « علم نفس الفردي» نامگذاري نمود، و انگيزه هاي جنسي را كه نزد فرويد بود تعدادي از آن را به انگيزه هاي اجتماعي تبديل نموده بر ارادهء قوت و كوشش هاي احساس تاكيد نمود.

-كارل جوستاف يونج ( 1875-1961م) وي در زوريج تولد شده ومسيحى ميباشد، فرويد وي را به حيث رئيس گروه عالمي تحليل نفسي تعيين نمود، ولي وي با اين اعتقاد كه اين مدرسهء تحليل، يك جانبه بوده و كامل نيست، در مقابل استاذ خود خروج نمود، و خروجش بالاي فرويد تأثير بزرگي كرد، وي نظريهء (سيكولوجياتحليليه ) را وضع نموده  و به اين امر اشاره نموده كه قوت دافعهء بزرگتري وجود دارد كه آن قوة حياة است، و بر دوران اخبار لاشعوري كه متصل به رگ ويا عنصر است تاكيد نمود.

سوم : فرويدي هاي جديد:

-وقتي  فرويديهء جديد، كه مركز آن مدرسهء طب عقلي واشنطن بود، تشكيل شد، دوري و انسلاخ بزرگي از فرويديهء اصلي به ميان آمد، همچنان معهد اليام ألانسون هوايت در ايالات متحدهء امريكا از مراكز فرويديهء جديد ميباشد، فرويديهء جديد مدرسه ايست كه در تأكيد بر عوامل اجتماعي امتياز دارد، ومعتقد است كه علائم اساسي انسان علائم ايجابي ميباشد، ايشان به نقل دادن تحليل نفسي به سوي علم اجتماع، بخاطر تحقيق و بررسي از اصول انگيزه هاي بشري در جواب گوئي درخواست هاي وضع اجتماعي، اصرار ميورزند، از شخصيات بارزشان:

* هاري ستاك سليفان (1892-1949م)وي به تشخيص و جداسازي مظاهر تفاعل بين مريض و ديگران، و انعكاسات آن  برناحيهء نفس، ميلان داشت.

* اريك فروم: بين (1941-1947م) ظاهر گرديد، وي انسان را در درجهء اول يك  مخلوق اجتماعي ميدانست، در حاليكه فرويد وي را مخلوقي ميدانست كه غرق در ذات خود بوده محرك وي انگيزه هاي جنسي ميباشد.

* ابرام كاردينر: كه در سالهاي ( 1939-1945م) ظاهر شده و طريق بررسي تفاعل را بين مؤسسات اجتماعي و شخصيت فردي  در پيش گرفت.

* كارن هورني : به مدت پانزده سال از طريقهء فرويديه در اروپا وامريكا كار ميگرفت، ولي وي تجديد نظر نموده نظريهء جديدي وضع نمود كه در آن نظريه، تطبيق علاج را از بسياري قيودي كه نظريهء فرويديه تعيين نموده بود، آزاد كرد.

-علي الرغم آنچه گذشت، فرويديهء جديد به بسياري از چيزهاي فرويديهء اصلي پابندي دارد، از قبيل:

1-اهميت قوتهاي انفعالي با وصف مقابل بودنش با انگيزهء عقلي، و عقب رويهاي اشراطيه و تكوين عادات.

2-انگيزهء لاشعوري.

3-شكست ومقاومت  واهميت آن در تحليل وقت علاج و تداوي.

4-توجه به كشش هاي داخلي وتأثير آن در تكوين نفس.

5-تأثير دومدار براي تجربه هاي اوائل طفوليت.

6-طريقهء مكالمهء آزاد، تحليل خواب ها، استعمال حقيقت نقل.

افكار و معتقدات:

اول : زير بناي نظريه:

-اصول سه گانه اي كه مدرسهء تحليليه بران اعتماد دارد: جنس - طفوليت - و شكست خوردن است، همين اشياء مذكور كليدهاي سيكولوجيهء فرويديه ميباشد.

-نظريهء شكست: اين نظريه ستون نظريهء تحليل نفسي و بخش اعظم آن شمرده ميشود. مطابق اين نظريه لابدي و ضروري است كه به دوران ابتداء طفلي و به هجوم هاي خيالي كه هدف از آنها خاموش شاختن ميلانهاي عشق ذاتي اوائل طفوليت ميباشد، بايد رجوع كرد، زيرا درعقب همين خيالات تمام زندگي جنسي براي طفل آشكار ميگردد.

-فرويد مكيدن  طفل  را كه انگشتانش را ميمكد نوعي از سرور و نشاط جنسي (دهن) ميداند، ومثل آن گزيدن اشياء به دهنش، حتي بول و غائط نمودن را نيز نوعي از سرور جنسي (مقعدي) ميداند، همانطور حركات منظم دست و پاي طفل را تعبيري از سرور جنسي طفوليت مي پندارد.

-لبيدو  Libido يك قوت جنسي و يا جوع جنسي ميباشد، اين يك نظريه ايست كه براساس تكوين  بيولوجي براي انسان اعتماد دارد، و انسان را يك حيوان بشري ميشمارد، چنين مي پندارد كه هر چيزي كه ما در سخنان خويش از دوستي آن و دوست داشتن انجام دادن آن سخن ميگوييم، آن چيز در دائرهء انگيزهء جنسي واقع ميشود، بنابرآن نزد وي غريزه جنسي نشاطي است كه لذت را مي خواهد، و آن غريزه ايست كه از وقت تولد شخص تا وقتي كه آلات رئيسيه، كه طفل را به جهان خارج ربط ميدهد خواسته هايش را پوره نكند همراه با وي ميباشد .

-دفع: ميگويد كه هر حركتي از خود محركي دارد، بناء در پهلوي افعال اراديه ايكه آنرا دوافع و آرزوها رهبري ميكند، افعال غير ارادي وعارضي هم وجود دارد، طور مثال : كلمهء بيهوده هم كه صادر ميشود يك آرزو را پوره ميكند، و هر فراموشي كه عارض ميشود آنرا رغبتي كه دوري همان چيز را ميخواسته، آورده است.

-نزد وي گاهي سبب شل شدن و كور شدن فرار از يك حالت سختي ميباشد كه انسان  را از تحقق بخشيدن آن عاجز ميسازد، و آنرا انقلاب و تبديل رغبت به عارضه جسدي نام مي نهند.

-خواب ديدن نزد وي  انحراف از رغبت اصلي است كه در عمق نفس پنهان ميباشد، و آن رغبت شكست خورده است كه صاحبش  در ميدان شعور با وي مقابله نموده آنرا به ساحهء لاشعوري نقل ميدهد و در خواب وقتي مانع ضعيف ميشود راه خروج را جستجو مينمايد.

-فرويد از دو اصل سخن ميگويد كه آندو لذت و واقع است، انسان به طبيعت خود توسط رغبتي كه دارد به سوي لذت عاجل ميل ميكند، لكن به حقائق طبيعي محيط به وي روي بروي شده از آن لذت اجتناب ميورزد وبرايش دردهاي بزرگي پيش ميشود، مگر آنكه آنرا برآورده سازد.

-فرويد وجود دو غريزه را در انسان تخمين ميكند كه تمام روشهاي انسان كه از وي صادر ميشود در آندو داخل است، و آندو عبارت اند از غريزهء حيات و غريزهء موت، غريزهء حيات مشتمل بر مفهوم لبيدو  وبخشي از غريزهء حفظ ذات بوده و غريزهء موت مفكورهء تجاوز و تخريب را كه اساسا به سوي ذات متوجه بوده و از آنجا به ديگران نقل ميشود، رهبري ميكند.

-نزد وي جنگ عبارت است از كوشش اجتماعي براي بقاء ذات و نفس ، كسيكه محاربه نمي كند وي خودرا براي تجاوز هاي داخلي تقديم نموده، كه به اثر مقابلات داخلي خود را فناء ميسازد، بناء بهتر براي وي آنست كه ديگران را فناء و نابود سازد، خود كشي مثال واضح براي شكست خوردن شخص در حفظ زندگي خود ميباشد، اين مفهوم برائتي ميدهد كه ضماير يهود به آن راحت حاصل مينمايد، يعني كسانيكه روش خصمانه و تباه كن دارند.

-لاشعور: منبع انگيزه هاي  ابتدائي جنسي، و مقر رغبات و آرزوهاي انفعاليهء شكست خورده ميباشد، رغبات و آرزوهائي كه در لغزش هاي زبان ، خطا هاي كوچك، و پراكنده گوئي ها و هنگام بعضي پديده هاي غامض در سلوك انسان ظاهر ميشود. آن يك منبعي است كه داري قوت ميكانيكي دفع كننده ميباشد، و جاي ساده نيست كه صرف در آن افكار و ياد داشت هاي غير  مهم جمع شود.

-(هي) : آن عبارت است از مجموعه اي از انگيزه هاي جنسي كه نزد طفل در حالت ولادتش موجود ميباشد و به شعور رهبري كننده ضرورت دارد، و آن غريزه هائي است كه تمام جنس بشر در آن شريك هستند، و آن عبارت از باطن نفس بوده و از (انا) زاده شده  ولي مخلوط با آن در اعماق باقي ميماند، يعني تا وقتيكه (انا) لاشعور ميباشد، و آن مشتمل بر تمام قواي دافعه ميباشد، هر گاهي كه همين رغبات شكست خوردند به سوي (هي) بازميگردند.

-(انا) اندكي بعد از تولد طفل احساسش به واقعتهاي خارجي زياد ميشود، و بخشي از مجموعهء انگيزه ها (هي) جدا شده به ذات تبديل ميشود، وظيفهء مهم آن اختيار واقع است كه توسط آن طفل ميتواند خواهشات خويش را به يك روش منظمي كه مرتبط به حقائق واقعي و متقضيات آن باشد، تبديل كند، و آن عبارت از ظاهر نفس است كه به محيط ارتباط دارد.

-(انا عالي) آن عبارت از وجدان و ضميري است كه روش شخص را رهبري مينمايد و بخش بزرگ آن لاشعور ميباشد و ما آنرا ضمير و وجدان اخلاقي ميناميم، و آن نواهي و اوامري ميداشته باشد كه آنرا  بالاي (انا) لازم ميگرداند، و از علائم خاص انسان ميباشد، زيرا آنها امور ضروري است كه از جهان داخلي صادر ميشود.

-نقل: و آن اينكه گاهي مريض در وقت معالجه محبت و يا بدبيني هاي شكست خوردهء خودرا از اعماق ياد داشت هاي خود به طبيب نقل ميدهد. باري بروير با محبت يكي از زناني كه تحت معالجه اش قرار داشت متعرض شد و آن زن عواطف و محبت هاي شكست خوردهء خود را به وي نقل ميكرد، كه در نتيجه همين واقعه سبب انصراف و بازگذشت بروير از اين طريقه شد، ولي فرويد كار خودرا در معالجهء يكي از زنان با نقل عواطف آن بار ديگر ادامه داد تا خودرا به واقعيت برساند.

-فرويد از «عقدهء اوديب» خيلي استفاده نموده است، يعني افسانه ايكه چنين ميگويد: شخصي در حاليكه نمي دانست پدر خود را به قتل رسانيده با مادر خود عروسي نمود و فرزند به دنيا آورد، وقتي از حقيقت كار خود خبر شد هر دو چشم خود را كور كرد، از اين قصه فرويد در بسياري از سقوط هاي نفسي استفاده سوء نموده آنرا مركز تحليلات مختلف خويش قرار داده است.

-شخصيت انسان نتيجهء مقابلات ميان سه قوت است: انگيزه هاي غريزي، واقع خارجي ، وجدان، اينها امور رئيسي اند كه به شكل ثابتي، در حوالي سال هاي پنجم و يا ششم عمر، براي به پايان رسيدن موقف اوديببي، حدود تعيين ميكنند.

دوم: آثار منفي فرويديه :

-در كتب و تحليلات فرويد - آنطور كه به ذهن متبادر است -هيچ نوع دعوت روشني به سوي انحلال وجود ندارد، تنها اشاره هاي تحليليهء زيادي در خلال مفاهيم فرويديه وجود دارد كه به سوي انحلال دعوت مينمايد، دانشمندان صهيون از آن مفاهيم استفاده نموده آنرا طوري به مردم تقديم  نمودند كه مردم را به انحلال از ارزشها تشويق نموده راه آن را براي شان آسان كند و هيچگونه عذاب وجداني هم به سوي شان متوجه نشود.

-براي آنكه به مفكورهء خود روح علمانيت بخشد، به الحاد تظاهر مينمود، ولي با وجود آن از فرق سر تا كف پاي غرق يهوديت خود بود.

-وي با مفكورهء «دشمني طبقهء عالي» مناقشه مينمود، و آن عبارت است از پديدهء  بدبيني يهود، و آوازي است كه يهود آنرا بخاطر جلب ترحم ديگران بالاي شان، بلند كرده اند، اين پديده بخاطر چند سبب به طرف لاشعور نفسي رد كرده شده و آن اسباب قرار ذيل اند:

* رشك بردن اقوام ديگر از يهود، زيرا آنان [العياذ بالله] بزرگترين پسران خدا و مقدم ترين شان نزد وي هستند (تعالي الله عما يقولون).

* عمل كردن يهود روش ختنه را، در حالي كه آن نزد ديگر اقوام خوف خصي شدن را در بردارد، مراد از ديگر اقوام نصارا ميباشد زيرا آنان ختنه نمي كنند.

* بدبيني اقوام  در مقابل يهود در حقيقت بدبيني در مقابل نصاراي مسيحي است كه آن هم از طريق نقل ميباشد، زيرا اقوامي كه بلاء و عذاب نازي را بالاي يهود فرود مياورند، در اصل آنان اقوام بت پرست بودند كه بعدا توسط زور به نصرانيت برده شدند، بنابرآن اين اقوام در مقابل نصرانيت عقده گرفتند ليكن وقتي با نصرانيت متحد شدند عقده ها را به اصلي كه نصرانيت به آن اعتماد نموده است انتقال دادند كه آن اصل عبارت از يهود ميباشد.

-به سوي اشباع غريزهء جنسي دعوت مينمايد، زيرا انسان داراي قوت جنسي قوي است، ونصرانيت تنها يك زن برايش اجازه ميدهد، بناء يا اينكه تمام قيود ديني را ترك نموده آزادانه ميل هاي جنسي خود را اشباع ميكند، و يا اينكه داراي طبيعت ضعيفي ميباشدكه از قيود خارج شده نمي تواند، آنگاه شكار مرضها و عقده هاي نفساني ميشود.

-ميگويد كه امتناع از اتصال جنسي قبل از عروسي گاهي مؤدي تعطيل غريزهء جنسي هنگام عروسي ميشود.

-فصلي در بارهء «تحريم بكارت» وضع نموده ميگويد كه بكارت امراض و مشكلاتي را براي هر دو جانب در بر ميداشته باشد، و در اين مسأله استدلال نموده كه بعضي از اقوام بدائي چنين مي نمودند كه عمليهء از بين بردن بكارت را طي محفل و مراسم رسمي به شخص ديگري غير از شوهر مي سپردند.

-عشق محارم را نيز اجازه داده است، زيرا يهودي ها، بخاطر تنگيى كه در اجتماع شان وجود دارد اين كار را زياد كرده اند، دين آنها عروسي را بالاي افرادش خارج از دائرهء يهود حرام ميداند، و اين تحريم به قيد هاي شديدي كه روح را در زنجير و معطل ميسازد، باز ميگردد، بناء وي با اين نظريهء خود در قدم اول يهود را كمك نموده از احساس گناه آزاد شان ميسازد، و براي ديگران نيز داخل شدن  را در اين دروازهء پر خطر، توسط ساقط ساختن همه تحريمات و شمردن آنها زنجير ها و قيدهاي وهمي ، آسان مينمايد، يهود از اين نظريه استفاده نموده چندين فلم جنسي رسوا را كه در آن نمونه هائي از زنا با محارم  وجود دارد، درست نمودند.

-(تصعيد) و يا چنانچه وي تسميه ميكند (اعلاء) به نظر وي روش ضعيفي براي نجات از فشار هاي انگيزه هاي جنسي است، زيرا اين روش را در مراحل جواني تنها تعداد خيلي اندك مردم در بعضي از اوقات آنهم با بسيار مشكل و مشقت بدست آورده ميتوانند و بس، اما افراد باقي مانده -كه اكثريت بزرگ را تشكيل ميدهند، آنان به مرض نفسي گرفتار شده از پا در ميايند، همانطور كه اصحاب طريقهء تصعيد افراد ضعيفي اندكه در ازدحام عام ضائع شده  تحت قيادت و رهبري افراد قوي به سير ناخواسته كشانيده ميشوند.

-در راهء مقابله اش با قيود اوامر عليائي كه متوجه به نفس است، به سوي دشمني با دين رفته آن رانوعي از عصباني هاي وسواسي نفس قلمداد نموده است.

-مفكورهء خدا پرستي نزد وي به ترتيب آتي ترقي نموده است:

* پدر سرداري بوده كه تمام طبقهء اناث در قبيله در تصرف وي ميبوده ، و آنان را بالاي طبقه ذكور حرام ميساخته.

* پسران به قتل پدر پرداختند، بعد از آن يك پارچهء گوشت آن را خام و ناپخته به قصد يكي شدن با وي ، فرو بردند، زيرا وي را دوست داشتند.

* بعدا همين پدر مورد تعظيم و تقدير قرار گرفت، چون وي در اصل پدر شان بود.

* از همين جهت حيوان خوف ناكي را اختيار نمودند تا همين تعظيم و  تبجيل را به وي نقل دهند، كه آن حيوان عبارت از «طوطم» ميباشد.

* دين طوطميه اولين صورت ديني در تاريخ بشري ميباشد.

* بعد از آن قدم اول همانا ترقي به سوي إله واحد بود كه همراه با آن مفكورهء موت هم ترقي نموده كه به اين ترتيب قدمي به سوي زندگي ديگر كه در آن انسان زنده ميماند و جزاء آنچه پيش كرده مي بيند ، ميباشد.

* الله - بنا برآنچه گذشت - عوض پدر بوده ، يا به تعبير درست پدر بزرگ ميباشد، و يا صورت و شكل پدر است كه آنرا انسان در طفلي خود مي شناسد.

* خلاصه اينكه عقايد ديني - نزد وي - وهمياتي است كه دليلي ندارد، بعضي آنها دور از احتمال بوده با روح و حقايق زندگي موافقت ندارد و مقارن به هذيان ميباشد، و اكثر  آنها طوري است كه اثبات و تحقيق صحت آنها ممكن نيست، و آمدن روزي كه انسان درآن روز به آواز عقل گوش دهد ضروري ميباشد.

-در بحث وي از شكست اشاره هاي قوي و صريحي وجود دارد مبني بر اينكه محفوظ ماندن از آن در آزادي از تمام قيود نهفته است، همچنان پابندي اخلاقي را بالاي مريض در همه كارهائي كه انجام ميدهد، حرام ميسازد، و بر آثار نفسي كه بالاي همين پابندي مرتب ميشود و عقده هاي مختلف از خود بجا ميگذارد، تركيز مي نمايد كه همين عقده ها سبب ميشود تا از روش مستقيم منحرف شود.

اشياء ذيل در انتشار افكار وي كمك نمود:

-مفكورهء داروين كه انسان را به اصول حيواني مادي راجع ميسازد.

-روش عقلانييكه در آنوقت در اروپا رواج يافته بود.

-مفكورهء علمانيت كه زندگي را توسط انقلاب خود شيوهء ضد كليسائي در قدم اول و ضد مفاهيم ديني در قدم دوم بخشيد.

-يهوديت كه مفكورهء وي را با بكار انداختن وسائل مختلف نشراتي، به همهء انسانها رسانيدند، البته مقصودشان از اين كار آن بود كه رذالت و فساد گسترش  يافته انجام دادن آن بر وجدان بشر آسان جلوه نمايد، تا رهبري همين اقوام سفله و تشنه در عقب امور جنسي كه از تمام قيود وارزشها دور شده اند  بالاي شان آسان گردد.

-از بزرگترين آثار منفي و تباه كن افكار فرويد اينست كه قبلا انسان وقتي در گناه واقع ميشد احساس جرم و گناه نموده وجدان خودرا ملامت ميكرد، فرويد آمد تا وي را از اين احساس آرام سازد و چنين فكر كند كه وي يك عمل طبيعي را كه شائيه اي در آن نيست انجام داده است، ودر نتيجه وي به توبه كردن ضرورت ندارد و بدين ترتيب بالاي فساد لباس اخلاق را انداخت اگر درست تعبير شده باشد.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-سال 1780م تنويم مغناطيسي، توسط مسمر Mesmer داخل ساحهء علم و طب گرديد، ولي چون آن مشتمل به فريب و دروغ هاي زيادي بود، طبيبان از آن روگردان شدند ، كه اين روگرداني تاوقت مكتب پاريس و نانسي ادامه داشت.

-دكتور شاركوت (1825-1893م) از بارز ترين شخصيات مكتب پاريس بود كه مريضان مصاب به هستيريا را توسط تنويم مغناطيسي معالجه ميكرد.

-از جملهء شاگردان شاركوت بيير جانت Pierr Janet بود كه به كارهاي عصبي غير شعوري توجه داشت و آنرا آليات عقليه ميناميد.

-مكتب نانسي در فرانسه نيز در تنويم مقناطيسي معتدل سهم گرفت  و چنين گفت كه اين يك امري ميباشد كه ممكن است براي تمام اشخاص درست پيش شود، زيرا آن نيست مگر حالت انفعال و تلاقت كه منشأ آن اشاره ميباشد، اين مكتب از تنويم مقناطيسي در معالجه حالات عصبي استفاده نمود.

-فرويد زير بناء نظريهء خود را از آنچه گذشت گرفت  و افكار خود را با استفاده از طريقهء «تداعي حر» در تحليل تنويم مقناطيسي داخل كرد. لكن براي اين روش كه ظاهرا علمي است روي ديگري هم وجود دارد و آن فرهنگ يهوديت بوده كه فرويد آنرا فرا گرفت و بخش بزرگ  نظريات خويش را از آن استخراج نموده بخاطر خدمت به صهيونيزم براي بشر تقديم كرد.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-اين حركت در فيينا شروع شد و به سويسرا انتقال داده شد و از آنجا به همهء اروپا رسيد و مكاتبي در امريكا برايش گشوده شد.

-در اين ايام اين نظريه به تمام جهان رسانيده شده، البته توسط طلابي كه آنجا ميروند و باز به وطن شان عودت مينمايند و مفكوره را در بلاد خود به نشر ميرسانند.

-اين نظريه توسط تعدادي از دانشمندان علوم نفسي غرب، در اين ايام مورد اعتراضات شديد قرار گرفته است.

مراجــع:

1-علم الأمراض النفسية و العقلية                تأليف ريتشارد م . سوين- تر جمه أحمد عبد

                                                                    العزيز سلامـه –دار النهضـة العربـية –

                                                                    القاهرة - 1979م.

2-مدارس علم النفس                              تأليف د. فاخر عاقل- دار العلم للمـلايين –

                                                                    بيروت-ط4-1979م.

3-التراث اليهودي الصهيوني                     تأليف د. صبري جرجس - عالم الكتاب- طبعة

في الفكر الفرويدي                                 1970م.

4-كتاب تاريخ حركة التحليل                  تأليف سيجموند فرويد- طبعة  1917م.

النفسي.

مراجــع بيگانه :

1-Brown, J. A. C.– Freud and The Post-Freudians Penguin Books London 1962.

 

 

2-Munroe, R. L.- Schools of Psycho- analytic Thought Mutchinson Medical                     Publications- London 1957

3-Fundamentals of Behavior Pathology by Richard M. Suinn- New York 1970. 4-Bakan, D. »Sigmund Freud and the Jewish Mystical Tradition«, Van Nostrand, New York 1958

5-Encyclopedia Britannica, 1965 edition, Vol 1, 2, 3, 4, 9, 17, 19, 21, 24.


قاديانيت

تعريف:

قاديانيت حركتي است كه سال 1900م به نقشه وطرح استعمار انگليس، در قارهء هند ايجاد گرديد، وهدف از آن دور ساختن مسلمانان از دين شان وعلي الخصوص از فريضهء جهاد بود، تا در مقابل استعمارگر بنام اسلام قيام نكنند، زبان گوياي اين حركت مجلهء « الاديان » بود كه به زبان انگليسي به نشر ميرسد0

تأسيس وافراد برازنده :

-مرزا غلام احمد قادياني (1839-1908م ) آلهء اساسي از براي ايجاد و تأسيس قاديانيت بود0 وي متعلق به خانداني بود كه مشهور به خيانت دين ووطن بودند0 وي نزد پيروانش درمختل بودن مزاج،كثرت امراض، معتاد بودن به مواد مخدر معروف بود0 بيشتر از پنجاه كتاب، رساله، ومقاله دارد، و مهمترين كتاب هايش كتب ذيل ميباشد: 1- ازالة الاوهام، 2- اعجاز احمدي،         3- براهين احمديه،                   4- انوار الاسلام،                    5-اعجاز المسيح،           6- التبليغ،  

7- تجليات الهية0

-نورالدين: خليفه وجانشين اول براي قاديانيت، تاج خلافت را انگليس برسرش نهاد ومريدها پيرويش نمودند، ازجملهء تاليفاتش «فصل الخطاب» است0

-محمد علي: وي امير قادياني در لاهور، مناظر آنان، جاسوس استعمار، و مديرمجله اي بود كه بنام قاديانيان سخن ميگفت، قرآنكريم را ترجمهء تحريف شده به زبان انگليسي نمود، از جملهء تاليفاتش: «حقيقة الاختلاف» و "النبوة في الاسلام » ميباشد0

-محمد صادق: مفتي قاديانيان، كه ازجملهء مؤلفات وي «خادم خاتم النبيين» ميباشد0

-بشير احمد بن غلام: از تاليفاتش:«سيرة مهدي» و «كلمة الفصل» ميياشد0

-محمود احمد پسر غلام وخليفهء دومش: كه از تأليفاتش: «انوار الخلافة»، «تحفة الملوك» و «حقيقة النبوة» ميباشد0

 افكار ومعتقدات :

-معتقد اند كه غلام همان مسيح موعود ميباشد0

-معتقد اند كه خداوند روزه ميگيرد، نماز ميخواند، خواب ميكند، بيدار ميشود، نوشته ميكند، دستخط مينمايد، وجماع ميكند0 ( تعالي الله عمايقولون علوا كبيرا ) « خيلي عالي و برتر است خداوند از آنچه ميگويند»0

-قادياني معتقد است كه خداي وي انگليسي زبان است، زيرا باوي به زبان انگليسي سخن ميگويد0

-قاديانيان معتقد اند كه نبوت وپيامبري به حضرت محمد r ختم نشده، بلكه جاري بوده خداوند پيامبران را حسب ضرورت ارسال ميدارد، وغلام احمد بهترين تمام پيامبران ميباشد. 

-معتقد اند كه جبرئيلu نزد احمد فرود ميايد وبرايش وحي مياورد، الهامات وي نيز مثل قرآن است0

-ميگويند: قرآن تنها همان است كه مسيح موعود( غلام احمد ) آورده است، وحديث هم تنها همان است كه در روشنائي تعليمات وي باشد، وديگر پيامبران تحت سيادت وسرداري غلام احمد ميباشند0

-معتقد اند كه به آنان نيز كتابي نازل شده كه نامش « الكتاب المبين » ميباشد، و آن غير قرآنكريم است0

-معتقد اند كه آنان دين مستقل، وشريعت مستقل دارند، وياران غلام مثل اصحاب كرام ميباشند0

-معتقد اند كه شهر قاديان مثل مدينهء منوره ومكهء معظمه ميباشد، بلكه از آنها بهتر بوده وزمين آن حرم ميباشد، همين شهر قاديان قبلهء آنان است كه به اداي حج آنجا ميروند0

-عقيدهء جهاد را لغونموده به اطاعت كوركورانهء حكومت انگليس پرداختند، زيرا حكومت انگليس به پندار آنان، به نص قرآن اولو الامر ايشان ميباشد0

-تمام مسلمانان به نزد آنان كافر اند مگر كسيكه در قاديانيت داخل شود، همچنان كسيكه به غير قاديانيان دختر دهد ويا از غير آنان زن گيرد آن شخص كافر ميباشد0

-شراب، ترياك، و ديگر مخدرات ومسكرات را حلال ميدانند0

ريشه هاي فكري واعتقادي :

-حركت تغريببي سير سيد احمد خان توسط نشر افكار منحرف، براي ظهور قاديانيت مقدمه گذاري نمود0

-انگليس فرصت را غنيمت دانسته حركت قادياني را درست نمود و براي رهبري آن شخصي را از خانداني كه در مزدوري شان غرق بود اختياركرد0

-قادياني ها روابط محكي با اسرائيل دارند، اسرائيل براي شان مركز ها ومكاتب احداث نموده و ايشان را در نشر مجله ايكه به نام آنان سخن ميگويد، و درچاپ كتب ونشريه ها و توزيع آن درعالم، ياري ميرساند0

-اثر پذيري شان از مسيحيت، يهوديت وحركات باطنيه، درعقايد و روش شان، علي الرغم ادعاي اسلام درظاهر، واضح وآشكار است0

انتشار وجاهاي نفوذ :

-بخش بزرگ قاديانيان امروز درهند وپاكستان زندگي مينمايند، تعداد اندكي از آنان دراسرائيل وكشور هاي عربي هم هستند، و براي حاصل نمودن مراكز حساس، درهر شهري كه مستقر اند، باهمكاري استعمار كوشش مينمايند0

مرجــع :

1-القاديانية                   احسان الهي ظهير0

2-القاديانية                   ابوالحسن علي الحسن الندوي، ابوالاعلي المودودي،

                                        محمد   الخضرحسين0

3-تاريخ القاديانية             ثناء الله تسري0

4-سوداء القاديانية            محمد علي الامرتسري0

5-فتنة القاديانية               عتيق الرحمن (دراوائل قادياني بود)0

6-المذهب القادياني            الياس برني0 

قرامطه

تعريف:

قرامطه يك گروه باطني  ويرانگر ميباشد كه روش نظم سري عسكري را اختيار نموده، ظاهرش پيروي و جانبداري اهل بيت بوده به سوي محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق خود را نسبت ميدهند، ولي حقيقتش الحاد، اشتراكيت ، اباحيت، نابود ساختن اخلاق و از بين بردن دولت اسلامي ميباشد، وجه تسميه اش به اين نام نسبت آن به حمدان قرمط بن اشعث ميباشد كه اين مذهب را در سواد كوفه  سال 278هـ به نشر رسانيد.

تأسيس و افراد برازنده :

-ترقي و پيشرفت اين مذهب ضمن بررسي شخصيات آن كه اثر بارزي بر حركت و تشكيلات آن، در مدت درازي از زمانه، از خود برجا گذاشته اند، واضح  و روشن ميگردد.

-حركت توسط عبد الله بن ميمون قداح شروع ميشود كه وي سال 260هـ اصول اسماعيليه را در جنوب فارس به نشر رسانيد.

-وي شخص دعوتگري در عراق داشت بنام فرج بن عثمان قاشاني معروف به ذكرويه، كه دعوت را طور مخفي به نشر ميرسانيد.

-در سال 278هـ حمدان قرمط بن اشعث شروع به نشر دعوت ، به طريق آشكارا، در نزديكي كوفه نمود، بعد از آن خانه اي بنا كرد وآنرا دار الهجرت نام كرد، و نماز را در يك روز پنجاه نماز ساخت.

-ذكرويه فرار نموده بيست سال پنهان شد، و اولاد خود را در بلاد مختلف روان نموده آنان به دعوت سوي مذهب پرداختند.

-ذكرويه احمد بن قاسم را جانشين خود تعيين نمود، وي قافله هاي حاجيان و تاجران را غارت كرد، و در حمص به شكست مواجه گرديد، ذكرويه به بغداد برده شد و آنجا سال 294هـ وفات نمود.

-قرامطه در بحرين اطراف حسن بن بهرام  كه معروف به ابوسعيد جنابي  بود جمع شدند، وي سال 283هـ به طرف بصره حركت نمود ولي شكست خورد.

-بعد از وي پسرش سليمان بن حسن بن بهرام، كه معروف به ابوطاهر  بود، متولي امور گرديد، وي بر بسياري از مناطق جزيرهء عرب غلبه حاصل نمود و پادشاهي اش در آنجا سي سال ادامه يافت، وي مؤسس حقيقي دولت قرامطه، و درست كنندهء برنامهء سياسي و اجتماعي قرامطه به شمار ميرود. شوكتش چنان بالا گرفته بود كه حكومت بغداد به وي خراج ميداد، و ازكارهاي دهشت انگيزش امور ذيل به شمار ميرود:

* برحاجيان، حين بازگشت شان از مكه، غارت نموده اموال شان را چپاول كردند و آنان را در آفتاب گذاشتند تا آنكه در صحراء به هلاكت رسيدند.

* در دوران مقتدر ( 295-320هـ) شش روز كوفه را در اختيار داشتند كه آنرا مباح اعلان كرده بودند.

* سال 319هـ بر مكه هجوم آورده حاجيان را به قتل رسانيد، چاه زمزم را خراب كرد، كعبهء شريف را ، پر از كشتگان ساخت، لباس كعبه را كشيد، دروازهء بيت الله را كند، حجر الاسود را كنده آنرا دزديد و به احساء برد، و حجر الاسود به مدت بيست سال، تا به سال 339هـ آنجا باقي ماند.

سليمان وفات نمود و امور به برادرش حسن الاعصم تعلق گرفت وي شوكتش بالا رفت وسال 360هـ دمشق را تصرف نموده به سوي مصر روي آورد و جنگ هائي ميان وي و خلافت فاطمي صورت گرفت، ولي اعصم بازگشت كرد و قرامطه شكست خورده به احساء آمدند.

-قرامطه حسن را بخاطر دعوتش به سوي بني عباس ، خلع قدرت نمودند، و امور به دو شخص كه جعفر و اسحاق نام داشتند تعلق گرفت، آندو اولا توسعه نمودند، ولي بعدا خلاف در ميان شان پيدا شد، و اصفر تغلببي با ايشان جنگ نموده بحرين  واحساء را تصرف نمود وشوكت و دولت شان را ختم كرد.

افكار و معتقدات :

-آنان دولت اشتراكي تشكيل دادند كه مبناي آن اشتراك در دارائي ها و عدم احترام به ملكيت شخصي بود.

-مردم  را در زنان شريك ميدانند و دليل شان ريشه كن كردن اسباب دشمني و بدبيني است، پس براي هيچكس جائز نيست كه خانم خود را از برادران خود بپوشاند.

-لغو نمودن احكام اساسي اسلام مثل نماز، روزه  و تمام فرائض ديگر.

-استفاده نمودن از شدت و خوشنت در راه بر آورده ساختن اهداف.

-عقيده دارند كه قيامت و عذاب باطل و دروغ ميباشد، و جنت عبارت از نعمت هاي دنيا، و عذاب عبارت از مشغول شدن اصحاب شريعت به نماز، روزه، حج، و جهاد ميباشد.

-افكار و عقايد خويش را ميان كارگران، دهقانان صحراء نشينان جاهل و ضعيف نفسان، و ميان كسانيكه رغبت به لذت هاي عاجل دارند به نشر مي رسانند، بنابر اين جامعهء قرامطه يك جامعهء ملحدين و خونريز ها بوده كه نفس ، مال و آبروي مردم را حلال ميدانند.

-به عصمت قائل اند، و ميگويند كه بودن امام معصوم در هر زمان ضروري است تا ظاهر را تأويل كند، و در عصمت مساوي پيامبر ميباشد، از جملهء تأويلات شان اشياء ذيل ميباشد:

* جنابت : عبارت است از عجله نمودن در افشاء راز براي پذيرندهء دعوت قبل از آنكه به مرتبهء استحقاق برسد.

* روزه: عبارت است از نگه داشتن و پرهيز كردن از افشاء راز.

* بعث و قيامت : عبارت است از هدايت شدن به مذهب آنان.

* پيامبر : عبارت از شخصي است كه بالاي وي از طرف خداي اول به قوت خداي دوم قوت قدسيهء صافي فيضان شده باشد.

* قرآن: آن عباراتي است كه توسط آن محمد e از معارفي كه بالايش فيضان شده بود تعبير كرده است بناء قرآن مركب از كلام خود محمدe بوده مجازا آنرا كلام خدا ميگويند.

-بالاي پيروان خويش چنان ماليات تعيين ميكنند كه نزيك ميشود درآمد هر فرد شان در آن غرق شود.

-قائل به وجود دو خداي قديم هستند كه يكي از آنها علت وجود دومي اش ميباشد، و اينكه خداي اول جهان را توسط خداي دوم آفريده است، نه مستقيم و بلا واسطه، اول كامل است دوم ناقص ، اول نه به وجود موصوف ميشود و نه به عدم، نه موصوف است و نه هم غير موصوف.

-بالاي مردم از طريقهء اظهار ظلم امت بر علي بن ابي طالب و كشتن حسين وارد ميشوند.

-قائل به رجعت هستند، و اينكه عليt غيب را ميداند، ووقتي بالاي كسي راه يافتند [و آن را مايل به مذهب خود ساختند] آنگاه وي را از حقيقت مذهب خويش كه عبارت از ساقط ساختن مكلفيت ها و ويران كردن دين است باخبر ميسازند.

-معتقد اند كه ائمه، اديان، و اخلاق جز گمراهي چيز ديگري نيست.

-به سوي مذهب خويش يهود، صابئه، نصارا، مجوس، فلاسفه، اشخاص جاهل، ملحدين، و دهريها را دعوت مينمايند، نزد هركس از همان دروازه اي پيش ميايند كه مناسب حالش باشد.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-فلسفهء شان فلسفهء مادي بوده كه در آن تعاليم ملحدين و دسيسه گران ائمهء فارس [يعني سرداران مجوس فارسي] جا گرفته است.

-از اصول كلامي و سياسي خوارج نيز متأثر بوده مذاهب دهري ها نيز بالاي شان تأثير گذاشته است.

-به مذاهب ملحدين امثال مزدك و زردشت نيز تعلق دارند.

-زير بناء اعتقاد شان نپذيرفتن عبادات و محرمات بوده و برپا كردن جامعه ايكه بر اباحيت و شركت در مال،  وزنان استوار باشد، ميباشد.

-مفكورهء اساسي شان جمع كردن تعداد خيلي زياد مددگار و انصار ميباشد تا آنان را  در راه به دست آوردن هدفي كه خودشان آن را نمي دانند، بكار اندازند.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-اين حركت به مدت تقريبا يك قرن ادامه يافت، از جنوب فارس شروع شده، به سواد كوفه منتقل گرديد و به احساء ، بحرين، بصره ويمامه گسترش يافت، بر بخش بزرگي از جنوب جزيرهء عرب، يمن، صحراء وسطى، عمان خراسان سلطه يافت، در مكه داخل شد و آنرا بي حرمتي نمود، دمشق را اشغال نموده به حمص و سلميه رسيدند، عساكرش به سوي مصر رفت و در عين الشمس نزديك به قاهره اردوگاه گرفتند بعدا پادشاهي شان جمع شد، دولت شان زوال نمود، و آخرين پناگاه هاي شان در احساء و بحرين سقوط نمود. با وجود آنچه گذشت بعضي كتابهاي منحرف ديده ميشود كه ميخواهند مذهب قرامطه و ديگر حركت هاي ارتداد و تخريبكار را در جهان اسلام، چنين جلوه دهند كه گوئي آنها حركت هاي اصلاحي بوده و رهبران آنها اشخاص آزاد منشي بوده اند كه در عقب عدالت و آزادي تلاش ميكرده اند.

مراجــع:

1-كشف اسرار الباطنية و اخبار       محمد بن مالك الحمادي اليماني.

القرامطه.

2-تاريخ الجمعيات السرية              محمد عبد الله عنان.

و الحركات الهدامه.

3-تاريخ المذاهب الاسلامية             محمد ابو زهره.

4-المؤامرة على الاسلام                 انور الجندي.

5-القرامطه                             عبد الرحمن بن الجوزي.

6-اسلام بلا مذاهب                   دكتور مصطفى شكعه

7-الملل و النحل                        ابو الفتح شهرستاني.

8-فضائح الباطنية                      ابو حامد الغزالي.

9-الفرق بين الفرق                    عبد القاهر بغدادي.


قوميت عربي

تعريف :

قوميت عربي يك حركت سياسي و فكري متعصب است كه به سوي تمجيد و تعظيم عرب و بر پا شدن حكومتي  كه خاص به عرب ها باشد، و آن حكومت در عوض رابطهء ديني بر اساس رابطهء خون، خويشاوندي، زبان، و تاريخ بناء شده باشد، دعوت مينمايد، اين حزب انعكاس همان فكر قوميي است كه قبلا در اروپا ظاهر شده بود.

تأسيس و افراد برازنده:

ابتداء فكر قوميت در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم ، ضمن يك حركت مخفي، كه بخاطر آن در پايتخت خلافت عثماني، گروه هائي جمع ميشد و خلوتگاه هائي تشكيل ميگرديد شروع شد، بعد از آن در ضمن حركت علنى و آشكارا در اجتماعات ادبي كه مقر آن در دمشق و بيروت ميبود ظهور نمود، بعد از آن در ضمن يك حركت سياسي آشكارا، در مجلس اول عربي كه سال 1912م در پاريس برگذار گرديد، در صحنه آمد. در آنچه ذكر ميشود اشاره ايست به مهمترين گروه هاي قوميگرا حسب تسلسل تاريخي:

-گروه سوريه: كه آنرا سال 1847م نصارا ، در دمشق تأسيس نمود و از آنجمله اند: بطرس بستاني و ناصيف يازجي.

-گروه سوريه  (در بيروت) : كه آنرا سال 1868م نيز نصارا تأسيس نمود كه از جمله ايشان اند سليم بستاني و منيف خوري .

-الجمعية العربية السريه: در سال 1875م قدم به ظهور نهاد و شاخه هائي در دمشق، طرابلس و صيدا نيز دارد.

-جمعية حقوق الملة العربية: در سال 1881م ظاهر گرديده و شاخه هائي نيز دارد، هدف اين جمعية اتحاد ميان مسلمانان و مسيحي ها ميباشد.

-جمعية رابطة الوطن العربي: اين گروه را نجيب عازوري سال 1904م در پاريس تأسيس نمود و كتابي هم بنام (يقظة العرب) تأليف كرد.

-جمعية الوطن العربي:  آنرا خير الله خير الله سال 1905م در پاريس تأسيس نمود، و در همان سال اولين كتاب قومي را بنام ( الحركة الوطنية العربية) به نشر رسانيد.

-الجمعية القحطانيه : سال 1909م ظاهرشد. و آن يك گروه سري بوده مؤسس آن خليل حمادهء مصري ميباشد.

-جمعية  (العربية الفتاة)  آن را طلاب عرب كه از جملهء ايشان محمد بعلبكي نيز بود، سال 1911م در پاريس تشكيل دادند.

-الكتلة النيابية العربية: سال 1911م ظاهر گرديد.

-حزب لامركزيه : سال 1912م.

-الجمعيات الاصلاحيه : اواخر 1912م، اين جمعيات در بيروت، دمشق، حلب، بغداد، بصره و موصل تشكيل گرديد، متشكل از افراد مختلف مسلمانان و نصارا بود.

-المؤتمر العربي در پاريس : آنرا سال 1912م بعضي از طلاب عرب تشكيل داد.

-حزب العهد: 1912م ، آن يك حزب مخفي بود كه ضابط هاي عربي آنرا در لشكر عثماني تشكيل داده بودند.

-جمعية العلم الاخضر : سال 1913م كه از جمله تأسيس كنندگان آن دكتور فايق شاگر  ميباشد.

-جمعية العلم: سال 1914م در موصل ظاهر گرديد.

با وجود آنچه گذشت دعوت قوميت عربي در محدوده مناطق اقليت هاي غير مسلمان و در  ميان تعداد محدودي از پسران مسلمان كه از اين مفكوره متأثر شده بودند محصور بود، و آنوقت مفكورهء عام مردمي گرديد كه دعوت را رئيس مصر جمال عبد الناصر به سوي خود خواست و تمام اسباب نشراتي و امكانيات دولت خويش را در خدمت آن گذاشت.

-ولي ممكن است كه بگوييم : الحال اين دعوت در مرحلهء كاهش  و يا لا اقل در مرحلهء خمود و جمود زندگي ميكند.

-ساطع مصري (1880-1968) رهبر قوميت عربي، مهمترين مفكر آن، و مشهورترين دعوتگران به شمار ميرود، وي تأليفات زيادي دارد كه آنها حيثيت  اساسي را دارد كه مفكورهء قوميت عربي بالاي آن بنا نهاده شده است، بعد از وي  و در مرتبهء دوم ميشل عفلق قرار دارد.

افكار و معتقدات :

-مفكورهء قوميت رابطهء رشته داري وخون شريكي را از رابطهء ديني بالاتر ميبرد. گرچه بعضي كتب قوميت عربي در بارهء دين سكوت نموده اند، ولي بعضي ديگرش بر دور ساختن كامل دين از ساحهء روابطي كه بر آن ملت استوار ميگردد،اصرار ميورزند، و ميگويند كه دين ملت عربي را، بخاطر وجود غير مسلمين در ميانشان، پارچه ميسازد.

-اين دعوت در حقيقت بازگشت به سوي جاهليت، ونوعي از انواع مقابلهء فكري ميباشد كه عالم اسلامي به آن دچار شده است،  زيرا اين دعوت در حقيقت انعكاس دعوت هاي قومي  است كه در اروپا ظاهر شده بود.

-شيخ ابن باز آنرا چنين توصيف مينمايد: (دعوت جاهليت و الحاديي است كه هدفش محاربه و جنگ با اسلام و رهايى يافتن از احكام و تعاليمش ميباشد) وي نيز در بارهء آن ميگويد: ( آن را غربي هاي نصراني، بخاطر جنگ و محاربه با اسلام و بخاطر از بين بردن آن در داخل خانهء خودش ، با اقوال مزخرف، ايجاد نموده اند ...

بعدا آن را تعداد زيادي از عرب هاي دشمن اسلام  پذيرفتند و تعدادي هم از احمقان آنان را تقليد نمودند، و به ايجاد آن ملحدين و دشمنان اسلام ، در هر جا كه هستند خوش شده اند)  همچنان ميگويد: ( آن يك دعوت باطل، خطاي بزرگ، فريب و مكر آشكار، جاهليت منكر، و دسيسهء روشن در مقابل اسلام و اهل آن ميباشد).

-دعوتگران قوميت عربي- با وجود اختلافي كه در مورد ترتيب ارزش هاي مفكوره دارند – معتقد اند كه مهمترين ارزشهائي كه قوميت عربي بر آن استوار است عبارت اند از:  زبان، خون شريكي، تاريخ، سرزمين، دردها و آرزوهاي مشتركه.

-معتقد اند كه عرب امت واحده بوده و ارزشهاي يك امت را دارا ميباشد، بر يك زمين زندگي مينمايند كه وطن واحد عربي بوده از خليج تا محيط امتداد دارد.

-همچنان معتقد اند: حدودي كه در ميان اجزاء اين وطن وجود دارد حدود عارضي بوده مناسب است كه آنها دور كرده شود و براي عرب دولت واحد و حكومت واحد  وجود داشته باشد آنهم بر اساس مفكورهء علماني استوار باشد.

-فكر قومي به سوي آزادي انسان عربي به نظر آنان از خرافات، غيبيات و اديان دعوت مينمايد.

-آنان چنين شعار ميدهند: دين از الله است، ولي وطن از همه است،  مراد شان از اين شعار از يكطرف دور ساختن اسلام از ساحهء وجود حقيقي است و از طرف ديگر مقدم ساختن اخوت وطني بر اخوت ديني ميباشد.

-مفكورهء قومي چنين مي پندارد كه اديان، اقليم ها، و تقليد هاي ميراثي  موانعي اند كه بايد انسان بخاطر درست ساختن آينده  امت از آنها خود را نجات دهد.

-تعدادي از رهبران اين مفكوره چنين ميگويند: ما پيش از موسى، عيسى،  و محمد عليهم الصلاة و السلام، عرب بوديم.

-مفكورهء قومي چنين تأكيد مينمايد كه وحدت عربي حقيقت است و وحدت اسلامي خوابي بيش نيست.

-همچنين ميگويند: مفكورهء قوميت عربي يك حركت طبيعي بوده كه از عمق طبيعت اجتماعي سرچشمه ميگيرد، نه از نظريات ساخته شده ايكه  آنرا افراد بتوانند اختراع نمايند.

-دعوتگران مفكورهء قومي اين شعر شاعر دهنشين را زياد زمزمه ميكنند:

هبوني عيدا يجعل العرب امة                      و سيروا بجثماني على دين برهم

سلام على كفر يوحد بيننا                       و اهلا و سهلا بعده بجهنم

يعني : عيدي را برايم تبريكي بگوييد كه عرب را يك امت ميسازد- و ببريد جسد مرا به دين برهمي ها -سلامتي باد به كفريكه ميان ما اتحاد بياورد – كه بعد از آن دوزخ را  نيز مرحبا مي گوييم.

-بعضي از دعوتگران فكر قومي ميگويند: قهرماني عربي خود را به اشكال مختلف ظاهر ميسازد طور مثال يك بار خود را به صورت شريعت حميري ظاهر ساخت، بار ديگر به صورت شعر جاهلي و بار سوم هم به شكل اسلام خود را ظاهر كرد.

-يك تن از مشهورين شان ميگويد: محمد كل عرب بود پس بايد كل عرب محمد باشد.

-دعوتگران فكر قومي معتقد اند كه از جمله محالات است كه شخص عرب از قوميت خود دور شده با فكر عالمي و عمومي به سوي ايمان برود.

-بعضي مفكرين قوميت عربي ميگويد: چون براي هر زمان نبوت مقدس وجود دارد، بناء قوميت عربي نبوت عصر حاضر ميباشد.

-بعضي ديگر شان ميگويد: عربيت دين ما عربهاي مؤمن است، برابر است كه اولاد مسلمان باشيم و يا مسيحي. زيرا عربيت قبل از اسلام  و قبل از مسيحيت وجود داشت و بايد از آن چنان دفاع كنيم كه مسلمانان از قرآن پيامبر و مسيحيان از انجيل مسيحي دفاع ميكنند.

-بعض ديگرش ميگويد كه مرحلهء قوميت در زندگي امت  مرحلهء حتمي بوده  و آن آخرين مرحلهء ترقي و عاليترين درجهء  تفكر انساني ميباشد.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-دعوت قوميي كه در اروپا ظاهر شد بر اثر آن دولت هائي مثل ايطاليا و آلمان تشكيل گرديد.

-همان استعمار است كه به سوي دعوت قومي تشويق نموده و در راه گسترش آن در كشور هاي اسلامي فعاليت مينمايد تا قوميت را در جاي دين  جاگزين سازد و بدين وسيله اعتقادات شان از بين برود، همچنان در راه پاره پاره ساختن  سياسي شان كار و فعاليت مينمايد، طوريكه ميان گروه هاي مختلف مسلمان دشمني ها را مي انگيزد.

-در ايام دولت عثماني فعاليت نصاراي شام خصوصا لبنان در راه دعوت به سوي فكر قومي خيلي به چشم ميرسيد، زيرا اين فكر قومي دشمني را با دولت مسلمان عثماني كه خيلي بدش ميديدند، عميق ميسازد، از يك جانب عرب بودن شان و از جانب ديگر شخصيت غير ديني شان سبب گرديد  كه از دولت عثماني ايشان را خيلي دور سازد.

-در بعضي جوانب ممكن است كه ظهور فكر قومي عربي را جوابي از براي  فكر قومي تركي طوراني پنداشته شود.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-بسياري از جوانان عرب و مفكرين آن داراي همين مفكوره اند، بنابر اين چندين احزاب قوميت وجود دارد كه در بلاد عربي منتشر ميباشد، مثل : حركة الوحدة الشعبية، در تونس، حزب البعث  با هردو شاخه اش در عراق و سوريه، وباقيماندگان ناصري ها  در مصر و بلاد شام.

-بسياري از حاكمان در ادعاء قوميت مسابقه مينمايند و هر يكي از آنان بر اينكه وي رهبر قوميت عربي است افتخار نموده ادعا ميكند كه وي به رهبري وزعامت آن مناسب تر است.

-ولي چنين مشاهده ميشود كه حالا فكر قومي در حال بازگشت و كاهش بسر ميبرد.

مراجــع :

1- القومية العربية تاريخها وقوامها       مصطفى الشهابي.

2- اللغة و الأدب وعلاقتهما بالقومية   ساطع الحصري.

3-العروبة  أولا                          ساطع الحصري.

4-الإقليمية جذورها وبذورها            ساطع الحصري.

5-قضية العرب                           علي ناصر .

6-القومية العربية                         د. أبو الفتوح رضوان

7-أرض العروبة                          عبد الحي حسن العمراني.

8-بين الدعوة القومية و                  أبو الاعلى المودودي.

رابطة الإسلامية.

9-تطور المفهوم القومي عند العرب      أنيس صائغ.

10-حقيقة القومية العربية                محمد الغزالي.

11-دراسات تاريخية عن أصل            د. محمد معروف الدواليببـي.

     العرب و حضارتهم  الإنسانية

12-الشعوبية الجديدة                     محمد مصطفى رمضان.

13-محنة القومية العربية                   أركان عبادي.

14-معنى القومية العربية                 جورج حنا.

15-نشوء القومية العربية                 زين نور الدين زين.

16-نقد القومية العربية                   الشيخ عبد العزيز بن باز.

17-يقظة العرب                          ترجمة د. ناصر الدين الاسد، احسان عباس.

18-فكرة القومية العربية على            صالح بن عبد الله العبود.

  ضوء الإسلام

19-نشأة الحركة العربية الحديثة           محمد عزة دروزة.

20-حول القومية  العربية                 عبد المجيد عبد الرحيم.


حزب قومي سوري

تعريف:

حزب قومي سوري حزبي است كه به سوي قوميت سوريه و مستقل بودن آن از قوميت عربي دعوت ميكند و اينكه وطن سوري همان جائي است كه در آن ملت سوري نشأت نموده است، حزب قومي سوري روح تاريخي و سياسي قومي خودرا از بالندگي هاي مردم سوريه ميگيرد، اين حزب نام « الحزب القومي الاجتماعي» را به خود أخذ نموده سمبول آن زوبعه ايست كه چهار سر دارد و سوي آزادي، واجب، نظام،  وقوت، اشاره ميكند.

تأسيس و افراد برازنده :

-در سال 1932م جواني كه از برازيل آمده بود در ساحه سياست در لبنان ظاهر گرديد، نام وي انطون سعادت بود، وي حزب منظم دقيق مركزيى تشكيل داد كه بنام  « الحزب القومي السوري» معرفي گرديد.

-اين حزب به ادعاي مقابله با طائفه گرائي و فرقه گرائي نشأت نموده از و جود عواطف و ديانات مختلفه در لبنان استفاده نمود،  و به سوي رابطه اي دعوت نمود كه تمام مميزات و جدائي ها را ميان مردم  لغو مينمايد و به يك رابطه آنان را ارتباط ميداد كه آن رابطهء سرزمين بود، از اين حزب غرب خيلي خوش شدو آنرا كمك مالي و نظامي نمود.

-مفكورهء حزب با پيوستن جوانان با سواد پشرفت نموده به دست شخصيت بزرگ آن يعني انطون سعادت ترقي نمود، وي رهبر روحي و مناظر فكري حزب بود و سال 1949م توسط ضرب گلوله اعدام گرديد، اعدام وي در عقب قصدش بر كودتاي مسلحانه بود كه مركز دولت را در لبنان تهديد ميكرد. از جملهء شخصيات بارز و پيشقدمش غسان جديد بود كه در لشكر ( نصراني) سوري خيلي مقدم و پيشتاز بود، و از آنجمله: عصام محايري، دكتور عبدالله سعادت،  فايز صايل  و جورج عبد المسيح  ميباشند و از جملهء رئيسانش در اواخر « انعام رعد» نصراني بود.

افكار و معتقدات :

-مبادي و اصول حزب همان مبادي است كه آنرا انطون سعادت در كتاب خود «نشوء الأمم » ذكر كرده است:

1-جدائي دين از دولت.

2-منع نمودن رجال دين از دخالت در امور سياسي، قضائي و قومي .

3-دور كردن موانع ميان طائفه ها و مذاهب مختلف .

4-لغو نمودن اقطاع و تنظيم  اقتصاد قومي بر اساس توليد، انصاف كارگر و حفظ مصلحت ملت و دولت .

5-آماده كردن يك لشكر قومي كه در تثبيت مصير ملت و وطن ارزش بالفعل داشته باشد.

-همچنان حزب توجيهاتي دارد كه از افكار، معتقدات و تصورات خويش در بارهء سير تاريخ تعبير ميكند كه از آنجمله است:

-سوريه از سوري ها است و سوري ها ملت واحد اند.

-سوري ها از ديگر قوم عرب امتياز دارند همانطور كه فرانسوي ها از انگليس ها امتياز دارند، و همانطور كه روسي ها از آلماني ها امتياز دارند.

-قضيهء سوريه همانا ملت سوري و وطن سوري است.

-ملت سوريه همانا وحدت اقوام سوري است و طي تاريخ طولاني كه به ما قبل از تاريخ جلي باز ميگردد تولد شده اند.

-ملت سوري يك تشكيل اجتماعي واحد است.

-مصلحت سوريه بالاتر از هر مصلحت است [يعني در قدم اول مصالح سوريه در نظر گرفته شود].

-قوميت سوريه  توسط تاريخ گذشتهء خيلي طولاني ممتاز اند، كه آنرا «فينقي ها» با بت پرستي،شراب نوشي، آلهه شان، عادات وتقاليد شان و لذت هاي شان به پيش ميبردند، و به ثقافت روحي و طرز عمراني كه سوريه در بحر سوري ( مشهور به بحر متوسط) انتشار داده است افتخار مينمايند.

-افتخار به كارنامه هاي  بزرگان امثال  (كرينون - بيار صليبـي - يوحنا فم الذهب- افرام العمري - ديك الجن الحمصي - كواكبي - جبران- و …).

-افتخار به جنگجويان تاريخي امثال ( سرجون كبير- اسرحدون سنحاريب- بخت نصر- آشوربانبال- هاني بعل- … تايوسف العظمة) ايشان در اين مورد از مشاهير بزرگان اسلام خود را به غفلت ميزنند، روشن ترين عصر در تاريخ سوريه – به نظر آنان – همان عصر فينقي بوده است.

-فتح اسلامي نزد آنان فتح بيگانه شمرده ميشود، و در تاريخ اسلامي سوريه بعد از فتح تنها به تاريخي نظر ميكنند كه مختص به سوريه باشد، بناء معاويه t بخاطر آنكه بيست سال قبل از خلافت در دمشق زندگي كرده سوري گرديده است، بزرگان اموي همهء شان بزرگان سوري محض ميباشند، نزاعي كه ميان معاويه وعلي t بود در حقيقت نزاع بين قوميت سوري و قوميت عراقي بود، براي زمين، خاك و هوا تاثير سحر آميزي قائل اند كه انسان را در طي مدت اندكي از يك قوميت به قوميت ديگر و از يك تاريخ به تاريخ ديگر نقل ميدهد.

-وقتي از سوريه سخن ميگويند مراد شان از آن سوريهء بزرگ است كه مشتمل بر سوريهء فعلي، لبنان،  اردن، و فلسطين، ميباشد.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

شخصيات اين حزب با دين توسط تمام قوت خويش محاربه و مقابله مينمايند، و رابطهء ديني را ميان مردم خيلي بد مي بينند، و در اين مورد معتقدات و افكار مختلف دارند:

-مفكورهء خدا پرستي را انسان وقتي اختراع نمود كه زير سلطان خوف، وهم وخرافات ذليل شده بود.

-مفكورهء شان در بارهء كاينات، انسان و زندگي مفكورهء ماديت بوده از وجود خدا، قيامت ، رسالت و آخرت منكر هستند.

-خون اسلام در اصل جامد بوده، آنرا  خلفاء و فقهاء مترقي ساخته است.

-به جدائي دين از دولت شعار ميدهند ، در حاليكه اين عقيده ايست كه اسلام آنرا به حيث اجمال و تفصيل رد مينمايد.

-اجتماع بر اساس دين را از خطرناكترين موانع در راه پيشرفت و ترقي ميدانند،      [و ميگويند: بايد اين از بين برده شود] تاكيان قومي سوري از تناقضات محفوظ بماند.

-دعوت شان در حقيقت دعوت جانبگرائي است كه محدود در وطن ميباشد، بناء اين دعوت جهان بزرگ عربي و اسلامي را از بين برده آن را داخل يك منطقهء كوچك ومحدود ميسازد، آنهم در عصر اجتماعات عالمي و عمومي و لشكر سازي هاي بين الدولي.

-اين دعوت جانبگرا، خدمت مصالح غرب استعمارگر، و خدمت صهيونيزم را در پاره پاره كردن وطن بزرگ اسلامي واز بين بردن قوتي كه اسرائيل را احاطه نموده است، مينمايد.

-به سوي بي پروائي واستهتار در مقابل ارزشهاي اخلاقي فراميخواند تا بدين وسيله فرصت را براي فريفتن پسران و دختران جوان آماده ساخته و آنان را در مجالس بي حيائي خويش جذب نمايند، مجالسي كه شراب در آن چرخ ميزند و بد اخلاقي هاي جنسي نيز به اوج خود ميرسد.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-اين حزب لبنان را به حيث مركز انتخاب نموده، و پيرواني در سوريه نيز يافته، ولي از طرف حكمرانان مختلف مورد هجوم قرار گرفت ، زيرا اين حزب با مفكورهء قوميت عربي كه نفوذ بيشتري دارد مخالف است، در لبنان به شكل آشكارا فعاليت مينمايد و نام جديدي هم بنام « الحزب القومي الاجتماعي» براي خود اتخاذ نموده است.

-انطون سعادت دركتاب خود « نشوء الامم» از حدود قوميت سوري چنين تعبير ميكند كه اين يك منطقهء جغرافيائي جدا از غيرش ميباشد، كه از كوه هاي طوروس در شمال تا كانال سويس در جنوب مشتمل بر جزيرهء سيناء و خليج عقبه واز بحر سوري ( متوسط) در غرب تا الصحراء در شرق به دجله امتداد دارد، ولي حالا حزب رو به كاهش شديد است.

مراجــع :

1- نشوء الامم                                        انطون سعادت.

2-المحاضرات العشر في الندوة                       انطون سعادت.

الثقافية

3-تعاليم  و شروح في العقيدة                      انطون سعادت.

القومية و الاجتماعية.

4-الإسلام في رسالتيه المسيحية و                   انطون سعادت.

المحمدية

5-جريدة الشهاب الدمشقية                         مقالاتي از دكتور مصطفى سباعي.               

لعام 1955م

6-العروبة بين دعاتها و معارضيها                   ساطع حصري.

7-حركات و مذاهب في ميزان الإسلام            فتحي يكن.

8-لبنان في التاريخ                                    فليب حتى.

 


كونفوشيوسيه

تعريف:

كونفوشيوسيه ديانت اهل چين است، و آن به حكيم فيلسوف كونفوشيوس باز ميگردد، وي در قرن ششم قبل از ميلاد ظاهر شد و به سوي احياء شعائر، عادات  و تقاليد ديني دعوت نمود، عادات و شعائري كه چينيان آن را از اجداد خويش به ميراث گرفته بودند، البته به اضافهء اشيائي از فلسفه ونظريات خويش در بارهء اخلاق، معاملات، و روش درست. و ديانتي است كه بر اساس عبادت پروردگار آسمان و يا پروردگار بزرگتر، تقديس ملائكه و عبادت ارواح آباء و اجداد استوار ميباشد.

تأسيس و افراد برازنده :

 اول: كونفوشيوس :

-كونفوشيوس مؤسس حقيقي اين دين شمرده ميشود0

-سال 551 قبل از ميلاد درشهر تسو Tsou كه يكي از شهر هاي مقاطعهء لو Lu به شمار ميرود چشم به جهان گشود.

-نامش كونج Kung ( نام قبيله ايكه وي به آن تعلق دارد) فوتس Futze (كه معنايش رئيس و يا فيلسوف ميباشد) است يعني رئيس و يا فيلسوف قبيلهء كونج.

-وي به خاندان بزرگي منسوب بود، پدركلانش  والي همين ولايت بود، پدرش ضابط حربي ممتازي بود، ولي خود وي در نتيجهء ازدواج غير شرعي بدنيا آمده بود، وي در سن سه سا لگي بود كه پدرش وفات نمود.

-يتيم زندگي نمود، چوپاني كرد، در اوائل جواني خود قبل از سن بيست سالگي عروسي نمود و صاحب پسر و دختري گرديد ولي بعد از دوسال از ازدواج در ميان زن و شوهر جدائي آمد البته سببش دقت شديد وي در خورد و نوش و لباس بود كه آنرا زنش تحمل كرده نتوانست.

-علوم فلسفي خود را از استاد فيلسوف لوتس Laotse صاحب مذهب طاويه ، فرا گرفت ، لوتس به سوي قناعت و گذشت مطلق دعوت مينمود، ولي كنفوشيوس بعدا با وي در اين مورد مخالفت نموده به سوي جزاء بالمثل دعوت نمود تا عدالت بر قرار شود.

-وقتي به سن بيست و دو سالگي رسيد مدرسه اي براي تدريس اصول فلسفه انشاء نمود، شاگردانش رو به افزايش نهادند و به سه هزار شاگرد رسيد و در ميان آنان تقريبا هشتاد تن از افرادي وجود داشت كه امارات زكاوت و نجابت در آنان ديده ميشد.

-در چندين مقام ايفاء وظيفه نموده به حيث مشاور اميران و ولات و به حيث قاضي، حاكم، وزير كار، و وزير عدليه، ايفاء وظيفه نموده در سال  496 ق. م. به حيث رئيس الوزاء تعيين گرديد، و در آن وقت به اعدام بعضي از وزير هاي سابق و تعدادي از رجال سياست و اغتشاشگران اقدام نمود وبدين گونه مقاطعهء «لو»  را نمونه اي براي تطبيق آراء و اصول فلسفي مثالي كه به سوي آن فرا ميخواند ساخت.

-بعدا سفر نمود و به شهرهاي زيادي رفت كه حاكمان را نصيحت و رهنمائي مينمود، با مردم ميديد و افكار و تعاليم خويش را در ميان شان نشر مينمود و آنان را به اخلاق نيك تشويق ميكرد.

-اخيرا دوباره به مقاطعهء «لو» بازگشت نمود، وخود را به تدريس ياران و دوستداران خود فارغ نموده به كتب متقدمين مشغول شد، آنها را تلخيص مينمود، ترتيب ميداد و بعضي از افكار خود را در آنها ميگنجانيد، ناگهان يگانه پسرش كه به سن پنچاه رسيده بود وفات كرد، و شاگرد محبوبش ( هووي) را نيز از دست داد، بناء خيلي گريهء اسفناك نمود.

-سال  479 ق. م. وفات نمود و از خود مذهب رسمي و عمومي بجاگذاشت كه تا نصف قرن بيستم فعلي وجود داشت.

دوم : صفات  شخصي وي :

-نرمخوي، كشاده جبين، اديب و باريك بين بود، از گريهء ديگران متأثر مي شد، گاهي خيلي سخت دل و ترشروي ميگرديد، بلند قامت بود، در خوردن، نوشيدن و لباس خويش دقت وتوجه مينمود كه چگونه است، دوستدار خواندن ، تحقيق نمودن، آموختن،آموزانيدن ، معرفت و آداب بود.

-در پي منصب سياسي تلاش مينمود، البته بخاطر تطبيق نمودن اصول ومبادي سياسي واخلاقي اش و تحقق بخشيدن ( مدينهء فاضله) [يعني : شهر ممتاز ] كه به سوي آن دعوت ميكرد.

-خطيب و سخنران ممتازي بود ولي كلام زياد را دوست نداشت، عبارات و جملاتش خيلي كوتاه ميبود كه به منزلهء ضرب المثل هاي كوتاه و پندهاي بليغ به شمار ميرفت.

-نزد وي احساس ديني وجود داشت، پروردگاري را كه در زمانش پرستش ميشد احترام داشت و بر اداء كردن مراسم ديني مداومت ميكرد، در عبادات خود به طرف پروردگار بزرگ و يا پروردگار  آسمان متوجه ميشد، خاموشانه نماز ميخواند، اين را ناپسند ميدانست كه از پروردگار اميد اعطاء نعمت  ويا  مغفرت گناهان شود،  زيرا نماز نزد وي فقط بخاطر انتظام روش و سلوك افراد است و دين به نظر وي تنها ايجاد الفت ميان مردم ميباشد.

-شعر ميخواند، سرود مينمود  از موسيقي استفاده ميكرد  وخود كتابي هم بجاگذاشت بنام ( كتاب الاغانيBook of songs  همچنان به محافل ومراسم ديني علاقهء زياد داشت، به تير اندازي، كشتي راني، خواندن، علوم رياضي، وبررسي تاريخ توجه مينمود0

سوم : اشخاص برازنده :

-بعد از وي كونفوشيوسيه به دو بخش تقسيم شد:

1-مذهب متشدد حرفي كه آنرا «منسيوس » رهبري ميكرد، اين مذهب به حفظ حرف به حرف نظريات وافكار كونفوشيوس وتطبيق آن باكمال دقت، دعوت مينمايد، منسيوس شاگرد روحي كونفوشيوس ميباشد، زيرا وي علوم خود را از خود كونفوشيوس، بلا واسطه نگرفته، بلكه از نواسهء وي اخذ كرده بود، نواسهء وي Tsesze نام داشت وي كسي بود كه كتاب انسجام مركزي Central Harmony را تأليف نموده است0

2-مذهب تحليلي كه آنرا هزنتسي Hsuntse ويانجتسي Yangtse رهبري مينمودند، مذهب آندو براساس تفسير وتحليل افكار معلم واستنباط نظريات توسط الهام گرفتن از روح ومعنويت نصوص كونفوشيوسي استوار بود0

-تسي كنج Tsekung سال 520م تولد گرديده، واز بزرگترين شخصيات سياسي چين گرديد0

-تسي هسياTsehsia سال 507م تولد گرديده، واز جملهء فقيهان بزرگ در دين كونفوشيوسي گرديد0

-تسينكتز Tsengtse وي استاذ نواسهء كونفوشيوس بود، ودر مرتبه واهميت دوم منسيوس بود0

-تشي هزيوان Chi-Husan وي در دوران خاندان هان زندگي ميكرد، يعني (127-200م )0

-تشو هزي Cho-Hsi (1130-1200م ) وي كتاب هاي چهارگانه اي را كه در مدارس اوليه وابتدائيه چين تدريس ميشد به نشر رسانيد، وي يگانه كسيست كه در آراء و نظريات كونفوشيوسي حجت و دليل پنداشته ميشود، زيرا درست ساختن امتحانات ديني كه توسط آنها اهليت اشخاص براي اشغال وظيفه حكومتي دانسته ميشود، به وي تعلق ميگيرد0

چهارم : تطور و ترقي تاريخي مفكورهء كونفوشيوسي :

1-كونفوشيوس به نقل آراء، وافكار، ومعتقدات متقدمين اقدام نموده آن را به زبان عصر خويش نوشته، وبه سه هزار شاگرد تلقين وتعليم مينمود0

2-عبادت در زمان وي درقدم اول براي پروردگار آسمان ويا به عبارت ديگر پروردگار اعظم بود و در قدم دوم براي پروردگار زمين، تقديس وتعظيم ملائكه و عبادت ارواح اجداد نيز وجود داشت0

3-وقتي كونفوشيوس وفات نمود در نزديكي نهر استس در شمال شهر دفن گرديد، بعدا مردم به تدريج در اطراف قبرش زياد شد وقريهء كونج را تشكيل دادند0

4-بعدا در اطراف قبرش مجالس علمي را تشكيل ميدادند0

5-نزديك قبرش معبدي بناكردند، بعد از آن به الهام گرفتن از افكارش شروع نموده بعد از آن به تقديس و تعظيمش پرداختند.

6-تا زمان امپرا طور اول خاندان هان 206 ق0م همينطور به تقديس وتعظيمش ادامه ميدادند، ولي در زمان وي مردم به عبادتش پرداختند، نذرها برايش تقديم مينمودند، و بالاي وزيران، كارمندان بزرگ ورجال دولت لازم بود كه قبل از اشغال وظيفهء جديد بايد قبر ومعبد وي را زيارت ميگردند0

7-در زمان « تشي إن شهوانج » امپراطور، صاحب ديوار بزرگ چين، كونفوشيوسيه دچار مغلوبيت ومظلوميت شدند، اين مغلوبيت از سال 212 ق0م تا سال 207ق. م. ادامه يافت، كه دراين دوران كتب شان را مي سوختاند، دانشمندان شان را بعضا اعدام وبعضا زنده به گور ميكرد، تعداد دانشمنداني كه آنان را زنده به گور كرده بود به 460 فيلسوف ميرسيد0

8-سال207 ق0م مردم به انقلابي اقدام نمودند كه تعظيم واحترام را دوباره به اتباع كونفوشيوس اعاده نموده مجد آن، توسط درست نمودن بار دوم كتابهايش اعاده گرديد0

9-وقتي امپراطور دوتي(140-87 ق0م ) آمد كونفوشيوسيه را دين رسمي دولت چين اعلان نمود، وكونفوشيوسيه درهمين مقام عالي خود تاسال 1912م باقي ماند0

10-فيلسوف موتزي Motze (470-381 ق0م ) مفكورهء جديدي را اضافه نمود و آن اينكه براي پروردگار آسمان مجسمهء بزرگي كه مشابه به انسان بود، درست نمود0

11-درسال 422 م معبدي براي كونفوشيوس در Chufu، آنجا كه قبرش است، بناگرديد0

12-درسال 505 م معبد ديگري در پايتخت اعمار گرديد، كتابهايش در مدارس به حيث كتب مقدس تدريش ميشد0

13-درسال 630 م يكي از بزرگان امر نمود كه در تمام اطراف امپراطوري معابدي بناء شود كه در آنها تمثال هاي كونفوشيوس وجود داشته باشد، همچنان امرنمود كه دانشگاه هائي ايجاد گردد كه در آنها نظريات و آراء كونفوشيوس، كه رمز وحدت سياسي وديني بود، تدريس وتعليم گردد0

14-درسال 735 م براي كونفوشيوس لقب ( ملك ) داده شد0

15-سال 1013م لقب « القديس الاعظم » براي وي اعطاء گرديد0

16-درسال 1330 م براي افرادي كه از نسل وي بود رتبهء شرف اعطاء گرديد، بعد از آن ايشان طبقهء شريف ونبيل به شمار ميرفتند0

17-درسال 1530 م تماثيلي كه درمعابد وجود داشت به تصويرها ولوحه ها تبديل گرديد، تاكه كونفوشيوسيه به دين بت پرستان خلط نشود0

18-درسال 1905م ستارهء كونفوشيوسيه روي به افول نهاد وامتحان ديني كه در تعيين وظايف ضروري بود لغو كرده شد0

19-درسال 1910 م شهاب هالي Halley درآسمان چين ظهور نمود و آن غضبي از جانب آلهة بالاي خاندان مانتشو شمرده شد، خانداني كه فساد در دورانش به اوج خود رسيده بود، بالآخره به انقلاب عمومي مفضي گرديد وانقلاب توسط استعفاي امپراطور از تختش درسال 1912 م به پايان رسيد، چين به نظام جمهوري تبديل گرديده كونفوشيوسيه از ساحهء سياسي و ديني پنهان و ناپديد گرديد، لكن بازهم در اخلاق و تقاليد چين وجود خود را حفظ نموده بود.

20-در سال 1928م به تحريم تقديم نمودن نذرانه به كونفوشيوس و منع برپا كردن مراسم ديني براي وي، فرمان صادر شد.

21- وقتي جاپانيها بر منشوريا غلبه نمودند روح بازگشت به سوي كونفوشيوسيه در چين دوباره تازه گرديده مردم در سالهاي (1930-1934م) بار ديگر به تقديم نذرانه ها پرداختند، همچنان تدريس كونفوشيوسيه درهمه جا شروع گرديد، زيرا آنان معتقد بودند كه بدبختي هاي شان بخاطر آنست كه تعاليم معلم بزرگ را ترك كرده اند، و حركت احياء جديد ، به رهبري تشانج كاي شيك شروع گرديد و تا بعد از جنگ جهاني دوم ادامه يافت.

22- در سال 1949م كمونيزم بالاي چين تسلط يافت، ولي به تدريج ميان چين و اتحاد شوروي مخالفت ها به ظهور رسيد كه سبب جدائي و دوري ميان هر دو كشور گرديد ، بعد از مردن رهبر مشهور كمونيزم چيني (ماو تسي تونج) بازگشت از كمونستي در چين شروع گرديد، و نيسم غرب بالايش وزيدن گرفت.

23- پژوهشگران به اين باور اند كه روح كونفوشيوسيه در راه تغيير شعائر كمونيزم كار خواهد نمود و آنرا از كمونستي روسي خيلي دور خواهد ساخت، زيرا دين كونفوشيوسيه بالاي ملت چين سلطهء روحي دارد.

24- كونفوشيوسيه هميشه حيثيت اساس اصلي را براي نظام اجتماعي در فرمول  (وطن چين) دارد.

افكار و معتقدات :

اول : كتب:

-علاوه بر تعداد زيادي از شرحها، تعليقات و تلخيصات دو مجموعهء اساسي وجود دارد كه مفكورهء كونفوشيوسي را انعكاس ميدهد، مجموعهء اول بنام كتابهاي پنجگانه و مجموعهء دوم بنام كتابهاي چهارگانه ياد ميشود.

-كتب پنجگانه عبارت از همان كتابهائي است كه خود كونفوشيوس آنها را از كتب متقدمين نقل نموده و آنان عبارت اند از:

1-كتاب اغاني يا شعر: در اين كتاب 350 شعر همراه با شش ترانهء ديني وجود دارد كه با موسيقي سروده ميشود.

2-كتاب تاريخ : در اين كتاب وثايق و حكايات تاريخي وجود دارد كه به تاريخ قديم چين تعلق دارد.

3-كتاب تغييرات : در اين كتاب فلسفهء ترقي حوادث انساني وجود داشت كه آنرا كونفوشيوس به كتاب علمي و تدريسي در بارهء سلوك انسان تبديل نمود.

4-كتاب بهار و خزان: كتاب تاريخي كه تاريخ مرحلهء ( 722-481 ق .م.) را گرفته است.

5-كتاب طقوس و يا مراسم : در اين كتاب طرق مراسم ديني قديم چين را بيان نموده نظام اساسي خاندان «تشو» را درست مينمايد، خانداني كه در تاريخ قديم چين رول مهمي را بازي كرده است.

-كتب چهارگانه: آنها كتاب هائي اند كه خود كونفوشيوس و شاگردانش تأليف نموده اند و اقوال استاد خويش را همراه با تفسيرات و تعليقاتي در آنها درج نموده اند، اين كتابها فلسفهء خود كونفوشيوس را انعكاس ميدهد، و آنها عبارت اند از:

1-كتاب اخلاق و سياست.

2-كتاب انسجام مركزي  Central Harmony.

3-كتاب منتخبات Analects همچنان آنرا  انجيل كونفوشيوس ميگويند.

4-كتاب منسيوس: اين كتاب مركب از هفت كتاب ميباشد ، و احتمال دارد كه مؤلف آن خود منسيوس باشد.

دوم : معتقدات اساسي :

معتقدات اساسي نزد آنان همان است كه تعلق به پروردگار و يا اله آسماني، ملائكه و ارواح اجداد، دارد.

1-پروردگار: به پروردگار بزرگ و يا پروردگار آسماني معتقد اند و در وقت عبادت به سوي وي متوجه ميشوند، عبادت وي و پيشكش نمودن قرباني ها براي وي مخصوص پادشاه وامراء ميباشد.

-براي زمين هم خدائي دارند و آنرا پروردگار زمين مينامند، و آنرا مردم عام چين عبادت ميكنند.

-براي هريكي از: آفتاب، مهتاب، ستاره ها، ابرها، كوه ها، و … پروردگاري است، و عبادت آنها و تقديم نمودن قرباني ها براي آنان مخصوص امراء ميباشد.

2-ملائكه: آنان ملائكه را تقديس و تعظيم نموده براي شان قرباني ها تقديم مينمايند.

3-ارواح پدران: چيني ها ارواح اجداد سابقهء خويش را تقديس نموده به بقاء ارواح عقيده مند ميباشند، نذرانه ها عبارت از مجالسي است كه در آن توسط انواع موسيقي سرور وخوشي را به همين ارواح ميرسانند، در هر خانه معبدي براي ارواح مردگان و آلهه منزل وجود دارد.

سوم : افكار و معتقدات ديگر :

كونفوشيوس پيامبر نبود وخودش هم ادعاي آنرا نكرده بود، بلكه معتقد اند كه وي از كساني بوده كه عنايت آسماني براي شان شده تا ارشاد و رهنمائي مردم را بدوش گيرند، وي به مراسم و شعائر ديني و برپا نمودن آن مداومت داشت، پروردگار بزرگ را عبادت مينمود، آلههء ديگر را نيز عبادت ميكرد، وي با آنان معرفت نداشت و در حقيقت نظريات ديني شان تحقيق نكرده بود.

-كونفوشيوس در راه تحقق بخشيدن « مدينهء فاضله» ايكه به سوي آن دعوت مينمود، سعي و تلاش جدي ميكرد، مدينهء فاضلهء وي يك شهر مثالي است، ولي از مدينهء فاضلهء ارسطو تفاوت داشت، زيرا مدينهء كونفوشيوس  يك شهر مثالي بود كه در حدود واقعيت بوده تحقيق و تطبيق آن ممكن ميباشد، ولي مدينهء ارسطو يك مدينهء  مثالي خيالي بوده از سطح تطبيق قاصر بشري بدور ميباشد. هر دو فيلسوف در يك عصر زندگي ميكردند.

-جنت و دوزخ : به اين دو عقيده ندارند، بلكه اصلا به قيامت عقيده ندارند، زيرا تمام سعي و كوشش شان متوجه زندگي دنيا بود و از اينكه ارواح بعد از بيرون شدن شان از جسدها كجا ميروند سوالي نمي كنند، باري يكي از شاگردان استاد خود كونفوشيوس را از مرگ سوال كرد، استاد در جواب گفت: ما هنوز زندگي را بررسي نكرده ايم پس چگونه مرگ را بررسي كرده باشيم.

-جزاء و پاداش: ايندو به نظر آنان در زندگي دنيا ميباشد، اگر عمل نيك بود پاداش نيك و اگر بد بود جزاء بد ميباشد.

-قضاء و تقدير: به ايندو عقيده دارند، وقتي عصيان و گناه زياد شد عذاب آسماني در مقابل آن توسط زلزله ها و آتشفشان ها ميباشد.

-حكمفرما پسر آسمان است، وقتي سختگيري و ظلم كرد و از عدالت دور شد آسمان كسي را از رعيتش بالاي او مسلط ميكند تاوي را از مقامش خلع نموده شخص  عادلي جايش را بگيرد.

-اخلاق چيز اساسي و مهمي است كه كونفوشيوس به سوي آن دعوت ميكرد، و آن محور فلسفه و اساس دين ميباشد، كونفوشيوسيه اينطور در بارهء اخلاق ميكوشد كه اول شخص را در حصهء اخلاق داخلي اش تربيه ميكند تا انسجام و نظمي كه در آينده بالاي زندگي شخصي اش سيطره ميكند قبلا به آن احساس داشته باشد، كه بدين گونه خود به خود تابع قوانين اجتماعي گردد.

-مظاهر اخلاق امور آتي اند:

* فرمانبرداري پدر و تواضع به وي.

* فرمانبرداري برادر كوچك براي برادر بزرگ.

* فرمانبرداري از حاكم و تابعيت به وي.

* اخلاص دوست در مقابل دوستانش.

* عدم تاخت و تاز بالاي ديگران توسط زبان وقت سخن گفتن با ايشان .

* بايد گفتار به اندازهء كردار باشد، و ناپسند بودن تظاهر شخص درمقامي كه موافق حالش نباشد.

* دوري از خود پسندي، واسطه شدن، و طرفداري كردن.

-اخلاق حكمفرا در امور آتي ظاهر ميشود:

* احترام به افرادي كه سزاوار احترامش هستند.

* دوست داشتن كساني كه باوي نزديكي و رشته داري دارند، و انجام دادن امور مناسب در مقابل آنان.

* با وزيران و ديگر وظيفه داران خود پيش آمد نيكو نمايد.

* توجه به مصالح عام، تشويق و اقدام به كارهاي پرمنفعت .

* ترحم به اتباع كشورهاي ديگر كه در كشور وي جاگزين اند.

* فراهم آوردن رفاهيت و زندگي خوب براي اميران امپراطوري و براي تمام مردمش.

-كونفوشيوسيه به عادات و عنعنات ميراثي احترام ميگزارند، خيلي زياد محافظه كار هستند، علم و امانت را مقدس ميدانند، معامله و روش نرم را محترم ميشمارند، ولي فروتني در مقابل ظلم و زور را دوست ندارند.

-جامعهء كونفوشيو سي براساس احترام ملكيت فردي استوار بوده ، در پهلوي آن برنامه هاي اصلاحي كه روح محبت را ميان ثروتمندان و فقراء  افرايش دهد ضروري ميدانند.

-به تفاوت ميان طبقات قائل اند، و اين تفاوت در وقت انجام مراسم ديني ، عيدهاي رسمي و در وقت تقديم نذرانه ها به خوبي آشكار ميگردد.

-نظام طبقاتي نزد آنان يك نظام باز بوده براي هر شخص ممكن است كه از طبقهء خود به هر طبقهء اجتماعي ديگري كه ميخواهد انتقال نمايد، ولي به آن شرط كه نزد وي امكاناتي وجود داشته باشدكه  وي را اهل  ومستحق  آن طبقه سازد.

-انسان نتيجه و ثمرهء مزج قواي آسماني با قواي زمين ميباشد، يعني داخل شدن ارواح آسماني در جواهر و عناصر پنجگانهء زمين، بنابر همين جهت بالاي انسان لازم است كه از هر چيز استفاده كند ولي در چوكات اخلاق درست و مستقيم انساني.

-افكار خويش را بر مفكوره ء «عناصر پنجگانه» بنا نهاده اند، بنابر آن:

* تركيب اشياء از پنج چيز است: معدن ، چوب، آب، آتش، خاك.

* قرباني ها و نذرانه ها پنج است.

* موسيقي پنج كليد دارد و رنگ هاي اصلي پنج است.

* جهات پنج است: شرق، غرب، شمال، جنوب، وسط.

* درجه هاي رشته داري و قرابت پنج است: رشتهء پدري، رشتهء مادري، رشتهء روجيت، رشتهء فرزندي و رشتهء برادري .

-موسيقي رول مهمي را در زندگي اجتماعي مردم بازي مينمايد، و در تنظيم سلوك افراد سهم ميگيرد، و در عادت دادن شان به طاعت و نظام كار ميكند، بالآخره مؤدي به انسجام ، الفت و فداكاري ميشود.

-شخص فاضل كسيست كه موقف ميانه را ميان ذات خود و تأثير پذيري هايش اختيار مينمايد، تا آنكه به درجهء ثبات كامل ميرسد.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-كونفوشيوسيه به معتقدات چينيان قديم باز ميگردد، معتقداتي كه به 2600 سال قبل از ميلاد تعلق ميگيرد، آن عقايد را در قدم اول كونفوشيوس و در قدم دوم پيروانش ، بدون كدام مناقشه و جدالي و بدون فرق گذاشتن در ميان حق و باطل پذيرفته اند.

-در قرن چهارم قبل از ميلاد امر جديدي را علاوه نمودند كه آن عبادت كردن ستارهء قطب بود، زيرا آنان معتقد اند كه آن ستاره محوري است كه آسمان در اطراف آن ميچرخد، پژوهشگران به اين باور اند كه اين عقيده از ديانت و مذهب بعضي ساكنين حوض بحر متوسط به سوي آنان سفر كرده است.

-كونفوشيوسيه در مقابل فكر كمونستي و فكر اشتراكي كه در دو قرن قبل از ميلاد بالايش وارد شده بودند، ايستادگي نموده بالاي آنها غالب گرديد، همچنان توانست كه بودائيه را ذوب نموده در قالب كونفوشيوسيهء چيني بيندازد و از آن بودائيهء چيني درست نمايد، كه با بودائيهء اصلي هندي تفاوت داشته باشد.

-علي الرغم تسلط سياسي كمونيزم بالاي چين  معتقدات كونفوشيوسيه  در عقيده اكثر چينيان معاصر وجود دارد.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-كونفوشيوسيه در چين انتشار يافت.

-از سال  1949م كونفوشيوسيه از ساحهء سياسي وديني دور شد، ولي در روحيهء اقوام چين به صورت مخفي باقي مانده است، كه همين امر سبب شده تا شعائر كمونستي ماركسستي در چين تغيير نمايد.

-كونفوشيوسيه تاحال در ( فرموزا) و يا ( الصين الوطنيه) نظام اجتماعي را رهبري مينمايد.

-در كوريا و جاپان نيز به نشر رسيد ، ودر دانشگاه هاي جاپان تدريس ميشود، و اين مذهب از زير بناهاي اساسيى است كه در اكثر دولت هاي شرقي آسيا و جنوب شرقي آن در عصر ميانه و عصر جديد زير بناي اخلاقي را تشكيل ميدهد.

-كونفوشيوسيه از ستايش و توصيف بعضي فلاسفهء غرب نيز بهره مند گرديده است، مثل فيلسوف ليبنتز ( 1646-1716م) و بيتر نويل، كسيكه كتاب كلاسيكيات كونفوشيوس را سال 1711م به نشر رسانيد، همچنان كتاب هاي كونفوشيوس به اكثر لغات اروپائي ترجمه شده است.

مراجــع :

1-الحـوار                        كونفوشيوس فيلسوف الصين الأكبر- ترجمة

                                                    محمد  مكين- المطبعة السلفية-القاهرة-1354هـ.

2-كونفوشيوس: النبي الصيني     د. حسن شحاته سعفان- مكتبة نهضة مصر.

3-الملل والنحل للشهرستاني       الطبعة الثانية- دار المعرفة- بيروت- انظر الذيل

                                                    الذي  هو من تأليف محمد سيد كيلاني-

                                                    صفحة 19.

4-محاضرات في مقارنات          محمد أبو زهرة- مطبعة يوسف- مصر.

   الاديان

مراجع  بيگانه :

1-       Lin Yutang: The Wisdom of Confucius, N. Y. 1938.

2-       K. Wilhelm: Kungte, leben und lehre.   1925.

3- Kuntse und Konfuzianismus, 1930.

4- H. A. Giles: Confucianism and its Rivals London 1915.

5-       M. G. Pouthie: Doctrine de confucius,Paris .

6- P. Massonoursel: la philosophieen Orient, 1938.

7- Social Philosophers.

8- Hastings: Encyclopaedia of Religion and Ethics.

9- Ch. Luan : la philosophie Morale et politique de Mencius 1927


ليونز

LIONS CLUBS                                                    

تعريف:

اين گروه در ظاهر مجموعه اي از مراكز خيري و اجتماعي اند، ولي در حقيقت يكي از گروه هاي جهاني بوده كه تابع ماسونيزم ميباشد، و آنرا يهوديان به خاطر فساد جهان وسيطره بر آن، رهبري ميكنند0

تأسيس وافراد برازنده :

-درتابسان سال 1915م مؤسس اين گروه، ملفن جونس، به سوي مفكورهء ايجاد مراكزي دعوت نمود كه مردم كارگر را دراكناف و اطراف مختلف ايالات متحده، در بركيرد، واولين مركزي كه از اين نوع مراكز تأسيس شد در شهر سانت انطونيو- تكساس، بود0

-درمايو 1917م مراكز ليونز به حيث سازمان جهاني پا به عرصهء وجود نهاد، اولين اجتماع آن در شيكاغو، درمحل سابقهء گروه روتاري، برگذار گرديد0

-بعضي پژوهشگران به اين باور اند كه اين گروه تابع گروه بناي برث (يعني پسران عصر) اند، كه اين گروه در 13/10/1834م، درشهر نيورك، تأسيس شده بود0

-مراكز اين گروه همه وبه صورت عام، به طرق مختلف تنظيم ماسونيزم را پيروي ميكنند0

-گروه ليونز به اين هدف تأسيس شده تا درصورتي كه اگر گروه هاي سابقه افشاء شوند ويا جبراً از صحنه بيرون كرده شوند، در آن صورت اين گروه چون ظاهراً لباس خير واصلاح اجتماعي را دربردارد، جاگزين آنها شود0

افكار و معتقدات :

-نام شان (ليونز) كه به معناي "سياه" است، اشاره به سوي قوت وشجاعت ميباشد0

* فعاليت و كار ظاهري شان امور آتي ميباشد:

* دعوت به سوي برادري، آزادي، ومساوات0

* انتشار امور خيريه وايجاد معاونت ميان اقوام0

* رشد روحيهء صداقت ميان افراد، بدور از روابط عقيدتي0

* توجه به رفاهيت وپيشرفت سطح زندگي اجتماعي0

* كار در راه ايجاد معرفت، باتمام وسائل ممكنه0

* همكاري ومساعدت با نابينايان0

* تخفيف مشكلات روز مرهء زندگي از هموطنان0

* خدمت نمودن به مردم محل0

* برپا كردن مسابقات رفاهيت0

* تقويهء پروگرام هاي خيريه0

* تقويهء پروگرام هاي ملل متحد0

-شروط عضويت:

* شروط عضويت در اين تنظيم تفاوت زيادي با شروط عضويت در تنظيم هاي ماسوني و روتاري ندارد0

* لكن فرقش از تنظيم ماسوني در آنست كه در اين تنظيم جائزاست براي يك شغل وپيشه دوعضو و يا زياده از آن وجود داشته باشد0

* هيچ شخص نمي تواند خودش درخواست عضويت نمايد، بلكه خودشان اگر در وي مصلحتي ديدند، او را انتخاب نموده عضويت را برايش پيشكش مي نمايند0

* شرط است كه بايد عضو از افراد شغل وكسبي باشد كه آن كسب كامياب باشد0

* اين نيز شرط است كه بايد كار عضو درهمان منطقه اي باشد كه آنجا مركز وجود دارد0

* بالاي هر عضو لازم است كه حاضري نسبي خود را در اجتماعات هفته وار حفظ نمايد و سالانه از 60 % كم نباشد0

* از دخول افراد عقيده دوست وكساني كه تعصب شديد وطني دارند، جداً جلو گيري مينمايند0

* پسران ودختران جوان را جذب مينمايند، البته بخاطر حفظ سطح ممكن وجود نوجوانان و به خاطر زنده نگه داشتن هميشگي مركز، علاوه بر آنكه تأثير بالاي جوانان خيلي سهل و آسان ميباشد.

* زنان را نيز جذب مينمايند، خصوصا همسران مسؤولين بزرگ را، براي آنان وظيفهء ارتباط گرفتن با اشخاص بزرگ سپرده ميشود، آنان مراكز خاص دارند بنام «مركز زنان ليونز».

-تشكيل تنظيم : هر مركز متشكل است از:

* يك رئيس .

* يك و يا زياده از يك معاون رئيس.

* سكرتر – و مسؤول صندوق.

* مجلس اداري، مركب از (12) عضو، ولي در ميان آنان بايد يك يا دو شخص سابق مركز باشد كه هدف از آن تسلط كامل بالاي مجلس بوده تا مجلس به جانبي كه رئيسان نمي خواهند منحرف نشود.

* گروپ هاي مختلفي از جانب مجلس تشكيل ميشود تاكه انتظام امور مختلف را در برگيرد.

خطر اين گروه :

-فعاليت ظاهري خيريه اش كمين گاهي است كه در عقب آن اهداف حقيقي و اصلي اش پنهان گرديده است .

-پلان شان خيلي دقيق ميباشد، و در تمام جهات به اصول مخفيانه و طرق سري كار ميكنند.

-در هر منطقه كه كار ميكنند، معلومات متعلق به امور سياسي و ديني آنجا را جمع نموده به مركز جهاني خويش مي فرستند، در آنجا بعد از غور و بررسي آن، تصاميم و اقدامات مناسب گرفته ميشود.

-در ضمن ديدار هاي شان به اسرار و حفاياي كسب ها آشنائي حاصل مينمايند  بدينگونه ميتوانند بالاي بازار محلي تسلط حاصل كنند و در امور اقتصادي آن قريه دخالت نمايند.

-آنان منطقه اي را كه در آن كار مينمايند ميان خود تقسيم ميكنند، و بر هر گروپ لازم ميباشدكه بخش فعاليتي كه به وي تعلق دارد به طور مخفي پيش ببرد.

-خيلي عموض و پيچيدگي شديدي وجود دارد كه توسط آن اسرار، موارد و  وسائل شان پوشيده است.

-مجالس ادارات مناطق ليونز اقدامات امنيتي شديدي در اطراف خويش ميداشته باشند.

-اين شعار را هميشه تكرار ميكنند : « دين از خدا است ولي وطن از همه است» .

-اسلام نزد آنان مساوي با ديگر اديان است، برابر است كه دين آسماني باشد ويا دين بشري، البته اين در ظاهر است، ولي در حقيقت آنقدر كه در مقابل اسلام دسيسه مينمايند در مقابل اديان ديگر نمي نمايند.

-در دعوت ها و سخنراني هاي شان بر اظهار شرافت و مكانت مشخص براي اسرائيل و اقوام آن تأكيد مينمايند، همچنان افكار صهيونستي را در عقول اعضاء خويش زرع مينمايند.

-مجلسي در مركز جديد ليونز مصر، در قاهره، بخاطر مذاكرهء صلح بين اسرائيل و مصر برگذار نمودند.

-آنان محافل رقص، و بيحيائي مختلفي را تحت شعار ( محافل خيريه) تشكيل ميدهند.

-مجمع فقهي در دور اول خود، كه در مكهء مكرمه به تاريخ 10 رمضان 1398هـ برگذار گرديده بود، فيصله أي صادر كرد كه در آن چنين آمده بود: اصول و مبادي حركات ماسوني، ليونز و روتاري ، به صورت كلي با اصول و قواعد اسلام تناقض و ضديت دارد.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-مراكز ليونز از دائرهء  ماسونيه كه پيروي آنرا مينمايد، خارج نيست ، بنابرآن ريشه هاي شان يكي است.

-به سوي مفكورهء رابطهء انساني و دور كردن موانع از ميان بشر، دعوت مينمايند.

-جوهر حقيقي خود را از فكر صهيونستي اخذ ميكنند.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-اين تنظيم مراكزي در امريكا، اروپا و در بسياري از كشورهاي جهان دارد.

-مراكز ليونز  در اوائل سال 1970 م ادعا نمود كه تعداد اعضاء اين حزب زياده بر (934000) عضو ميباشد، كه در ( 146) قريه تقسيم شده اند.

-مركز عمومي فعلي آن در اوك بروك  ولايت الينوي ايالات متحدهء امريكا ميباشد.

-بعد از معاهدهء صلح ميان مصر و اسرائيل ، مراكز ليونز و روتاري در مصر نيز به فعاليت آغاز نمودند.

-آنان در مسافرخانه هاي بزرگ  براي خود مركز ميگيرند، مثل مسافرخانهء جديد سلام، مسافرخانهء هيلتون، مسافرخانهء شبرد، و مسافرخانهء شيراتون.

-مبالغ بزرگ را، در محافل ايجاد صداقت و دوستي و در محافل اهتمام به بعضي از امور به حيث جائزه تقديم مينمايند، كه اين خود اشارهء به كيفيت موارد مالي تنظيم ميكند.

مراجــع :

1-شهادات ماسونية                  حسين عمر حماده- دار قتيبة بدمشق-ط1-

                                                       1400هـ /1980م.       

2-حقيقة نوادي الروتاري            جمعية الإصلاح الاجتماعي- ط2-1394هـ/

                                                        1974م.

3-الماسونية في العراء                  الشيخ محمد علي الزعبي.

4-أسرار الماسونية                     جواد رفعت أتلخان.

5-خطر اليهودية العالمية علي          عبدالله التل.

   الاسلام و المسيحية

6-جذور البلاء                        عبدالله التل.                                

7-الماسونية                            محمد صفوت السقا وسعدي أو جيب- اصدار

                                                        رابطة   العالم الإسلامي-مكة مكرمة -ط2-

                                                        1402هـ.

8-الماسونية و الصهيونية و            د. صابر عبدالرحمن طعيمه - دار الفكر العربي

                    الشيوعية                           بالقاهرة - ط1-1978م.

9-مجلة الجندي المسلم                  سال يازدهم – شماره 34- ذو الحجة

                                                        1404هـ/1984م. 

10-جريدة  الأخبار  القاهرية         تاريخ  27/1/1984م.

11-أنظر الموسوعة  البريطانية         طبعة  1974م – مجلد 4- صفحة 302  في

                                                        الحديث عن الماسونية (البناؤون الأحرار).

 به زبان انگليسي

12- Encyclopaedia Britannica, Vol. V, p. 385, 1974.


مارونيه

تعريف:

مارونيه گروهي از گروه هاي كاتوليك شرقي نصارا اند كه ميگويند:  عيسى u دو طبيعت و يك اراده دارد، آنان به قديس مارون منسوب ميشوند، بنام «موارنه» نيز  معروف اند، مركزشان در لبنان است.

تأسيس و افراد برازنده :

-اين طائفه منسوب به سوي قديس  پرهيزگار متقشف عابد «مارون» ميباشد، كسيكه در كوه ها رفت و عزلت اختيار نمود و اين كار سبب شد كه مردم را به خود جذب كند و گروهي به  نامش تشكيل شود، زندگي وي در اواخر قرن چهارم ميلادي بوده، وحوالي سال ( 410) بين انطاكيه و قورس وفات نموده است.

-بين پيروان مارون  و بين كليساي ارثوذكس روم اختلاف شديدي واقع شد و اين اختلاف آنان را مجبور به ترك انطاكيه و حركت به سوي « قلعهء المضيق» كه نزديك افاميا بر جوار نهر عاصي  است، نمود و در آنجا ديري بنام قديس مارون بنا گردند.

-در اقامتگاه جديدشان اختلاف ديگري ميان آنان و ميان يعاقبهء ارثوذكس يعني كساني كه قائل به يك طبيعت بودند ، در سال (517م) واقع گرديد، كه سبب منهدم شدن دير شان و كشته شدن (350) تن از راهبان شان گرديد.

-در مراحل بعد از آمدن به قلعهء المضيق امپراطور  مرقيانوس به آنان توجه نموده در سال (452) دير آنان را فراخ و كلان كرد، امپراطور يوستغيان كبير ( 527-565م.) نيز به آنان توجه نموده دير شان را، بعد از آنكه آنرا يعاقيه خراب كرده بودند، دوباره اعمار نمود. امپراطور هرقل نيز به آنان توجه داشت و در سال  628م بعد از پيروزيش بالاي فارس ، از آنان ديدار نمود.

-سال  659م مارونيه و يعاقبه معاويه بن ابي سفيان t را ميان خويش حكم قرار دادند تا اختلاف از ميان شان برداشته شود، ولي خلاف ودشمني در ميان شان ادامه يافت و جنگ هاي انتقامي ميان دو طرف آغاز گرديد،كه بالآخره منجر به هجرت مارونيه به شمال لبنان شد و آنجا وطن دائمي آنان گرديد.

-در وطن جديد شان در لبنان قديس يوحنا مارون ظهور نمود كه وي صاحب مارونيهء جديد، بنا كنندهء مجد و بزرگي آن و ترتيب دهندهء نظريات ومعتقدات آن به شمار ميرود. خلاصهء زندگي نامه اش چنين است:

* در سروم نزديكي انطاكيه تولد شد، دروس خويش را در قسطنطينيه فرا گرفت.

* به حيث اسقف بالاي بترون در ساحل شمالي لبنان تعيين گرديد.

* سال 667م عقيدهء مارونيه را ظاهر نمود، عقيده ايكه ميگويد: در مسيح u دو طبيعت وجود دارد ولي يك اراده دارد، زيرا هر دو طبيعت در يك اقنوم جمع شده است.

* كليسا هاي مسيحي اين عقيده را نپذيرفتند و خواستار برگذاري مجمع سوم قسطنطينيه  شدند، اين مجمع سال 680م برگذار گرديد و در آن 286 اسقف حاضر گرديده و به ترك كردن اين عقيده، محروم ساختن  دارندگان آن، لعنت كردن، راندن، و تكفير نمودن كسانيكه به اين مذهب و عقيده ميروند، فيصله نمودند.

* يوحنا مارون اولين بطريرك [رئيس رئيسان اسقف ها] در گروه مارونيه به شمار ميرود كه شمار بطاركه  از وي شروع ميشود.

* لشكر مارونيه با لشكري كه آن را يوستغيان دوم، به قصد ويران كردن معابد شان و ريشه كن  نمودن خود شان سوق داده بود، مقابله نموده لشكر مارونيه جانب مقابل خود را در اميون شكست داد، و بعد از آن به حيث يك قوم و گروه كوه نشين داراي شخصيت مستقل ظاهر گرديدند.

-بعد از آن كليساي روما بخاطر نزديك سازي آنان به خود چاره جوئي نمود، همان بود كه در حوالي سال 1213م بطريرك ماروني أرميا عمشيتي  از روما بازديد نموده در وقت بازگشت خود  بعضي تعديلات و اصلاحات در خدمت اسقف ها، مراسم عبادت و سيامت كاهنان آورد.

-نزديكي ميان شان به حدي زياد شد كه در سال 1182م اطاعت شان به كليساي بابويه اعلان گرديد، و در سال 1736م  اين نزديكي به اتحاد كامل با كليسا تبديل گرديد كه بعد از آن كليساي مارونيه به نزد پاپ هاي روما از جملهء كليسا هاي مكرم شمرده ميشد.

-در خدمت صليبيها نيز نقش بارزي داشتند، از قبيل تقديم رهنماها براي صليبيان  در حملهء اول شان، تا كه آنان را در راه ها و گذرگاه ها رهنمائي نمايند، و روان كردن گروپ تير انداز رضاكار به مملكت بيت المقدس.

-مطابق آنچه مؤرخين جنگهاي صليبـي ذكر كرده اند تعداد مردان جنگي شان به (40000) تن ميرسيد.

-در ممالكي كه زير سيطرهء صليبـي ها قرار ميگرفت ، مارونيه در ميان ديگر طائفه هاي نصارا مرتبهء اول را بدست مياوردند و از حقوق وامتيازاتي كه طائفهء فرنجه برخوردار ميبود آنها نيز ميبودند، مثل حق ملكيت زمين در مملكت بيت المقدس.

-لويس نهم اولين دوست فرانسوي آنان بود، وقتي وي در دشت عكا فرود آمد وفدي متشكل از پانزده هزار ماروني كه با خود هدايا و تواحف داشتند، نزدش آمدند، وي به همين مناسبت براي شان رسالهء مؤرخ  ( 21/5/1250م) را تقديم نمود كه در آن گفته شده بود: فرانسه بر حمايت آنان تعهد ميسپارد، و در آن رساله آمده بود: « ما به اين قانع هستيم كه همين ملتي كه بنام قديس مارون معروف است، جزئي از مليت فرانسه باشد.

-مهرباني غرب با طائفهء مارونيه در نسل هاي بعدي ادامه يافت، يعني وقتي كه نابليون سوم سال 1860م يك گروه فرانسوي را براي آرام ساختن مردم الجبل ارسال نمود، همچنان بعد از جنگ جهاني اول كه لبنان تحت نفوذ فرانسه قرار گرفت.

-تيوفيل ( تيوفيلوس) بن توما يك ماروني از شمال سوريه بود كه در قصر مهدي خليفهء عباسي ( 775-785م) به حيث منجم  ايفاء وظيفه مينمود، و « إلياذة هو ميروس» را نيز ترجمه كرد.

-مؤرخ مشهور  اسطفانوس دويهي نيز ماروني بود، و سال ( 1704م) وفات نمود.

-بطريرك جرجس عميره نيز ماروني بود، وي اولين كتاب را در علوم ادبي سرياني تألف نمود، و بخاطر آسان شدن تدريس زبان مذكور بالاي مستشرقين قواعد كتاب را به زبان لاتيني وضع نموده است.

-از شخصيات مشهور شان اشخاص ذيل ميباشند: يوسف حبيش، بولس مسعد، يوحنا الحاج، و بطريرك الياس حويك.

-از جملهء اسقف هاي مطران اشخاص ذيل ميباشند : جرمانوس فرحات، يوسف سمعان سمعاني، يوحنا حبيب، يوسف  دبس.

-از خاندان هاي مشهور شان:  آل خازن، دحداح، حبيش، سعد، كرم، ظاهر، بستاني، شدياق، نقاش، باز، و ... ميباشد.

-از رهبرها و زعيم هاي معاصر شان:  آل جميل ، شمعون، فرنجيه، اده، و ... ميباشند.

-از جملهء تنظيم هاي سياسي ، گروهي، و نظامي شان: حزب الكتائب  و حزب الاحرار ميباشد.

-به موجب پيمان و ميثاق  وطني كه طي آن اتحاد شفاهي ميان مسلمانان و نصارا، پيرامون توزيع چوكي هاي مهم دولت لبنان به طائفه هاي مختلف ديني لبنان، صورت گرفت، از سال 1943م تا امروز چوكي رياست جمهوري لبنان به گروه ماروني تعلق گرفت.

 

افكار و معتقدات :

-مهمترين نظريه ايكه اينان را از ديگر گروه هاي نصراني جدا ميسازد آنست كه ميگويند: مسيح u دو طبيعت دارد، ولي اراده و مشيتش واحد و يكي است، زيرا هر دو طبيعت در اقنوم واحد جمع شده اند.

-به عقيدهء مشيت واحده بطريرك امپراطور هرقل نيز سال ( 638م) قائل شد تا بتواند ميان عقيدهء طرفداران طبيعت واحده، كه در نصاراي سوريه اكثريت رعيتش را تشكيل ميدادند، و ميان طرفداران عقيدهء ارثوذ كسيهء كليساي بيزنطيه، موافقت بياورد، ولي اين كار وي در برداشتن خلاف از ميان آنها به نتيجه نرسيد.

-معتقد اند كه كار و خدمتي كه قديس ها انجام ميدهند مأخوذ از همان خدمتي است كه آنرا به يعقوب قديس نسبت ميدهند و معتقد اند كه اين خدمت سابقه ترين خدمت در كليساي مسيحي ميباشد و اصول آن به عشاء رباني اخير بازميگردد.

-كليساي ماروني تا امروز لغت سرياني را در قديس هاي خويش حفظ نموده است.

-روحيهء سريانيه هميشه در ميان ايشان ساري و جاري است، حتى در كليساهائي كه به تسلط پاپ هم اعتراف دارد.

-از اوائل قرن سيزدهم در دوران پاپ انوسنت سوم بعضي تعديلات و اصلاحات در مراسم ديني ماروني قديم  انجام يافت ، تا موافقت و ملائمتش با مراسم ديني لاتيني زيادتر شود، كه از آنجمله است:

-سه بار غوطه دادن معمود در آب.

-طلب واحد از براي " ثالثوث".

 

-وقف نمودن جوانان به دست مطارنه.

-بعد از آن كاهنان روش لاتيني را در پوشيدن انگشتر، به سركردن كلاهي كه مشابه به تاج ميبود و در گرفتن عصا پيروي نمودند.

-در استعمال كردن زنگ، در بدل ناقوس هاي چوبي كه آنرا ديگر كليسا هاي شرقي، در وقت فرا خواندن به سوي اسقف ها، استعمال مي نمودند ، نيز پيروي و تقليد لاتيني ها را كردند.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-ماروني ها شاخهء كاتوليك هاي شرقي اند كه آنها به نوبهء خود شاخهء عام نصراني ها ميباشند، زيرا ريشه هاي آنان عين ريشه هاي خود نصرانيت است.

-در حفاظت شديد  خويش از ميراث  فرهنگي خود و از زبان قديم سرياني ممتاز هستند، و به گذشت زمان، توسط آوردن بعضي تعديلات در مراسم ديني ماورنيهء قديم، به كليساي بابويه روما نزديك شده اند.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-در انطاكيه آغاز شد، بعدا به قلعهء المضيق كوچ كردند، و اخيرا در نصف دوم قرن نوزدهم ميلادي به كوه هاي لبنان كه وطن فعلي شان است رفتند.

-در قرن پانزدهم ميلادي، دير قنوبين شمال لبنان كه بالاتر از طرابلس موقعيت دارد و در سر سنگ بزرگي از سنگ هاي وادي قاديشا (يعني وادي مقدس) اعمار گرديده است، مقر مارونيهء بطريركيه گرديد، همچنان «بكركي» كه در بالاي جونيه اعمار  گرديده تا امروز مقر زمستاني آنان ميباشد، زيرا سردار بكركي هميشه ملقب به بطريرك انطاكيه و سائر شرق بوده است، البته آن بخاطري است كه وي از ديگر بطريرك هاي شرقي مستقل بوده ابراشيات، و مطارنهء گروه هاي مختلف رهباني زير اداره اش ميباشند.

-وقتي كه صلاح الدين ايوبي بالاي بيت المقدس سلطه حاصل نمود، ملك غوي دي ليزنيان به طرف قبرص رفت و اكثريت زيادي از ماروني ها نيز با وي رفتند، زيرا در دوران اشغال بيت المقدس در پهلوي صليبـي ها ايستاده بودند، وقتي آنجا رفتند دركوهي كه در شمال نيقوسيا واقع است  جاگزين شدند.

-در قرن هاي دوازدهم و سيزدهم تعداد زيادي از ماروني ها، به سبب جنگ ها وهجرت كردن ها، از لبنان فرار نموده به تكريت و ديگر شهر ها ميان دجله  و فرات رسيدند، و بعض شان به سوي داخل سوريه رفته در دمشق و حلب جابجا شدند، و بعض ديگرشان به قدس رفتند و ديگراني به مصر و رودس، و مالطه پايين شدند، تعدادي هم از آنان به امريكا، افريقا، و اندونوزيا، هجرت كردند، ولي اغلب آنان تا حال در لبنان زندگي مينمايند، و در رهبري سياست فعلي لبنان اثر بزرگ دارند.

مراجــع :

1-النصرانية والاسلام                المستشار محمد عزت إسماعيل الطهطاوي -مطبعة

                                                       التقدم- مصر – 1977م.

2-محاضرات في النصرانية             محمد أبوزهرة-ط3-مطبعة يوسف –مصر-

                                                       1385هـ/1966م.

3-أضواء على المسيحيت             محمد متولي شلبي- نشر الدار الكويتية -

                                                       1387هـ/ 1968م.

4               4-تاريخ لبنان                        د. فيليب حتي –ط2-دار الثقافة- بيروت

                                                       – 1972م.

5               5 -خطط الشام                      محمدكرد علي – ج6 – ط2 - دارالقلم

6       بيروت-1391هـ/ 1971م0

6               6-مقارنة الاديان«المسيحيت»        د0 احمد شلبي – ط5-النهضة المصرية -

                                                        القاهرة  -  1977م.

7-تاريخ الطائفة المارونية               اسطفان الدويهي – طبع بيروت –1890م.

8-التواريخ القديمة من                 لأبي الفداء- نشر فليشر – ليبسغ-1831م.

   المختصر في اخبار البشر.                                               

9-التاريخ المجموع على                سعيد بن البطريق - نشر شيخو - الجزء الثاني

   التحقيق و التصديق                 -بيروت – 1909م.

10-تاريخ مختصر الدول               ابن العبري- نشره أنطون صالحاني-بيروت –

                                        1890م.

11-التنبيه و الإشراف                 للمسعودي – طبعة دي غويه- ليدن-

                                        1893م.

12-المحاماة عن الموارنة                 أفرام الديراني – بيروت – 1899م.

     وقديسهم

13-تاريخ سورية                      يوسف الدبس- ج5 – بيروت – 1900م.

14-الأديان المعاصرة                   راشد عبدالله الفرحان- ط1-شركة مطبعة

                                                         الجذور–  الكويت- 1405هـ/1985م.

مراجــع  بيگانه :

1- W. Wright, Catalogue of  Syriac Manuscripts in the British Museum (London, 1871).

2- Edward Gibbon, The History of the Decline and fall OT the Roman Empire, ed. J.     Bury. Vol. V (London, 1898).

3-      A. History of Deeds done Beyond the Sea, Tr. Emily A. Babcock and A.C.   Krey (New York, 1943).

4- Fausto (Murhij ) Naironi, Dissertation de Origine, Nomine ac religione Maronit arum (Rome,1679).

5-  Pierre Dib, Leglise Maronite Vol. l ( Paris, 1930).

6-      Bernard G. AlGhaziri, Rome et Leglise Syrienne- Maronite (Paris,1906).


ماسونيه

تعريف :

ماسونيه درلغت به معني «معماران آزاده» است و دراصطلاح يك تنظيم سري دهشت افگن يهودي، غامض و پيچيده بوده كه نظم محكمي دارند، وهدف آن تحقيق تسلط يهود  برجهان ميباشد، به سوي الحاد، اباحيت، وفساد دعوت ميكند، اكثر اعضايش را اشخاص مبغوض درعالم تشكيل ميدهد،از ايشان بخاطر حفظ اسرار پيمان گرفته ميشود، بخاطر جمع شدن، پلان طرح نمودن وتقسيم وظائف ومكلفيت ها، محافل تشكيل ميدهند0

تأسيس و افراد برازنده :

-اين تنظيم را هيرودس اكريبا (ت44م ) پادشاه رومان، به همكاري دومشاور يهودي خود تأسيس نمودند، آندو عبارت بودند از :حيرام ابيود معاون رئيس، و موآب لامي رازدار اولش0

-ماسونيه از همان ايام اول خود به حيله، فريب ودهشت افگني شروع كرد، وبخاطر فريبكاري وارهاب رموز، نام ها، واشاراتي براي خويش اختيار نمودند، مجلس خويش را بنام ( هيكل اورشليم ) نام گذاري كردند، تا فكر كرده شود كه اين همان هيكل سليمانu است0

-حاخام لاكويز ميگويد: ماسونيه در تاريخ خود، تعاليم خود، وجود كلمات مخفي در آن، و در توضيحات خويش ...همه وهمه از اول تا آخر از شروع تا انجام يهوديت ميباشد0

-ولي در تاريخ ظهور آن، بخاطر پنهانكاري شديدي كه درآن است، اختلاف وجود دارد، راجح آنست كه درسال 43م ظاهر گرديده بنام ( قوهء مخفي ) نام گذاري شد، وهـدفـش  [در آنوقت] ذليل ساختن نصارا، ترور وراندن آنان ومنع نمودن دين شان از انتشار بود0

-در دوران تأسيس بنام (قوهء مخفي ) ياد ميشد، ولي از چند قرن به اينسو نام ماسونيه را به خود گرفت تا از نام ( معماران آزاده ) براي خود نقابي گرفته در عقب آن كار خود را به پيش ببرد، بعداً اين نام بالاي آن بدون اينكه حقيقتي داشته باشد اطلاق گرديد0

-اين مرحلهء اول ماسونيه بود، مرحلهء دوم ماسونيه از سال 1770م توسط آدم وايز هاويت مسيحي شروع شد، وي ملحد شده بود و ماسونيه به هدف سيطره بالاي جهان نزد وي تمركز نمودند، وسال 1776م طرح ريزي ونقشه تكميل گرديده درهمين دوره محفلي برگذار گرديد و آن مجلس  بنام ( محفل نوراني ) از جهت نسبت آن به سوي شيطاني كه آنرا تقديس مينمايند، نام گذاري كرديد0

-آنان توانستند كه دوهزار تن از رهبران سياسي و مفكرين بزرگ را فريب دهند، وتوسط آنان محفل بزرگي را كه بنام محفل شرق اوسط ياد ميشود برگذار نمايند، در اين محفل آمادگي همين رهبران براي خدمت ماسونيه اظهار كرده شد، وشعارهاي پرزرق وبرقي دادند كه حقيقت ايشان راپنهان ميساخت، همين بود كه بسياري از مسلمانان را فريب دادند0

-آدم وايز هاويت مسيحي آلماني (ت1830) ملحد شد وپلان ونقشهء نوي براي ماسونيه طرح نمود0

-ميرابو، وي يكي از رهبرا ن مشهور انقلاب فرانسه بود0

-مازيني ايطاليائي كه بعد از مرگ وايز هاويت امور را دوباره درست نمود0

-جنرال امريكائي ( البرت مايك ) از لشكر استفاده نموده كينهء ماسوني خود را بالاي ملتها تطبيق نمود، وي كسي بود كه نقشه هاي ويرانگر ماسونيه را مورد تنفيذ واجراء قرار داد0

-ليوم بلوم  فرانسوي كه نشر اباحيت را به عهده داشت ، كتابي به نشر رسانيد بنام (الزواج) كه فاحشتر از آن ديگر ديده نشده است.

-كودير لوس يهودي صاحب كتاب (العلاقات الخطرة) .

-ماتسيني جوزيبـي ( 1805-1872م).

-همچنان از جملهء شخصيات آن: جان جاك روسو، فولتير، جرجي زيدان، و كارل ماركس بشمار ميروند.

افكار ومعتقدات:

-به الله و پيامبران و كتابهاي وي وهمه غيبيات كافر ومنكر بوده آنرا از جملهء دروغ ها و خرافات ميدانند.

-در راه نابودي اديان كار ميكنند.

-كار در راه سقوط دادن حكومت هاي شرعي، لغو نمودن نظام حكومت هاي وطني در كشورهاي مختلف و تسلط يافتن بر آن.

-مباح دانستن عمل جنسي واستفاده كردن از زن به حيث وسيلهء تسلط و سيطره.

-كار در راه تقسيم  كردن غيريهود به ملت هاي باهم دشمن ، كه هميشه در مقابل يكديگر باشند.

-مسلح ساختن جوانب مذكور، و به ميان كشيدن مسائلي كه جنگ را در ميان شان شعله ور سازد.

-نشر وزرع تخم نفاق در ميان قريه ها و زنده كردن روحيهء اقليت هاي قومي و عنصري.

-تخريب اصول اخلاقي، فكري، وديني ، و نشر اختلاط، انحلال، دهشت، و الحاد.

-استفاده از رشوت مالي و جنسي در مقابل همه، خصوصا در مقابل كسانيكه داراي مناصب و چوكي هاي حساس اند، تا بدين وسيله آنان را به خدمت ماسونيه جذب نمايند، رسيدن به مقصود نزد آنان هرگونه وسيله را جائز ميسازد[يعني از هر نوع وسيله بايد استفاده كرد].

-شخصي كه در دام شان افتاد آن را خوب در قيد خود بسته ميكنند تا تسلط شان بالاي وي خوب مستحكم شده هر طرف كه بخواهند برود، سپس آن شخص تمام اوامر آنان را ذليلانه انجام ميدهد.

-شخصي كه در خواست آنان را در شموليت حزب مي پذيرد بالاي وي شرط ميگذارند كه ازتمام روابط ديني، اخلاقي، و وطني خود را خالي و مجرد نموده دوستي و رابطه اش خاص به ماسونيه باشد.

-وقتي شخصي از خود تردد نشان دهد و يا در چيزي مقابله نمايد، رسوائي بزرگ برايش طرح زيري ميشود كه گاهي انجامش قتل ميباشد.

-هرشخص كه از وي استفاده نمايند و ديگر به وي ضرورتي باقي نماند، به هر وسيلهء ممكن خود را  از وي خلاص مينمايند.

-كار در راه تسلط بالاي رئيسان بخاطر تنفيذ و تحقيق اهداف ويرانگر شان.

-تسلط بالاي شخصيات برازندهء ماهر و متخصص در امور مختلف، تاكار شان كامل باشد.

-تسلط بر دستگاه هاي نشراتي، اعلانات و روزنامه ها، و استفاده كردن از آنها به حيث سلاح كشنده و كارگر.

-شائع ساختن اخبار مختلف دروغ ودسائس دروغين بحديكه مردم آنرا راست پندارند، البته بخاطر تغيير دادن افكارعامه و پنهان ساختن حقايق ازچشم آنان .

-فراخواندن پسران و دختران جوان به سوي فرو رفتن در بد اخلاقي، مهيا ساختن اسباب آن، مباح ساختن يكجا شدن بامحارم، ضعيف ساختن روابط زوجيت، و از بين بردن روابط خانوادگي.

-دعوت به سوي عقيم ساختن اختياري، و محدود ساختن نسل در ميان مسلمانان.

-سيطره بر سازمان هاي دولتي توسط سرپرست  ساختن يكي از ماسوني ها بر آن، مثل سازمان ملل متحد براي تربيه، علوم و ثقافت و سازمان هاي عام المنفعهء دولتي، و سازمان هاي طلاب پسران و دختران در جهان.

آنان سه مرتبه دارند :

الف : كوران خرد: هدف از آن كساني است كه نو در ماسونيه داخل ميشوند.

ب : ماسونيهء ملوكيه : به اين مرتبه تنها كسي ميرسد كه از دين، وطن، و مليت خود به صورت كلي انكار نموده خود را  براي يهوديت فارغ سازد،  ازهمين مرتبه به مرتبه سي وسوم  انتخاب ميشود، مثل تشرشل و بلفور.

ج : ماسونيهء كونيه :  اين بالا ترين طبقات بوده تمام افراد آن يهود ميباشد، تعداد اين افراد اندك است ومرتبهء شان بالاتر از اباطره، ملوك و رؤساء ميباشد، زيرا آنان بالاي اينان حكمفرمائي مينمايند، تمام رهبران صهيونيزم از ماسونيهء كونيه ميباشند مثل هرتزل، همين ها اند كه براي مصالح يهود در جهان طرح  ريزي مينمايند.

-قبول عضو جديد در يك فضاء نا آشنا و خوفناكي انجام ميشود، به اين طور كه شخص مذكور با چشم بسته به سوي رئيس برده ميشود، به مجردي كه چشمانش باز ميشود و بخاطر حفظ اسرار سوگند داده ميشود، با شمشير هاي برهنه در اطرافش رو برو ميگردد، در پيش رويش كتاب عهد قديم را مي بيند،  در يك طرفش يك اطاق نيمه تاريك وجود دارد كه در آن جمجمه هاي انسان  و بعضي اشياء هندسي ديگررا كه از چوب ساخته شده گذاشته اند . . . اين همه بخاطر ايجاد خوف ورعب در قلب عضو جديد ميباشد.

-ماسونيه - چنانچه بعضي مؤرخين ميگويند: آلهء شكار است كه به دست يهوديان قرار دارد و توسط آن رهبران را مغلوب ساخته ملت و اقوام جاهل را فريب داده به بيراهه ميبرند.

-در عقب تعداد زيادي از مصيبت ها كه بالاي ملت مسلمان نازل شده و در عقب اكثر انقلاب هائي كه در جهان واقع گرديده همين ماسونيه قرار داشته است، در الغاء  خلافت اسلامي، عزل سلطان عبد الحميد ، انقلاب  فرانسه، انقلاب بلشويكي، انقلاب بريطاني، در همهء  اينها ماسونيه دست داشت.

-ماسونيه بالاي شخصي كه نو به آن شامل ميشود شرط ميگذارد كه از تمام رابطه هاي ديني، وطني، وقومي، خود را خالي نموده زمام خويش را به ماسونيه  بسپارد.

-آنان تعداد زيادي از نشريه هاي مخفي دارند و سابقه ترين كتاب شان ( القوانين) تاليف د. جميس اندرسون يهودي است كه سال 1723م چاپ شده، همچنان كتاب ( الوصايا القديمة) كه سال 1734م داود كاسلي آنرا نقل نموده است.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

ريشه هاي ماسونيه يهوديت خالص است، از ناحيه مفكوره ، از حيث اهداف ، وسائل، فلسفه و انديشه از هر ناحيه يهوديت بوده از اول تا آخر سرمايهء  يهود ميباشد.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-تاريخ هيچ تنظيم مخفي را قويتر از ماسونيه در قوت، نفوذ نديده است.

-ماسونيه ، توسط زعماء و رهبراني كه شكار نموده و آنان از ترس بر نفس و چوكي خويش مثل  نقش بيجان در دست وي قرار گرفته اند، نفوذ و تسلط فراخي بر جهان دارد.

-وي تقريبا در همهء جهان محافلي دارد، و اين محافل در هر منطقه شخصيات آنجا را به خود جمع ميكند تا بر آنجا تسلط  حاصل نمايد.

-برهمه جمعيات و سازمان هاي بين المللي  وسازمان هاي جوانان تسلط حاصل نموده اند،البته بخاطر آنكه سير و حركت جهان طبق ارادهء آن باشد وهميشه فيصله ها بدست وي صورت گيرد.

-بالاي اكثر مراكز نشراتي و وسائل اعلام و روزنامه ها تسلط نموده اند.

-اكثر موارد اقتصاد و وسائل توليد در جهان بدست آنان قرار دارد.

-آنان  گروپ ها و دسته هاي ارهابي هم بخاطر نافذ ساختن عمليات ترورستي و دور ساختن كسي كه در سر راه شان، قصدا و يا بدون قصد مي ايستد، دارند.

مراجــع : 

1- السر المصون في شيعة الفرمسون                 لويس شيخو- سال 1912م.

2-هيكل سليمان                                      يوسف الحاج- سال 1934م.

3-أسرار الماسونية                                     جنرال رفعت أتلخان.

4-تاريخ الجمعيات السرية و الحركات             عبد الله عنان.

    الهدامة 

5- الماسونية                                            أحمد عبد الغفور  عطار.

6-تاريخ الماسونية العام                               جرجي زيدان .

7- حقيقة الماسونية                                    د. محمد علي الزغبي.

8-أصل الماسونية                                       ترجمة عوض خوري.

9-الدنيا لعبة إسرائيل                                  وليم كار.

10- أحجار على رقعة الشطرنج                    ترجمه سعيد جزائرلي.

11-اليهود يجب أن يعيشوا                          صموئيل روث.

12-القوة الخفية التي تحكم العالم                     جان مينو.

13-المذاهب المعاصرة                                 د . عبد الرحمن عميره.

مهاريشيه

MAHARISHISM

تعريف :

مهاريشيه يك مذهب هندوايزم است كه به امريكا و اروپا انتقال نموده لباسي عصري از افكار براي خود اتخاذ نموده، ولي اين افكار جديد حقيقت اصليش را پنهان نساخته، و به سوي شعائر هندوي مثل تأمل تصاعدي بخاطر حصول سعادت روحي دعوت مينمايد، دلائلي هم وجود دارد مبني برآنكه اين مذهب با ماسونيه و صهيونيه، كه به سوي از بين بردن ارزشها، و روشهاي نيك ديني، شائع ساختن بينظمي هاي فكري، عقيدتي واخلاقي، ميان مردم كوشش ميكنند، نيز ارتباط دارد.

تأسيس و افراد برازنده :

-مؤسس اين مذهب هندوي فقيري است كه ستاره اش در دههء شصت طلوع نمود، نام وي ( مهاريشي- ماهيش- يوجي) است، از هند انتقال نموده در امريكا زندگي اختيار كرد، و آنجا افكار خود را ميان جوانان ضائع شده كه بعد از فرو رفتن در خندق زندگي آلودهء مادي در تلاش يافتن سرمايهء روحي بر آمده بودند، به نشر ميرسانيد.

-در امريكا ( 13) سال باقي ماند، و افراد زيادي با قافلهء مذهب وي يكجا شد، بعد از آن از آنجا سفر نمود تا مذهب خود را در اروپا و بلاد مختلف جهان به نشر برساند.

-در سال ( 1981م) پسر روكفلر، بزرگ سابق نيويارك ، در اين مذهب داخل شده بخشي از مال خود را تخصيص داد تا سالانه براي اين حركت بدهد، تعلق داشتن اين خاندان يهودي به حركت صهيونيزم و مؤسسان ماسونيه  معروف است.

افكار و معتقدات :

-افراد اين مذهب به خدا ايمان ندارند، و مهاريش را به حيث پروردگار و سيد عالم مي شناسند و بس.

-به هيچ دين آسماني ايمان نداشته از تمام عقايد و مذاهب انكار مي ورزند، وجز به مذهب مهاريشيه كه براي آنان – به پندار خودشان – قوت روحي ميبخشد، ديگر به هيچ عيقده  التزام و اعتراف ندارند، آنان اين جمله را هميشه تكرار مينمايند:  نه پروردگاري وجود دارد و نه ديني.

-چيزي كه نامش آخرت، يا جنت و يا دوزخ، يا حساب ... باشد ايمان ندارند، و نمي خواهند بدانند كه بعد از مرگ كجا ميروند، زيرا آنان در حدود لذات دنيا توقف مينمايند و از آن پيش نمي روند.

-حقيقت شان الحاد است، ولي براي مردم اهداف پرزرق وبرقي را ظاهر ميسازند تا روپوشي باشد كه توسط آن حقيقت خويش را پنهان نمايند، و از آنجمله است دعوت به سوي پيمان بخاطر ( معرفت ) يا (علم ذكاء خلاق) ، اين كلمه را طور آتي تفسير مينمايند:

* علم : به اعتبار دعوت شان به سوي بحث منهجي و تجربوي.

* ذكاء : به اعتبار بودنش صفت اساسي براي وجود كه در تفسير هدف ونظام ظاهر ميشود.

* خلاق: به اعتبار و سائل قوي كه قادر به ايجاد تغييرات درهر زمان ومكان باشد.

-آنان به اين همه چيزها از طريق (تأمل تصاعدي) ميرسند كه - به عقيدهء خودشان – از دست شان گرفته ايشان را به ادراك غير محدود ميرساند.

-( تأملات تصاعدي) از طريق نرم ساختن و رها كردن لجام فكر، ضمير و وجدان ميشود، كه انسان راحت عميقي را در داخل آنان احساس نمايد و بر همين حالت خاموشانهء خود ادامه دهد تا آنكه تمام موانع و مشكلاتي كه در طريقش واقع بود حل شده و سعادتي را كه  در جستجوي آن بود بدست آرد.

-كسيكه شامل مذهب ميشود تأملات تصاعدي را در ضمن چهار مجلس كه در چهار روز انجام ميشود و هر مجلس آن سي دقيقه ميباشد، تمرين مينمايد.

-بعد از آن خود شخص ميرود تا تأملات خود را به تنهائي خود تمرين نمايد، ولي بايد هر مجلس وي كم از بيست دقيقه نباشد، و بايد هر روز صبح و بيگاه با نظم درست انجام شود.

-ممكن است كه اين عمل را به صورت دست جمعي انجام دهند، و ممكن است كه كار گران آنرا در كار خانه انجام دهند اين عمليه آنان را در دور ساختن مشكلات كار و در كثرت توليد نيز كمك مينايد.

-تأملات شان محاط به شعائر و مراسم كهنوتي ميباشد، و توسط آن عمليهء خويش را به جوانان غرب كه غرق در ماديات بوده در جستجوي سرمايهء روحي هستند، جاذب ميسازند.

-در جاده ها دهل زده و بيت خوانده ميروند وهيچ احساس خجالت، عيب، و بي ارزشي نمي كنند، موي ها و ريش هاي خود را ميگذارند ، مگر بعضي از آنان كه به طور شاذ سر خود را ميتراشد، هيئة  وشكل شان چركين و ناهنجار ميباشد، اين همه كارهاي شان بخاطر جلب توجه مردم، واظهار رهائي شان از تمام قيود ميباشد.

-مهاريش نبوت و وحي را به تأملات ذاتي تبديل نموده و در عوض الله را حتي را كه در نفسهاي خود ميابند پذيرفته به همين ترتيب مفهوم نبوت، وحي، و الوهيت را از اعتبار ساقط كرده اند.

 -لگام پسران و دختران جوان را در عمل كردن تمام انواع خواهشات منحرف وشاذ جنسي رها نموده اند، زيرا اينكار – به عقيدهء آنان – ايشان را به بالاترين مرتبهء سعادت و نيكبختي ميرساند.  در ميان ايشان چيزي كه بنام ( بانكرز) ياد ميشود هم وجود دارد، و چيزي كه بنام (جنس سوم) ياد ميشود نيز است.

-جوانان خود را به سوي ترك كار، ترك پژوهش و مطالعه و خالي ساختن از تعلق به خاك و يا وطن دعوت مينمايند، بنابر آن نزد آنان جز عقيدهء مهاريشي چيز ديگري وجود ندارد، همين عقيده كار هم هست، پژوهش و مطالعه هم، و خاك هم، وطن هم.

-نپذيرفتن نفس، هر قيدي را كه ميان وي و خواهشات حيواني و طبيعي اش حائل واقع ميشود.

-جوانان خود را به سوي استفاده از مخدرات مثل ماريجوان و چرس دعوت مينمايند، تا كه نفس هاي شان از قيدها رهاشده در بحر سعادت وهمي شناور شوند.

-بالاي پيروان خويش طاعت كوركورانهء مهاريش را لازم ميسازند، و ميگويند: تنها از وي بايد اطاعت كرد، زيرا تنها او كسي است كه برايش هر چه بخواهد اجازه است كه انجام دهد.

-اهداف و ساحات كار خويش را در هفت نقطهء پرزرق و برقي خلاصه مينمايند كه بالاي حركت شان  لباس روح علمي بودن ، انسانيت و جهاني بودن را مي اندازد:

1-ترقي دادن تمام امكانيات فرد.

2-خوب ساختن كار هاي حكومتي.

3-درست نمودن بلندترين سطح تعليمي.

4-استفاده نمودن زياد ازافراد ذكي براي جامعه.

5-نجات  از تمام مشكلات سابقه كه جالب جرم و شر هست، و همچنان از هر روشي كه مفضي به بدبختي انسان ميشود.

6-تحقق بخشيدن به اهداف و آرزوهاي اقتصادي فرد و جامعه.

7-بدست آوردن هدف روحي براي انسان.

-وسائل شان كه در تحقيق اين اهداف بر آن اعتماد مينمايند اشياء ذيل ميباشد:

1-كشودن دانشگاه ها در قريه ها وشهر ها.

2-انتشار تحقيقات پيرامون  ( علم ذكاء خلاق) ودعوت به سوي تطبيق آن در سطح فردي، حكومتي، تعليمي، اجتماعي، و در جوامع مختلف.

3-ايجاد تلويزيون رنگهء جهاني، براي نشر و پخش تعاليم از مراكز مختلف در جهان.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-اين دين يك مذهب هندوي بوده كه به رنگ عصري بودن وجديد بودن، از قبيل آزادي و ترقي رنگ آميزي شده است.

-اين مذهب مركب از « يوغا» و ديگر رياضات معروف نزد هندوان، ميباشد.

-در معتقدات آن شعائري از صوفيان بودائي هندي خلط شده است.

-مذهب شان از نظريهء افلاطون اسكندري در فلسفهء اشراقي متأثر شده است.

-جستجوي حق از طريق تأمل ذاتي يك نظريهء قديمي در فلسفهء يوناني ميباشد، كه اين نظريه بارديگر توسط : ماكس ميلر، هربرت سبنسر، برجسون، ديكارت، جيفونس، اوجست، و غيره زنده گرديد.

-فلسفهء فرويد و نظريه اش در تحليل نفسي و نظرياتش دربارهء شكست و راه هاي خلاصي از آن ، بخش بزرگي را در معتقدات اين مذهب به خود اختصاص داده است، مذهبي كه سعادت نفس را در اشباع جنسي به طرق مختلف جستجو مينمايد.

 

انتشار و جاهاي نفوذ :

-مؤسس هندوي وي در هند براي خود جاي پاي نيافت، چون وي از سياست  آزادي جنسي كار ميگرفت هندوان از زياد شدن پيروان او خوف كردند،  بنابر آن وي را در هند نگذاشتند كه زندگي نمايد و ساحه را برايش تنگ ساختند.

-به امريكا رفت و دانشگاهي در كاليفورنيا تأسيس نمود، ازآنجا به اروپا سفر نموده در آنجا نيز پيرواني براي خود يافت، حركت خود را به افريقا انتقال داد تا در ساليسبورغ برايش منطقه اي پيدا شود، دعوتش به خليج عرب ومصر نيزرسيد، اين جا و آنجا براي خود پيرواني پيدامينمود، و با ثروت مالي  چشـمگيري حركت ميكرد.

-آنان امكانيات مادي عجيبـي را مالك هستند كه باعث سوال و تعجب گرديده به سوي دست هاي صهيونيه و ماسونيه اشاره مينمايد كه در عقب آنان قرار دارند واز تخريب اخلاق و ارزشهاي ملتها كه توسط آنان صورت ميگيرد استفاده مينمايند.

-در سال 1971م رهبرشان دانشگاه بزرگي در كالفورنيا ايجاد  نموده آنرا (دانشگاه جهاني مهاريش) نام نهاد، و ميگويند كه اين كار را وقتي انجام داد كه به قبول شدن مذهبش در ( 600) دانشكده و دانشگاه، در اطراف عالم اطمينان حاصل كرد.

-در سال 1974م برپا شدن حكومت جهاني عصر انبثاق و ترقي، به رياست (مهاريشي- ماهيشي- يوجي) اعلان گرديد كه مقر آن ( سويسرا) بود، اين دولت از خود قانون، وزيران، پيروان، ثروت و دارائي زياد، و استثمارات، در اطراف مختلف دنيا داشت.

-در دسمبر 1978م ادعا كردند كه حكومت مهاريشي شان هيئتي را مركب از (400) محافظ به اسرائيل ارسال نمود، بخاطر آنكه آنجا سميناري را براي سيصد نفر برگذار كنند تا كه اقوام و ملت ها را اجتماعي ترگردانيده تندي وشدت شان را كم نمايد.

-سال 1978م نزد آنان سال صلح شمرده ميشود، زيرا در آن سال اعلان نمودند كه ديگر بعد ازاين هيچ ملتي در جهان مغلوب و مقهور نشود، در همين سال به سوي برگذاري مجلسي در ساليسبورغ دعوت نمودند كه آن مجلس نظام عدم تجاوز را درست نمايد، همچنان درهمين سال مجلس نيابي براي عصر انبثاق و ترقي تشكيل گرديد.

-كتابها و مطبوعات شان به آب طلا نوشته ميشود، در اروپا خيلي كارخانه هاي بزرگ و جايداد ها رامالك هستند و قصر (برج مونتمور) را در بريطانيا خريداري كردند تا پايتخت جديد خويش را آنجا تأسيس نمايند.

-هميشه ميكوشند كه مؤسسهء ايشان به حيث مؤسسهء خيريه معرفي شده از ماليات عفو شود با وجودي كه خيلي ثروتمند هستند.

-همراه مهاريش هفت هزار كارشناس خدمت ميكند، و همين مهاريش كه دراصل فقير بود، دهها قصر سر بفلك را خريداري ميكند، اين همه ازكجا شد؟

-يهوديان اين مذهب را بهترين وسيله در نشر انحلال و بي نظمي ميان بشر يافته آنرا از خود دانستند و در عقب آن ايستاده شدند، اموال و نشرات را در خدمتش گذاشتند، مجالس براي طرح نظريات آن و دعوت به سوي آن منعقد مينمودند.

-بعضي از آنان به (دبي) آمدند و اجتماعي در مهمان خانهء ( حيات ايجنسي) برگذار كردند و در آن به صراحت سوي مذهب خويش دعوت مينمودند، بعدا همان چهار نفر آنان كه به ويزهء سياحت به آنجا آمده بودند گرفتار شده از منطقه اخراج كرده شدند.

-بعضي از آنان به كويت آمده آنجا در خواست نمودند كه براي آنان به حيث يك مؤسسهء خيريهء غير تجارتي اجازهء فعاليت داده شود، در نشرات كويتي چندين مقاله به نشر رسانيدند، و تلويزيون كويت، قبل از روشن شدن اهداف حقيقي آنان، چندين مناقشه و مقابلهء ايشان را به نشر رسانيده بود.

-سميناري را براي كارمندان وزارت مواصلات دركويت در مهمانخانهء هيلتون برگذار نموده دراثناء سمينار ازكار مندان خواستند كه در ميراث هاي عقيدتي ومفكوره اي خويش تجديد نظر نمايند0

-مهاريشي، بعد از آنكه تأثير بدش بالاي جوانان ظاهر گرديد، از آلمان اخراج كرده شد0

-رابطهء عالم اسلامي درمكهء مكرمه بياني را به نشر رسانيد كه در آن خطر اين مذهب را بالاي اسلام و مسلمانان روشن نموده به ارتباط داشتن آنان با مراكز ماسونيه وصهيونيه تاكيد نموده است0

مراجــع :

1-مجلة المجتمع الكويتية                شماره 286 - 10 صفر  1396هـ .

2-مجلة المجتمع الكويتية                شماره 296 -20 ربيع الآخر 1396هـ

                                        /20 ابريل  1976م .

3- مجلة المجتمع الكويتية               شماره 299 - مايو 1976م / جمادي الأولي

                                       1396هـ.

4- مجلة نيوزويك                     شماره 8 مارس 1976م .

5-مجلة الإصلاح  الاجتماعي          امارات – شعبان  1404هـ/ مايو

                                       1984م.               

6-مجلة الجندي المسلم                  المملكة العربية السعودية – شماره 35- ربيع

                                        الأول 1405هـ .

                                     


مهديه

تعريف :

مهديه يكي از بارز ترين حركات اصلاحي است كه درجهان عرب واسلام، در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم ميلادي قدم به ظهور نهاد، اين حركت داراي برنامهء ديني وسياسي ميباشد ولي در آن بعضي انحرافات عقيدتي وفكري خلط شده است، نواسه ها وانصار مهدي هميشه ميكوشند كه در زندگي ديني وسياسي سودان نقشي داشته باشند0

تأسيس وافراد برازنده :

اول: مؤسس :

-محمد احمد المهدي بن عبدالله (1260-1302هـ) (1845-1885م)، وي در جزيرهء لبب جنوب شهردنقله تولد شده، وگفته ميشود كه نسب وي به اشراف ميرسد، قرآن كريم را درطفلي حفظ كرد، نشأت ديني نموده نزد شيخ محمود شنقيطي شاگردي اختيار كرد، وبه طريقهء سمانيهء قادريه صوفيه سلوك اختيار كرد و از شيخ طريقهء خود محمد شريف هميشه نور حاصل ميكرد0

-محمد از شيخ خود بخاطر تهاون وتنبلي شيخ در بعضي امور، جدائي اختيار نموده به نزد شيخ قريشي ود الزين، در جزيره رفت وبيعت خود را باوي تجديد نمود، شيخ اول وشيخ دومش يعني هر دوشيخش مشهور ترين شيخ هاي طرق صوفيه در آنوقت بودند0

-درسال 1870م درجزيرهء (آبا) مستقر شد، فاميلش نيز در آنجا بودند، و دريكي از مغاره ها رفته غرق درتأمل وتفكر گرديد0

-درسال1297هـ/1880م شيخ قريشي اش وفات نموده مهدي قبرش را پخته كاري وگچكاري كرده گنبدي بر آن بناكرد، وجانشين وي گرديده بيعت كنندگان نزدش آمدند وبيعت خويش را درطريقه به شخص وي تجديد نمودند0

-درسال1881م فتواي جهاد را درمقابل كفار و استعمارگران انگليس اعلان نموده در راه گسترش نفوذ جهاد درتمام اطراف غرب سودان شروع به فعاليت نمود0

-چهل روز درمغارهء خود درجزيرهء (آبا) به اعتكاف نشست، و دراول شعبان 1298هـ/29يونيو1881م براي فقهاء، مشائخ واعيان اعلان نمود كه وي همان مهدي منتظري است كه زمين را بعد از آنكه پرازظلم وستم شده بود، مالامال از عدل وانصاف خواهدنمود0

-در16رمضان 1298هـ/ اغسطس 1881م باقواي حكومتي روبروي شد كه براي خاموش ساختن حركتش ارسال شده بود، و درمقابل آن پيروزيي بدست آورد كه موقف وادعايش را تقويه بخشيد0

-به طرف كوه ماسه هجرت نموده در آنجا پرچم هاي خويش را برافراشت، وبرايش چهار خليفه تعين گرديد كه عبارت اند از:

1-عبدالله تعايشي: صاحب پرچم كبود، كه لقبش را ابوبكر گذاشت0

2-علي ود حلو: صاحب پرچم سبز، كه لقبش را عمر بن الخطاب گذاشته بود0

3-محمد مهدي سنوسي: رئيس طريقهء سنوسيه كه نفوذ بزرگي درليبيا داشت، مهدي به وي لقب عثمان ابن عفان را پيشكش نمود ولي سنوسي خود را غافل گرفته به وي چيزي جواب نداد0

4-محمدشريف: پسركاكاي مهدي كه براي وي پرچم سرخ را داده لقب علي  بن ابي طالب را برايش اعطاء كرد0

-درسال1882م باشلالي، كه ميخواست ارادهء جيجلر نائب حمكدار عبدالقادر حلمي را نافذ بسازد، مقابله نمود، وشلالي در اين معركه به قتل رسيد0

-در 3 نومبر1883م باهكس رو برو گرديد كه وي نيز بعد از دو روز شروع معركه به قتل رسيد0

-لشكر مهدي بالشكر غور دون، درخرطوم روي بروي گرديده در26 يناير 1885م جنگ ميان طرفين شدت گرفت، و غور دون گشته شد، سرش بريده شده به مهدي فرستاده شد، ولي وي ميخواست كه او زنده گرفته شود تا با احمد عرابي تبادله گردد، احمد عرابي كسي بود كه مجبور به ترك مصر به سوي منفي شده بود، سقوط خرطوم به دست مهدي در آنوقت زنگ خطري بر سقوط سلطهء عثماني بر سودان بود.

-بعد از آن روز، ديگر كسي در مقابل مهدي باقي نماند، و به تأسيس دولت خويش پرداخت و در ابتداء بناء مسجد خاص خودش را آغاز نموده محكم كاري آن در 17جمادي الاولي 1305هـ تكميل گرديد.

-قضاء را به شيخ محمد احمد جباره سپرده وي را قاضي اسلام لقب نهاد.

-در 9 رمضان  1302هـ/22 يونيو  1885م.  مهدي، بعد از آنكه پايه ها و اركان  دولت  نو پاي خود را گذاشت، وفات نمود، و در همان جائي كه قبض روح شده بود دفن گرديد، ولي مناسب است كه گفته شود: اين دولت دير دوام نكرد، بلكه در سال 1896م. لورد كتشنر كه سردار مصر بود، اين دولت را سقوط داد، كنبد مهدي را تخريب نمود ، قبرش را باز نموده هيكلش را پراكنده كرد و جمجمهء سرش را به موزيم بريطانيا فرستاد، اين همه بخاطر انتقام كشته شدن غوردون بود.

دوم : شخصيات ديگر :

-عبد الله تعايشي : در دار التعايشه، در دارفور تولد شده بود، نزد مهدي در حلاويين جزيره در حالي آمد كه وي بر قبر شيخ قريشي خود كنبد  درست داشت، و با وي بيعت نمود، همين عبد الله بود كه مهدي را به ادعا كردن  مهدي بودن تشويق نمود، در زندگي مهدي عبد الله مقام اول را اشغال كرده بود،  زيرا مرد با اراده و تطبيق بود.

-بعد از مرگ مهدي بنابر وصيت خود مهدي عبد الله جانشين  وخليفهء اول گشت، مهدي در بارهء وي ميگفت:«وي از من است و من از او».

-بعد از آنكه منصب خلافت را اشغال نمود، خود را براي نشر دعوت فارغ گردانيده برادر خود امير يعقوب را در محل خود كه قبلا نزد مهدي در آن مقام بود قرار داد.

-به سلطان عبد الحميد مكتوب روان كرد، و آرزو داشت كه دعوت مهديه به نجد، حجاز و غرب سودان گسترش يابد.

-عبد الرحمن ستاره شناس از فرماندهان نظامي بود، وي به حيث فرمانده با لشكر بزرگي در سوم رمضان 1306هـ سوم مايو 1889م به طرف شمال پيش رفت تا بالشكر مصر مقابله كند، ولي بدون كدام پيشرفتي و يا پيروزيي باز گشت نمود.

-شاعر صوفي حسين زهراء ( 1833-1895م) نيز از شخصيات مهديه ميباشد، وي ميخواست بين فلسفهء اشراقي ابن سينا و بين عقيدهء مهديه موافقت وارتباط بر قرار نمايد.

-حمدان ابو عنجه: وي رهبر لشكر مهدي در مقابل هكس بود كه در خارج ابيض باوي روي بروي گرديده بود.

سوم : نواسه هاي مهدي :

-عبد الرحمن بن محمد احمد مهدي ( 1885- 1956م) در ام درمان تولد شد، تربيه و تعليم ديني يافت، وقتي جوان شد، بخاطر منظم ساختن مهديه، بعد از آنكه پاشان شده بود، سعي و تلاش نمود، در سال 1914م رهبر روحي براي انصارش تعيين گرديد. در سال 1919م حكومت وي را براي تبريكي پادشاه بريطانيا  بخاطر پيروزي همپيمانان، ارسال نمود، در آنجا شمشير پدر خود را براي پادشاه تحفه داد، پادشاه آنرا پذيرفته دوباره به عبدالرحمن داد و از او خواست كه آنرا از طرف پادشاه حفظ نموده توسط آن از امپراطوري دفاع نمايد، اين كار ضمنا اعتراف پادشاه را به اين گروه واعتراف به رهبري  عبد الرحمن بالاي آن گروه را در برداشت، در ايام استعمار انگليس بر سودان، عبدالرحمن (حزب الامة) را تأسيس نمود كه آن همان حزب مهدي سياسي است.

-صديق عبد الرحمن : وفات سال  1961م .

-هادي پسر عبد الرحمن : در سال 1971م كشته شد.

-حزب الامة به سه بخش تقسيم شد :

1-يك بخش آن به رهبري صديق بن عبد الرحمن است كه اين بخش فعلا قويترين بخشها يش در سودان ميباشد.

2-بخش دوم به رهبري احمد بن عبد الرحمن ميباشد.

3-بخش سوم هم به رهبري ولي الدين عبد الهادي ميباشد.

-از 29 نومبر تا 2 دسمبر 1981م مجلس جهاني براي تاريخ مهديه ، در خانه مهدي در خرطوم برگذار گرديد، و احمد بن عبدالرحمن مهدي در اين محفل سخنراني نمود. افكار و معتقدات :

-شخصيت قوي مهدي و عقايد دينى كه به سوي آن دعوت مينمود، و نارضايتي عام كه در مقابل حكام شائع بود، حكامي كه بالاي مردم ماليات طاقت فرسا تعيين ميكردند، همچنان شائع شدن رشوت و ظلم، تسلط تركي ها و انگليس ها، اينها همه و همه نقش مهمي در جمع شدن مردم به اطراف اين دعوت داشت، زيرا هدف مردم از جمع شدن پيرامون اين دعوت همانا نجات يافتن از وضع ذلتباري بود كه آنان در آن قرار داشتند، و مردم در شخصيت مهدي نجات خويش را ميديدند.

-مهدي به سوي ضرورت بازگذشت مستقيم به طرف قرآن كريم و سنت دعوت نمود كه بايد مستقيما به سوي قرآن و سنت مراجعه كرده شود نه به طرف ديگر كتبي كه توسط اختلافات و شروحات شان از فهم مسلمان عادي دور ميباشد.

-عمل به مذاهب مختلف فقهي را منع نموده ، اشتغال به علم كلام را تحريم كرد، دروازهء اجتهاد در دين را باز كرد، همچنان كتاب كشف الغمه شعراني، سيرت الحلبيه ، تفسير روح البيان بضاوي، و تفسير الجلالين سيوطي را اجازه داد .

-تمام طرق صوفيه را لغو نموده همهء اوراد را باطل اعلان كرد، و تمام آنان را به دور انداختن اختلافات و جمع شدن به اطراف طريقهء مهديه خود دعوت نمود، و وردي براي شان تأليف نمود كه آنرا هر روز بخوانند.

-به نظريهء قطبيه قائل بود، و آن مفكوره ايست كه اصحاب آن از جمله صوفيان ميگويند كه كائنات بر قطب تمركز دارد، و آن جوهري بوده كه بالاي آن كائنات ميچرخد، و آن اساس سعادت و نيكبختي ميباشد.

-وقتي حكومت بخاطر درهم كوبيدن مهديه در جزيرهء آبا حركت نمود، مهدي پنج پرچم درست نمود كه در آنها شعار ( لا إله إلا الله  محمد رسول الله ) را بالا نمود، در چهار دانهء آن اسماء چهار قطب صوفيه را نوشت كه آنان عبارت اند از : جيلاني، رفاعي، دسوقي، و بدوي، و در پنجم آن اينطور نوشت: ( محمد المهدي خليفة رسول الله )، وي مي پنداشت كه او امام، مهدي، و خليفهء رسول الله r  ميباشد.

-بارز ترين چيزي كه در دعوت وي وجود داشت همانا اصرار و پافشاري شديد وي بر جهاد، قوت، و جوانمردي بود.

-مهدي مي پندارد كه مهديت وي به امر پيامبر r برايش آمده است، وي ميگويد:« پيامبر r كه همراه با وي خلفاء راشدين، اقطاب وحضر u حاضر بودند نزدم در بيداري آمدند، و پيامبر r از هر دودستم گرفته بالاي چوكي خود نشاند و برايم كفت: توهمانا مهدي منتظرهستي، كسيكه در مهدي بودن تو شك كرد كافر شده است» منشورات المهدي صـ 110.

-عصمت را به خود نسبت داده و ذكر كرده است كه وي نظر به امتداد نور بزرگي كه قبل از پيدايش كاينات تا به روز قيامت به جانب وي متوجه است، معصوم ميباشد.

-به ضرورت تواضع وعدم تكبر اصرار ورزيده بر فرو رفتن در عيش و لذت وخوشگذراني شديدا انكار ميكرد، در راه نزديك سازي ميان طبقه هاي جامعه كار مينمود، وي درطول زندگي خود لباس بسيار ساده و پيوند شده ميپوشيد، پيروانش نيز هميطور ميكردند، ولي نواسه هايش بعد از وي درعيش و نعمت زندگي به سر ميبردند.

-در عروسي و وقت ختنه از محافلي كه در آن مصرف زياد و اسراف صورت گيرد منع نموده آنرا تحريم كرده بود.

-عروسي را توسط كم كردن مهر، ساده ساختن وليمه [طعامي كه در محفل عروسي خورده ميشود] و تحريم رقص، ساز، و دائره زدن آسان ساخته بود.

-گريه را بالاي ميت منع نموده بود، استفاده از رقيه [چيزي كه نزد مريض خوانده ميشود و بر آن دميده ميشود] و تعويذ را حرام ساخته بود، در مقابل تنباكو نوشي، كشت وتجارت آن شديدا مبارزه نموده آنرا جدا حرام ساخته بود.

-درپيروان خود حدود شريعت را، مثل قصاص، جداكردن پنجم حصهء غنيمت، مصادرهء دزدان و شراب خواران نافذ ساخته بود، از فروري 1885م جمادي الاولي 1302هـ بنام خود سكه زد.

-در منطقهء تحت نفوذش نظام اسلامي را پياده نموده امور مالي را تنظيم كرد و موظفين را براي جمع آوري زكات تعيين نمود.

-در دهم ربيع الاول  سال 1300هـ مهدي به اين فكرگرديد كه دعوتش جهاني گردد، بناء اعلان نمود كه پيامبر r به وي بشارت داده كه در ابيض نماز خواهد خواند بعد از آن در بربر، بعد از آن در مسجد الحرام در مكه، بعدا در مسجد مدينه، بعدا در مسجد قاهره، بيت المقدس، بغداد، ودر كوفه، ( منشورات المهدي دار الوثائق المركزيه -ص 425، 466-خرطوم  1969م).

بعضي انتقادات كه به اجتهادات مهدي وارد ميشود:

1-مهدي هر كسي را كه مخالفش بود و يا در مهديت وي شك نموده به وي ايمان نمي آورد كافر ميدانست.

2-زمان قبل از خود را زمان جاهليت و زمان فترت ميگفت.

3-كسي را كه در نماز تنبلي ميكرد مثل كسي ميدانست كه نماز را ترك نموده است و جزايش آن بود كه حدا كشته شود.

4-فتوي داد هر كسيكه تنباكو نوشي ميكند چنان تأديب و تعزير كرده شود كه يا توبه كند و يا بميرد.

5-مذاهب فقهي و طريقه هاي صوفيه را به مثابهء جوي هائي ميدانست كه در بحر عظيم وي فرو ميريزند.

6-احياء موات را [ آباد كردن زمين ويرانه وتصرف آن] منع نمود، زيرا آن در ملك كسي داخل نمي شود، بخاطر آنكه در تصرف بيت المال قرار دارد.

7-از ازدواج نمودن دختر بالغ بدون  ولي و بدون مهر منع نمود.

8-زنان را از پوشيدن زيورات طلائي منع نمود، در حاليكه شرعا براي شان پوشيدن آن جائز است.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-مهدي در ادعاي مهديت خود كه زمين را پر از عدل وعدالت مينمايد بعد از آن كه پر از ظلم وستم شده بود، و در تاكيدش براهميت رسيدن نسبش به حسن بن علي رضي الله عنهما، و در مفكورهء عصمت و امام معصوم، از شيعه متأثر بود.

-از دعوت  امام محمد ابن عبد الوهاب نيز اشياء ذيل را اخذ نموده بود: ضرورت اخذ مستقيم از قرآن و سنت، باز كردن دروازهء اجتهاد ، و مبارزه در مقابل آبادي هاي قبرها.

-مفكورهء تصوف نقش مهمي در شخصيت و طريقهء مهدي داشت.

-از جمال الدين افغاني و از محمد عبده كه با افكار دعوتگرانه اش به سوي آزاد سازي كشورهاي اسلامي از استعمار اروپائي و وحدت آنان و ضرورت تطبيق

شريعت در زندگي مسلمانان، اتصال و ارتباط داشت، نيز اشيائي را اخذ نموده است.

-مهدي به حادثات و واقعات جاري در مصر نيز نزديك بود، خصوصا به حركت احمد عرابي كه به سوي آزادي و استقلال از سيطرهء انگليس دعوت مينمود.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-مهدي دعوت خود را از جزيرهء (آبا) شروع نمود، جائيكه تاحال مركز قوي مهديه ميباشد، وي ارتباط خود را بااقوام مختلف در اطراف سودان محكم كرده بود.

-جنبهء مالي دولترا آنچه تشكيل ميداد كه از زكاة، محصولات تجارتي، ماليات بازار، غنايم جنگي، حاصلات زراعتي، حيوانات و مواشي، بدست ميامد.

-مهدي و جانشينش تعايشي آرزو داشتند كه مهديت خارج سودان نيز انتقال نمايد، ولي اين آرزو با سقوط طوكر ، سال 1891م از بين رفت.

-هميشه براي مهديت انصار  و پيروان زيادي بوده كه آنان را ( حزب الامة) جمع نموده است، حزبي كه در واقعات سياسي  فعلي سودان سهم ميگيرد، ايشان همچنان در امريكا و بريطانيا تجمعات و پيرواني دارند كه در راه نشر افكار و عقايد خويش، در ميان جوانان  مسلمان مسافر به طور عموم و در ميان سوداني ها به طور خصوص كار ميكنند.

مراجــع :

1- محمد أحمد المهدي                  توفيق أحمد البكري- لجنة ترجمة دائرة

                                         المعارف الإسلامية- داراحياء الكتب

                                         العربية – 1944م.

2- المهدي و المهدوية                  د.أحمد أمين بك - إصدار دار المعارف بمصر.                                           

3-دراسات في تاريخ المهدية            مطبوعات قسم  التاريخ – جامعة

                                         الخرطوم - أعده للنشر الدكتور عمر عبد

                                         الرازق النقر- 1982م.

4-سعادة المستهدي بسيرة الامام        إسماعيل عبد القادر الكردفاني – تحقيق

    المهدي.                             الدكتور محمد إبراهيم أبو سليم- ط2 -

                                         دار الجيل- بيروت – 1402هـ/

                                         1986م.

5- الموسوعة الحركية «جزءان»        فتحي يكن- ط2- دار البشير- عمان-

                                         الأردن – 1403هـ/1983م.

6-الفكر الصوفي                       د. عبدالقادر محمود- ط1-مطبعة المعرفة –

                                         القاهرة – 1968م.

7-الإسلام في القرن العشرين           عباس محمود العقاد.

8-السودان عبر القرون                 د. مكي شبيكة- دار الثقافة- بيروت-

                                         لبنان- بدون تاريخ.

9-تاريخ السودان و جغرافيته           تأليف نعوم شقير.

10-دائرة معارف القرن العشرين       محمد فريد وجدي .

11- منشورات المهدي                  موجودة في الإدارة المركزية في وزارة

                                          الداخلية بالخرطوم بأصوله- وقد نشرتها

                                          الداخلية السودانية مصورة عن أصل

                                          مطبوع بمطبعة الحجر في أم درمان سنة

                                          1382هـ/1963م. في جزءين كبيرين

                                          بعنوان ( منشورات الإمام المهدي u ).


مورمون

THE MORMONS

تعريف :

مورمون يك گروه جديد انشعاب كردهء نصراني است كه لباس دعوت را به سوي دين عيسى u دربر نموده به سوي پاك سازي اين دين، توسط بازگشت به سوي اصل يعني به سوي كتاب يهود دعوت مينمايد، دعوت شان به سوي كتاب يهود بخاطري است كه عيسى u - به نظر آنان - براي آن آمده بود كه يهود را از ظلم و ذلت نجات داده بالاي زمين مسلط سازد، اين گروه - طوري كه خودشان ميپندارند -گروه قديسين معاصر، براي كليساي يسوع المسيح متعلق قديسين ايام اخير، ميباشند، كه پيامبر و مؤسس آن يوسف سميث و كتاب مقدسش مورمون ميباشد.

تأسيس  و افراد برازنده :

-يوسف سميث در 23/12/1805م در شهر شارون مقاطعهء وندسور متعلق ولايت فرمونت تولد شد، وقتي به سن ده سالگي رسيد با پدر خود به شهر بالمايرا، در مقاطعهء اونتاريو ولايت نيويارك  سفر كرد.

-در سن چهارده سالگي با خانوادهء خود به مانشتر در همين مقاطعه نقل مكان كرد.

-وقتي به سن پانزده سالگي رسيد مردم اطراف خود را تقسيم  شده به گروه ها و طايفه ها يافت، مثل : ميثوديست، مشيخي، مهمداني و...در آنوقت احساس اضطراب و تشويش نمود.

-دربهار سال 1820م به يك جنگل رفت و آنجا تنها و منفرد شروع به نماز گزاردن نموده و ازخداوند هدايت و رهنمائي ميخواست، وي در همين حال قرار داشت كه ناگاه – چناچه وي مي پندارد- نوري را بالاي سرخود مشاهده نمود كه آن نور از دو شخص آسماني انعكاس نموده بود، و آندو شخص عبارت بودند از ( الله و پسرش عيسى) [ العياذ بالله] و هر دوي آنان وي را از يكجا شدن باتمام اين فرقه ها و گروه ها منع نمودند.

-ادعا ميكند كه بخاطر جرئتي كه وي در آشكار كردن اين ديدار خود نمود، وحي از وي قطع شد، و مورد ظلم و ستم شديد و تمسخر و استهزاء قرار گرفت، و در ضمن آن دچار لغزش هاي ذلت آوري شد، چنانچه خودش ميگويد: «بسا اوقات يكجا شدنم با جوامع مختلف مفضي بر ارتكاب لغرش هاي ذلت آور، و آلوده شدن به سبكساري هاي جوانان و به تقصيراتي كه در طبيعت بشري موجود است، ميشد با تأسف اين امور مرا دچار انواع تجارب و گناهاني كه مبغوض خداوند ميباشد گردانيده است، ولي بنابر همين اعتراف ، چنين فكر كرده نمي شود كه من گناه بزرگي و يا منكري را مرتكب شده باشم، پس براي من هرگز ميلاني به سوي همچون معاصي و گناهان نبوده است» شهادت يوسف  ص (7).

-همچنان ادعا ميكند كه بيگاه 21 ستمبر 1823م فرشته اي كه نامش «موروني» بود، از آسمان بالاي وي نازل شده به وي خبر داد كه او را به كار مهمي آماده نموده براو مناسب است كه آن كار را انجام دهد، و برايش از كتابي اطلاع داد كه بر آن كلماتي برصفحات طلا نقش شده وآن كتاب احوال واخبار قومي را كه در قارهء امريكا در زمانه هاي گذشته سكونت نموده اند روايت ميكند، وهمچنان تاريخ اسلافي را بيان ميكند كه اينان از نسل آنان آمده اند، همچنان همين فرشته وي را از آن دوسنگ اطلاع داد كه درميان دوقوس نقره اي براي ترجمهء كتاب قرار دارد، فرشته وي را از خبر كردن مردم بران صحيفه ها منع نموده از نزدش رفت0

-در18 يناير 1827م بادختري كه نامش ايماهيل بود ازدواج نمود، بعداً نزديكان خانمش پشتوانهء قويي براي وي بودند و درنشر مفكوره اش با او همكاري مينمودند، زيرا خاندان او از مكانت ومنزلهء خوبي برخوردار بودند0

-در22 ستمبر 1827م صحيفه ها را -چناچه وي مي پندارد - تسليم شد، ولي با اين تعهد كه بعد از انجام شدن مطلوب توسط وي، آنها را دوباره تسليم نمايد0

-ازمقاطعهء مانشستر امريكا كوچ نموده به مقاطعهء سوسكويهانا، درولايت بنسلفانيا، آنجا كه نزديكان خانمش بود، رفت و درشهر هارموني اقامت گزيد0

-باهمكاري مارتن هاريس، كه بعضي حروف وچيزي از ترجمه را فرا گرفته بود، شروع به ترجمه نمودند، آنرا به استاذ تشارلز آنثون ودكتور ميتشيل تقديم نمودند، آندو اظهار نمودند كه آنچه اين دونفر ديده اند ترجمه اي ازلغت قديم مصر بوده،

وكتاب اصل، از حروف قديم مصري، حروف كلداني، حروف آشوري وحروف عربي تأليف شده است0

-در25مايو 1825م همراه اوليفر كودري، براي نماز درجنگل رفتند، ودرآنجا [به گفته آنان] يوحنامعمدان (يعني سيدنا يحيى u) نزد شان پايين شده آندو را امر كرد كه يكديگر را تعميد نمايند، وهمچنان به آنان خاطر نشان ساخت كه وي بخاطر نافذ ساختن امر بطرس ويعقوب ورسمي ساختن شان در سرپرستي كليساي مورموني، نزد آندو آمده است0

-هريكي از اوليفر كودري، داود ويتمر، ومارتن هاريس ادعا ميكنند كه آنان صحيفه ها را ديده اند، وهمچنان آنان به صحت ترجمه ودقت آن، وبه اينكه آن كتاب سجل قوم نافي وبرادران لاماني شان است، شهادت ميدهند0

-درسال1830، به حضور تعدادي از شخصيات، تأسيس كليساي يسوع مسيح را براي قديس هاي ايام اخير، اعلان نمود0

-يوسف سميث وپيروانش از نيويارك به شهر كير تلاند كه درمجاورت كليفلاند درولايت اوهايو قرار دارد، كوچ نمودند، وآنجا هيكل بزرگي بناكردند، همچنان به فعاليت تبشيري گسترده اي درآن منطقه ودرمناطق مجاورآن پرداختند0

-يك هيئت اعزامي، بخاطر تبشير وبدست آوردن همكاران، به ولايت ميسوري فرستاد0

-بعداً مورد ظلم وشكنجه قرار گرفتند، بنابر آن از منازل ومزارع خود صرف نظر نموده به ولايت الينوي كوچ نمودند، و در آنجا آبريز هاي دور دست ومتروك را، دركنارهء درياي مسيسيبـي خريدند وبه درست نمودن آن پرداخته، شهر (نوفر) يعني شهر زيبا را اعمار كردند0 

-يوسف سميث وبرادرش (هايرم) درشهر كاريج، در ولايت الينوي، روي اتهاماتي برضد شان، زنداني شدند، درحاليكه آندو درزندان قرار داشتند ناگاه دوشخص مسلح باچهره هاي پوشيده نزد آنان داخل گرديده آندو را باضربهء ماشيندار به قتل رسانيدند0 اين حادثه در 27يونيو1844م رخ داد كه توسط آن زندگي اين پيامبر خيالي به پايان رسيد0

-بعد از وي رهبري حركت ونبوت به بريجام يونج تعلق گرفت، وي با پيروان خود به كوههاي روكي كوچ نموده و آنجا را به حيث جاي اقامت خويش تعيين نمود كه بعداً شهر (سالت ليك ) را اعمار كردند، وي پلان هجرت كردن ها را به سوي (اوتاه) نيز طرح نمود، زيرا درميان شان هزارها بريطاني وسكاندينافي وجود داشت، همچنان يونج مسؤول اين كوچ كردن تأسف انگيز كه درسال 1856م واقع شد، شمرده ميشود زيرا دراثناي اين سفر زياده از دوصد شخص ازجملهء پيروانش مردند0

-رئيسان كليسا پيامبران ميباشند، واين پيامبران پي درپي آمدند كه آخرش سبنسر كيمبل بود، تعداد اين گروه زياد شد وتقريبا به پنج مليون نفر رسيد، وفعلا هم درنمو وازدياد قرار دارند0

-يك اقليت از گروه مورمون وجود دارد كه با رهبري يونج، بعد از يوسف سميث موافقت نكردند، وآنان در الينوي باقي مانده درآنجا-به همكاري خانم اول پيامبرشان (ايماسميث) وهمراهي پسر سميث (جوزيف)-كليساي يسوع مسيح براي قديسان معاصر را اعمار نمودند، ونظم آن را دوباره اعاده كردند كه مركز آن (ميسوري) بود، البته اين كار بخاطر نافذ ساختن وصيت پيامبر مؤسس بود كه براي شان گفته بود: ( صهيون) درهمانجا خواهد بود0گروه هاي منشعب ديگري هم به ميان آمد كه هركدام آنها ادعا ميكرد كه صحيفه هائي بدست آورده كه درآنها كتابهاي مقدس قديم وجود دارد0

-يوسف سميث ( 1805-1844م ) مؤسس اول كليساي يسوع مسيح براي قديسهاي ايام أخيره سال 1830م بود0 همان طور كه پيامبر اول براي آن به شمار ميرود0

-اوليفركودري، و مارتن هاريس از كساني اند كه درمرحلهء تأسيس وأخذ وحي خيالي شركت داشتند0

-پيامبران شان كه رئيسان كليسا مي بودند به ترتيب ذيل آمده اند:

1-يوسف سميث0              2-بريجام يونج0         3-جون تيلور0

4-ويلفورد وودروف0        5-لورينزوسنو0          6-يوسف ف0 سميث0

7-هيبرجرانت0                8-جورج البرت سميث   9-داود مكاي0

10-يوسف فيلدنج سميث0    11-هارولد لي0          12-وآخرين شان سبنسر

                                                            كيمبل كه تاحال رئيس                       

                                                            وپيامبرشان است0

-دركتابهاي شان نامهائي از قبيل: إلما، يارد، لحي ذكر ميشود كه اينها دركتاب مورمون به حيث پيامبر بودند0

-آنان افراد برازنده اي درمجلس سناي امريكا نيز دارند كه آنان عبارت انداز:

-جان جاردن                      جمهوري خواه از ولايت يوتا0

-اودين هانس                      جمهوري خواه از ولايت يوتا.

-بولاهوكينز                       جمهوري خواه ازولايت فلوريدا0

-همچنان اشخاص بارزي درمجلس پارلمان امريكا نيز دارند كه عبارت اند از:

-جورج هانس                    جمهوري خواه از ولايت ايواهو0

-جيمس هانس                    جمهوري خواه ازولايت يوتا0

-موريس مودول                  ديموكرات از ولايت اريزونا

  افـكار ومعـتـقـدات :

اول : كتاب هائيكه فعلا نزد آنان مقدس است :

1-كتاب مقدس: معتقد اند كه آن عبارت است از مجموعه اي از كتاب هاي مقدس كه مشتمل است بر رهنمائي هاي خداوند براي انسان، ونوشته شده هائي است كه قرن هاي زيادي را، از دور آدم تاوقتي كه عيسي عليهما السلام درآن زندگي ميكردند، شامل ميشود، آنرا پيامبران زيادي كه درقرن هاي مختلف زندگي ميكردند، نوشته اند، وآن به دوبخش تقسيم ميشود:

-عهد قديم: دراين كتاب پيشگوئي هاي زيادي راجع به آمد عيسيu وجود دارد0

-عهد جديد: كه زندگي عيسي u وتأسيس كليسا را درآن روز حكايت مينمايد0

2-كتاب مورمون: آن دفتر مقدسي است براي آنعده از مردماني كه درقارهء امريكا بين سالهاي 2000ق م الي 400 بعد از ميلاد زندگي كرده اند، اين كتاب قصهء ديدار فوري عيسي u را از اقوام قارهء امريكا، بعد از ايستاده شدنش از ميان مردگان ( چنانچه اعتقاد دارند )، مينمايد، اين كتاب نزد آنان حيثيت سنگ تهداب را دارد، وانسان مورموني توسط عمل كردن به تعاليم وي  به خداوند نزيگ ميشود، يوسف سميث آنرا به توفيق  وعنايت خداوند به لغت انگليسي ترجمه نمود، آنرا ملكي بنام (موروني ) از آسمان بالاي يوسف سميث نازل كرده بود0

3-كتاب المبادي والعهود: آن مجموعه اي از رؤيا هاي جديد است كه مخصوص به كليساي عيسي u ميباشد، يعني همانطور كه در اين ايام اخير به سوي اصلش باز گردانيده شد، اين كتاب نظم كليسا، اعمال و وظائف آن را توضيح مينمايد، همچنان در آن پيشگوئي هائي راجع به حوادث اينده وجود دارد، ودرآن اجزائي است كه درآنها معلومات صدها سال مفقود شده وجود دارد، و درآن تعاليم كتاب مقدس نيز است0

4-الخريدة النفيسه: كه مشتمل است بر:

-سفر موسي: در آن بعضي روياهاي موسي u ونوشته هايش وجود دارد، كه آن سال 1830م به يوسف سميث كشف گرديد0

-سفر ابراهيم: آنرا يوسف سميث از درج بردي ترجمه نموده، اين كتاب از قبرستان قديم مصر گرفته شده است0

-كتاب هاي خود يوسف سميث كه مشتمل است بر: بخشي از ترجمهء كتاب مقدس، مختاراتي از تاريخ كليساي مورمونيه، بندهاي ايمان نزد آنان، وديدن مملكت آسماني0

-رؤيه فداء الاموات: اين كتاب زيارت نمودن عيسيu را از جهان روحي روايت مينمايد، وآن ديداري است كه براي رئيس يوسف .ف سميث در3 اكتوبر1918م اعطاء گرديده بود0

5-علاوه برچهار كتاب مذكور، كلمات وحي و رؤيا هائي كه پيامبران شان ذكر مينمايند، كتاب مقدس گرديده است، همچنان تمام نشرات، تعاليم وفيصله هاي مجالس، همهء اينها كتابهاي مقدس شمرده ميشود0

دوم: اركان ايمان نزد آنان : همانطور كه خود يوسف سميث وضع نموده است:

1-ايمان به الله كه پدر ازلي است، وبه پسرش عسي، وبه روح القدس0

2-ايمان به اينكه انسانها به سبب گناهان شان عذاب ميشوند، نه به سبب تجاوزآدم0

3-ايمان به اينكه تمام بشر ميتوانند خود را توسط كفارهء عيسى نجات دهند، آنهم از طريق اطاعت شريعت انجيل وشعائر آن0

4-ايمان به اينكه اصول وشعائر چهار گانه درانجيل اشياء ذيل است:

* ايمان به عيسي مسيح پروردگار0

* توبه0

* عماد به طريقهء تغطيس، بخاطر مغفرت گناهان0

* نهادن دست ها براي بخشش روح القدس0

5-ايمان به اينكه لازم است انسان از جانب خداوند به واسطهء پيامبران (ع)خواسته شوند، همچنان نهادن دست بر دست آنانيكه سلطهء روحي دارند، تا به انجيل بشارت داده مراسم متعلق بر آن را ادا كند.

6-ايمان به خود تنظيمي كه كليساي قديم آنرا درست نموده، يعني پيامبران، سرپرستان، معلمين و مبشرين...

7-ايمان به فائدهء زبانها، پيامبري، رؤيا وخواب ديدن، شفاء، و تفسير زبان ها.

8-ايمان به اينكه كتاب مقدس، به اندازه ايكه صحيح ودرست ترجمه شده كلمهء خداوند ميباشد، و ايمان به اينكه كتاب مورمون كلمهء خداوند است.

9-ايمان به هر چيزي كه خداوند كشف نموده و به آنچه كه حالا كشف مينمايد و در آينده كشف خواهد كرد كه به ملكوت خداوند U تعلق ميگيرد.

10-ايمان به جمع كردن كامل اسرائيل و دوباره اعاده كردن قبائل دهگانه، و اينكه صهيون (اورشليم جديد) در قارهء امريكا تأسيس خواهد شد، و عيسي u شخصا مالك و متصرف زمين خواهد شد، و زمين دوباره تجديد شده شكوه فردوسي خودرا به دست خواهد آورد.

11-ادعا مينمايند كه در عبادت خداوند قوي، مطابق آنچه ضمير شان برايشان ميگويد، امتياز دارند، و براي ديگران نيز اين حق را ميدهند، بنا بر آن هر چه ميخواهند، هر گونه كه ميخواهند و در هر جا كه ميخواهند عبادت مينمايند.

 12-ايمان به اينكه برايشان لازم است تا به پادشاهان، رؤساء، حاكمان، و به كسانيكه قوت قضائي به دستشان است، اطاعت وفرمانبرداري نمايند، همچنان ايمان دارند كه اطاعت قانون، احترام وتقويهء آن لازم و واجب ميباشد.

13-ايمان بر اينكه بر ايشان لازم است كه: امانتدار، صادق، پاك، نيكوكار، ودارندگان فضل باشند، واينكه كارهاي خير خواهانه براي تمام بشر انجام دهند، آنها در عقب هر كاري كه صاحب فضيلت، محبوب، مستحق تقدير وستايش باشد سعي و تلاش مينمايند.

سوم : مراتب ديني و تنظيمي شان :

-كهنوت نزد آنان به دو بخش تقسيم ميشود:

1-كهنوت ملكيصادق:كه آن بزرگترين كهنوت ميباشد، توجيه، تبشير به انجيل و سلطهء رهبري كليسا به تصرف وي است.

2-كهنوت هارون: وآن كهنوتي است كه در تمام قرنها به هارون و اولادش سپرده شده است، صاحبان اين كهنوت وظيفه داران مراسم ايمان، توبه، وتعميد هستند.

-رئيس كليسا پيامبر برگزيدهء پروردگار و كاهن جهاني ميباشد.

-مراتب كهنوت هارون:

* شماس: هر پسر كه عمرش هشت سال باشد حق دارد كه تعميد نمايد، وهمچنان مستحق اين لقب ميگردد.

* معلم: وقتي پسر به چهارده سال رسيد مالك اين مرتبه ميگردد.

* كاهن: وظيفه اش تعميد ومباركي قرباني ميباشد.

* اسقف: وي رئيس گروپ كاهنان بوده ودر امور دنيوي، مثل تعميرات، جمع نمودن عشر وعطايا، وآماده كردن بوديچه، كار مينمايد، ودر اسرائيل به حيث قاضي شمرده ميشود.

-مراتب كهنوت ملكيصادق:

* شيخ: كه وظيفه اش تدريس، توضيح مسائل، مشاعره، تعميد و سرپرستي كليسا ميباشد.

* سبعون [يعني مجلس هفاد عضوي]: عضو سبعون دعوت خاصي دارد كه ميتواند تبشير به انجيل بدهد.

* كاهن عالي : مراسم داخل كليسا را وي انجام ميدهد، البته بخاطر آنكه بركات خاصه بطريركيه چنانچه مي پندارند حاصل شود.

* رسول: وي عضو گروه دوازده نفريي ميباشد كه آنرا پيامبر زنده، به شكل حواريون عيسىu تشكيل ميدهد و آن شاهد خاص عيسى u در تمام جهان ميباشد.

-گروپ ها و دسته هاي ديگري هم وجود دارد:

-گروپ هاي كهنوت ملكيصادق كه عبارت اند از:

1-گروپ هاي شيوخ: كه هر گروپ آن مشتمل بر نود و شش شيخ ميباشد، نه زياده از آن .

2-گروپ هاي سبعين: كه هر گروپ آن مشتمل بر هفاد تن بوده نه زياده برآن، و هفت رئيس ميداشته باشد.

3-گروپ هاي كاهنان عالي: اين گروپ مشتمل ميباشد به بطاركه و اسقف ها، تمام كاهنان عالي كه در يك منطقه زندگي مينمايند بنام (وتد) [يعني ميخ] ياد ميشوند.

-گروپ هاي كهنوت هارون قرار ذيل است :

1-گروپ شماس ها: اعضايش دوازده شماس ميباشد.

2-گروپ معلمين : كه داراي بيست و چهار عضو ميباشد.

3-گروپ كاهنان: اعضايش زياده بر چهل وهشت كاهن نمي باشد.

چهارم : خلاصهء افكار و عقايد شان :

-معتقد اند كه الله به شكل انسان است، گوشت و استخوان دارد، و داخل جسد ملموسش روحي ازلي وجود دارد.

همچنان تأكيد مينمايند كه پروردگار مترقي تر از انسان است، و براي انسانان ممكن است كه ترقي نموده به مرتبهء پروردگاري برسند: تعالي الله عما يقولون علوا كبيرا « خيلي برتر و عالي است خداوند از آنچه آنان ميگويند».

-مردان وزنان و همه بشر - بدون تغيير - پسران ودختران الله اند .

-انسان - مثل روح - از والدين آسماني تولد شده، وآن انسان، قبل از آمدنش به زمين درجسد مادي، در منازل ابدي پدر باقي مانده بود، و مسيح روح اول ميباشد، بنابر اين وي پسر بزرگ است .

-عيسى u زمين را وآنچه در آن است خلق نموده، همچان عالم هاي ديگر را نيز به رهنمائي پدر آسماني خود خلق نموده است،  بعد از آن حيوانات را پيدا كرده است.

-مسيح u : مادرش مريم عذراء است كه وي به شخصي بنام يوسف نامزد بود، روح القدس بر وي آمده وقوت عالي بر وي سايه افگند، و پسر وي پسر خدا است، پسر سلطهء الوهيت را از پدر خود به ميراث برده و فنا شدن را هم از مادر خود.

-در حاليكه وي درعمر سي سالگي قرار داشت، يوحنا معمدان تعميد وي را انجام داد، چهل روز روزه گرفت تابا شيطان مقابله و محاربه نمايد، همچنان از دست وي معجزاتي صادر شد.

-عيسى u بخاطر آنكه بر خطيئه و گناه غالب شود، زده شد، عذاب كرده شد، و دار كشيده شد، وي روح خود را نزد پدر خود امانت گذاشته بود، و جسدش سه روز در قبر ماند، بعد از آن روحش به سويش بازگشت نمود، در حاليكه بالاي مرگ غلبه حاصل نموده بود، از قبر برخاست.

-اندكي بعد از برخاستنش در امريكا ظاهر گرديده كليساي خود را تأسيس نمود، بعد از آن به سوي آسمان بالا شد، و بعد از آن در عقيدهء مسيحيت شركيات داخل گرديد و رجال دين در مقابل هم به جنگ و مقابله پرداختند ، و اين امر سبب شد كه بارديگر عيسى همراه با الله به زمين پايين شوند، كه نزول شان بالاي يوسف سميث بود، تابار ديگر عقيدهء مسيحيت را همانطور كه در اصل بود به زمين باز گردانند.

-حواء دختر برگزيده اي بود كه به آدم داده شد، و براي آندو اجازه خوردن از تمام درختان داده شد، بجز درختي كه معرفي كنندهء خير و شر بود، شيطان آندو را فريب داد و از آن درخت خوردند، بنابر آن فنا پذيرگشتند، و مشغول توالد وتناسل شدند.

-روح القدس : عضو هيئة الهيه ميباشد ، وي جسدي دارد از روح به شكل انسان ، وي دريك وقت واحد، تنها در يك جاي موجود ميشود، لكن نفوذش برهمه جا ميرسد.

-پيامبر مردي است كه خداوند وي را خواسته تا نمايندگي وي را در زمين نمايد، و به نيابت وي سخن بگويد، پيامبري نزد آنان دوامدار بوده قطع نمي شود.

-تعميد: تعميد  اشاره ايست به سوي مرگ و قيامت ، و به اين طريق انجام ميشود:  شخصيت ديني با شخصي كه ميخواهد وي  را تعميد دهد در آب پايين ميشود، بعدا آنرا در آب غوطه داده دوباره بيرونش مينمايد، به اين كار زندگي گنهگاري به پايان ميرسد و زندگي جديد شروع ميشود، و آن ميلاد دوم گفته ميشود.

-قرباني : قرباني ها قبل از مسيح به طريق ذبح حيوانات تقديم ميشد، ولي كفارهء مسيح توسط كشته شدنش ، اين نوع قرباني هارا ختم نمود، و قرباني عبارت از نان ونبيذ همراه با نمازها گرديد، و در خلال ديدار جديد قديس هاي ايام اخيره، آنرا به نان و آب تبديل كردند.

-روز شنبه را تقديس و تعظيم مينمايند، زيرا خداوند، بعد از فارغ شدنش از ايجاد كائنات ، درهمين روز استراحت و دمراستي نموده است، برخاستن مسيح بعد از دار كشيده شدنش در روز يك شنبه بود، بنابر اين عوض روز شنبه روز يك شنبه محل تقديس قرار گرفته است.

-روزه : عبارت است از امتناع ورزيدن از خوردن و نوشيدن به مدت دو وقت طعام پي درپي، بنابر اين يك شخص بايد بيست وچهار ساعت روزه بگيرد، پس وقتي كسي از آنان نان شب خورد برايش تاشب ديگر جائز نيست كه چيزي بخورد همچنان روزه دار براي رهبر كهنوتي، مال وياطعامي كه مساوي خوراك دو وقت باشد، تقديم مينمايد و آنرا عطاء روزه ميگويند.

-نوشيدن نبيذ، مسكرات الكولي، تنباكو، ودخانيات را با تمام انواع آن حرام ميدانند، و از نوشيدن قهوه وچاي امتناع ميورزند، زيرا در آنها مواد مضره وجود دارد، همچنان از نوشيدن مرطبات، و آنچه كه در آن از مشروبات صودا و مشروبات فواره و آبهاي گازدار وجود داشته باشد، و از الكولا كه خطرناكترين آنها است منع مينمايند و به عدم اسراف در خوردن گوشت نيز توصيه مينمايند، ولي تحريمش نمي كنند، و خوردن ميوه ها، سبزيجات، تركاري ها، و غله ها را مباح دانسته به خوردن گندم به طور خاص تأكيد مينمايند، زيرا عقيده دارند كه آن به جسم انسان فايده مند بوده سبب حفظ صحت و دوام آن ميشود، قابل ذكر است كه يوسف سميث رقص مينمود، شراب مينوشيد، در پهلواني شركت ميكرد، وي چنين نوشته ميگويد: «انسان بخاطري پيدا شده كه از زندگي خود فائده بگيرد».

-تعدد همسران را جائز دانسته براي مرد اجازه ميدهند كه هر قدر ميخواهد ازدواج كند، زيرا در اين كار زنده ساختن شريعتي است كه خداوند در زمانه هاي گذشته آنرا مشروع ساخته بود، و اين را تنها به دارندگان اخلاق نيكو و عالي اجازه ميدهند ، آنهم به شرطي كه قدرت سرپرستي زياده از يك فاميل را در خود به اثبات برسانند، خود يوسف سميث از جواز تعدد همسران  عملا استفاده كرده بود، وتا سال. 189م اين عادت ادامه داشت.

-در دوران پيامبرشان ولفورد، در نتيجه فشارهاي شديد كه از جانب گروه هاي ديگر  متوجه شان گرديد، و همچنان بخاطر دست يافتن به يكجا شدن با سلطه هاي اتحادي، از تعدد همسران - ظاهرا - دست كشيدند. ولي على الرغم تحرير رسمي و علني، آنان به طريق مخفي از تعدد استفاده مينمايند.

-زنا را مطلقا تحريم مينمايند، و كسي خطاء ميكند برايش توبه نمودن و رجوع كردن از تمام گناهان ممكن است.

-بالاي هر فرد واجب است كه ده يك [عشر] كسب نقد خودرا، با خوشي و سرور بپردازد.

-عطاء روزه خود را ميدهند، اشتراكات مختلفي و بخششهاي بدون سي براي كليساي خود ميدهند، بنابر آن كليساي آنان از كليساهاي غني و ثروتمند به شمار ميرود.

بعضي علامه هاي قيامت :

* شرارت ها، جنگها و نا آرامي ها.

* باز گردانيدن انجيل [يعني انجيل از نزد انسان ها گرفته و برده ميشود].

* ظاهر شدن كتاب مورمون.

* لاماني ها ملت بزرگي ميگردند.

* اعمار اور شليم جديد در ولايت ميسوري.

* خاندان اسرائيل ملت برگزيدهء خداوند ميگردد.

بعد از حساب چند مملكت تشكيل ميگردد :

* مملكت آسماني: اين مملكت براي كساني است كه شهادت عيسى u را قبول نمودند و به نامش ايمان آورده تعميد نمودند.

* مملكت زميني: اين براي كساني است كه انجيل را بر روي زمين ترك كردند، ليكن در عالم روحانيت آنرا استلام كرده بودند.

* مملكت سفلى : براي كسانيكه انجيل و شهادت عيسى u را نه در روي زمين پذيرفته اند و نه هم در عالم روحانيت، همراه آنان زنا كاران و فاسقان ميباشند.

* تاريكي خارجي: براي كساني خواهد بود كه براي عيسى u توسط روح القدس شهادت داده اند و قوت پروردگار را دانسته اند، ليكن براي شيطان اجازه داده اند كه بر ايشان غلبه نمايد، تا از حق منكر شوند، و با قوت پروردگار مقابله نمايند.

-به دوران «هزار سال نيكبختي» ايمان دارند، كه آن از تاريخ آمدن عيسىu به زمين شروع ميشود و هزار سال ادامه ميكند، و در آن وقت بسياري از مردگان بر ميخيزند، و بعضي از آنان به مجرد ديدنش در وقت نزولش، اختطاف كرده ميشوند، اين قيامت اول است. شرارت پيشگان در جسد هاي خويش هلاك شده تا انتهاء هزار سال با ديگر مردگان اشرار باقي ميمانند، كه بعد از آن قيامت آخر ميايد.

-در مدت همين هزار سال محبت و صلح رائج و حكمفرما ميباشد، شخص عيسى u پادشاه ميباشد، زمين در يكجا جمع ميشود، و قاره هاي مختلف وجود نمي داشته باشد، اطفال بدون ارتكاب گناه و خطاء بزرگ ميشوند.

-در آن وقت مردن وجود نمي داشته باشد، زيرا مردم در يك لحظه از حالت فاني بودن به حالت زندگي جاويداني تغيير مينمايند.

-در اواخر همين هزار سال، براي مدت كوتاهي لگام شيطان رها كرده ميشود، ميان پيروان پيامبران و پيروان شيطان معركه و جنگ صورت ميگيرد. آنگاه  مؤمنين غالب ميشوند وشيطان تا ابد رانده ميشود.

پنجم : مورمون و يهود :

-در اين شكي نيست كه يهود نقش فعال وبارزي در حركت مورمون دارد.

-معتقد اند كه خداوند به ابراهيم و به پسرش يعقوب وعده نموده كه از نسل وي امت برگزيدهء خداوند خواهد بود.

-يعقوب كه نامش (اسرائيل ) است،  دوازده پسر داشت كه آنان به اسباط مشهور اند.

-همان پيامبران مرتكب شرارت ها شدند، بنابر آن خداوند آنان را در زمين پراگنده نموده به دو مملكت تقسيم نمود:

1-مملكت شمالي: كه بنام اسرائيل ياد ميشود و در آن ده تن از جمله اسباط زندگي مينمودند.

2-مملكت جنوبي: كه بنام مملكت يهوذا گفته ميشد، در آن تنها دو تن از جملهء اسباط زندگي  ميكردند.

-اسباط شمالي در معركه اي شكست خورده اسير شدند، و بعضي از آنان فرار نموده سرگردان در مناطق ميگشتند.

-بعد از صد سال، حوالي، 600 ق م . مملكت جنوبي به شكست مواجه شد، در آنوقت لحي و خاندانش اورشليم را ترك نموده در قارهء امريكا جاگزين شدند، كه از اولادهء آنان است نافيها، همچنان لاماني ها از نسل لحي شمرده ميشوند، و سال 586 ق. م اورشليم تخريب گرديد.

-دوسبط اسرائيل كه باقي مانده بودند اسير شدند. بناء اورشليم بعد از مسيح دو باره اعاده گرديد، ولي لشكر روماني ها  بار دوم آنرا تخريب كردند.

-تصريح مينمايند كه پروردگار وعده نموده كه در اين زمان بني اسرائيل را بخاطر تعليم انجيل جمع خواهد نمود. همچنان موسى پيامبر سال 1836م نزد يوسف سميث پايين شد و سلطهء جمع كردن خاندان اسرائيل را در هيكل كيرتلاند به او داد.

-خاندان اسرائيل فعلا در حالت جمع شدن قرار دارند زيرا سالانه چندين هزار اسرائيل، كه به خاندان ابراهيم و يعقوب عليهما السلام تعلق خوني ويا تعلق پسر خواندگي دارند ( به گمان آنان) به كليسا مي پيوندند.

دوسبط ديگر، افرايم و منسي در سرزمين امريكا يكجا خواهند شد، وسبط يهوذا به اورشليم بازگشت خواهد كرد، همچنان ده سبط مفقود بركاتي را كه براي شان وعده شده، از طرف افرايم در امريكا اعطاء خواهند شد.

-اسرائيلي هاي پراگنده درهر  كشور براي جمع شدن در دربار مسيح، دركوه هاي صهيون، دعوت ميشوند.

-اين تجمع كامل براي اسرائيل تاوقتي تمام نمي شود كه بار دوم نجات دهنده بيايد (چنانچه آنان مي پندارند).

-در جهان دو پايتخت خواهد بود: اول در اورشليم ، دوم در امريكا، زيرا از صهيون شريعت ميايد و از اورشليم كلمهء پروردگار ميايد.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-يهوديان نقش مهمي در نشأت و ترقي اين طائفه داشتند كه هدف شان آوردن تفرقه و انشقاق در داخل كليسا هاي مسيحي است تابتوانند بالاي آنان سيطره نمايند.

-كتاب مورمون در همه چيز مشابه به تلمود [نام كتاب يهود] است، گوئي كه نسخه ايست كه از روي آن نوشته شده است .

-دولت اسرائيل تمام امكانات خود را  در خدمت اين طايفه مسخر نموده  در راه استمرار كمك و طرفدار ساختن نصراني ها براي اين طايفه، كار و فعاليت مينمايد.

-بخاطر ارتباط دادن صهيون و يا قدس جديد به سر زمين مقدس امريكا – نظر به اعتقاد آنان – فعاليت مينمايند، و انتظار بازگشت مسيح را دارند، كسيكه باز خواهد آمد و زمين را تصرف خواهد نمود و آنرا پر از جنت هاي جاويدان خواهد كرد.

-دربارهء فلسطين در كتاب مورمون، در اصحاح دهم، فقرهء 31 ميگويند: « بيدار شو و گرد خود را بيفشان اي اورشليم، بلي ... لباس هاي جميل و زيباي خود را به تن كن اي دختر صهيون، و حدود خود را تا ابد گسترش بده و فراخ نما، تا ديگر مغلوب نگردي، و وعده هاي ازلي پدر تحقق يابد، آن وعده هائي كه با تو فيصله نمود، اي خانهء اسرائيل».

-در اصحاح  چهاردهم ، فقرهء (6) خطاب به مورمون ميگويد:  « قدس را براي سكها ندهيد، خانه هاي خود را پيش روي خوكها نيندازيد، كه با پاهاي خويش آنرا پايمال مينمايند، آنگاه به شما متوجه شده پارهء پاره تان ميكنند».

-فكر صليبـي و فكر صهيوني در ديد شان به سوي فلسطين ، موافق به چشم ميايد، آنان اين سخن را از سال 1825م تكرار مينمايند، وقتي كه هنور سرزمين فلسطين جزئي از پيكر سرزمين اسلام بود.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-به مفكورهء مورمون تعداد زيادي از نصارا ايمان آورده اند، داعيان آن جوانان پركار و پرفعاليت بودند، تعداد افراد آن به زياده از پنج مليون رسيده است، كه هشتاد در صد آن در ولايات متحدهء امريكا اند و مركز شان در ولايت (اوتاه) ميباشد، زيرا 68% مردم اين ولايت از افراد همين طايفه است و 62% ساكنين مقاطعهء بحيره هاي شور، به حيث اعضاء در اين كليسا ثبت نام اند كه مركز عمومي شان در ولايت (يوتا) امريكا ميباشد.

-آنان در ولايات متحدهء امريكا، امريكاي جنوبي، كندا، و اروپا  منتشر اند،  همچنان در اكثر اطراف جهان شاخه ها، كتابخانه ها و مراكز نشراتي براي نشر و پخش افكار وعقايد خويش دارند.

-آنان كتب خويش را به طور رايگان توزيع مينمايند، و دعوت شان در حقيقت خدمتي براي مصالح اسرائيل و بر آورده ساختن اهداف تعيين شدهء شان است،  و آنان (175) رسالهء تنصيري دارند، همچنان مالك يك شبكهء تلويزيوني و يازده دسگاه راديوئي هستند، ويك مجلهء ماهوار در اسپانيا دارند، و يك روزنامه دارند.

مراجــع : 

الف : نشراتي وجود دارد كه آنرا كليساي يسوع مسيح براي قديس هاي ايام اخيره در شهر (سولت ليك) ولايت يوتا، در ايالات متحدهء امريكا، تحت اين عناوين توزيع مينمايد :

The Church of  Jesus Christ of Latter- day Saints.

 Missionary Department .

5-East North Temple.

Street Salt Lake City, Utah 84150 USA.

ب: نشرات شان به زبان عربي:

1-مباديء الإنجيل.

2-دليل الشعبة.

3-دليل القائد الكهنوتي .

4-كلمة الحكمة.

5-شهادة يوسف سميث.

6-دليل العائلة .

ج : ماذا عن المورمون – طبع الولايات المتحدة .

د: مقاله اي در بارهء مورمون در مجلهء الامه شمارهء 22 شوال 1402هـ/ آب 1982م.

 هـ: مقاله أي در موسوعهء بريطانية در بارهء مورمون.

 و: آنان نشراتي به زبان انگليسي دارند:

 1- Succession in the Presidency.

 2- W. H. Y. Families.

A Family home evening program suggested by the church of Jesus Christ of latter- day saints.

3- The Mormons and the Jewish people.

4-The Lords Day.

5-What the Mormons think of Christ.

6- A word of Wisdom. Mark E. Petersen.

7- Baptism. How and by  Whom administered ?.

 


مونيه و يا حركت توحيدي صن مون

تعريف :

مونيه يك حركت مشبوهه است كه به سوي توحيد اديان، وذوب شدن آنها در يك قالب دعوت مينمايند، تاهمه مردم در قالب صن مون كوريائي كه در عصر حاضر، با پيامبري جديد ظاهر گرديده است ذوب شوند.

تأسيس وافراد برازنده :

-مؤسس اين مذهب قسيس ثروتمند صن مون است كه در كوريا سال 1920 م تولد گرديده است، وي ادعا نمود كه از سال 1936م به بعد با عيسىu ارتباط دارد، در عمر بيست و شش سالگي به تحقيق وبررسي زندگي نامهء پيامبران ورهبران روحي، مثل موسى، عيسى، و محمد عليهم الصلاة والسلام، وامثال بوذا وكرشنا، شروع نمود همچنان به دانستن و آموختن تعاليم اديان آسماني و وضعي، امثال : يهوديت، نصرانيت، اسلام و همچنان بودائيت، هندويت پرداخت.

-در سال 1973م در ولايات متحده رفت و آمد نموده با تعدادي از شخصيات بزرگ آنجا ارتباط بر قرار نمود.

-بخاطر فراد نمودنش از پرداخت ماليات به مدت يك سال و شش ماه در زندان فيدرالي كنكتيكت زنداني گرديد، ولي پيروانش توانستند كه زنداني شدنش را چنين تصوير نمايند كه آن شكنجه اي بود كه در راه عقيدهء ديني كه با خود دارد ، متحمل گرديد.

-فعلا منصب و چوكي رئيس مجلهء جهاني اديان را اشغال نموده است .

-از آلمان ديدار نمود ولي سلطنت هاي بون اعلان كردند كه وي شخص نامطلوب ميباشد.

-وي ميخواهد كه در زمانش حادثات مهمي واقع شود، زيرا وي و پيروانش، در طرفداري رئيس ريتشارد نيكسون، در رسوا ساختن ووترجيت، نقش بارزي داشتند. همچنان درحمايت برنامه ها وسياست رئيس ريغان، درامريكاي وسطي خيلي فعاليت مينمايند0

-شانج هوان كواك: چوكي همكار رئيس مجلس جهاني اديان را اشغال نموده از بزرگترين م[.2] عاونين مون ميباشد، ضمن بيانيهء خود درمجلس منعقدهء سال 1985م در تركيه، پيامبري مون را اعلان نموده اظهار كرد كه براي او از آسمان وحي ميايد.

-فرانك كوفمان يهودي: در نيويارك زندگي مينمايد، و پيروي مون را ميكند، ودر مؤسسهء وي كار ميكند، در مجلس تركيه دانشمندان مسلمان را سوگند داد كه (خود را از موقف اديان ديگر، مثل يهوديت، بودائيت، هندويت با خبر سازند).

-دكتور يوسف كلارك: قسيس كاتوليكي و از همكاران مون ميباشد، وي عضو مجلس ادارهء مجلس جهاني اديان است. و سرپرست مجلس تركيه نيز بود.

-كوزا: رئيس مكتب مون در هندوراس، در راه انتشار حركت در امريكاي لاتين فعاليت دوامدار مينمايد.

-موسى دست: رئيس كليساي مون در ولايات متحدهء امريكا.

 

افكار و معتقدات :

-مي پندارد كه وي با عيسى u در ارتباط بوده و ادعاي پيامبري جديد مينمايد و مي پندارد كه تعاليم خويش را از آسمان اخذ ميكند.

-شعار وهدف آشكارش همانا كوشش در راه اتحاد اديان، با وجود اختلاف انواع شان، ميباشد.

-براي نصارا ميگويد كه پروردگار، مسيحيت را به دور انداخته آنرا به رسالت جديدي تبديل نموده و آن رسالت توحيد و اتحاد ميباشد كه وي به سوي آن دعوت مينمايد.

از جملهء قانون اساسي براي حركت مونيه اين است: ( هدف اساسي همانا فعاليت در راه اتحاد جهان تحت لواء پروردگار واحد ميباشد، به قسمي كه تمام عوائق و موانع كليسائي، سياسي، وطني، قومي، و اجتماعي از اين جهان دور كرده شود.

-در كتاب ( المبدأ المقدس) خويش ميگويند: «رسالت و وظيفهء اساسي آدم آن بود كه يك خاندان كامل در زمين ايجاد نمايد، ولي در نتيجهء كار شيطان كه خيلي در وظيفهء خويش از ابتداء شروع مخلوقات فعال بود، آنچه به آدم وظيفه داده شده بود متحقق نشد، عيسى آدم را پيدا كرد، ولي در مسئلهء ازدواج ناكام گرديده قانون تكوين خانوادهء كامل را ترك نمود، اما ناكامي وي كامل  نبود، زيرا جانب روحانيت انسان را زنده نموده بود، جسد انسان همانطور زير سلطهء شيطان قرار داشت، در حاليكه تجديد آن نيز ضروري بود، بناء اين كار آدم ثالث را ميخواهد، كه با يك زوجهء مثالي يكجا شده تا تحقيق اين هدف نيز بخاطر تولد انسان كامل ممكن شود».

-آنان به تحقيق و بررسي قوانين بيانيه ميپردازند و ميپندارند كه آن اينرا ظاهر ميسازد كه تاريخ و حوادث از سابق مكرر و معين ميباشد، نظر به همين جدول هاي بياني چنين معلوم منمايند كه در تاريخ مثال هاي متكرري از بشر وجود داشته كه آنان براي آن برگزيده شده بودند كه پدران كامل شوند ولي شيطان راه آنان را گرفت پس كار شان به نتيجه نرسيد، همين خاندانهاي مثالي وجود شان در طول تاريخ، بعد از گذشت هر چهارصد سال ميبود.

-براي حركت خويش به اين طريقه اعضاء جذب وشكار مينمايند كه اول شخص را به طرف يك وقت طعام دعوت مينمايند، بعد از آن وي را به اشتراك  در سفر آخر هفته دعوت ميكنند.

-افراد جديد را از گفتگو در ميان خودشان منع مينمايند، و بر آنان لازم است كه تا اجتماع دوم در آخر هفته منتظر باشند.

-شخص دعوت شده چندين هفته با معلم خود ميرود، بعد از آن وي را در يكجا با ديگر افراد نو شمول جمع ميسازند تا به همهء شان يك عقيده را تلقين و تعليم نمايند و درضمن آن بر تقديس و تمجيد شخصيت مون تاكيد نموده، و به ضرورت انكار از عقايد اهالي و جامعهء شان  پافشاري ميكنند.

-مون در كتاب توجيهي خود ( اقوال الأب الروحي) ميگويد: «كار دور شدن از فاميل و دوستان تصادفا ميسر نمي شود، زيرا لابدي است كه آنرا در زندگي جديد خود تمرين نمائي، كه بعد از آن توبتواني بالاي فاميل خويش، دوستان  و همسايگان خويش انكار نمايى».

-اگر عضوي بخواهد كه از نزد آنان فرار نمايد اينكار برايش از چند جهت مشكل خواهد بود:

1-وي از فاميل خود جدا شده توسط عقيدهء جديد خويش كه با عقيدهء آنان مخالف است دشمني را با آنان اعلان نموده است، بنابر آن دوباره به سوي آنان نمي تواند بازگشت نمايد.

2-دماغ ومغز وي را شسته اند، و بعد از آنكه بالاي وي تسلط روحي حاصل نمودند و او را با وعده هاي آسماني دروغين فريب داده اند ديگر وي به منزلهء آلهء مسخر در دست آنان قرار گرفته هر طوري  بخواهند حركتش ميدهند.

3-درصورت فرار وي گروپ مونيه وي را تعقيب نموده دوباره به بازگشت به احاطهء شان مجبور خواهند كرد.

-وقتي عضو جديد خود را به آنان تسليم نمود آنان وي را به فروش گلها و شمع وادار خواهند كرد، تا علاوه بر درآمد مالي كه به بوديچهء حركت مي افزايد، كمينگاهي براي جذب اعضاء جديد نيز باشد.

-مون در ميدان ماديسون جاردن در نيويارك مراسم ازدواج دسته جمعي را ترتيب داد كه در آن مجلس ازدواج 2075 پسر و دختر جوان را انجام داد، اين درحالي بود كه مجلس قومي كليسائي در امريكا بيانيه اي صادر نموده بود كه در آن عدم اعتراف به كليساي مون اعلان گرديده بود.

-مون بر محاربه و مقابله با كمونستي تاكيد نموده وبه هجوم بر ضد آن پافشاري مينمايد، و بخاطر مقابله با آنان در جاهاي مختلف جهان گروپ هايي ارسال ميكند.

-مون بخاطر كوشش در راه تحقيق اهداف خويش چندين مجلس تشكيل داده  كه از آنجمله است:

1-مجلس اتحاد يهود در سويسرا.

2-مجلس اتحاد جهان مسيحي در ايطاليا.

3-مجلس بودائيان در جاپان.

4-مجلس هندوان در سيريلانكا.

5-مجلس اتحاد جهان اسلام، كه از 19-22 ستمبر 1985م در نزديكي اسطانبول تركيه برگذار گرديد، و به هدف كاميابي مجلس، دانشكدهء الهيات دانشگاه مرمره با آنان همكاري نمود، و از جملهء دعوت شدگان تعدادي از سخصيات اسلامي نيز بود.

6-نزد آنان پلاني براي برگذاري مجالس ديگر از سال 1989-1993م نيز وجود دارد.

-پيروان مون كه در مجلس تركيه اشتراك نموده بودند، اختلافات موجوده ميان اديان را چنان جلوه ميدادند كه با اختلافات فقهي موجوده ميان خود مذاهب اسلامي فرقي ندارد، در حاليكه اين يك بهتان و افتراء محض است، زيرا اختلاف ميان اديان قبل از همه اختلاف عقيدتي است، و اختلاف بين مذاهب فقهي، جز اختلاف سطحي اجتهادي در فروعات چيز ديگري نيست و در اصول اختلاف وجود ندارد.

-كوفمان يهودي در نشست اختتامي اين مجلس گفت: « اين مسئله به آن ضرورت دارد كه سعي بيشتر به خرچ دهيم تا همديگر را بشناسيم، زيرا ما على الرغم آنكه به سوي شئ واحد و عقيدهء واحد منسوب ميشويم، با هم اختلاف مينماييم ، و براي اينكه يكجا و موافق شويم ضرور است كه غير خود را با عقيده اش بشناسيم».

-جريدهء ( المسلمون) در شمارهء (36) خود چنين تذكر ميدهد كه مجلس جهاني اديان كه آنرا صن مون  سرپرستي ميكند، تحت اثر مؤسسهء جهاني اتحاد اديان (IRF) كار ميكند، وآن يكي از نمايندگي هاي ديني انساني ميباشد كه تابع كليساي اتحادي ها ميباشد، و آن يكي از حركات جديد ديني است كه صومون آنرا در كوريا تأسيس نموده است.

-جريدهء مذكور تذكر ميدهد كه اهداف مجلس جهاني اديان، مطابق آنچه ياد داشت خود مجلس ثبت نموده، اشياء ذيل ميباشد:

1-شعار دادن به وحدت انساني.

2-وجود اداء احترام به عقايد و فرهنگ هاي مختلف انساني.

3-دعوت مردم از تمام اديان به سوي يك نوع وحدت روحاني،  واحترام به خصوصيات هر دين.

4-تشويق به فهم متقابل از معتقدات ديني جهان و ايجاد تعاون ميان آنان.

5-همكاري با آنانيكه آرزوي ايجاد  نسق و انسجام ميان اديان را دارند، و كمك  در تعاون ميان سازمان هاي ديني.

6-گسترش خدمت در راه توجيهات نظريه هاي ديني بخاطر حل مشكلات عامهء انساني.

7-دفاع از حقوق انسان،  به طوريكه در آن حق آزادي عقايد ديني و انجام آن حفظ شود.

8-تأييد علمي از آرزوهاي فردي متعلق به معتقدات ديني از طريق وضع نمودن برنامه هايى كه وظيفهء آن تخفيف مشكلات و خوب ساختن حال بشريت باشد.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-يهوديان -چون يك اقليت فساد پيشه اند -هميشه در راه پخش نمودن ادعاهائي مبني بر دور ساختن امتيازات از ميان عقايد سعي و تلاش مينمايند تا راه را براي داخل شدن شان در ميان ملتهاي جهان هموار ساخته، ودر آخر تنها آنان بهره ببرند آنهم به سرمايهء ديگر ملتها.

-اين حركت هم در مدار آن حركاتي چرخ ميزند كه در خدمت صهيونيزم مسخر ميباشند، زيرا همانندي و مشابهت ميان اين حركتها دال بر آنست كه همهء آنها اصل واحدي دارند و به هدف مشتركي كار مينمايند.

-ثروت بيحدي كه صن مون با آن حركت مينمايد به جانبي اشاره ميكند كه وي را تمويل نموده در عقبش مي ايستد تا از كار و دعوت وي در نابود كردن اديان و منهدم ساختن اخلاق استفاده نمايد.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-اين حركت از موجوديت گستـرده أي در جنـوب و وسـط امريكا برخور

دار ميباشد، زيرا آنان در تشيلي، ارجواي، ارجنتين، هندوراس، و بوليفيا روابط مستحكمي با بزرگان سياست، دارند.

-در ايرلندا مركزي و كليسائي دارند  بنام كليساي توحيديه، و اين هم معلوم است كه ايرلندا در تقويهء همچون حركات نقش فعالي ميداشته باشد.

-آنان در جنوب كوريا استثماراتي دارند، وحكومت سيؤل براي شان اجازه داده تا كليسائي براي خود درخارج پايتخت اعمار نمايند.

-آنان در جناح راست حزب جمهوري ايالات متحدهء امريكا داخل شده اند، ودر امريكاي جنوبي جناح راست دكتاتوري را تشكيل ميدهند.

-رهبر آنان چندين بلند منزل، شركت ها، طعام خانه ها، اراضي، و مغازه هاي جوهر فروشي را در جهان مالك است، همچنان شركت نشراتي بنام               (House Paragon) در تصرف وي ميباشد، و جريدهء واشنطن تايمز را نيز تأسيس نموده كه (75) هزار نسخهء آن در جاپان، نيويارك،  ارجواي، و قبرص توزيع ميشود، مهمانخانهء نيويوركر New Yorker در مانهاتن نيز در تصرف وي است.

 

مراجــع :

1-جريدهء هفته وار ( المسلمون )         شماره 35-21محرم 1406هـ/5 اكتوبر

                                        1985م-همچنان شماره هاي 36،37،38.  

2-جريدهء الواشنطن بوست           تاريخ 28/8/1983م.

3-به زبان انگليسي                                                                                               3-Carol Culter : Ar Religious Cults Dangerous The Mercier Press, Dublin and Cork, 1984.

4-به زبان فرانسوي                                                                 

4-Gilbert Picard : L, enfer des Sectes, Editions le carrousLFN  Paris, 1984.

5-به زبان اسپانيائي                                                              

5- Pepe Redriguez : Esclavos De un Mesias Barcelona, 1984.

6- آدرس مراسلاتي شان در ايالات متحدهء امريكا قرار ذيل است:

Council For The World, s Religions

JAF BOX 2347, New York NY 10116. U.S. A.

 آنان كتاب ها و رساله هائي روان مينمايند كه از افكار و نظريات شان تعبير ميكند و بعضي از آنها قرار ذيل است :

1.                 Council For The World,s Religions

2.                 International Religions Foundation, INC.

3.                 Introduction to The Principle, An Islamic perspective

آن كتابي است بنام ( المقدمة للمبدأ ) كه به زبان عربي نوشته شده ليكن محتواي آن به زبان انگليسي است.

4- I. R .F نشرة دورية   


نصرانيت

CHRISTIANITY

تعريف:

نصرانيت همان دين مسيحيت است كه بخاطر تكميل رسالت موسى u، وپيره ساختن تعاليمي كه در تورات آمده بود، بالاي عيسى u نازل گرديد، اين دين به سوي بني اسرائيل فرستاده شده بود وبه سوي تهذيب وجداني و ترقي عاطفي و نفسي دعوت مينمود، ولي به سرعت اصول خود را از دست داد و آن باعث شد كه دست تحريف و تغيير به سوي آن دراز شود، همين بود كه با خلط شدنش به عقايد وفلسفه هاي شركي، از شكل و صورت آسماني خود خيلي دور گرديد.

تأسيس وافراد برازنده :

-زكرياu: وي يكي از انبياء بني اسرائيل بود، براي خدمت بيت المقدس در فلسطين كمر بسته بود، و براي سرپرستي مريم برگزيده شد،  و در حالت پيري خداوند يحيى u را برايش داد.

-يحيى ( يوحنا): يكي از پيامبران بني اسرائيل بود، وي مردم را در نهر اردن تعميد ميداد تا از خطايا و گناهان پاك شوند، تعميد عيسى u را نيز خود وي انجام داده بود، به امر پادشاه يهودي فلسطين ( هيردوس) كشته شد، كه سبب آن منع كردن وي پادشاه را از ازدواج با برادرزاده اش بود.

-مريم دختر عمران : عمران يكي از رهبرهاي بني اسرائيل بود، خانمش عقيم بود ولي خداوند برايش مريم را اعطاء كرد، بنابر آن وي نذر نمود كه آن را به خدمت بيت المقدس و عبادت در آن رها كند، خود مريم نيكوكار و پاكي بود كه خداوند وي را بر تمام زنان عالم شرف داد و برگزيد.

-عيسى u: در بيت لحم  ازمادر خود مريم تولد شد، يعني بدون پدر، زيرا خداوند از روح خود در وي دميده بود،  بنابرآن تولد وي به وجه مذكور حادثهء عجيبـي بود كه توسط آن، براي بني اسرائيل كه غرق در ماديات و تعلق اسباب به مسببات شده بودند، درسي داده شد، عيسى u از جانب خداوند به حيث پيامبر براي بني اسرائيل مبعوث گرديد، و خداوند وي را با چندين معجزه كه دلالت به پيامبري وي مينمود، تأييد كرد كه  از آنجمله است:

* از گل براي شان صورت پرنده را مي ساخت بعدا در آن ميدميد و به اجازهء خداوند آن گل پرنده مي شد.

* كور مادرزاد و پيس را به اجازهء خداوند شفاء ميداد.

* مردگان را به اجازهء خداوند زنده ميكرد.

* مردم را از آنچه مي خوردند و از آنچه در خانه هاي خويش ذخيره مينمودند، به اجازهء خداوند با خبر ميساخت .

* همچنان توسط نازل ساختن دسترخواني از آسمان بالاي آنان تأييدش نمود، تاعيدي باشد براي اول و آخر شان.

-يهوديان بالايش غضب شدند، و حاكم روماني كه اولا با ايشان رفتاردرشت داشت بعدا برايش دروغ گفتند و افتراء نمودند، و وي را در مقابل عيسى u برانگيختند كه بالآخره فرمان صادر نمود تا وي گرفتار شود، و حكم اعدامش را نيز صادر كرد.

-خداوند شكل و صورت عيسى u را بالاي يكي از يارانش انداخت كه ميگويند وي ( يهوذاي اسخريوطي) بوده [يعني وي را به صورت عيسى u گردانيد] و حكم اعدام بالاي وي جاري شد، و خود عيسى u را خداوند به سوي خود بالا برد.

-حواريون دوازده گانه همانطور كه در انجيل متى ذكر شده اند:

1-سمعان، معروف به نام بطرس0       7- توما0

2-اندرواس، برادر سمعان                8-متي عشار0

3-يعقوب بن زبدي0                   9-يعقول بن حافي0

4-يوحنا، برادريعقوب0                10-لباروس ملقب به تداوس0

5-فيليبس0                             11-سمعان قانوني (غيور )

6-برنو لماوس0                         12-يهوذاي اسخر يوطي0

-هفاد فرستاده گان ديگر هم وجود دارد كه ميگويند عيسي u آنان را اختيار نموده براي تعليم دادن مسيحيت فرستاده بود0

-ميگويند: يكصدو بيست نفر ديگر بود كه بطرس درميان آنان موعظه وتبليغ نمود، روح آنان مالامال ايمان گرديد، بعدا به دعوت سوي نصرانيت پرداختند، و از ميان آنان توسط قرعه يك نفر در عوض يهوذا تعيين گرديد، و قرعه به نام متياس بيرون شده باوي دوازده حواري تكميل گرديد0

-بولس (شاول ): اين يهودي خبيث وقتي  درنصرانيت داخل شد، در ويران ساختن مفكوره هاي درست مسيحيت نقش مهمي داشت، مثل داخل نمودن عقيده تثليث، قول به الوهيت عيسي u واينكه وي ازميان مردگان برخاست وبالا رفت تا درپهلوي راست پدر خود بنشيند، همچنان بدعت عشاء رباني، وغفران گناهان را اختراع نمود، وي دراينكار هاي خود از فلسفه هاي شركي اغريقي استفاده نموده بود، همچنان الوهيت وخدائي روح القدس را اعلان نمود، به سوي عدم ضرورت به ختنه دعوت كرد، قصهء فداء را اختراع نمود[ يعني اين عقيده كه عيسي u درفداء  وعوض گناهان انسانهاي ديگر اعدام شد ]، همين شخص بود كه دين مسيحيت را كه خاص به بني اسرائيل بود، دين جهاني ساخت، وي از روي همان بيست ويك رساله، كه مجموع  الرسائل را تشكيل ميدهد ومصدر تشريعي براي نصرانيت به شمار ميرود، چهارده سفر تعليمي نوشت0

افكار ومعتقدات :

اول : كتابها وانجيل هايش :

-تورات: آن عهد قديم است كه اصل واساس دين نصراني به شمار ميرود0

-عهد جديد: يعني انجيل ، انجيل هاي معتبري كه كليساها درقرن سوم ميلادي به آن اعتراف نمودند چهار اند:

1-انجيل متي: متي يكي از شاگردان دوازده گانه بود كه انجيل را به زبان عبراني ويا سرياني نوشته بود، قديمي ترين نسخه ايكه از آن بدست آمده به زبان يوناني است، و دراين نيز اختلاف وجود دارد كه اين انجيل را كه نوشته وكه ترجمه نموده است0

2-انجيل مرقص: نويسندهء آن يوحنا است، كسيكه از ميان همان هفاد نفر برگزيده شده بود، وي در نشر وپخش نصرانيت در انطاكيه، شمال افريقا، مصر، و روما شخص فعالي بود، و درحوالي سال 62م به قتل رسيد0

3-انجيل لوقا: وي طبيب ويا تصويرگري بود از اصل يهودي، كه بابولس درسفر واقامت خود همراه ورفيق بود، واز شاگردان عيسي u نمي باشد0

4-انجيل يوحنا: يوحنا ابن صياد وازجملهء حواريين بود، عيسيu او را دوست داشت، بعضي ميگويند كه وي يك شخص مجهول الهويه بوده كه درهمان اوائل تاريخ نصرانيت تنها فردي بود كه قائل به تثليث وبه الوهيت عيسي u گرديده بود0

-بالاي انجيل هاي چهارگانه چنين ملاحظه ميشود كه آنان مستقيما از املاء عيسي u نوشته نشده، ونويسندگانش به آن اندازه داراي اهليت نبوده اند كه از علماء دين باشند، علاوه برآنكه اصل آنان ضائع شده، وكمترين شروط روايت كه يك كتاب ديني آسماني آنرا تقضا ميكند درآنها وجود ندارد0

-اما رسائل عبارت از همان كتب تعليمي است كه نصرانيت معاصر را زيادتر از انجيل ها روشن ميسازد، وآنان را اشخاص مشهور تدوين نموده اند، توجه اين رساله ها به جانب تفسير مظاهر سلوك وانواع شعائر ومراسم درزندگي نصرانيت ميباشد0

-انجيل برنابا: كه معروف به ابن واعظ است، وي لاوي، قبرصي، ويك شخص پاك وپرهيزگار، و ماماي مرقص بود، اولين نسخه ايكه از آن كشف شد دركتابخانهء پنجم بابا سكتس، در روما بود، ولي دراشياء ذيل باديگر انجيل ها مخالفت دارد:

* نزد وي (الله) پروردگار عالم وخالق آسمانها ميباشد0

* ازجملهء اولاد ابراهيم u، ذبيح همانا اسماعيل است، نه اسحاق0

* به پيامبري ونبوت محمد r بشارت ميدهد0

* به دار كشيده شدن عيسي u را انكار نموده به آن قائل نيست، بلكه ميگويد: خداوند شبه و صورت وي را به يهوذاي اسخر يوطي انداخت0

* به ختنه تشويق مينمايد0

* عيسي u را به حيث يك پيامبر مي شناسد، نه زياده ازآن0

اين انجيل به عربي نقل داده شده و به عربي چاپ شده است0

دوم : اجتماعات نصرانيت :

اجتماعات نصرانيت شورائي است كه گاه گاهي اين شوراها بخاطر گذاشتن قوانين، وصدور فتواها برگذار ميگردد،  در حقيقت اين شوراها هيئة تشريعي است، چيزي را بخواهد حلال ميسازد و چيزي را كه بخواهد حرام مينمايد، از مهمترين آن اجتماعات ذيل ميباشد:

1-اجتماع نيقيه 325م، در اين اجتماع چنين فيصله به عمل آمد كه تنها مسيح پروردگار است.

2-اجتماع اول قسطنطينيه 381م: در اين اجتماع فيصله نمودند كه روح القدس اله و پروردگار است.

3-اجتماع اول افسس 431م: در اين اجتماع گفتند كه مسيح دو طبيعت دارد: لاهوتي و ناسوتي.

4-اجتماع خلقيدونيه 451م: در اين اجتماع گفتند كه مسيح دو طبيعت ودو مشيئت دارد.

5-اجتماع رومه 1869م : در اين اجتماع فيصله نمودند كه پاپ معصوم است.

-همينطور اجتماعات يكي بعد ديگري برگذار ميشد، و تاامروز ادامه دارد، كه از اواخر آنان اجتماع روما 1869م واجتماع اقليمي 1967م درجاكرتها بود كه بخاطر امضاء پيمان ميان همه طائفه ها بهدف همدستي براي مقابله بامسلمانان در تمام محافل واجتماعات بين المللي، برگذار گرديده بود،  [يعني فيصله صورت گرفت كه در مقابل مسلمانان همه يك دست و يك زبان باشند].

سوم : فرقه هاي نصراني :

-موحدين : كه آنان عبارت اند از:

* پيروان آريوس كه ميگفت: تنها پدر پروردگار  و خدا است، و پسر مخلوق ميباشد.

* بولس شمشاطي و يارانش در انطاكيه: ايشان ميگويند: عيسى بندهء خدا و فرستادهء وي بوده و يكي از پيامبران خدا عليهم السلام ميباشد.

-نسطوريون: آنان ياران نسطور، بطريرك اسكندريه سال 431م ميباشند، وي ميگفت: مريم فقط انساني را زاده است، بناء وي مادر يك انسان ميباشد، نه مادر اله و پروردگار، مذهب نسطوريها تهداب قول به دوطبيعت براي عيسى u را گذاشت.

-مذهب كليسا هاي شرقي : « ارثوذكس» كه در حقيقت فعل متقابل در رد عقيدهء نسطور ميباشد، زيرا در اجتماعي كه سال 431م در شهر افسس آسياي صغير برگذار گرديده بود، موافقهء خويش را بر عقيدهء پاپ كيرلس بطرس اسكندريه اعلان نمودند، عقيده ايكه ميگويد: براي عيسى u يك طبيعت و يك مشيئت ميباشد.

-مذهب كاتوليك: كه آن مذهب دو طبيعت و دو مشيئت است، اين مذهب متأثر از مذهب نسطوريه ميباشد، روما اين مذهب را پذيرفته، و در اجتماع خلقيدونيه سال 451م برآن پيمان بست.

-مذهب يعاقبه : آنان ميگويند كه مسيح u يك طبيعت دارد كه آن عبارت از يكجا شدن لاهوت با ناسوت است.

-مذهب  مارونيه : اين مذهب منسوب به شخصي است كه نامش يوحنا مارون بود،  كسيكه در سال 667م به اين دعوت نمود كه عيسىu دو طبيعت و يك مشيئت دارد، زيرا هر دو طبيعت در يك اقنوم جمع شده بود.

-مذهب پروتستانت : كليساي آنان به نام «انجيليه» ياد ميشود، زيرا آنان تنها انجيل را پيروي مينمايند، و فهم آن را مخصوص به رجال كليسا نميدانند ، اين مذهب حيثيت انقلابي را در مفكورهء نصرانيت دارد كه در قديم آنرا آريوس آغاز نموده بود، بعدا به نسطور مرور نموده در انتهاء به شخصيات كثيري رسيد  و بارزترين آنان لوثر كنج ( 1482-1529م) بود، آنان از حق مغفرت، استحاله، منع نماز بالاي جنازه، مقصور بودن وظيفه و سلطهء كليسا به وعظ وارشاد، و منع استعمال لغت غير مفهوم در نماز، از همهء اينها انكار ميورزند و آن را قبول ندارند.

-بعد از برگذاري اجتماع هشتم  879م كليسا ها به دو بخش عمده تقسيم شدند:

1-كليساي غربي لاتيني بطرسيه، كه رئيس آن پاپ در روما ميباشد.

2-كليساي شرقي يوناني ارثوذكس، كه رئيس  آن بطريرك قسطنطينيه ميباشد.

-سبب تقسيم شدن سؤال آتي بود:

«آيا روح القدس از پدر خارج شده است؟ كه اين نظريهء كليساي شرقي ميباشد».

«يا اينكه روح القدس از پدر و پسر از هر دو خارج شده؟ كه اين نظريهء كليساي غربي است».

چهارم : معتقدات :

-الوهيت و تثليث : به وجود پروردگار بزرگ خالق عقيده دارند، زيرا در اصل آنان اهل كتاب اند، ليكن همراه با وي پسر ( عيسى u) و روح القدس (جبرئيل u) را شريك ميسازند، در بيان اين مفاهيم و ربط دادن بعضي از آن به بعض ديگر، كه اقانيم  ثلاثه مينامند، ميان كليساها تفاوت و اختلاف شديدي وجود  دارد،اقانيم سه گانه را چنين  تفسير مينمايند كه آن وحدانيت است در تثليث و تثليث است در وحدانيت.

-روز جزاء: معتقد اند  كه در روز آخرت حساب و كتاب به عيسى بن مريم u سپرده خواهد شد، زيرا در ذات وي قدري از جنس بشري وجود دارد كه آن وي را در محاسبهء مردم در مقابل اعمال شان كمك مينمايد .

-دار كشيدن : به عقيدهء آنان عيسى u در عوض ديگر مخلوقات به دار كشيده شد و جان سپرد، البته بخاطريكه خداوند U از يك طرف بشررا خيلي دوست دارد و از جانب ديگر عدالت كار ميباشد به همين خاطر پسر يگانهء خود را براي نجات جهان از گناهيكه آدم u در وقت خوردن از درخت حرام مرتكب شده بود نجات دهد، و عيسىu به رضاي كامل خود به دار آويخته شد و توسط آن بالاي همان خطاء و گناه غلبه حاصل نمود. وي بعد از به دار آويخته شدن دفن كرده شد و بعد از سه روز در حاليكه بالاي موت غلبه حاصل نموده بود برخاست و به طرف آسمان بالا رفت.

-تقديس و تعظيم صليب : صليب شعار آنان بوده و مورد تقديس اكثرشان قرار دارد، كسيكه صليب را با خود دارد به اين معني است كه وي از پيروان عيسى u ميباشد.

-روزه : روزه عبارت است از نخوردن طعام چرب و طعاميكه از گوشت درست شده باشد و بايد بخوردن سبزيجات اكتفا شود. مدت و كيفيت روزه از يك گروه به گروه ديگر شان تفاوت دارد.

-نماز: نماز نزد آنان عدد معلومي ندارد ولي بر نماز صبح و شام تأكيد مينمايند، و نماز نزد آنان عبارت است از دعاء ها، تسبيحات و بعضي اشعار. بايد گفت كه انتظام در روزه گرفتن و نماز گزاردن كار اختياري بوده جبري نميباشد.

-تعميد: تعميد عبارت است از فرو رفتن در آب و يا پاشيدن آب بنام پدر [الله ]، پسر [عيسى] روح القدس، كه آن تعبيري است از پاك شدن نفس از گناهان و خطايا.

-اعتراف : آن عبارت است از اعتراف نمودن شخص به تمام گناهاني كه مرتكب شده باشد نزد شخصيت ديني، اين اعتراف عذاب را از انسان ساقط ساخته از گناهان پاكش ميسازد، زيرا آنان ادعا مينمايند كه همين شخصيت ديني براي شخص مذكور از خداوند مغفرت ميخواهد .

-عشاء رباني: چنين ميپندارند كه عيسىu يك شب پيش از دار كشيدنش حواريون را جمع نموده براي شان شراب و نان توزيع نمود، نان را پاره پاره كرد تا ايشان آنرا بخورند، البته شراب اشاره اي بود به خون عيسىu و نان به جسدش.

-استحاله ( تبديلي): كسيكه از كليسا در روز نجات [يعني روز نجات بني اسرائيل و خروج شان از مصر كه مصادف است به 14 ابريل] نان بخورد و شراب بنوشد همين نان و شراب در جسم وي داخل گرديده به منزلهء آن ميشود كه در شكم خود گوشت و خون عيسي u را داخل كرده باشد و بدين وسيله تعاليم عيسي u را در خود مزج كرده است.

-گوشت خنزير را در حاليكه در تورات حرام بود حلال نموده اند، ختنه را  با وجود يكه  در اصل  شريعت شان وجود داشت حرام نموده اند، همچنان سود خواري و شراب نوشي را حلال ميدانند، حرام بودن را در زنا و خوردن حيوان خفه شده، خوردن خون و خوردن آنچه كه بنام بتها ذبح ميشود منحصر نموده اند.

-در اصل دين آنان رهبانيت وجود دارد كه آن دوري از ازدواج ميباشد ليكن رهبانيت را مخصوص رجال دين نموده اند، براي مرد تنها ازدواج نمودن با يك زن را اجازه ميدهند، تعدد ازدواج را كه در اوائل مسيحيت جائز بود منع مينمايند.

-طلاق: طلاق را تنها در صورت زنا نمودن زوجه براي مرد اجازه ميدهند و بعد از آن براي زوجين عروسي نمودن بار ديگر جائز نيست، جدايى و فراقي كه توسط موت بميان ميايد در اين صورت براي همانش كه زنده است جائز ميباشد بار ديگر ازدواج كند، همچنان در صورتيكه يكي از زوجين نصراني نباشد نيز جدائي جائز است.

-جوانب روحي: نصرانيت در اصل بخاطر تربيهء وجدان و رشد جوانب عاطفي  آمده بود كه به سوي  پرهيزگاري و عدم انتقام جويي دعوت مينمود و بر غرق شدن يهوديان در ماديات انكار ميكرد، در انجيل چنين آمده است: (كسيكه بر رخسار راستت كوفت تو رخسار ديگرت را برايش پيش كن، كسيكه قطيفه ات را گرفت از لباست نيز منعش مكن) لوقا 6/28، ليكن على الرغم آن تاريخ نصرانيت پر از قتل و خونريزي ميباشد.

-تكاثر در نسل: آنان گروه هاي نصراني خود را بر تكاثر نسل تشويق مينايند، خصوصا در مناطقيكه اكثريت را تشكيل نميدهند اين امر به وجوب ميرسد.

-چك مغفرت: آن  چكي است كه گناهان قبلي و آيندهء خريدار خود را مغفرت مينمايد و آن مثل سهم شركتها به فروش ميرسد، گاهي براي شخص بنابر همين چك و نظر به مبلغي كه براي كليسا اعطا نموده چند متر اضافه از جنت برايش داده ميشود.

-ارتداد و مقابله به آن: كليسا در مقابل علوم و كشفيات  و طرق جديد در فهم كتاب مقدس مبارزه و مقابله نموده تير خود را در مقابل هر گونه انتقاد رها مينمايد و تمام آنهارا بر ارتداد منسوب نموده و در مقابل همهء اين نظريات به شدت و خوشونت مقابله ميكند. 

ريشه هاي فكري واعتقادي :

-اساس آن تورات  است كه آنرا عهد قديم مينامند، و در ميان آن روحيه و تعاليم يهوديت انعكاس نموده است، زيرا نصرانيت بخاطر تكميل يهوديت آمده و خاص نجات دهندهء بني اسرائيل گمراه بود، چنانچه انجيل هاي شان  ميگويد.

-امنيوس ( ت242) بعد از آنكه مسيحيت را پذيرفته بود و دوباره از آن مرتد شده در دين بت پرسي رومانيه داخل گرديده بود، پاره اي از افكار و عقايد شركي را در نصرانيت داخل كرد.

-وقتي رومانيا در دين مسيحيت داخل گرديد، با خود تمام ابحاث فلسفي، و فرهنگ و ثقافت شركي خويش را به مسيحيت نقل داده در آن خلطش نمودند، همين بود كه مسيحيت مختلط گرديد.

-مفكورهء تثليث كه آنرا  اجتماع نيقيه  325م تثبيت و تاييد نمود انعكاسي از افلاطونيهء جديده است كه اكثر افكار خويش را از فلسفهء شرقيه گرفته بود. افلاطون كه متوفي سال 270م بود اثر بارزي بالاي  معتقدات اين دين داشت، افلاطون مذكور در اسكندريه شاگردي نمود، بعد از آن به هند و فارس سفر كرد، وقتي بازگشت نمود باخود ثقافتها و مفكوره هاي گوناگون و مختلطي را آورده بود و از آنجمله اين گفته اش بود كه ميگفت :جهان در تدبير و حركتش تابع سه چيز است:

1-پيدا كنندهء ازلي اول.

2-عقل كه از وي خارج شده است.

3-روحي كه مصدر بوده و تمام ارواح ازآن سرچشمه گرفته اند.

وي با اين نظريهء خود تهداب تثليث را ميگذارد، زيرا  پيدا كننده ازلي همانا خداوند است و عقل عبارت است از پسر [يعني عيسى u - به عقيده آنان] و روح  همانا روح القدس ميباشد.

-نصرانيت از دين متراس نيز متأثر گرديده است، اين دين تقريبا شش قرن قبل از ميلاد در فارس وجود  داشته و در تعاليم آن قصه اي مشابه به قصهء عشاء رباني وجود دارد.

-در هندويت: تثليث ، اقانيم، دار كشيده شدن به خاطر كفارهء گناه ، زهد، رهبانيت، دوري از مال بخاطرداخل شدن در ملكوت آسمانها، اينها همه در دين هندو وجود دارد، براي پروردگار نزد آنان سه نام وجود دارد كه عبارت اند از ( فشنو) يعني نگهبان، (سيفا) يعني هلاك كننده، و ( براهما) يعني پيدا كننده. تمام اين چيزها  بعد از تحريف نصرانيت به آن نقل داده شد.

-بودائيه كه پنج قرن از نصرانيت قدامت و سابقه داشت نيز بعضي از معتقدات و افكار خود را به نصرانيت نقل داده است، وقتي مقارنهء اديان مطالعه و بررسي شود مطابقت عجيبـي ميان شخصيت بودا و شخصيت عيسى u [طبق تصوير آنان] ظاهر ميگردد ( محاضرات في النصرانية : تاليف أبوزهره، را مطالعه كنيد).

-عقيدهء بابلي هاي قديم نيز در نصرانيت خلط شده، زيرا محاكمه بعل، پروردگار آفتاب ، در آن دين مشابه و مطابق به محاكمهء عيسىu در اين دين است.

-ميتوانيم بگوييم  كه نصرانيت [موجوده] از اكثر دين ها و عقايدي كه قبل از آن وجود داشت گرفته شده و همين امر باعث گرديده كه جوهر و صورت اساسي خود را كه عيسىu آنرا از نزد پروردگار عالم آورده بود، از دست بدهد.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-نصرانيت امروزي در اكثر نقاط و بلاد جهان به نشر رسيده است، ودر اين امر آنرا استعمار و تنصير، كه مؤسسات بزرگ جهاني و امكانيات فراوان را در دست دارند، كمك نموده است.

-مذهب كاـتوليكي خيـلي زياد در ايطاليا، بلجيكا، فرانسه، اسپانيا، و پرتقال به

نشر رسيده است.

-كليساي ارثوذكس شرقي اكثر انتشارش در روسيه، بلقان، و يونان ميباشد و مقر اصلي آن قسطنطينيه  است، و تعدادي از كليساهاي مستقل شرقي نيز تابع همين مذهب است.

-و مركز  انتشار پروتستاني آلمان، لندن، دانمارك، هولندا، سويسرا، نرويج، و امريكاي شمالي ميباشد.

 مراجــع :

1-في العقائد و الأديان                     د. محمد جابر عبدالعال الحيني-الهيئة

                                             المصرية- 1971م.

2-محاضرات في النصرانية                   محمد أبوزهرة – ط3-دار الفكر العربي

                                             -مصر.

3-مقارنة الأديان «المسيحية»               د. أحمد شلبي-ط4- النهضة المصرية

                                             1973م.

4-أضواء على المسيحية                     متولي يوسف شلبي- الدار الكويتية-

                                             1968م.

5-الملل و النحل                            للشهرستاني-طبعة بيروت.

6-الفصل في الملل  و الأهواء والنحل       لابن حزم.

7-العقائد الوثنية في الديانةالنصرانية         محمد طاهر الثنير.

8-الأديان في كفة الميزان                    محمد فؤاد الهاشمي .

9-أديان العالم الكبرى                       ترجمة حبيب سعيد.

مراجــع  بيگانه :

1.        Ropertson: Pagan Christs.

2.        Berry: Religions of the World.

3.        Berry: A History of Freedom of Thought.

4.        Pflederer: The Early Christian Conception of Christ.

5.        T.W. Doane: Bible Mythology.

6.        Harnak: What is Christianity.

7.        Encyclopedia of Religion and Ethics.

8- Khwaja kamaluddin: the sources of Christianity.

 


نصـيريه

تعريف :

نصيريه يك گروه باطني است كه در قرن سوم هجري به ظهور رسيد ، پيروان آن از غلاة شيعه به شمار ميروند، كساني اند كه به وجود جز خداوند در عليt قائل شده وي را به خدائي پذيرفته اند، هدفشان منهدم ساختن  اسلام و شكستن ديوارهاي آن است، باهر دشمني كه بالاي سرزمين مسلمانان تجاوز نمايد آنان همكار اند، استعمار فرانسوي بر سوريه به خاطر فريب دادن وپوشانيدن حقيقت رافضى شان بالاي آنان اسم ( علويين) را استعمال نموده است.

تأسيس وافراد برازنده :

-مؤسس اين فرقه ابو شعيب محمد بن نصير بصري نميري (ت-270هـ) بود، با سه امام شيعه ها همعصر بود، كه آنان عبارت بودند از: علي هادي (امام دهم)، حسن عسكري(امام يازدهم) ، محمد مهدي «خيالي » (امام دوازدهم ).

-ميپندارند كه وي دروازه به سوي حسن عسكري، حجت بعد از وي ، وارث علمش،و مرجع شيعه بعد از وي ميباشد، و اينكه مرجعيت ودروازه بودن بعد از غائب شدن امام با وي باقي ماند .

-ادعاي پيامبري ورسالت را نموده در حق امامان چنان افراط نمود كه آنان را به خدائي نسبت داد.

-جانشين وي در رهبري گروه محمد بن جندب گرديد.

-بعد از وي ابو محمد عبدالله ابن الجنان جنبلاني (235-287هـ) جانشين گرديد، وي از قريهء جنبلاي فارس بود، به نامهاي : عابد ، زاهد ،و فارسي ياد ميشد، به مصر سفر نموده آنجا دعوت خودرا به خصيبـي عرضه نمود .

-حسين بن علي بن حسين بن حمدان خصيبـي: متولد سال 260هـ،  وي با استاد خود از مصر به جنبلا آمده، و جانشين وي در رهبري گروه گرديد، و در حمايت دولت حمدانيه در حلب زندگي نمود، و براي نصيريه دو مركز ايجاد نمود كه اول آن در حلب بود به رياست محمد علي جلي و ديگرش در بغداد به رياست علي جسري.

-مركز  بغداد توسط حملهء هلاكو به بغداد نابود گرديد.

-مركز حلب به لاذقيه منتقل گرديده رئيس آن ابوسعيد ميمون سرور قاسم طبراني (358- 427هـ) تعيين گرديد.

-حملات كردها و تركها بالاي آنان شديد شد، و اين امر باعث گرديد كه امير حسن مكزون سنجاري( 583-638هـ) قيام نمايد،  وي دوبار بر منطقه حمله آورد كه در حملهء اول ناكام گرديده بار دوم به پيروزي رسيد، همين بود كه پايه هاي نصيريه را در كوه هاي لاذقيه مستحكم نمود.

-حوالي (700هـ/1300م) در ميان آنان دولت حاتم طوباني ظاهر گرديد، رسالهء  قبرصيه را نيز وي نوشته است.

-حسن عجرد از منطقهء اعنا ظاهر گرديد، ودر لاذقيه سال (836هـ/1432م) وفات كرد.

-بعد از آن، رهبران تجمعات نصيري ديگري نيز ميابيم، مثل شاعر قمري محمد بن يونس كلاذي ( 1011هـ/1602م) نزديك انطاكيه، علي ماخوس، ناصر ليصفي، و يوسف  عبيدي.

-سليمان افندي اذني: سال 1250هـ در انطاكيه تولد شد، تعاليم طائفهء نصيري را فراگرفت، ليكن توسط يكي از مبشرين، نصراني گرديد و به بيروت فرار نمود، در آنجا كتاب خود را ( الباكورة السليمانية ) به نشر رسانيد، و در اين كتاب رازهاي آن گروه را افشا نمود، بعد از آن نصيري ها وي را فريب نموده اطمينان دادند، وقتي به سوي شان بازگشت كرد، بر وي حمله نموده خفه اش كردند، و جسدش را در يكي از ميدان هاي لاذقيه سوختاندند.

-نام تاريخي شان كه به آن معروف اند نصيريه است، ولي فرانسه براي آنان دولتي برپا نموده بالاي آن نام ( دولة العلويين) را اطلاق كرد، اين دولت از سال 1920م تا سال 1936م ادامه يافت.

-محمد امين غالب طويل: وي شخصيت نصيري بوده در دوران اشغال سوريه توسط فرانسه، يكي از فرماندهان آن به شمار ميرفت، كتاب ( تاريخ العلويين) را تاليف نمود و در  آن از ريشه هاي دين فرقهء خويش صحبت مينمايد.

-سليمان احمد : در دولت علويين سال 1920م، منصب ديني را اشغال نمود.

-سليمان مرشد: وي گاو چران بود، ليكن فرانسوي ها وي را با خود گرفته در ادعاء خدائي كمكش كردند، وي براي خود پيامبري هم انتخاب نموده بود كه آن(سليمان ميده) چوپان بود، حكومت استقلال، وي را  سال 1946م اعدام نموده به دار آويخت.

-بعد از وي پسرش مجيب آمد و ادعاء خدائي نمود، ولي او نيز توسط رئيس مخابرات  آنوقت سوريه، سال 1951م كشته شد، ليكن فعلا هم گروه مواخسهء نصيريه، در وقت ذبح كردن نام وي را ياد ميكنند.

-ميگويند كه پسر دوم سليمان مرشد كه نامش مغيب است، خدائي خيالي را از پدر خود به ميراث گرفت.

افكار و معتقدات :

-نصيريه علي t را پروردگار ميدانند، و ميگويند: ظهور روحاني وي در جسد جسماني فاني مثل ظهور جبرئيل در صورت و شكل بعضي اشخاص است.

-ظهور (علي پروردگار) در صورت ناسوت تنها بخاطر انس و الفت دادن مخلوقات و بندگانش بود.

-عبد الرحمن بن ملجم قاتل حضرت علي را دوست دارند و از وي اظهار رضامندي مينمايند و لعنت كنندهء وي را نسبت به خطا ميكنند، البته به اين پندار كه وي  لاهوت  را از ناسوت نجات داده است.

بعضي از آنان ميپندارند كه علي بعد از جدا شدنش از جسدي كه وي را  محبوس ساخته بود، در مهتاب سكونت اختيار نمود، و ديگران شان معتقد اند كه سكونت وي در آفتاب ميباشد.

-معتـقد اند كه علي حضرت محمد r را آفريد، محمدr سلمان فارسي را آفريد،

و سلمان فارسي يتيم هاي پنجگانه را آفريد كه آنان عبارت اند از:

1-ابوذر غفاري: وظيفه  دار و متصرف در دوران و چرخش ستاره ها.

2-مقداد بن اسود : وي را پروردگار وخالق مردم و متصرف رعد ها ميدانند.

3-عبد الله بن رواحه: متصرف در باد ها و وظيفه دار قبض ارواح بشر.

4-عثمان بن مظعون : وظيفه دار معده ، حرارت جسد و مريضي هاي انسان.

5-قنبر بن كادان : موظف نفخ ارواح در بدنها.

-پسر نصير به حلال بودن محارم و حلال بودن لواطت ميان مردان قول نمود.

-آنان مثل ديگر فرقه هاي باطنيه شبي دارند كه در آن شب زنان با مردان خلط ميشوند.

-شراب را احترام نموده آنرا مينوشند، و بخاطر آن درخت انگور را نيز احترام مينمايند، از كندن و قطع كردن آن خيلي ميهراسند، زيرا آن اصل شراب ميباشد، شرابي كه آنرا  "نور" مي نامند.

-در يك روز پنج وقت نماز ميگزارند، ولي نمازيكه در تعداد ركعات مخالف بوده سجده در آن وجود ندارد، احيانا ركوع وجود  ميداشته باشد.

-نماز جمعه نمي گزارند، قبل از اداء نماز طهارتي از قبيل وضو و دور ساختن جنابت نمي كنند.

-مساجد عمومي ندارند بلكه در خانه هاي  خويش نماز ميگزارند، و نمازشان با تلاوت خرافات همراه ميباشد.

-آنان قداساتي دارند شبيه به قداسات  نصارا، مثل :

* ( قداس الطيب لكلي اخ حبيب).

* (قداس البخور في روح ما يدور في محل الفرح و السرور).

* (قداس الأذان و بالله المستعان).

-به حج قائل نيستند و ميگويند : حج رفتن به مكه كفر و عبادت بتها است.

-به زكاتي كه معروف ميان ما مسلمانان است قائل نيستند، بلكه مقداري معين به شيوخ و بزرگان خويش ميپردازند، و مي پندارند كه مقدار آن پنجم حصهء درآمد ايشان است.

-روزه نزد آنان دوري از زنان درماه رمضان است.

- اصحاب كرام را شديدا بد مي بينند، و ابوبكر، عمر، و عثمان، y را لعنت مينمايند.

-مي پندارند كه عقيده هم ظاهر دارد و هم باطن ، و تنها آنان اند كه اسرار باطني را دانسته اند، كه از آنجمله است:

* جنابت: عبارت است از دوستي با دشمنان و ندانستن علم باطني.

* طهارت: عبارت است از دشمني با دشمنان و دانستن علم باطني.

* روزه: آن حفظ رازي است كه تعلق به سي مرد و سي زن دارد.

* زكات: توسط آن اشاره به شخصيت سلمان شده است.

* جهاد: عبارت است از لعنت فرستادن به دشمنان و افشا كنندگان اسرار.

* ولايت: عبارت است از اخلاص به خاندان نصيري و بد ديدن دشمنان آن.

* شهادت: شهادت آن است كه اشاره شود به سوي صيغه (ع. م. س. ).

* قرآن : قرآن طريق تعليم اخلاص به علي است، سلمان تحت نام جبرئيل قرآن را به محمدe تعليم داد.

* نماز: عبارت است از پنج نام كه آنان عبارت اند از: علي، حسن، حسين، محسن، و فاطمه، و محسن همانا  (سر و راز مخفي) ميباشد، زيرا آنان مي پندارند كه محسن جنين بود كه فاطمه سقط نموده بود، ذكر اين اسماء از غسل، جنابت و وضوء كفايت مي كند [6].

-علماء مسلمانان بر اين اجماع و اتفاق نمودند كه: مناكحه [زن دادن و زن گرفتن] با نصيري ها جائز نيست و خوردن گشت حيواني كه آنان ذبح كرده باشند حلال نميباشد، بالاي جنازهء شان نماز خوانده نشود، در قبرستان مسلمانان دفن نشوند، استخدام آنان در سرحدات و جبهات جائز نيست.

-ابن تيميه ميگويد: " گروهي كه بنام نصيريه ياد ميشوند - آنان و ديگر فرقه هاي قرامطهء باطنيه -كافرتر از يهود و نصارا ميباشند، بلكه نسبت به بسياري از مشركين، آنان كافرتر اند، و ضرر شان به مسلمانان زياده تر و بزرگ تر از ضرر كافران حربي مثل تاتار، فرنگ، و غيره ميباشد، آنان هميشه با دشمنان مسلمانان يكجا بوده اند، با نصارا يكجا شده در مقابل مسلمانان قرار گرفتند، بزرگ ترين مصيبت نزد آنان غالب شدن مسلمانان بر تاتار بود، تاتارها كه داخل خاك اسلام گرديدند و خليفهء مسلمانان را در بغداد، با ديگر مسلمانان به قتل رسانيدند، به كمك و همكاري همين گروه بود .

-عيد ها: آنان عيدهاي زيادي دارند كه بر خلاصهء عقايدي دلالت مينمايد كه در عقيده آنان خلط شده، و از آن جمله است:

1-عيد نوروز:  در روز چهارم نيسان، كه آن روز اول سال فارس ميباشد.

2-عيد غدير، و عيد فراش، وزيارت روز عاشوراء در دهم محرم، كه آن ياد بود شهادت حسين در كربلاء است.

3-روز مباهله و يا روز چادر: در نهم ربيع الاول كه آن گرامي داشت دعوت پيامبر u است از نصاراي نجران براي مباهله.

4-عيد اضحي و يا عيد قربان: كه نزد آنان در دوازدهم ذو الحجه ميباشد.

5-از عيد هاي نصارا نيز تجليل مينمايند، مثل: عيد غطاس، عيد عنصره، عيد قديسه برباره، عيد ميلاد و عيد صليب كه آنرا به حيث تاريخ شروع زراعت، چيدن ميوه ها، و شروع معاملات تجاري، و عقد اجاره دادن و اجاره گرفتن، براي خود گرفته اند.

6-روز (دلام) را نيز تجليل مينمايند، وآن روز نهم ربيع الاول ميباشد، اين تجليل را بخاطراظهار خوشي وسرور به قتل حضرت عمربن الخطاب t، برگذارمينمايند0

ريشه هاي فكري واعتقادي:   

-معتقدات خويش را از وثنيت وبت پرستي قديم اخذ نموده اند، ستاره ها را تقديس وتعظيم نموده آنرا مسكن علي t ميدانند0

-از افلاطونيهء جديد نيز متأثر گرديده اند، واز آنان مفكورهء فيض نوراني بالاي اشياء را نقل نموده اند0

-عقايد خويش را برمذاهب فلاسفهء مجوس بنا نهاده اند0

-از نصرانيت وغنوصيهء مسيحيت اشيائي را اخذ نموده انتقال داده اند، وبرآنچه نزد آنان است از قبيل تثليث، قداسات، ومباح گردانيدن شراب، تمسك نموده اند0

-مفكورهء تناسخ وحلول را از معتقدات هندي وآسياي شرقي نقل داده اند0

-ايشان از شيعه هاي غالي وافراطي اند، بنا برآن مفكورهء آنان مطابق به اكثر عقايد شيعي ميباشد، يعني عقايدي كه شيعه ها به صورت عموم وسبئيه ( كروه عبدالله بن سباء يهودي ) به صورت خصوص به آن قائل اند0

انتشار وجاهاي نفوذ :

-نصيري ها منطقهء جبال النصريين را درلاذقيه به حيث وطن اختيار نموده اند، ودر اين اواخر درشهر هاي مجاور آن، درسوريه منتشر گرديده اند0

-تعداد زيادي از آنان درغرب اناضول [آسياي صغير] نيز وجود دارند، كه بنام (تختجيه وحطابون) معروف اند، و مردم شرق اناضول آنان را بنام (قزل باشي) ياد ميكنند0

-دربخش هاي ديگر تركيه والبانيا بنام بكتاشيه معروف اند0

-تعدادي از آنان درفارس وتركستان نيز هستند كه بنام ( علي الهي ) ياد ميشوند0

مراجــع:

1-الجذور التاريخية للنصيرية        الحسيني عبدالله -دار الاعتصام - القاهرة -

العلوية                             1400هـ/1980م.

2-الملل و النحل                   أبو الفتح الشهرستاني.

3-شرح نهج البلاغة               ابن أبي الحديد-دار الكتب العربية- القاهرة.

4-رسائل ابن تيمية                رسالة في الرد على النصيرية.

5-الباكورة السليمانية في          سليمان أفندي الأذني- بيروت- 1864م. 

   كشف أسرار الديانة النصيرية

6-تاريخ العلويين                  محمد أمين غالب الطويل- طبع في اللاذقية

                                    عاصمة دولة العلويين عام 1924م.

7-خطط الشام                    محمد كرد علي- ط دمشق 1925-ج3/265-

                                    268-ج6/107-109.

8-دائرة المعارف                   مادة نصيري.

الإسلامية

9-إسلام بلا مذاهب              د. مصطفى الشكعة- ط دار القلم- القاهرة-

                                    1961م.

10-تاريخ العقيدة                  المستشرق رينيه دوسو- نشرته مكتبة أميل

النصيرية                             ليون و  بداخله كتاب المجموع بنصه العربي.

11-الأعلام للزركلي               2/254 ط بيروت- 1956م.

12-تايخ الأدب العربي             3/357- ط دار المعارف- 1962م.

لبروكلمان    

13-الحركات الباطنية               د. أحمد محمد الخطيب، مكتب الأقصى، عمان.

في العالم

14-دراسات في الفرق             د. صابر طعيمة- مكتبة المعارف- الرياض-

                                     1401هـ/1981م.

15- L Massirnon Opera Minora,  Beyrouth 1963.


نورسيه درتركيه

تعريف :

نورسيه وياجماعت نور يك جماعت ديني واسلامي است كه ساختار آن، نسبت به حركات سازمان يافته، به طريقه هاي صوفيه نزديك تر ميباشد، مؤسس آن در دعوت به سوي حقائق ايمان و كار در راه تهذيب نفس تركيز و تأكيد نموده، مي خواست يك حركت اسلامي در مقابل موج علماني ماسوني ايجاد نمايد، موجي كه تركيه را بعد از سقوط خلافت عثماني، و تسلط اتاترك بر حكومت تركيه، خراب نمود.

تأسيس و افراد برازنده :

-مؤسس آن شيخ سعيد نورسي ( 1873-1960م) ميباشد، وي از والدين كردي، در قريهء نورس نزديك به بحيرهء (وان) در مقاطعهء هزان، اقليم بتلس، در شرق اناضول، چشم به جهان گشود، تعليمات ابتدائي را در قريهء خويش فرا گرفت، وقتي جوان شد آثار ذكاوت و نجابت بروي نمايان گرديد، به حدي كه ملقب به (بديع الزمان) و (سعيد مشهور) گرديد0

-درعمر هجده سالگي علاوه برحفظ قرآن كريم، به علوم ديني، وبخش بزرگي از علوم عقلي اطلاع حاصل كرد، وبه تير اندازي، پهلواني واسپ سواري آشنائي حاصل نمود، وبرنفس خود زهد وسختگيري را لازم گردانيد0

-به مدت پانزده سال به حيث مدرس، درشهر (وان ) ايفاء وظيفه نمود و درهمانجا دعوت ارشادي و تربيوي اش شروع گرديد0

-به استانبول انتقال نمود تا( الجامعة الزهراء) را به شكل (الجامع الازهر) مصر، تأسيس نمايد، تصادفا درآنجا شيخ بخيت، شيخ جامع ازهر نيز موجود بود، وي از بديع الزمان خيلي اظهار خوشي واعجاب نمود0

-به حيث عضو درعاليترين مجلس علمي دولت عثماني كه آن ( دارالحكمة الاسلامية) بود، تعيين گرديد0

-وقتي متحدين دراستانبول داخل شدند و آنجا را اشغال نمودند، وي پيشاپيش مجاهدين برضد آنان قرار داشت0

-درسال1908م بعد ازدور شدن عبدالحميد به دسيسهء جميعت اتحاد وترقي- گروهي كه بخاطر پنهان ساختن دسايس وبدانديشي هاي شان درمقابل اسلام ومسلمانان، شعار (وحدت، آزادي،اصلاحات) را سرميدادند - بديع الزمان گروهي تشكيل داد بنام (الاتحاد المحمدي)، وي نيز عين شعارهاي اتحادي ها را سرميداد ولي به مفهوم اسلامي آن، فريبكاري آنان را كه درعقب شعارهاي خويش پنهان نموده بودند آشكارا مينمود وحقيقت ماسونيهء شان را برملا ميساخت0

-ماسوني ها (قره صو) يهودي را بخاطر مقابله باوي فرستادند، ولي ديري نگذشت كه قره صو از نزد وي خارج شد وچنين ميگفت:«نزديك بود كه اين مرد عجيب مرا با صحبت وگفتار خود دراسلام داخل نمايد»0

-درجنگ جهاني اول به حيث صاحب منصب درلشكر تركي داخل گرديد، وهر بيگاه به شاگردان وعساكر خود درعلوم قرآن درس ميداد0

-روسها وي را اسير نموده به سايبيريا تبعيدش نمودند، ولي توانست كه فرار نموده از راه آلمان به بلغاريا، از بلغاريا به تركيه و استانبول خود را رساند0

-وقتي مصطفي كمال اتاترك (1880-1938م) دراناضول اعلان نافرماني وبغاوت نمود، خواست كه بديع الزمان را نيز طرفدار خود سازد، بنابرآن قصر بزرگي ومقام هاي بلندي برايش وعده نمود، ولي وي قبول نكرد وبه صورت كلي سياست را ترك نموده اين شعار را به خود اخذ نمود( اعوذبالله من الشيطان والسياسة)، و مصروف عبادت وتربيه وتزكيهء نفوس گرديد0

-علماني هايي كه بعد از زوال خلافت برتركيه حكومت ميكردند، از دعوت وي درهراس بودند، وشديداً با وي مقابله ومعارضه مينمودند، همين بود كه زندگي اش را غرق حبس وتعذيب نمودند، كه گاهي از زندان به تبعيد نقلش ميدادند و گاهي از تبعيد به محاكمه مي بردندش0

-محكمه ها چندين بار حكم اعدام را در مقابل او صادر نموده بودند، ولي از ترس قيام نمودن، طرفداران وپيروانش از اجراء آن صرف نظر مينمودند.

-در سال (1327هـ) به سوريه رفت و در دمشق اقامت نمود، در مسجد اموي سخنراني نمود كه بنام (الخطبة الشامية) معروف گرديد.

-آخر عمر خودرا در اسبارطه، به دور از مردم سپري نمود، سه روز پيش از وفاتش بدون اجازهء رسمي، به (اورفه) رفت، كه آنجا فقط دو روز زندگي نمود، وفاتش در 27 رمضان سال 1379 هـ بود.

افكار و معتقدات :

-مفكورهء اين جماعت همان است كه خود مؤسس آن نوشته، حتى تقريبا ذكرى از ديگران را نمي يابي كه چيزهاي اضافي مهمي بر آن مفكوره از خود بجا گذاشته باشند.

-جماعت، قرآن كريم وحديث پيامبر r را چراغ راه خويش قرار داده از هدايت آنها هدايت ميگرفتند وبراي آندو كار وفعاليت مينمودند.

-اين دعوت بخاطري به پاخاست كه عقيدهء اسلامي را در قلب پيروان خود زنده سازد، بنابرآن بر وي لازم بود كه با آن اوضاع مشكل و شرائط تنگ به تكتيك و مهارتي برخورد نمايد كه  مناسب آن اوضاع باشد، اوضاعي كه مجرد نسبت دادن خود به اسلام جرمي پنداشته ميشد كه قانون در مقابل آن مجازات ميكرد.

-بديع الزمان شخص متواضع و پرهيزگاري بود كه از جاهاي اشتباهي پرهيز مينمود و شعار هميشگي اش اين بود: ( دع ما يريبك الى ما لا يريبك) يعني آنچه تو را در اشتباه مي اندازد بگذار و به طرف آنچه برو كه ترا در اشتباه نمي اندازد.

-دوري از سياست و آنرا از وسوسه هاي شيطان پنداشتن، البته اين مفكوره وقتي برايش پيش شد كه چندين بار بين كمال و بديع الزمان مقابله و مصادمه رخ داده بود،  مصطفى كمال ميخواست  كه شيخ را در صف خود بياورد، همين بود كه سعيد نورسي در سال 1921م انقره را ترك نموده به (وان) رفت و سياست را پشت سر انداخته از آن اينطور استعاذه مينمود ( اعوذ بالله من الشيطان و السياسة) و اين تاريخ، فاصله اي ميان دو مرحله شمرده ميشود: سعيد قديم و سعيد جديد.

-بديع الزمان وقتيكه در محبس ( اسكشير) محبوس بود، براي محكمه گفت: « شما از من پرسيديد كه آيا به طريقه هاي صوفيان سروكار و تعلق دارم يا نه؟ من در جواب ميگويم: اين زمانهء ما زمان حفظ ايمان است، نه حفظ طريقه، بسيار كساني اند كه آنان بدون طريقه داخل جنت ميشوند، ولي هيچ يكي بدون ايمان داخل جنت نمي شود».

-وي ميگفت : «به خدا سوگند كه على الرغم مكاري و دسيسهء وزير پليد بريطانيا، نفس  خود را براي قرآن وقف نموده زندگي خود را فداي آن خواهم كرد» مرادش از وزير بريطانيائي همان وزير مستعمرات بريطاني غلادستون بود كه گفته بود: «خيلي وقت شده كه قرآن همراه مسلمانان باقي مانده است، و آنان [تا وقتيكه قرآن همراه شان باشد] در مقابل ما قرار خواهند داشت، بنابرآن بر ما لازم است كه قرآن را از زندگي شان دور سازيم».

-همچنان از اقوال وي است: « اگر براي من هزار روح هم باشد در فدا نمودن آن براي حقيقتي از حقايق ايمان تردد نخواهم نمود ... من تنها بر ملت اسلام اعتراف مينمايم . من اين سخنان را در حالي براي شما ميگوييم كه در پيش روي برزخي كه شما آنرا زندان ميگوييد قرار دارم، و منتظرگروپي ام كه مرا به آخرت ميبرند ...».

-همچنان وي ميگفت: « همانطور كه به شيخ با وقار مناسب نيست كه لباس رقاصان را به تن نمايد براي استانبول  نيز مناسب نيست كه اخلاق اروپا را به تن نمايد».

-اتهام هاي  مهمي كه در محاكم متوجه بديع الزمان مي شد در اشياء  ذيل ممكن است خلاصه شود:

1-فعاليت در راه نابود ساختن دولت علماني و انقلاب كمالي.

2-برانگيختن روحيهء دينداري در تركيه.

3-تشكيل گروه مخفي.

4-حمله بر مصطفي كمال اتاترك.

-ليكن چنان با برهان و منطق فصيح  از اين تهمت ها جواب ميداد كه محاكم را جاي دعوت خود گردانيده بود و تعداد پيروانش در آن افرايش ميافت [ يعني توسط جواب هاي  منطقي اش تعدادي براي او جذب ميشد].

-مؤسس، فعاليت و دعوت خودرا  در راه مقابله و مقاومت در مقابل موج علماني وقف نموده بود، آن موج علماني كه در اشياء ذيل انعكاس مينمود:

* الغاء و نابود كردن خلافت عثماني.

* تبديل نمودن قوانين اسلامي به قوانين مدني ، وبه طور مشخص به قانون سويسرا.

* الغاء تعليم ديني.

* منع نوشتن به حروف عربي و لزوم آن به حروف لاتيني.

* تبديل اذان از كلمات عربي به كلمات تركي.

* الزام نظريهء طوراني و اينكه  ( ترك اصل تمدنها است).

* الزام نمودن بالاي مردم كه بر سر خود كلاه نمايند [يعني در عوض دستار].

* تبديل نمودن رخصتي رسمي روز جمعه به روز يكشنبه.

* مخصوص ساختن پوشيدن جبهء سياه [يكنوع لباس است] و دستار سفيد به رجال دين.

* ترجمهء قرآن كريم به لغت تركي و توزيع آن در مساجد كه اينكار  سال 1350هـ/1931م  صورت گرفت.

* تحريم تجليل از عيد قربان و عيد فطر  و لغو نمودن تاريخ هجري،  و آوردن تغييرات در نظام ميراث.

* غرب گرائي و مشابهت با آنان در عادات،  تقاليد و ديگر رسوم هاي شان.

* محو ساختن عقيدهء اسلامي در قلوب مردم عام، خصوصا در قلوب طبقهء نوجوان.

-جوانان جماعت، در عفت  و پاكي ممتاز هستند، جواناني اندكه در عصر گسترش فساد، وكثرت اسباب آن ودر عصرلجام گسيختگي دين خويش را محكم گرفته اند.

 انتقاداتي هم بالاي جماعت وارد ميشود :

-آنان نتوانستند  سازمان اسلامي منظمي تأسيس نمايندكه بتواند جلوي مكر ودسيسهء يهود را، كه در اكثر نواحي وجوانب  زندگي سياسي داخل گرديده بود و با اسلام  و مسلمين دشمني داشت،  بگيرد، ليكن انصاف آنست كه اقرار نماييم: اوضاع و شرائطي كه  تأسيس جماعت را احاطه كرده بود، جز به همان شكلي كه ظاهر گرديد به ديگر اشكال برايش اجازه نمي داد.

-تأسيس  جمعيت ( الاتحاد المحمدي) توسط بديع الزمان عكس العملي بود كه به زودي  منحل شد، علاوه بر آن متحدين در مقابلش قرار داشتند، و بخاطر نابودي خودش ودعوتش دسيسه مي نمودند و پلان طرح ميكردند.

-دور شدن اين جماعت از سياست از سال 1921م اثر منفي و نامطلوبي بر پيروانش گذاشت، زيرا تعدادي از آنان شكار احزاب علماني گرديدند.

-همچنان بالاي شيخ انتقادي كه وارد ميشود عدم همكاري اش با شيخ سعيد كردي بود، وي انقلابي را در سال 1925م بر ضد مصطفى كمال اتاترك براه انداخت و در پهلوي خلافت ايستاد، و بين وي و بين كمالي ها جنگ هاي سهمناكي در (ديار بكر) واقع گرديد و در آن هزاران مسلمان كشته شد.

-نزد بعضي افراد جماعت نور- در اين اواخر – احساس گوشه گيري و جدائي وجود دارد و اين احساس قدرت داخل شدن را در ميان طبقات اقوام مسلمان بخاطر دعوت و رهنماني شان، از بين ميبرد.

-اين جماعت بعد از وفات مؤسس آن متفرق گرديده به سه بخش عمده و از هم متنافر تقسيم گرديد:

* بخشي به حزب سلامت پيوست.

* بخشي گوشه گيري را به خود لازم ساخت.

* و بخشي هم با حزب سلامت دشمني نموده با حزب عدالت يكجا گرديد، حزبي كه آنرا (ديميريل) سرپرستي مينمايد، تمام امكانات و تأييدات در اختيار همين بخش قرار دارد، و فعاليت گسترده اي بخاطر تخريب افكار جوانانش روان است، و از آنجمله است سازمان (يني آسيا جي لر) اين سازمان روزنامه اي نشر مينمود بنام (يني آسيا) اين روزنامه با روزنامهء ديگري بنام (يني نسل)مشتركا در تشهير و بدگوئي حزب سلامت و رهبر آن نجم الدين اربكان فعاليت ميگردند.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-جماعت نور يكي از گروه هاي اسلامي است كه داراي مفكوره و عقيدهء اهل سنت و جماعت ميباشد.

-جماعت طريقهء تربيه را در پيش گرفته در راه حفظ  ايمان در قلوب كار مينمود، بنابرآن از بعضي وجوه به طرق صوفيه مشابهت دارد.

-بعضي بالاي اين جماعت نام ( المدرسة اليوسفيه) را اطلاق مينمايد، يعني پيروان آن [مثل يوسف u] در راه عقيدهء خويش زندان و تعذيب را قبول نموده دست به طغيان و سركشي نمي زنند، بلكه با دليل، منطق، صبر وشكيبائي پيش آمد مينمايند.

انتشار و جاهاي نفوذ:

-جماعت نور از منطقهء كرديه،  شرقي  اناضول شروع شد،  و به زمين روم واسبارطه و ماحول آن گسترش يافت و بعد از آن به استانبول منتقل گرديد.

-اين دعوت  به تمام سرزمين تركيه رسيد،  و باتمام تنظيم هاي موجوده در آنوقت رقابت نمود.

-تعداد اعضاي آن زياده بر يك مليون رسيده بود، كه بعضي از آنان عمر خود را در نوشتن و توزيع نمودن رساله هاي نور صرف ميكرد، دختران جوان فعال نيز در اين جماعت زياد بود.

-اين جماعت پيروان و مددگاراني در پاكستان و هند نيز دارد،  همچنان در امريكا  درچوكات طلاب تركيه كه پيروان اين مكتب اند، كار و فعاليت مينمايند.

مراجــع :

1-بديع الزمان (نظرة عامة عن               مصطفى زكي عاشور.

   حياته وآثاره)

2-النورسي (حياته وبعض آثاره)             د. محمد سعيد رمضان البوطي.

3-جوانب غير معروفة من حياة              الاستاذ نجم الدين شاهين.

   سعيد  النورسي.

4-الموسوعة الحركية «جزءان»               فتحي يكن- دار البشير-عمان-

                                               الأردن- 1403هـ/1983م.

5-العلمانية و آثارها على الاوضاع           عبدالكريم مشهداني- منشورات المكتبة

   الإسلامية في تركيا .                       الدولية بالرياض- مكتبة الخافين

                                               بدمشق- ط1- 1403هـ/ 1983م.

6-الحركة الإسلامية الحديثة في                مصطفى محمد- طبع في آلمانيا

   تركيا.                                      الغربية-ط1-1404هـ/1984م.

7-المثوي العربي النوري                       للنورسي- ترجمة الدكتور محمد

                                              عبد السلام كفافي مع الشرح و الدراسة

                                              -مكتبة العصرية –بيروت- 1966م.

8-مقال عن بديع الزمان النورسي          مجلة الأمة- بقلم الدكتور عماد الدين

                                             خليل- عدد ذي الحجة 1405هـ.

9-الرجل الصنم كمال أتاتورك            تأليف ضابط تركي سابق- ترجمة

                                             عبدالله عبد الرحمن- مؤسسة الرسالة-

                                             بيروت- الشركة المتحدة- ط2-

                                             1398هـ/ 1978م.

10-شيخ سعيد زياده از (130) رساله تاليف نموده كه در آنها مشكلات مختلف ديني، روحي، نفسي، و عقلي را، در پرتو و روشنائي قرآن كريم و تفسير آن حل نموده است، و استاد احسان قاسم اصلاحي تعدادي از آن رسائل را به زبان عربي ترجمه نموده كه از آنجمله است:

1-قطوف  أزاهير النور              مطبعة العاني         بغداد     -  1983م.

2-الحشـــر                     دار  الكتات      -   بغداد     -  1983م.

3-الاي الكبرى                      مطبعة العاني      -   بغداد     - 1983م.        

4-الإنسان و الايمان                 دار  الاعتصام     -   القاهرة   -  1983م.

5-حقائق الايمان                     مطبعة العاني      -    بغداد    -  1984م.

6-زهرة    النور                     مطبعة العاني      -    بغداد    -  1984م.

7-الملائكــــة                 مطبعة الزهراء     -    الموصل  -  1984م.

8-الشـــــكــر          مكتبة القدس      -    بغداد    -   1984م.

9-الشــــيـــوخ         مطبعة  الزهراء    -    الموصل   -  1984م.

10- الايمان و تكامل الانسان      مكتبة القدس  -      بغداد  -  1984م.

11- همچنان از رسائل سعيد  النورسي:

1- إشارات الإعجاز في مظان المجاز  (اولين تأليفش به زبان عربي)

2-الصيقل  الإسلامي.

3-التفكير الايماني.

4-ذو الفقــار.

5-رائد الشباب.

6-الخطة  الشامية .

7- الخطوات الست  ( شيخ در اين كتاب از توطيه ها و دسايس انگليس سخن ميگويد، اين كتاب در روشن ساختن شعلهء انقلاب ضد انگليس در قلوب مردم سهم فعالي داشت، انقلابي كه سبب سرعت راندن آنان گرديد).


هندويت

تعريف :

هندويت دين شركي و بت پرستيى است كه اكثر اهل هند آنرا پذيرفته اند و تشكيل آن خيلي مسير طولاني را از قرن پانزدهم قبل از ميلاد تا امروز پيموده است، ديانتي است كه علاوه بر ارزشهاي روحي و اخلاقي داري مبادي قانوني و تنظيمي  نيز ميباشد و چندين پروردگار نسبت به كارهاي مختلف متعلق به آنها، اتخاذ كرده اند بنابر آن براي هر منطقه پروردگاري، و براي هر كار و پديده اي پروردگاري گرفته اند.

تأسيس و افراد برازنده :

-براي دين هندويت مؤسس معين يافت نمي شود، و براي اكثر كتاب هاي آن تأليف  كنندگان مشخص معلوم نيست بلكه تشكيلات دين و كتب آن در گذشت زمانه هاي دور و درازي تكميل گرديده است.

-جنگجويان آريائي كه در قرن پانزدهم قبل از ميلاد به هند آمده اند، اولين تأسيس كنندگان دين هندويت به شمار ميروند.

-دين فاتحين جديد دين سابقهء هندي ها را به كلي محو و نابود نكرد، بلكه با آن خلط گرديده هر يكي از ديگري متأثر گرديد.

-در قرن هشتم قبل از ميلاد دين هندويت توسط كاهنان براهمه ترقي نمود، آنان كساني بودند كه مي پنداشتند در طبيعت آنان عنصر الهي وجود دارد.

-بار ديگر درقرن سوم قبل از ميلاد توسط قوانين ( منوشاستر) ترقي كرد.

افكار و معتقدات :

-ميتوانيم كه هندويت را از ميان كتابهايش، مفكورهء شان نسبت به پروردگار، عقايد شان، طبقات شان، و بعضي مسائل مفكوره اي و اعتقادي ديگر، درك نماييم.

اول : كتابهاي شان :

هندويت خيلي زياد كتابهائي دارد كه فهم آنها مشكل و لغت شان ناآشنا ميباشد، كتابهاي زياد ديگري تاليف شده كه آنان را شرح مينمايد،  و كتاب هاي ديگري براي اختصار اين شروح تاليف گرديده كه همهء آنها به نزد شان مقدس ميباشد، و مهمترين آنها كتب ذيل است:

1-الويدا: در اين كتاب زندگي آريائي ها، و مدارج ارتقاء  زندگي عقلاني از سادگي به سوي احساس فلسفي ديده ميشود،همچنان در اين كتاب دعاهائي وجود دارد كه به شك و ترديد به پايان ميرسد،  و نيز در آن خدا پرستيي وجود دارد كه به وحدة الوجود بالا ميرود، اين كتاب از چهار كتاب تشكيل شده كه آنان عبارت اند از:

* ريج ويدا : به 3000 سال قبل ازميلاد باز ميگردد،  در اين كتاب اولا ذكر خداي خدايان ( اندرا) آمده، بعد از آن ذكر خداي آتش (اغني) بعد از آن ذكر خداي ( فارونا) بعد از آن خداي سوريه (يعني خداي آفتاب ).

* يساجور ويدا: آنرا راهبها در وقت پيشكش نمودن قرباني ها تلاوت مينمايند.

* ساما ويدا:  اشعار آنرا در وقت اقامت نمازها و دعاها مي خوانند.

* آثار ويدا: عبارت است از افسونها و تعويذاتي براي دفع جادو، توهم، خرافات، افسانه ها و شياطين.

* هر يكي از اين ويدا ها مشتمل بر چهار جزء اند كه عبارت است از:

* سمهتا: كه مذهب فطرت را انعكاس ميدهد ، دعاهاي آنرا سكان هند قبل  ازآمدن آريائي ها، براي آلههء خويش تقديم مينمودند.

* البراهمن : آنرا براهمي هابراي كسانيكه در بلاد شان سكونت دارند تقديم مينمايند، و انواع قرباني هارا بيان ميكنند.

* آرانياك الغابيات : آن عبارت ازنمازها و دعاهائي است كه توسط آن شيوخ، هنگام اقامت شان در مغاره ها، جنگلات، و علفزارها،  تقرب حاصل مينمايند.

* آبانيشادات : و آن اسرار و مشاهدات نفسي عرفاء صوفيه است.

2- قوانين (منو) اين كتاب در قرن سوم قبل از ميلاد، زمان ويداي دوم وضع شده، يعني زمان غالب شدن هندويت بر الحادي كه به صورت ( جينيه و بودائي) ظاهر شده بود. اين قوانين عبارت  است ازشرح ويدا ها كه در آن شعائر هندويت، مبادي و اصول آن بيان ميشود.

3-مها بهارتا: كتاب حماسهء هندي است كه به الياذه و اوديسه يونانيان مشابهت دارد، مؤلف آن ( وياس) پسر( بوسرا) عارف ميباشد، و آنرا سال 950 ق. م تأليف نموده است، اين كتاب جنگي را كه ميان امراء خاندان مالكه واقع شده بود  بيان ميكند كه در آن جنگ آلهه ( خدايان) – به گمان آنان – نيز شركت نموده بودند.

4-كيتا: اين كتاب از وقوع و كيفيت يكي از جنگ هائي حكايت ميكند كه ميان امراء  خاندان ملكيه واقع  شده بود و همچنان دراين كتاب نظريات فلسفي و اجتماعي به كرشنا نسبت داده شده است.

5-يوجا واسستا: اين كتاب مشتمل بر شصت و چهار هزار بيت ميباشد، ابتداء تأليف آن از قرن ششم شده و طي گذشت مرحله دور و درازي، توسط تعدادي از مردم  به تكميل رسيده است، در اين كتاب بعضي مسائل فلسفي و لاهوتي نيز وجود دارد.

6-رامايانا: اعتناء و توجه اين كتاب به افكار سياسي و قانوني بود، و در آن خطبه هاي يكي از پادشاهان بنام ( راما) نيز وجود دارد.

سوم : مفكورهء هندويت در بارهء خدايان:

-توحيد و يكتاپرستي : توحيد به معني دقيق و درست آن يافت نمي شود،  ولي وقتي متوجه يكي از خدايان خويش شدند، به تمام معنى به طرف وي متوجه ميشوند، حتى كه ديگر خدايان از چشم شان پنهان ميگردد، وآنرا بنام رب الارباب و خداي خدايان ياد ميكنند.

-تعدد و يا چند خدائي: ميگويند كه براي هر طبيعت نافعه و يا ضاره پروردگاري هست كه عبادت كرده ميشود : مثل  آب، هواء، درياها، كوه ها . . . بنابر اين پروردگارهاي زيادي وجود دارد كه توسط عبادت و قرباني به آنان تقرب حاصل مينمايند.

-تثليث : در قرن نهم قبل از ميلاد كاهنان تمام خدايان را در خداي واحد كه عالم را از ذات خود بيرون نموده است، جمع كردند و آنرا به نامهاي ذيل نامگذاري كردند:

* براهما: به اين اعتبار كه وي پيدا كننده است.

* فشنو: به اعتباري كه وي حافظ ونگهبان است.

* سيفا : به اين اعتبار كه وي هلاك كننده ميباشد.

پس كسيكه يكي از خدايان سه گانه را عبادت ميكند همه اش را عبادت كرده است و ياهمان واحد عالي مقام را عبادت كرده است، وهيچگونه فرقي ميان آنها  موجود نيست، آنان به اين كارخود دروازهء تثليث را براي نصارا باز نمودند.

-هندوها به تقديس وتعظيم گاو اتفاق دارند.

-هندو ها عقيده دارند كه پروردگار  آنان همچنان درانساني حلول نموده كه نام آن كرشنا ميباشد، در اين شخص پروردگار با انسان يكجا شده  و يا به عبارت ديگر لاهوت  در ناسوت حلول نموده است، آنان از كرشنا طوري سخن ميگويند كه نصارا  در بارهء  عيسى عليه السلام ميگويند، شيخ ابو زهره مقارنه و موازنه اي در ميان اين دو طائفه بر قرار نموده مشابهت عجيبـي را، بلكه مطابقت و توافق را ميان شان ثابت نموده است، و در آخر مقارنه و موازنه چنين گفته است : «بالاي نصارا لازم است كه اصل دين خود را جستجو و تحقيق نمايند» .

-يكي از آنان ميگويد: « بزرگترين پروردگار به نزد طبقهء پايين، توده اي از خشت  پخته است كه تمثيل كنندهء مادر قريه و يا شيطان آن كه سرپرستي قريه را مينمايد، ميباشد».

سوم : طبقات در جامعهء هندوي :

-از وقتيكه آريائي ها به هند رسيدند طبقات را تشكيل دادند و تا حال آن طبقات باقي است،  ودور كردن آن ممكن نيست، زيرا آن – چنانچه آنان عقيده دارند- تقسيمات ابدي از خلق وايجاد خداوند ميباشد.

-طبقات در قوانين منو به ترتيب آتي آمده است :

1-براهمه : آنان كساني اند  كه پروردگار، براهما آنان را از دهن خود پيدا كرده است ، معلم، كاهن و قاضي از جملهء آنان ميباشد، و ايشان اند كه در حالات ازدواج و وفات مرجع  و ملجأ همه اند، و پشكش نمودن قرباني ها هم بدون حضور داشت آنان جائز نيست.

2- كاشتر: آنان كساني اند كه پروردگار آنان را از بازوهاي خود خلق نموده است، درس ميخوانند، قرباني هارا تقديم مينمايند، و براي دفاع باخود سلاح  ميداشته باشند.

3-ويش: آنان كساني اند كه پروردگار ايشان را از ران خود آفريده است، زراعت مينمايند، تجارت ميكنند، و مال جمع آوري نموده بالاي مراكز و معهد هاي ديني مصرف مينمايند.

4-شودر:  آنان كساني اند كه پروردگار آنان را از پاهاي خود آفريده است، ايشان با سياه پوستان اصلي طبقهء منبوذين  [طبقهء پايين] را تشكيل ميدهند  وظيفهء آنان خدمت سه طبقهء شريف سابق الذكر، و ديگر كار هاي حقير  وپليد  ميباشد.

-تمام آنان براي اين نظام طبقاتي نظر به عقيدهء ديني گردن نهاده اند.

-براي مرد جائز نيست كه از طبقهء بالاتر از طبقهء خود زن بگيرد.

-براي مرد جائز است كه از طبقهء پايين تر زن بگيرد، ولي به شرطي كه از طبقهء شودر يعني طبقهء چهارم نباشد.

-برا همه برگزيده ترين مخلوقات اند، حتى كه به پروردگارها ملحق شده اند، براي آنان حق است كه هرچه ميخواهند از مال هاي غلامان خويش بگيرند، يعني از طبقهء شودر.

-برهمي يكه كتاب مقدس را مي نويسد گناهانش مغفور و بخشيده ميشود، ولو كه هر سه عالم را با گناهان خود تباه كرده باشد.

-براي پادشاه – به هر اندازه  كه مشكلات بيايد – جائز نيست كه از برهمي ها كمك مالي و يا خراج بگيرد.

-اگر برهميي مستحق كشتن شود براي پادشاه فقط اين جائز است كه سرش را بتراشد، ولي ديگران كشته ميشوند.

-برهمي كه هنوز ده ساله است از شودريي كه به صد سال رسيده چنان تفوق و برتري دارد كه پدر بر پسرش ميداشته باشد.

-براي برهمي اين درست نيست كه در بلاد خود از گرسنگي بميرد.

-(مطابق قانون منو) طبقهء منبوذين ( يعني طبقهء پايين) پايين تر از چهار پايان و ذليل تر از سگان اند.

-اين از سعادت و نيكبختي منبودين است كه براهمه را خدمت نمايند، البته براي شان اجر و پاداشي هم نيست.

-وقتي يكي از منبوذين به طرف برهمي دست دراز نمايد و يا عصا بلند كند كه آنرا بزند دستش قطع ميشود، واگر به پاي خود بزند پايش بريده ميشود.

-وقتي يكي از منبوذين قصد مجالست را با برهمي نمايد پادشاه، نشين آنرا داغ نموده ازمنطقه تبعيدش مي نمايد.

-وقتي يكي از منبوذين ادعا نمايد كه وي برهمي را تعليم ميدهد، بايد روغن چوشانده در دهنش انداخته شود.

-كفارهء كشتن سك، گربه، بقه، چلپاسه، زاغ، بوم، و شخص طبقهء منبوذه برابر است.

-در اين اواخر در احوال منبوذين اندكي خوبي آمده، آنهم از ترس استفاده جوئي از حالات شان و داخل شدن شان در اديان ديگر، خصوصا نصرانيت كه با ايشان مقابله مينمايد و همچنان كمونستي كه توسط مفكورهء مقابلهء طبقات آنان را به سوي خود دعوت مينمايد.

چهارم : معتقدات شان :

معتقدات شان در كارما، تناسخ ارواح، انطلاق، و وحدة الوجود ظاهر ميشود:

1-كارما : «قانون جزاء» يعني نظام كاينات الهي به عدالت خالص استوار ميباشد، عدالتي كه حتما واقع شدني است يا در زندگي موجوده و يا در زندگي آينده، ممكن است جزاء يك زندگي در زندگي ديگر باشد، زمين همانطور كه دار آزمايش است دار جزاء و پاداش نيز ميباشد.

2-تناسخ ارواح: وقتي انسان وفات نمود جسدش فناء ونابود ميشود، روحش ميرود و در جسد ديگري كه مطابق اعمال وي در زندگي اولش است، داخل ميشود، و روح در اين جسد دورهء جديدي را شروع ميكند.

3-انطلاق: از عمل نيك و عمل فاسد و بد زندگي جديد  و دو باره به ميان ميايد، تا در اين زندگي روح نظر به اعمال گذشته اش در دورهء سابقه يا اجر و پاداش داده شود و يا غذاب كرده شود.

* كسيكه در چيزي رغبت نكرده باشد و در آينده هم نكند، و از بند خواهشات آزاد شود نفسش مطمئن گردد، روح وي به سوي حواسش باز نمي گردد، بلكه ميرود تا با براهما متحد شود.

* بالاي اين اصل شان انتقاد ميشود كه تصوف و سلبيت را بهتر از اعمال صالحه گردانيده زيرا كه اين را طريق اتحاد به براهما پنداشته اند.

4- وحدة الوجود: تجريد فلسفي هندوان را به اين عقيده رسانيده است كه انسان توانائي خلق نمودن افكار سازمانها و مؤسسات را دارا ميباشد، همچنان ميتواند كه آنها را حفظ نمايد و يا خراب كند، بنابر اين انسان با پروردگارها متحد شده ونفس، عين قوت خالقه ميگردد.

* روح مثل خدايان، ازلي، ابدي، دوام دار، و غير مخلوق است.

* علاقه و رابطه ميان انسان و خدايان مثل رابطه ميان شعلهء آتش و خود آتش، ومثل رابطه ميان هسته و درخت ميباشد.

 * تمام كاينات ظهور وجود حقيقي است و بس و روح انساني جزئي از روح عالي ميباشد.

پنجم : افكار و معتقدات ديگر :

-جسد بعد از موت سوزانيده ميشود، زيرا اين كار براي روح اجازه ميدهد كه به شكل عمومي و مستقيم بالا رود و به زود ترين فرصت به ملكوت اعلي برسد، همچنان سوزانيدن، روح را به صورت كامل از غلاف و پردهء جسم نجات ميدهد.

-وقتي روح نجات ميابد و بالا ميرود سه عالم در پيش روي قرار دارد.

* يا عالم عالي: كه عالم ملائكه است.

* يا عالم انسانها: كه مقر بني آدم است توسط حلول .

* و يا عالم دوزخ : كه آن جاي عاصيان و گنهگاران ميباشد.

-تنهايك دوزخ وجود ندارد، بلكه به هر نوع گنهگاران دوزخ خاصي وجود دارد.

-بعث و برانگيختن در عالم ديگر تنها براي ارواح خواهد بود، نه براي اجسام.

-برهمي به چهار مرتبه ترقي مينمايد:

* شاگرد: كه در زمان خردي اش ميباشد.

* مالك خاندان.

* رياضت و عبادت در جنگلات براي سالخوردگان.

* فقير: و آن كسي هست كه از سلطهء جسد بيرون شده و حالا روح بروي حكمفرما گرديده است، اين شخص به خدايان نزديك ميگردد.

-زني كه شوهرش وفات نمايد بعد از وي ديگر ازدواج نمي كند، بلكه در بدبختي هميشگي زندگي نموده مورد اهانت و تحقير قرار ميگيرد و مرتبه اش كمتر از مرتبهء خادم و مزدور ميباشد.

-گاهي زن بخاطر نجات از عذاب و بدبختي كه در انتظار وي است، بعد از وفات شوهرش خود را ميسوزاند،  در هند قانون جديد اين كار را تحريم نموده است.

-دين هندو عقد نكاح را ميان اطفال در حاليكه هنوز راه رفته نمي توانند جائز ميداند، و گاهي چنين اتفاق مي افتد كه پسر مي ميرد و دختر از ابتداء جواني بيوه ميشود، ولي قانون جديد هند آن را تحريم نموده قبل از جواني اجازه نمي دهد.

-شخص هيچ ارزش ندارد مگر در صورتي كه در جماعتي داخل باشد و آن جماعت در جماعت بزرگتر داخل باشد، زيرا توجه و اهتمام به جماعت ها ست، نه به اشخاص و افراد.

-چنين به نظر ميرسد كه سطح اقتصادي هندوان رو به پايين ميرود، زيرا بعضي طبقات آن مثل طبقهء براهمه، كار نمي كنند، بخاطري كه كار به منزله و مرتبهء عالي آنان سزاوار نمي باشد.

-نظام طبقاتي اساس تكافوي فرصتها را معطل ميسازد.

-هندويت حركت اصلاحات داخلي را كه در قالب ( بودائيه و جينيه ) ظاهر گرديده بود و همچنان حركت اصلاحي خارجي را كه در قالب اسلام انعكاس نموده بود نپذيرفته در مقابل هر دو مقاومت كرد و افكار و معتقدات خويش را حفظ نمود.

-رهبر هند ( گاندي) مي خواست كه دوري و فاصله اي را كه ميان طبقات و منبوذين وجود دارد گاهش دهد، ولي كوشش هايش به باد رفت، بلكه خودش قرباني كوشش هايش گرديد.

-گروه (سيك) نيز مي خواست كه يك دين مشترك از هندويت و اسلام تشكيل دهد، ولي ناكام گرديدند، زيرا به زودي درخود منحصر شده، گروه جداگانه اي گرديدند، حتى ازدواج را هم با ديگران ناجائز دانستند.

ريشه هاي فكري و اعتقادي:

-در قرن پانزدهم قبل از ميلاد ساكنان هند ازجملهء سياه پوستان اصلي بودند كه داراي افكار و عقايد ابتدائي بودند.

-بعد از آن جنگجويان آريائي آمدند، ودر راه به ايراني ها عبور نمودند، و معتقدات شان از بلادي كه به آن عبور نموده بودند متأثر گرديده بود، وقتي در هند مستقر شدند بين عقايد اختلاطي صورت گرفت كه از آن دين هندويت تولد گرديد، ديني كه در آن عقايد و افكار ابتدائي از قبيل عبادت طبيعت، آباء، و گاو، به شكل خاص وجود دارد.

-در قرن هشتم قبل از ميلاد وقتيكه مذهب برهميت وضع گرديد و قول به عبادت براهما نمودند، هندويت ترقي نمود.

-باد شديد دو حركت قوي يعني بودائيه و جينيه در مقابل هندويت وزيدن گرفت.

-در قرن سوم و دوم قبل از ميلاد قوانين (منو) ظاهر گرديد، و به دين هندويت قوتش را دوباره اعاده نمود.

-مفكورهء تثليث از دين هندي به دين نصراني منتقل گرديد.

-مفكورهء تناسخ، حلول، و وحدة الوجود به سوي بعضي مسلمانان گمراه منتقل گرديد و اين عقايد در نزد بعضي از متصوفه [صوفي تراشان] ظاهر گرديد، همچنان نزد اسماعيليه و ديگر فرقه هاي گمراه مثل احمديه ظاهر گرديد.

انتشار و جاهاي نفوذ :

دين هندويت در شبه قارهء هند، همراه اختلافي كه در تمركز آن وجود داشت حكومت ميكرد، ولي ميان مسلمانان و هندوها درنظريهء شان در بارهء كاينات ، زندگي و گاو فاصلهء بعيدي وجود داشت كه هندوان آنرا عبادت ميكردند و مسلمانان ذبحش نموده گوشتش را مي خوردند، همين بود كه تقسيم به ميان  آمد و برپا شدن دولت پاكستان با هر دو بخشش، شرقي، و غربي اعلان گرديد، كه اكثر ساكنين آن را مسلمانان تشكيل ميدادند، و دولتي هم براي هندوان كه اكثر ساكنين آنرا هندوها تشكيل ميدادند باقي ماند، و مسلمانان در آن دولت اقليت بزرگي را تشكيل ميدهند.

مراجــع :

1-أديان الهند الكبرى                        دكتور أحمد شلبي – ط6- مكتبة

                                              النهضة- المصرية- 1981م.

2-محاضرات في مقارنات الأديان             الشيخ محمد أبو زهرة – مطبعة

                                               يوسف- مصر.

3-حقائق عن الهند                            منشورات قلم الاستعلامات الهندي.

4-حضارة الهند                               غوستاف لوبون.

5-أديان العالم الكبرى                        آنراحبيب سعد از انگليسي مختصر نموده

                                               است.     

6- الله                                        عباس محمود العقاد.

7-تاريخ الإسلام في الهند                     عبد المنعم النمر.

8-فلسفة الهند القديمة                         محمد عبد السلام.

مراجــع بيگانه :

1- Weech and Rylands: Peoples and Religions of India.

2- Hinduism Ed. By Lewis Renou.

3- A Short History of the World.


وجوديه

تعريف:

وجوديه يك حركت مفكوره اي است كه ارزش انسان را خيلي بالا برده و بر يكه تاز بودن آن تاكيد مينمايد، و اينكه انسان صاحب مفكوره، آزادي واختيار بوده به رهنمائي ضرورت ندارد، حركت مذكور مجموعه اي از نظريات متباين و دور از هم  ميباشد، و يك نظريهء فلسفي واضح وروشن نمي باشد، نظر به همين تذبذب و اضطراب تا حال نتوانسته در ميان سائر عقايد و افكار جاي خود را بگيرد.

تأسيس و افراد برازنده :

-پژوهشگران مفكوره هاي غربي به اين عقيده اند كه مؤسس مكتب وجوديه «سورين كير كجورد» (1813-1855م) ميباشد. و از جملهء تأليفاتش : «رهبة و اضطراب» است.

-مشهورترين رهبرهاي معاصر آن : جان بول سارتر، فيلسوف فرانسوي متولد سال 1905م ميباشد، وي يك شخص ملحد بوده با صهيونيزم همكاري مينمايد، چندين كتاب و رواياتي دارد كه مذهبش را انعكاس ميدهد، از آنجمله است: الوجودية مذهب انساني، الوجود و العدم، الغثيان، الذباب ، الباب المغلق.

-همچنان از شخصيات اين حركت : قسيس كبرييل مارسيل ميباشد، وي معتقد است كه ميان وجوديه و نصرانيت تناقض و منافاتي وجود ندارد.

-كارل جاسبرز: فيلسوف آلماني.

-بسكار بليز: مفكر فرانسوي.

-و در روسيه: بيرد يائيف، شيسوف، سولوفيف.

افكار و معتقدات :

-از خدا، پيامبران عليهم السلام، كتب خداوند، و از تمام غيبيات و از هر چيزي كه اديان با خود آورده اند منكر اند و به آن كفر ميورزند، آن را موانع پيشرفت انسان به سوي مستقبل ميدانند، الحاد را مبدأ و طريق خويش قرار داده و به نتائج ويرانگري كه در پي دارد رسيده اند.

-به وجود انساني ايمان مطلق دارند و آنرا مصدر هر مفكوره ميدانند.

-معتقد اند كه سابقه ترين چيز در وجود همانا انسان است كه قبل از آن عدم بوده  وهيچ چيزي وجود نداشته است، و وجود انسان بر ماهيتش مقدم ميباشد.

-معتقد اند كه اديان، و نظريات فلسفي كه در طي قرون وسطى و قرن جديد رائج بوده مشكل انسان را حل نكرده است.

-ميگويند كه آنان در راه باز گردانيدن اعتبار كلي براي انسان، مراعات تفكير شخصي وي، آزادي وي غرايز و احساسات آن كار خواهند كرد.

-به آزادي مطلق انسان قائل بوده ميگويند كه به خود انسان تعلق دارد كه وجود خودرا هر قسمي كه ميخواهد و اراده دارد ثابت كند، بدون اينكه چيزي وي را مقيد سازد.

-ميگويند : بالاي انسان لازم است كه گذشته را دور اندازد، و از تمام قيود انكار نمايد، چه قيد ديني باشد، يا اجتماعي، يا فلسفي، و يا منطقي.

-دينداران آنان ميگويند: جاي دين ضمير و قلب است، زندگي و آنچه در آن است تابع اراده و خواست مطلق شخص ميباشد.

-به ارزشهائي كه ثابت باشند و زندگي و روش مردم را رهبري نموده بانظم سازد باور و عقيده ندارند، بلكه هر انسان هر چه خواست ميكند، و براي هيچكس اجازه نيست كه بالاي ديگران موازين اخلاقي مشخصي وضع نمايد.

-مفكورهء آنان مفضي به گسترش بي نظمي اخلاقي، اباحيت جنسي، لجام گسيختگي و فساد گرديده است.

-على الرغم آنچه به انسان قائل شده اند مفكورهء شان داراي سمات دنباله روي اجتماعي، وشكست پذيري در مقابل مشكلات گوناگون ميباشد.

-وجودي راستين نزد آنان كسي است كه هيچگونه رهنمائي را ازخارج قبول نمي كند، بلكه خود را به نفس خود رهبري نموده بدون اينكه مقيد به قيدي و يا محدود به حدي باشد در خواست هاي شهوات و غرايز خود را مي پذيرد.

-وجوديه فعلا دو مكتب دارد كه يك آن ديندار و ديگرش ملحد و بي دين ميباشد،همين مكتب دوم است كه رهبري وجوديه به دست وي ميباشدو مراد از مفهوم مشهور و متداول وجوديه كه در سرزبانها است نيز مكتب دوم ميباشد، بنابر اين وجوديه بر الحاد و بي ديني استوار ميباشد.

-مفهوم وجوديه در حقيقت سركشي بر واقعات تاريخي و جنگ در مقابل ميراث بزرگي است كه جامعهء انساني آنرا به جاگذاشته است.

-وجوديهء امروزي حيثيت شاخه اي از شاخه هاي متعدد صهيونستي را دارد كه از ميان آن صهيونست كار و فعاليت مينمايد، و فعاليت آن توسط از بين بردن ارزشها، عقايد و اديان صورت ميگيرد.

ريشه هاي فكري و إعتقادي :

-وجوديه عكس العمل در مقابل تسلط كليسا و حكمفرائي خشك و شديد آن بالاي انسان بنام دين، بوده است.

-از علماني و ديگر حركاتي كه نهضت اروپا را همراهي نموده دين و كليسا را ترك كرده بودند متأثر گرديده است.

-از سقراط نيز متأثر گرديده اند كه وي اين قاعده را گذاشته بود ( نفست را توسط نفست بشناس).

-از رواقي ها نيز متأثر اند كه آنان سيادت و سرداري نفس را لازم نموده بودند.

-همچنان از حركات مختلفي كه به سوي الحاد و اباحيت دعوت مينمودند متأثر هستند.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-بعد از جنگ جهاني اول در آلمان ظاهر گرديد، بعد از آن در فرانسه وايطاليا و غيره به نشر رسيد، از ناگواري جنگها و خطرناكي آن بالاي انسان وسيله اي براي سرعت انتشار خود بدست آوردند.

-افكار منحرف و اباحيت شان در فرانسه، آلمان، سويد، نمسا، انجلترا، امريكا، و غيره ميان پسران و دختران جوان نشر گرديده سبب بي نظمي اخلاقي، اباحيت جنسي، و بي پروائي در مقابل ارزشهاي اجتماعي ودر مقابل اديان گرديد.

مراجــع :

1-الوجودية و واجهات الصهيونية                   د. محسن عبد الحميد.

2-مباحث في الثقافة الإسلامية                        د. نعمان السامرائي.

3-سقوط الحضارة                                    كولن ولسن.

4-دراسات في الفلسفة المعاصرة                       د. زكريا ابراهيم.

5-الوجودية  المؤمنة و الملحدة                        د. محمد علات .

6-عقايد المفكرين في القرن العشرين                 عباس محمود العقاد.

7-المذاهب المعاصرة و موقف الاسلام منها           د. عبد الرحمن عميرة.

 


يزيديه

تعريف :

يزيديه يك گروه منحرف است كه سال 132هـ در عقب سقوط دولت اموي نشأت نمود، در ابتداء پيدايش خود يك حركت سياسي بود كه بخاطر بازگردانيدن مجد و عزت بني اميه به ميان آمده بود، ولي اوضاع محيط و عوامل جهل گروه را منحرف ساخته به تقديس يزيد بن معاويه و شيطان، كه آنرا ( طاووس ملك) و عزازيل ميگويند، كشانيد.

تأسيس و افراد برازنده :

-شروع: وقتي دولت اموي سال 132 در جنگ ( الزاب الكبرى) در شمال عراق سقوط نمود، امير ابراهيم بن حرب بن خالد بن يزيد به شمال عراق فرار نموده شكست خوردگان اموي را جمع كرد، وبه سوي مستحق بودن يزيد در خلافت و ولايت دعوت نمود، و ادعا كرد كه يزيد سفياني منتظري است كه به زمين باز خواهد گشت ، و زمين را بعد از آنكه پر از ظلم شده پر از عدل خواهد نمود.

-اينكه منطقهء كردها را به حيث پناهگاه خويش اختيار نمودند سببش اين بود كه مادر  مروان دوم كه دولت اموي در دوران وي سقوط كرد، از جمله كردها بود.

-عدي بن مسافر : وي در مقدمهء فراريان از سلطهء عباسي بود، از لبنان به حكاريهء كردستان كوچ نمود، نسبش به مروان بن حكم ميرسد، لقبش شرف الدين ابوالفضائل است، با شيخ عبد القادر ملاقات نموده از وي تصوف را اخذ نمود، سال 1073م و يا 1078م تولد گرديده بود و بعد از نود سال زندگي وفات كرد و در لالش در منطقهء شيخان عراق دفن گرديد.

-صخر بن صخر بن مسافر : معروف به شيخ ابوالبركات، باكاكايش عدي همراهي نمود، و جانشين وي گرديد، و وقتي وفات كرد در پهلوي قبر كاكايش در لالش دفن گرديد.

-عدي بن ابي البركات : ملقب به ابو المفاخر، و مشهور به كردي سال 615هـ/1217م وفات كرد.

-پسرش شمس الدين ابومحمد معروف به شيخ حسن جانشين وي گرديد، سال 591هـ/1194م تولد گرديده بود، توسط وي فرقهء يزيديه منحرف گرديد، از دوستي يزيد و عدي بن مسافر به تقديس آندو و تقديس شيطان پرداختند، بعد از آنكه كتاب «الجلوة لاصحاب الخلوة» و كتاب «محك الايمان» و كتاب «هداية الاصحاب»  را تأليف كرد در سال 644هـ/1246م وفات نمود، وي نام خود را نيز در كلمهء شهادت داخل كرده بود، چنانچه الحال نزد بعضي از يزيدي ها يافت ميشود.

-شيخ فخر الدين برادر شيخ حسن : رياست ديني و فتوا مخصوص اولادهء وي گرديد.

-شرف الدين محمد پسر شيخ فخرالدين : وي در سال 655هـ/1257م در حاليكه به سوي سلطان عزالدين سلجوقي روان بود، در راه كشته شد.

-زين الدين يوسف بن شرف الدين محمد: به مصر سفر نمود و در طلب علم و عبادت بيرون گرديد، و سال 725هـ در تكيهء عدويه در قاهره وفات كرد.

-بعد از آن به سبب جنگهائي كه ميان آنان و ميان مغل، سلجوقي ها، و فاطمي ها واقع گرديد، تاريخ شان پنهان و مجهول گرديد.

-در آن دوران شيخ زين الدين ابوالمحاسن ظاهر گرديد، كه نسب خود را به برادر اصلي ابوالبركات عدي ميرسانيد، وي امير يزيديه درشام تعيين گرديد، ملك سيف الدولة قلاوون وي را، بعد از آنكه نظر به كثرت طرفدارانش خطر پنداشته ميشد، زنداني نمود، و درزندان وي وفات كرد0

-بعد از وي پسرش شيخ عزالدين آمد، مقر وي درشام بود، به لقب امير الامراء ملقب گرديد، ميخواست كه يك انقلاب امويه را به راه اندازد، بنابرآن سال 731هـ زنداني شد ودر زندان وفات كرد0

-دعوت وحركت شان به طور دوامدار مورد شكنجه وفشارحكام قرار گرفت، ومنطقهء شيخان در عراق به حيث مركز يزيدي ها باقي ماند، مخفي كردن اسرار مهمترين نشانه هاي اين طريقه بود0

-آخرين رئيس يزيديه، امير ابويزيد اموي توانست كه سال1969م اجازهء بازگشائي مكتبي را براي دعوت يزيديه در بغداد، جادهء رشيد، بگيرد كه هدف از آن زنده ساختن عربيت طائفه اموي يزيدي بود، ووسيلهء رسيدن شان به آن، نشر دعوت قومي همراه با تأييد حقايق روحيه وزمانيه بود، شعار شان عرب اموي القوميه ويزيدي العقيده بود0

-آخرين امير براي آنان امير تحسين بن سعيد امير شيخان بود0

-ميتوانيم كه كلام را خلاصه نموده بگوييم: اين حركت چندين مرحله را طي نموده است:

* مرحلهء اول: حركت اموي سياسي، كه در دوستي يزيد بن معاويه انعكاس كرده بود0

* مرحلهء دوم: تبديل شدن حركت به طريقهء عدويه درزمان شيخ عدي بن مسافر اموي0

* مرحله ءسوم: پنهان شدن شيخ حسن به مدت شش سال، بعد از آن خارج شدن وي با كتابهايش كه درآنها باشعائر وتعاليم درست اسلامي مخالفت كرده بود0

* مرحلهء چهارم : خروج كامل از اسلام، تحريم خواندن ونوشتن، وداخل شدن عقايد فاسد باطني درتعاليم شان0

افكار ومتقدات :

اول : مقدمه براي فهم معتقدات يزيديان :

-جنگ كربلاه كه درآن حسين بن علي رضي الله عنهما كشته شد، در دوران يزيد واقع گرديده بود0

-شيعه ها يزيد را لعنت نموده وي را متهم به زنديق شدن ونوشيدن شراب ميگردند0

-بعد از سقوط دولت امويها يزيديه به حيث يك حركت سياسي شروع به كار نمود0

-يزيديها يزيد را دوست داشتند ولعنت وي را بد مي ديدند0

-بعداً لعنت را مطلقا بد ديدند0

-بعد از آن مشكلي پيش روي شان قرار گرفت كه آن لعنت شيطان درقرآن كريم بود، همين بود كه از آن هم انكار كردند ودرهرجاي قرآن كريم كه كلمهء لعن ويالعنت، شيطان ويا پناه خواستن از شيطان وجود داشت، آنرا توسط شمع محو نمودند، ودليل شان اين بود كه اين چيزها در اصل قرآن نبود، بلكه آنرا مسلمانان افزوده اند0

-بعد از آن به تقديس وتعظيم شيطان، درحاليكه وي درقرآن ملعون ميباشد، شروع كردند، فلسفهء تقديس شيطان نزد آنان به چند چيز برميگردد كه عبارت اند از:

1-زيرا وي به آدم سجده نكرد، بنابر اين وي - به نظر آنان – اولين موحد ويكتا پرست شمرده ميشود كه وصيت پروردكار را در مورد عدم سجده غيرش، فراموش نكرد، در حاليكه ملائكه فراموش نموده سجده كردند، و امر سجده كردن به آدم u يك امتحان بود كه در آن شيطان كامياب گرديده اولين موحد و يكتا پرست شمرده شد،  وخداوند در مقابل آن اين پاداش را برايش داد كه وي را طاووس ملائكه و رئيس آنان ساخت.

2-همچنان بخاطر ترس از وي او را تعظيم و تقديس مينمايند، زيرا وي خيلي قوي است به حدي كه در مقابل پروردگار جرأت نموده اوامرش را ترك كرد.

3-همچنان وي را بخاطر شجاعت و دلاوري اش در عصيان و سركشي تمجيد و تقديس مي نمايند.

-ابليس آدم u را فريب داده وي از درخت ممنوع تناول نمود، بنابرآن شكمش ورم كرد و خداوند وي را از جنت خارج نمود.

-شيطان از جنت رانده نشده بلكه خودش بخاطر سرپرستي گروه يزيديه به روي زمين پايين گرديده است.

دوم : معتقدات شان :

-پنداشتن شيطان به حيث ( طاووس ملائكه) سبب شده كه آنان تمثال طاووس را كه از مس به شكل خروس، و به اندازهء مشت بسته درست گرديده است، تقديس و تعظيم نمايند، آنان بخاطر جمع نمودن اموال با همين تمثال در قريه ها گشت مينمايند.

-درهء لالش در عراق مكان مقدس است كه در ميان كوه هاي بلند واقع گرديده ، بيت عذرى ناميده ميشود، آن دره پوشيده از درختان بلوط و چهار مغز است.

-مرجه در وادي لالش مكان مقدس شمرده ميشود، نامش مأخوذ از مرجهء شام است، در بخش شرقي آن كوه عرفات وچشمهء زمزم قرار دارد.

-نزد آنان مصحف رش (يعني كتاب سياه) وجود دارد كه در آن تعاليم و عقايد اين گروه ثبت گرديده است.

-شهادت نزد آنان : اشهد واحد الله ، سلطان يزيد حبيب الله، «يعني گواهي ميدهم كه خدا يك است و سلطان يزيد دوست خداوند است».

-روزه: در هر سال سه روز در ماه كانون  اول شرقي روزه ميگيرند كه آن مصادف است با عيد ميلاد يزيد بن معاويه .

-زكاة: زكاة توسط طاووس جمع آوري ميگردد كه آن را قوال ها جمع نموده به رياست گروه ميسپارند.

-حج : هر سال در  دهم ذو الحجه بر كوه عرفات در مرجهء نورانيهء لالش در عراق مي ايستند.

-نماز : در شب نصف شعبان [يعني شب برائت] نماز ميگزارند، و آن نمازي است كه عوض نماز تمام سال براي شان ميباشد.

-حشر و نشر بعد از مرگ : در قريهء باطط در كوه سنجار خواهد بود، در آنجا ترازوي اعمال نزد شيخ عدي كه با مردم محاسبه  ميكند گذاشته خواهد شد، و گروه خود را گرفته داخل جنت خواهد نمود.

-به چيزهاي باطلي سوگند ياد ميكنند كه از آنجمله است سوگند به طوق سلطان يزيد، و آن عبارت از يك طرف لباس است.

-به قبرها و زيارتها رفت و آمد زياد دارند، مثل قبرهاي شيخ عدي، شيخ شمس الدين، شيخ حسن و شيخ عبد القادر جيلاني، و براي هر قبري خدمتگاراني وجود دارد، آنان در روشن كردن قبرها از تيل و شمع استفاده مينمايند.

-ازدواج به اين طريقه ميباشد كه اول عروس از جانب داماد بوده ميشود، بعد از آن خاندان هاي دو طرف آمده قضيه را حل و فصل مينمايند.

-رنگ كبود را تحريم مينمايند ، زيرا رنگ كبود از بارزترين رنگهاي طاووس ميباشد.

-خوردن كاهو، كرم، كدو، فاصيليه، گوشت خروس، گوشت مرغ، ماهي، گوشت آهو، و گوشت خوك را حرام ميدانند، همچنان گوشت طاووس را كه نزد آنان مقدس است حرام ميگويند، زيرا آن مشابه ابليس ميباشد كه وي طاووس ملائكه ميباشد.

-تراشيدن بروت را حرام ميدانند، بلكه آنرا دراز و به شكل نامناسبي ميگذارند.

-وقتي دائره اي بر زمين در اطراف يزيدي رسم كني وي از آن دائره تا وقتي خارج نمي شود كه بخشي از آن را محوكني، زيرا وي عقيده دارد كه شيطان ترا به اين كار امر نموده است.

-خواندن و نوشتن را دين شان تحريم مينمايد، و بر علم صدر  [يعني بر حفظ و ياد] اعتماد مينمايند، و اين امر مفضي بر گسترش جهل و بي سوادي در ميان شان گرديده و در انحراف و افراط شان در بارهء يزيد، عدي و ابليس افزوده است.

-نزد آنان دو كتاب مقدس وجود دارد كه عبارت اند از: « الجلوة » كه از صفات پروردگار و وصيت هاي وي سخن ميگويد، و ديگر آن «مصحف رش» و يا «كتاب سياه» است، اين كتاب از پيدايش كائنات، ملائكه، و تاريخ پيدايش فرقهء يزيدي و عقيدهء شان صحبت مينمايد.

-معتقد اند: همان شخصي كه پسر يزيدي را هنگام ختنه اش در كنار ميگيرد آن شخص برادر مادر پسر ميگردد و بالاي پدر طفل لازم است كه از آن شخص تا وقت مرگ حمايت و دفاع نمايد.

-يزيدي در وقت طلوع آفتاب و در وقت غروبش روي به طرف آفتاب دعا مينمايد بعد از آن زمين را بوسيده روي خود را در آن ميمالد، و دعائي هم در وقت خواب نمودن نيز دارند.

-آنان عيد هاي خاصي هم دارند مثل : عيد سال نو ميلادي ، عيد مربعانيه، عيد قربان، عيد جماعت ، عيد يزيد، عيد خضر الياس، و عيد بلنده، آنان شبي دارند به نام شب سياه « شفر شك» در آن شب چراغها را خاموش نموده محارم و شراب را حلال ميدانند.

-در كتاب هاي خويش ميگويند: «فرمانبرداري نماييد و آنچه خدمتگاران من به شما تلقين مينمايند بپذيريد، و آنرا نزد بيگانگان مثل يهود، نصارا، و مسلمانان افشا نكنيد، زيرا آنان نمي دانند كه تعليم من چيست ، كتابهاي خويش را نيز به آنان ندهيد تا آنان را تغيير ندهند در حاليكه شما نمي دانيد».

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-عدي بن مسافر با شيخ عبد القادر جيلاني صوفي ملاقات نموده بود، آنان به حلول، تناسخ، و وحدة الوجود قول نموده اند، قول و عقيدهء شان در بارهء ابليس مشابه به قول حلاج است كه وي ابليس را پيشواي موحدين ميدانست.

-دين نصراني را احترام مينمايند، به حديكه دست هاي قسيس ها را ميبوسند و با آنان عشاء رباني را [7] تناول مينمايند ومعتقد اند كه شراب حقيقتا خون عيسى u

 

نمي دهند كه ريش نوشندهء آن لمس كرده شود.

-«تعميد» را نيز از نصارا اخذ نموده اند، آنان طفل را به چشمهء آبي كه «عين البيضاء» نام دارد بخاطر تعميد ميبرند تا در آنجا تعميد داده شود، بعد از آنكه به يك هفته رسيد وي را به نزد قبر شيخ عدي،  آنجاكه زمزم نيز هست برده در آب ميگذارندش و نامش را به آواز بلند گرفته از وي ميخواهند كه طفل، يزيدي و مؤمن به (طاووس ملك) باشد يعني به ابليس.

-وقتي اسلام در منطقهء كردستان داخل گرديد اكثر ساكنين آن به دين زردشتي بودند، بعدا تعدادي از تعاليم اين دين وعقيده به سوي يزيديه انتقال داده شد.

-عقايد مجوسي وبت پرستي نيز درميان شان داخل گرديد، و يزيد را به مرتبهء خدائي بالا بردند، مراتب نزد آنان قرار ذيل ميباشد : ( الله – يزيد- عدي).

-(طاووس ملك) نشانهء وثنى از ابليس است كه نزد آنان از تقديس و تعظيم فوق العاده برخوردار ميباشد.

-از شيعه ها «برائت» را اخذ نموده اند كه آن عبارت است از كرهء ساخته شده از خاك، خاكي كه از زاويهء شيخ عدي گرفته شده است، اين كره  را هر يزيدي بخاطر تبرك باخود ميداشته باشد، اين كار پيروي از شيعه هاي جعفري است كه آنان نيز با خود خاكي را [بنام خاك كربلا] حمل مينمايند، وقتي يزيدي مي ميرد آن خاك در دهنش نهاده ميشود، و در غير آن وي كافر مي ميرد.

-به صورت عمومي: منطقه ايكه اين گروه در آن منتشر گرديده پر از ديانات مختلف ميباشد مثل: زردشتي، بت پرستان، طبيعت پرستان، يهوديت، نصرانيت، پرستندگان آلههء آشور، بابل، و سومر، وصوفيهء اهل خطوه، اين ديانات به درجه هاي مختلف در يزيدي تأثير نموده اند، البته جهل و بيسوادي در انحراف و دوري شان از اسلام افزوده است.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-اين طائفه كه شيطان را تقديس و تعظيم مينمايند، در سوريه، تركيه، ايران، روس، وعراق منتشر گرديده اند، آنان مسافريني كه نسبتا تعداد شان اندك و ناچيز است، در لبنان، آلمان غرب و بلجيك نيز دارند.

-تعداد شان تقريبا به 120 هزار نفس بالغ ميگردد كه هفتاد هزار آن درعراق و باقي در اطراف و اقطار ديگر ميباشند. همهء آنان مرتبط به رياست خاندان اموي ميباشند.

-ايشان از جملهء كرد ها ميباشند، مگر بعضي از آنان كه از اصل عربي اند.

-زبان شان زبان كردي است و به همين زبان كتابها، دعاها و ملاحظات ديني شان نوشته شده است.

-آنان مكتب رسمي و آشكاري دارند بنام « المكتب الاموي للدعوة العربية» كه آن در جادهء رشيد در بغداد موقعيت دارد.

مراجــع :

1-اليزيدية                                   تأليف سعيد الديوه جي.

2-اليزيدون في حاضرهم وماضيهم          تأليف عبد الرزاق الحسني.

3-اليزيدية أحوالهم ومعتقداتهم               تأليف الدكتور سامي سعيد الأحمد.

4-اليزيدية و اصل عقيدتهم                   تأليف عباس العزاوي.

5-اليزيدية ومنشأ نحلتهم                     تأليف  أحمد تيمور .

6-اليزيدية                                    تأليف صديق الدملوجي.

7- اليزيديون                                 تأليف هاشم البناء

8-ما هي اليزيدية ؟ و من هم                تأليف محمود الجندي- مطبعة 

اليزيديون؟                                    تضامن- ط1- بغداد –1976.

9-كرد و ترك وعرب                        تأليف ادموندز – ترجمة جرجس

                                               فتح الله .

10-مباحث عراقية                           تأليف يعقوب سركيس.

11-الأكراد                                  تأليف باسيل نيكتن.

12-مجموعة الرسائل والمسائل                تأليف شيخ الإسلام ابن تيمية .

13-رحلتي إلى العراق                        تأليف جيمس بكنغهام-ترجمة سليم

                                               طه التكريتي .

14-جريدة التآخي العراقية                   بغداد 16/9/1974م.

15-العراق الشمالي                           تأليف الدكتور شاكر خصباك.

16-تاريخ الموصل                             تأليف سليمان الصايغ.

 

يهود دونمه

تعريف :

آنان گروهي از يهوديان اند كه بخاطر فريب و دسيسه عليه مسلمانان اسلام را ظاهر نموده يهوديت خويش را پنهان كرده اند، در منطقهء غرب آسياي صغير سكونت نموده در شكستن دولت عثماني و الغاء خلافت از طريق انقلاب جماعت اتحاد و ترقي سهم گرفته بودند... و هميشه تا حال در مقابل اسلام توطيه و دسيسه مينمايند. آنان مهارت خاصي درميدان اقتصاد، ثقافت و نشرات دارند، زيرا همين چيزهااسباب تسلط بر جامعه به شمار ميرود.

تأسيس و افراد برازنده :

-مؤسس آن سباتاي زيفي (1626-1675م) ميباشد، وي يك يهودي اسپاني الاصل بوده كه در تركيه تولد ونشأت نموده است، تأسيس آن سال 1648م بود، يعني وقتيكه اعلان نمود كه وي مسيح بني اسرائيل و نجات دهندهء موعود شان ميباشد.

-خطر سباتاي بزرگ گرديد، بنابر آن حكومت هاي عثماني وي را توقيف نموده علماء در ادعاهايش با وي مناقشه و مناظره نمودند، وقتي دانست كه قتلش به فصيله رسيده است اظهار رغبت به سوي اسلام نمود.

-اصل دعوت ويرانگرش از موقف جديدش كه به حيث يك مسلمان ظاهر گرديد و به حيث رئيس دربانان مقرر شد، آغاز ميگردد كه پيروان خويش را نيز امر نمود تا ظاهرا مسلمان شوند و درباطن به يهوديت خويش ثابت باشند.

-از دولت درخواست نمود كه به وي اجازه دهد تا در صفوف يهوديان دعوت نمايد، و دولت برايش اجازه داد، آنگاه وي از اين فرصت بزرگ استفاده نموده با كمال خباثت در راه ضرر رسانيدن به اسلام كار و فعاليت نمود.

-بعد از گذشت زياده از ده سال به حكومت معلوم شد كه اسلام آوردن سباتاي به فريب بوده، بنابرآن وي را به البانيا تبعيد نمود و درآنجا درگذشت.

ازجملهء مهمترين شخصيات اين گروه بعد از تأسيس كنندهء وي :

-سارا: دوشيزهء پولندي كه به سباتاي ايمان آورده با وي ازدواج كرده بود.

-نصحان يهودي: كه به حيث فرستادهء سباتاي به سوي مردم تعيين گرديده بود.

-جوزيف ييوسوف: وي جانشين سباتاي و پدر زن دوم وي بود بنام ( عبد الغفور افناي) فعاليت ميكرد.

-مصطفى حلبي : رئيس فرقهء (قره قاش)، اين فرقه يكي از سه فرقه بود كه  از دونمه جدا شده بودند.

-كتاب هاي طبع شده و متداول ندارند، و ليكن نشريه هاي سري زيادي دارند كه در ميان خود شان متداول ميباشد.

افكار و معتقدات :

-معتقد اند كه سباتاي همانا مسيح بني اسرائيل و نجات دهندهء يهود ميباشد.

-ميگويند كه جسم سابقهء سباتاي به آسمان بالا رفت و به امر خداوند به شكل ملكي كه چادر و دستار ميپوشد بازگشت نمود تا رسالت خود را تكميل نمايد.

-اسلام را ظاهر ميكنند و يهوديت را باكمال كينه توزي و دسيسه گري در مقابل اسلام پنهان مينمايند.

-روزه نمي گيرند، نماز نمي گزارند، از جنابت غسل نمي كنند، و گاهي بعضي شعائر اسلامي را در بعضي از مناسبات مثل عيدها بخاطر مكر و فريب ظاهر ميسازند.

-عروسي و ازدواج را با مسلمانان حرام ميدانند، و افراد آن گروه به طرز زندگي، عقايد و افكار گروه خويش اطلاعي حاصل كرده نمي توانند مگر بعد از عروسي.

-آنان عيدهاي زيادي دارند كه از بيست عيد تجاوز مينمايد، و از آنجمله است: محفل خاموش ساختن روشنائي ها [يعني مجلس چراغ كشي] و ارتكاب فواحش  و كارهاي ناروا، و معتقد اند كه تولد يافتگان آن شب اشخاص بابركت خواهند بود.

-ايشان لباس خاصي دارند، زنان شان پاپوش هاي زرد به پا ميكنند و مردان كلاه هاي پشمي سفيد به سر نهاده آنرا با دستار هاي سبز مي پيچانند.

-سبقت در سلام دادن به غير خويش را حرام ميدانند.

-باحجاب زن مقابله مينمايند و به سوي بي حجابي، بي نظمي و تعليم مختلط دعوت مينمايند تا جوانان ملت را فاسد سازند.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-عقيدهء ايشان يهوديت خالص ميباشد، بنابرآن آنان عادات اساسي يهود را دارا ميباشند مثل: خباثت، فريب، هوشياري، دروغ، بزدلي و خيانت، تظاهر شان به اسلام فقط بخاطر ضربه زدن اسلام از داخل آن ميباشد.

-آنان رابطهء محكمي با ماسونيه دارند، و بزرگان دونمه از جملهء بزرگان ماسونيه بود

-مطابق طرح و پلان صهيونيزم جهاني فعاليت مينمايند.

انتشار و جاهاي نفوذ :

-اكثريت بزرگ شان فعلا در تركيه ميباشند.

-هميشه در تركيه وسائل سيطره بر نشرات و اقتصاد را تا حال مالك اند، و مناصب خيلي حساس را در حكومت اشغال نموده اند.

-ايشان در عقب ايجاد ( جماعت اتحاد و ترقي) قرار داشتند و اكثر اعضايش نيز از جملهء آنان بود، و از همين موقعيت خود در راه علماني ساختن تركيهء مسلمان استفاده نمودند  و بسياري از جوانان فريب خوردهء مسلمان را درخدمت اهداف ويرانگر خويش گماشتند.

مراجــع :

1-يهود الدونمه                                         محمد علي قطب.

2-وثائق منظمات و عادات السباتاي                   ابراهيم غالانتي .

3-مجموعة مقالات عن الدونمه                          علاء الدين غوسه.

 

يهوديت

تعريف :

يهوديت همانا دين عبراني هاي نسل ابراهيم u است كه معروف به اسباط و از بني اسرائيل ميباشند، كساني كه خداوند موسى u را با تورات، به حيث پيامبر به سوي ايشان فرستاد.

تأسيس و افراد برازنده :

-موسى u : شخصي از بني اسرائيل بود، وي در دوران فرعون مصر رمسيس دوم ( 1301-1234ق م.) درمصر بدنيا آمد، مادرش بعد از تولد، وي را در صندوق كرده در نهر انداخت، نهر صندوق را در قصر فرعون برآورد وموسى u در همان قصر تربيه گرديد، وقتي جوان شد يكي از مصريان را گشت و سبب فرارش به مدين گرديد در آنجا نزد شعيب u به چوپاني پرداخت و شعيب u يكي از دو دختر خودرا در نكاح وي در آورد.

-در راه بازگشت به مصر، خداوند U در سيناء به سوي وي وحي فرستاد و امرش كرد كه وي با برادرش هارون به سوي فرعون بروند تا او را دعوت نموده بني اسرائيل را نجات دهند، بنابر آن موسى u به سوي فرعون رفت ولي فرعون دعوت را نپذيرفت و از آنان روي گردانيد. موسى u با بني اسرائيل از مصر خارج شد، البته اين واقعه در سال 1213ق. م. در دوران فرعون منفتاح كه جانشين پدر خود رمسيس دوم گرديده بود به وقوع پيوسته بود، فرعون بالشكر خود آنان را تعقيب نموده به آنان رسيد ولي خداوند وي را غرق نموده موسى u و قومش را نجات بخشيد.

-در صحراء سيناء موسى u به كوه بالا رفت تا با پروردگار سخن گويد، و نسخهء تورات را تسليم شود، ولي وقتي بازگشت نمود بني اسرائيل را در اطراف گوساله ايكه سامري از طلابراي شان درست كرده بود، به پاي عبادت نشسته يافت، و آنان را زجر ومنع كرد، وقتي آنان را به داخل شدن فلسطين امر كرد آنان امتناع ورزيده گفتند: « إن فيها قوما جبارين،  فاذهب أنت و ربك فقاتلا إنا ههنا قاعدون» يعني: آنجا قوم ظالمي قرار دارد، تو با پروردگارت برويد و جنگ كنيد، ما همينجا نشسته ايم، همان بود كه خداوند برآنان غضب شد و ايشان را چهل سال سرگردان در صحراء گذاشت و موسى u در خلال همين سالها، بدون اينكه در فلسطين داخل شود وفات نموده در يك تپه سرخ دفن گرديد.

-برادرش هارون u نيز وفات نمود و در كوه هور دفن گرديد، مؤرخين ميگويند: كساني كه با موسى u بودند همهء شان در دشت وفات كردند، به استثناء دو نفر كه يكي از آنها يوشع بود.

-يوشع بن نون: رهبري را بعد از موسى u به دوش گرفت و از راه شرق اردن بني اسرائيل را در اريحا داخل نمود، يوشع u سال 1130ق م وفات كرد.

-سرزمين مفتوحه ميان دوازده سبط [يعني دوازده قبيلهء اولاد يعقوب u] تقسيم گرديد كه در آنها قاضياني از جملهء كاهنان حكومت ميكردند، در اين دوران يك قاضيه نيز بنام دبوره ظاهر گرديده بود، اين دوران عشائري بدائي تقريبا يك قرن -مطابق اندازهء تاريخ نويسان – ادامه يافت.

-آخرين قاضي ها صموئيل شاءون بود كه پادشاه شان مقرر گرديد و همين شخص را قرآن كريم بنام طالوت ياد كرده است، وي بني اسرائيل را در جنگ هاي شديدي بر ضد اطرافيان شان رهبري نمود، داود u يكي از لشكريانش بود، در يكي از معارك داود u بالاي جالوت كه فرمانده فلسطينيان بود، غلبه و پيروزي حاصل كرد، و از آن به بعد داودu  به حيث فرمانده با اهميت تبارز كرد.

-داود u : پادشاه دوم در ميان شان تعيين گرديد، و سلطنت در اولادش به طور ميراثي باقي ماند، اورشليم (قدس) را پايتخت مملكت خود قرار داد و هيكل قدس را اعمار نموده تابوت [صندوقي كه در آن اشياء متبركه نهاده شده بود] را به آنجا نقل داد، حكومتش چهل سال دوام كرد.

-سليمان پسر داود عليهما السلام : جانشين پدر خود گرديد، و ستارهء اقبالش طلوع نمود به حديكه با فرعون مصر ششنق خويشي كرد، ليكن در اواخر پادشاهي اش ملكش رو به كاهش نهاده منحصر به غرب اردن گرديد.

-رحبعام جانشين وي گرديد، و سال 935 ق م به حيث پادشاه تعيين شد، ولي از بيعت و متابعت اسباط برخوردار نشد، بنابر آن بني اسرائيل از وي اعراض نموده جانب برادرش يربعام را گرفتند، همين بود كه مملكت به دو بخش تقسيم شد:

* مملكت شمالي كه بنام اسرائيل ياد گرديد و پايتختش شكيم بود.

* مملكت جنوبي، به نام يهوذا و پايتختش اورشليم بود.

-در هريكي از دو مملكت 19 پادشاه حكومت نمود، در مملكت يهوذا پادشاهي به اولادهء سليمان u تعلق گرفت، ولي در مملكت اسرائيل پادشاهي در چندين خاندان انتقال ميكرد.

-عاموس: پيامبري بود كه تقريبا در سال 750 ق م ظاهر گرديد، وي سابقه ترين پيامبران دوران قديم است كه گفتار هاي شان به طريقهء نوشته شده به ما رسيده است، زيرا وي در ايام يربعام دوم (783-743ق م) زندگي كرده است.

-سال 721ق م يهوديان اسرائيلي در قبضهء آشوري ها افتادند، يعني در دوران ملك سرجون دوم پادشاه آشور، بنابر اين از تاريخ بدور افتيدند و سال 586 ق. م مملكت يهوذا به دست بابلي ها افتاده بود، و نبوخذ نصر ( بختنصر) اورشليم و معبد را خراب نموده يهوديان را به بابل اسير برد، و اين همان ويراني اول بود.

-سال 538 ق م قورش پادشاه فارسي بابل را اشغال نمود و براي آنان اجازهء بازگشت به فلسطين را داد، ولي تعداد كمي از آنان بازگشت كرد.

-در سال 320 ق م حكومت فلسطين به اسكندر بزرگ تعلق گرفت  و بعد از وي به بطالسه رسيد.

-سال 63 ق م فلسطين را رومان اشغال نموده و به قيادت با مبيوس بر قدس قبضه كردند.

-سال 20 ق م هيرودوس هيكل سليمان را جديدا اعمار نمود و آن تا سال 70م باقي ماند، و در اين تاريخ امپراطور تيطس شهر را ويران نموده هيكل را سوزانيد، و اين همان ويراني دوم ميباشد، سال 135م اوريانوس آمد تا به صورت كامل علايم شهر را از بين ببرد و از شر يهوديان توسط قتل و نابود ساختن شان خود را رهائي بخشد، وي درجاي هيكل مقدس هيكل شركي بنام ( جوبيتار) اعمار كرد، اين هيكل شركي تازمان امپراطور قسطنطين دوام نمود و در زمان وي آنرا مسيحي ها نابود ساختند.

-در سال 636م مسلمانان فلسطين را فتح نموده رومان را از آن بيرون كردند، و صفرونيوس كه بطريرك نصارا بود بالاي مسلمانان شرط نهاده بود كه فردي هم از يهود در شهر بايد سكونت نكند.

-در سال 1897م حركت جديدي را يهوديان تحت اسم صهيونيزم، بخاطر ايجاد دولت اسرائيل در سرزمين فلسطين شروع كردند، ( به بحث صهيونيزم رجوع كرده شود).

اشعيا: در قرن هشتم قبل از ميلاد ميزيسته، و از مشاورين ملك حزقيا پادشاه يهوذا ( 729-668 ق. م) بوده است.

-ارميا: ( 650- 580 ق. م) غلطي هاي قوم خود را آشكار كرد از سقوط اورشليم خبر داده بود، تابيعت را براي پادشاهان بابل اعلان كرد، همين بود كه مورد شكنجه و ظلم يهوديان قرار گرفت.

-حزقيال: در قرن ششم قبل از ميلاد ظهور نمود به بعث وبرانگيخته شدن و حساب قول نموده به آمدن مسيحي كه از نسل داود u ميباشدو پادشاه يهود ميگردد، پيشگوئي نمود، وي در دوران سقوط مملكت يهوذا زندگي ميكرد، بعد از اشغال اورشليم  به بابل تبعيد كرده شد.

-دانيال : از آيندهء ملت اسرائيل خبر داد، زيرا وي مشهور به تعبير نمودن خواب هاي رمزي بود، وي ملت خود را وعده نمود كه توسط مسيح نجات خواهند يافت.

افكار و معتقدات :

اول : گروه هاي يهودي :

1-فريسيون: يعني سختگيران، كه احبار و ربانيون گفته ميشوند، ايشان متصوفين و احباري اند كه ازدواج نمي كنند، و مذهب خويش را از طريق وصيت حفاظت مينمايند، به روز قيامت، ملائكه و جهان ديگر عقيده دارند.

2-صديقين : تسميهء اين گروه به اين نام از قبيل تسميه شئ به ضد آن است، زيرا ايشان مشهور به انكار اند [نه به تصديق] ، از قيامت، حساب، جنت، و دوزخ منكر اند، همچنان از تلمود، ملائكه، و مسيح منتظر نيز منكر اند.

3-متعصبين: مفكورهء شان نزديك به مفكورهء فريسيون است، ولي ايشان به عدم گذشت و به تجاوز متصف اند، در اوائل قرن اول انقلابي را به راه انداختند كه در آن روماني ها و يهودياني را كه با روماني ها همكاري نموده بودند به قتل رسانيدند، بنابر آن ايشان بنام سفاكين مشهور شدند.

-كاتبان: توسط كتابت و نويسندگي خويش با شريعت آشنائي حاصل نمودند و وعظارا وظيفهء خويش قرار دادند، ايشان بنام حكماء و سادات ياد ميشوند، و لقب هر يكي از آنان «أب» ميباشد، نظر به مدارس و مريد هاي شان خيلي ثروتمند گرديده اند.

5-قاريان : آنان تعداد اندكي از يهود اند كه بعد از سقوط فريسيون ظاهر گرديده اتباع شان را به خود جذب كردند، تنها به عهد قديم اعتراف دارند، به تلمود قائل نبوده به آن اعتراف ندارند، زيرا ايشان در شرح نمودن توراة دعواي استقلال مينمايند.

6-سامريون : آنان طائفه اي از متهودين اند كه از غير بني اسرائيل در يهوديت داخل شده اند، در كوه هاي بيت المقدس سكونت داشتند، پيامبري موسى، هارون، و يوشع بن نون u را پذيرفته و پيامبري ديگر پيامبران را كه بعد از آنان بودند نمي پذيرند، در ميان ايشان شخصي بنام الفان، صد سال پيش از عيسى u ظاهر گرديد و دعواي پيامبري نمود،  اين گروه به دو بخش تقسيم شده اند: فرقهء دوستانيه كه پيروان الفان بودند، وفرقهء كوستانيه، يعني گروه متصوف، قبلهء گروه سامريون سوي كوهي است بنام كوه غريزيم كه ميان بيت المقدس ونابلس واقع است زبان شان غير از زبان عبراني يهوديان ميباشد0

7-سبئيه: پيروان عبدالله بن سبأ كه بخاطر نابود ساختن اسلام از داخل خودش ظاهراً دراسلام داخل گرديد، وي كسي بود كه كودتاي ضد عثمانt را از قول به عمل پياده نموده فتنه را برانگيخت، وهمين شخص بود كه احاديث دروغين وموضوعي را براي تقويهء موقف خود افتراء نمود، بنابر آن ميتوان گفت كه رهبر فتنه ها واختلافات سياسي وديني دراسلام همانا وي بود0

 

 

دوم : كتابهاي آنان :

-عهد قديم: اين كتاب نزد يهود ونصارا مقدس ميباشد، زيرا آن كتابي هست مشتمل بر: شعر،نثر، حكمت ها، امثال، قصه ها، افسانه ها، فلسفه،تشريع، غزل، مرثيه و… وبه دوبخش تقسيم ميشود:

1-توراه: كه آن مشتمل به اسفار پنجگانه ميباشد: سفر تكوين وياخلق ـ سفر خروج ـ سفرلاوين (اخبار) ـ سفر عدد ـ وسفر تثنيه ـ واين كتاب به نام اسفار موسي ياد ميشود0

2-اسفار انبياء:

وآن به دوقسم است:

الف: اسفار انبياء متقدمين: يشوع (يوشع بن نون ) قضاة - صموئيل اول - صموئيل دوم - ملوك اول - ملوك دوم0

ب: اسفار انبياء متأخرين: اشعيا-ارميا-حزقيال-هوشع-يوئيل-عاموس-عوبديا-يونان(يونس) - ميخا - ناحوم - حبقوق - صفنيا - حجي- زكريا - ملاخي.

مكتوتها :

1-مكتوب هاي بزرگ: مزامير (زبور) – امثال (امثال سليمان) – ايوب.

2-مجله هاي پنجگانه : نشيد الانشاد- را عوث- مرثيه ها (مرثيه هاي ارميا) جامعه- استير.

3-كتابها: دانيال - عزرا- نحميا - اخبار روزهاي اول - اخبار روز هاي دوم.

-همين كتاب هاي مذكور نزد يهود و همچنان نزد نصرانيهاي پروتستاني مقبول و پذيرفته شده اند.

-ولي كليساي كاتوليكي هفت كتاب ديگر را به آنها علاوه مينمايد كه عبارت اند از: طوبيا- يهوديت – حكمت – يسوع بن سيراخ – باروخ- ستمديدگان اول- ستمديدگان دوم. همچنان اسفار ملوك را چهار ميدانند، اول و دوم آنرا عوض دو سفر اول و دوم صموئيل اول و دوم ميگردانند.

-استير و يهوديت هر يك از اين دو افسانه ايست كه از زني حكايت مي كند كه زير دست حاكمي از غير بني اسرائيل قرار داشت و از حسن و جمال خود در راه دور ساختن ظلم از يهود استفاده نموده و ديگر خدماتي به آنان كرده است.

-تلمود: اين كتاب عبارت از روايات شفاهي است كه آنرا  حاخام ها از يك ديگر نقل نموده و آنرا حاخام يوضاس سال 150م در كتابي بنام (المشنا) يعني شريعت تكرار شده جمع نمود و آن نسبت به تورات موسى (ع) حيثيت تفسير و بيان را دارد، سال 216م ربي يهوذا زيادات و روايات شفوي را تدوين نمود، مشنا در كتابي بنام (جمارا)شرح گرديد و از همين مشنا و جمارا تلمود تشكيل مي شود كه نزد يهود از اهميت زيادي برخوردار بوده كه بر منزلت تورات نيز تفوق دارد.

سوم : عيد هاي آنان :

1-عيد نجات : و آن جشن خروج بني اسرائيل ازمصر ميباشد كه از بيگاه چهاردهم ابريل شروع گرديده بيگاه 21آن به پايان ميرسد، در اين ايام خوراك شان نان فتير ميباشد.

2-روز تكفير: در ماه دهم سال يهودي ميباشد، در اين مراسم هر شخص 9 روز خود را براي عبادت و روزه فارغ ميسازد، و آن روزها بنام روزهاي توبه ياد ميشود، در روز دهم كه روز تكفير است يهودي نه ميخورد و نه مينوشد بلكه روز خود را در عبادت ميگذارند، زيرا در اين روز – به گمان خودشان – تمام گناهانشان بخشيده ميشود وبه آمدن سال نو آماده ميگردند.

3-زيارت بيت المقدس: بالاي هر يهودي كه بالغ و از طبقهء ذكور باشد زيارت بيت المقدس هر سال دو بار ضروري ميباشد.

4-ماه نو : با نو شدن هر ماه تجليل ميگرفتند و به خاطر خوشحالي سرني ها در بيت المقدس به صدا ميامد و آتش ها افروخته ميشد.

5-روز شنبه: در اين روز كار و مشغوليت نزد آنان جائز نيست، زيرا اين روز – به عقيده آنان – روزي است كه پروردگار در آن استراحت نموده است، يهوديان به اين اجماع نموده اند كه وقتي پروردگار از آفريدن آسمانها و زمين فارغ گرديد، بر عرش خود قرار گرفت و به پشت خود استراحت نموده يك پاي خود را بالاي ديگر نهاد.

چهارم : إله و پروردگار :

-يهوديان در اصل اهل كتاب و يكتا پرست بودند.

-ولي به سوي تعدد، تجسيم و نفع جوئي ميل ميكردند، از همين جهت پيامبران زيادي بسوي شان ارسال گرديد، زيرا هر باري كه در مفهوم الوهيت و توحيد در ميان شان انحرافي رخ ميداد پيامبري فرستاده ميشد تا ايشان را به جادهء صواب باز گرداند.

-اندكي بعد از بيرون شدن شان از مصر كوساله را معبود گرفتند، عهد قديم چنين روايت ميكند كه موسى u ماري از مس براي شان درست نموده بود، و بني اسرائيل آنرا بعدا عبادت كردند، همچنان مار بزرگ (افعي) نزد آنان مقدس است زيرا در آن حكمت و هوشياري انعكاس نموده است.

-نام پروردگار نزد آنان يهوه است، و آن پروردگار معصوم نيست، بلكه خطأ و لغزش مينمايد و در پشيماني واقع ميگردد،  به دزدي امر مينمايد، و بسيار بي رحم، متعصب، و ويرانگر در دفاع از جماعت خود ميباشد، وي تنها خداي بني اسرائيل بوده و دشمن ديگران ميباشد، وي در ستوني از ابر پيشاپيش جماعتي از بني اسرائيل حركت مينمايد.

-عزرا هست كه تورات موسى را بعد از نابود و ضايع شدنش پيدا كرد، به همين جهت و به خاطر تجديد اعمار هيكل توسط وي عزرا را پسر خدا گفته اند، قرآن كريم  او را بنام عزير ياد ميكند.

پنجم : افكار و معتقدات ديگر:

-معتقد اند كه از جملهء پسران ابراهيم u همانا اسحاق كه متولد از ساره است، ذبيح الله ميباشد، ولي درست آنست كه وي نه بلكه اسماعيل u ميباشد.

-در روز شنبه تجاوز نمودند، جزاء آن اين شد كه تعدادي از آنان به بوزينه و خنزير تبديل گرديدند.

-در دين آنان به استثناء اشارات بسيط و سطحي چيز با اهميتي دربارهء قيامت، جاويدان ماندن، پاداش، و عذاب ذكر نشده است، زيرا اين امور از جوهر و تركيب فكر مادي يهودي بعيد ميباشد.

-ثواب و عذاب در دنيا داده ميشود، ثواب همانا پيروزي و تأييد است و عقاب عبارت است از ناكامي، ذلت و بردگي.

-تابوت : عبارت است از صندوقي كه آنرا حفاظت مينمايند و در آن با ارزش ترين چيز هايى را كه مالك اند از قبيل دارائي ها، سندها و كتاب هاي مقدس، نگهداري ميكنند.

-مذبح : جاي خاصي است براي افروختن عطريات كه آنرا پيش روي پرده اي ميگذارند كه پيش روي تابوت قرار دارد.

-هيكل : عبارت است از بنائي كه داود u امر نموده سليمان u آنرا اعمار كرد، و در داخل آن محراب (يعني قدس الاقداس) را بنا كرد، همچنان در داخل آن مكاني را آماده ساخت كه در آن تابوت پيمان پروردگار  نهاده ميشود.

-كهانت : اين منصب به اولاد ليفي كه يكي از پسران يعقوب بود مخصوص ميباشد، بنا بر اين تنها آنان اند كه حق تفسير نصوص و تقديم قرباني ها را دارند، و ماليات از ايشان گرفته نمي شود، شخصيات آنان وسيله اي اند كه توسط آنان به خداوند تقرب جسته ميشود، بدين ترتيب آنان از پادشاهان هم قويتر اند.

-قرباني ها: در اوائل علاوه بر حيوانات و ميوه جات قرباني هاي انساني را نيز شامل بود، سپس پروردگار به جزئي از انسان اكتفاء نمود، و آن عبارت از همان جزئيست كه در وقت عمليهء ختنه از انسان قطع ميشود، بنابر همين عقيده يهود تا امروز ختنه مينمايند، بر علاوهء آن ميوه جات و حيوانات نيز در پهلوي آن وجود دارد.

-معتقد اند كه آنان گروه برگزيدهء خداوند ميباشند، و ارواح يهوديان جزئي از الله U ميباشد، وقتي يكي از امي ها ( جوييم) كسي از اسرائيلي را بزند  گوئي وي عزت خدا را زده است، و فرق ميان يهودي و غير يهودي به اندازهء فرق ميان انسان و حيوان ميباشد.

-فريبكاري با غير يهودي،  دزديدن مالش، قرض دادنش با سود زياد، شهادت دروغ بر ضدش و وفاء نكردن به سوگند برايش، اينها همه براي يهودي جائز ميباشد، بلكه آنان اينكارها را سبب تقرب به دربار خداوند ميدانند، زيرا غير يهوديان – در نظر آنان- همچون سگها، خوكها و چهارپايان اند.

-تلمود در بارهء عيسىu ميگويد: يسوع ناصري در موجهاي دوزخ ميان آتش و قير قرار دارد، و مادرش مريم وي را از سپاهي «باندارا» به طريق نا مشروع بدست آورد، كليسا هاي نصراني به منزلهء پليدي ها بوده و وعظ كنندگان در آنها مانند سگهاي عوعو كننده اند.

-به سبب تنگي اوضاع وشدتي كه بالاي شان واقع گرديده بود مفكورهء مسيح منتظر به حيث يك ملجأ، و يافتن محل اميد و چشم داشتن، نزد شان به ميان آمد.

-عهد قديم از حادثهء ننگيني حكايت ميكند كه در خانهء داود u واقع شده است و ميگويد:  براي ابشالوم بن داود خواهر اصلي زيبائي بود بنام ثامار و او را دوست داشت، دختر برادري داشت از پدر بنام امنون، امنون قصد ثامار را داشت، و چنين شد كه امنون از پدر خود خواست تا ثامار را حاضر سازد كه برايش طعامي آماده نمايد، وقتي خواهرش ثامار حاضر شد امنون مكان راخلوت نموده با وي بدون رضايت و به اكراه زنا نمود، ثامار گريه كنان و فرياد كنان بيرون شد، وقتي ثامار به برادر حقيقي خود ابشالوم قضيه را خبر داد ابشالوم به خاطر انتقام گيري از امنون نزد خود پلاني طرح نمود، بنابراين امنون وبرادرانش را به سوي طعامي دعوت كرد و به برده هاي خود توصيه نمود كه طعام و شراب امنون را ثقيل سازند تا آنكه نشه شود، بعد از آن وي را به قتل برسانند.

-آنان ميگويند: يعقوب u با پروردگار گشتي گيري كرد، و لوط u بعد از نجات يافتن و رفتنش به كوه صوغر شراب نوشيد و با هر دو دخترش زنا كرد، و داود u در نظر پروردگار قبيح و ناپسند بود.

-تورات موسى u بعد از تخريب هيكل در دوران بختنصر ناپديد گرديد، وقتي بار دوم در دوران ارتحشتا  ملك فارس نوشته شد مغاير از اصلش و تحريف شده آمد. خداوند تعالى ميگويد: ( يحرفون الكلم عن مواضعه ونسوا حظا مما ذكروا به) يعني "كلمات تورات را از جاهايش تغيير ميدهند، و بخشي از آنچه براي شان پند داده شده بود فراموش كردند".

-دين شان خاص به خود شان بوده دروازه بر روي ديگران بسته ميباشد.

-الله تعالى ميگويد: ( ضربت عليهم الذلة و المسكنة و باءوا بغضب من الله ذلك بأنهم كانوا يكفرون بآيات الله و يقتلون النبيين بغير حق، ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون) يعني: "آنان به ذلت و فقر گرفتار شده اند، و به غضب خداوند مبتلا ميباشند سببش آنست كه ايشان به آيات خداوند كفر مي ورزيدند و پيامبران را بدون موجبي به قتل ميرسانند، و اين هم به سبب نافرماني و تجاوز شان است".

-الله تعالى فرموده است :( كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون) يعني : "آنان چنان بودند كه از كار بدي كه انجام ميدادند يكديگر را منع نمي كردند، حقا كه كار ناپسندي انجام ميدادند".

-پسر بزرگ اولين كسي است كه ميراث ميگيرد و حق دو برادر را مستحق ميشود، و در ميراث فرقي ميان پسر متولد به طريق مشروع و متولد به طريق نا مشروع وجود ندارد.

-بعد از عروسي، زن مشابه برده براي شوهر است، دارائي زن مال شوهر ميشود، ولي بخاطر اختلافات زياد بعدا اين فيصله صادر شد كه خود مال به زن تعلق دارد ولي شوهر ميتواند از آن نفع بگيرد.

-كسيكه به بيست سالگي برسد و عروسي نكند مستحق لعنت ميگردد، تعدد زوجه ها بدون حد واندازه شرعا جائز است. ولي ربانيون آنرا به چهار زن محدود ساخته اند، و قاريان همانطور مطلق گذاشته اند.

ريشه هاي فكري و اعتقادي :

-پرستش گوساله از مصري هاي قديم كه قبل از خروج آنان در آنجا بودند گرفته شده بود، همچنان مفكورهء قديم مصري مأخذ و مصدر اصلي اسفار عهد قديم شمرده ميشود.

-فكر بابلي و فارسي نيز ازمصادر و مآخذ عهد قديم شمرده ميشود ( كتاب – الله – ص 117 تأليف عباس محمود عقاد را مطالعه كنيد).

-مهمترين ماخذي كه بالاي آن اسفار عهد قديم اعتماد نموده همانا تشريع حمورابي است كه تقريبا به سال 1900 ق م باز ميگردد اين تشريع در سال 1902م كشف گرديد كه در ستون سياهي از سنگ حفر گرديده است، و آن سابقه دار ترين و مشهورترين تشريع سامي تا امروز به شمار ميرود.

-تلمود به تناسخ قائل ميباشد، و آن مفكوره ايست كه از هند به بابل رفته و حاخام هاي بابل آنرا به مفكورهء يهودي نقل داده اند.

-از فكر مسيحي نيز متأثر گرديده اند، بنا برآن مي بيني كه ميگويند:  "اي پدر ما سبب ساز كه به شريعتت باز گرديم،اي پادشاه ما: مارا به عبادتت نزديك گردان ، و مارا به توبهء نصوح درحضورت باز گردان".

-در بعضي از مراحل خدايان بلعيم و عشتارت، خدايان آرام، خدايان صيدوم، خدايان مؤاب، خدايان عمون و خدايان فلسطيني ها را عبادت كرده اند (سفر القضاء: 10/6).

انتشار و جاهاي نفوذ :

-عبري ها اصلا در منطقهء اردن و فلسطين زندگي ميكردند، بعدا بني اسرائيل به مصر انتقال كرد، بعد از آن به فلسطين كوچ كردند تا آنجا جامعهء يهودي را تشكيل دهند، ليكن بسبب تكروي، تكبر، تعصب و دسيسه گري شان تحت شكنجه قرار گرفته رانده شدند، بنابر آن در كشورهاي جهان پراگنده گرديدند، و بعضي از آنها به اروپا، روسيه، دولت هاي بلقان، امريكتين، و اسپانيا، رسيدند و بعض ديگر شان به داخل جزيرهء عرب روآوردند كه با طلوع اسلام از آنجا نيز بيرون كرده شدند، و تعدادي از آنها هم در افريقا و آسيا زندگي نمودند.

-از ابتداي قرن گذشتهء ميلادي به جمع نمودن پراگنده هاي خويش در سرزمين فلسطين آغاز كرده اند و آنان را به اين كار صهيونيزم و استعمار تشويق و ترغيب نموده اند.

-در اين شكي نيست كه يهوديان موجوده- كه تقريبا به پانزده مليون بالغ ميگردند-هيچ رشته و رگي با عبراني هاي قديم اسرائيلي كه از نسل ابراهيم u بودند، ندارند زيرا اينان مردمان مختلطي از اقوام روي زمين اند كه عوامل استعماري آنان را به سوي يهوديت سوق داده است، اما آناني كه فعلا از اصول و نسل اسرائيل هستند آنان امروز- خصوصا در اسرائيل – از يهوديان طبقه پايين به شمار ميروند.

مراجــع :

1-إظهار الحق                                       رحمة الله الهندي.

2-اليهود: نشأتهم و عقيدتهم و مجتمعهم            زكي شنودة – ط1-مكتبة نهضة

                                                       مصر- 1974م.

3-تاريخ الأقباط                                     زكي شنودة.

4-اللـه                                             عباس محمود العقاد.

5-خطر اليهودية العالمية على الإسلام               عبد الله التل.

و المسيحية 

6-مقارنة الأديان «اليهودية»                       د. أحمد شلبي – ط4- النهضة

                                                       المصرية – 1974م.

7-اليهود في تاريخ الحضارات الاول                غوستاف لوبون – ترجمة عادل

                                                      زعيتر- طبعة عيسى البابي الحلبي.

8-التوراة: عرض و تحليل                           د. فؤاد حسين.

9-تاريخ بني إسرائيل من أسفارهم                  محمد عزة دروزة.

10-الأديان و الفرق و المذاهب المعاصرة           عبد القادر شيبة  الحمد-

                                                      مطبوعات  الجامعة الإسلامية

                                                      بالمدينة المنورة.

مراجــع  بيگانه :

1-       Berry: Religions of the World.

2-       Reinach : History of  Religion.

3-       Smith J. W. d: God and man in Early Israel.

4-       Kirk : A Short  History of the Middle East.

5-       Max marigolis and Alexander marx : A History of the Jewish Peeple.

6-       Hertzl : The Jewish State.

7-       Weech : Civilization of Neer East.

8-       Wells : A Short History of the World.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به كمك و توفيق خداوند U مراجعه و براسي كتاب توسط بنده فقير مولوي محمد طاهر عطائي به تاريخ 16 صفر 1422هـ. ق 19 ثور 1380هـ. ش عصر چهارشنبه تكميل گرديد.

و الله اعلم بالصواب.

 

 

 

 

 

 

 



[1]يعني: تمام عالم از احوال همديگر چنان زود باخبر ميشوند كه گوئي  افراد يك قريهء كوچك اند. م

 

[2] تفصيل  اين عقايد را در معتقدات نصرانيت در همين كتاب مطالعه نماييد

[3]  به بحث علمانيت در هيمن كتاب رجوع كنيد.

[4] كتابي است كه شرايع واحكام و سنتهاي يهودي و دستور العلماء ديني  آنها در آن نوشته شده است. فرهنگ جديد، ترجمه منجد الطلاب.

[5] بايد گفت كه اين شخص غير از آن سهروردي است كه در تصوف شهرت يافته وطريقه اي هم بنامش وجود دارد، زيرا وي عمر بن محمد شهاب الديـن ابوحفص اسـت كه سال 632هـ وفات نموده واز جملهء مشايخ  صوفيهء  بغداد به شمار ميرود، در تقوي وعبادت مشهور بود. ولي نويسندهء كتاب در بدل وي ابو الفتوح سهروردي را نوشته كه وي صوفي نه بلكه فلسفي بود و به اتهام زندقه كشته شد.   م.  

[6] يعني كسيكه اين اسماء را ياد كند به غسل و وضو ضرورت ندارد. م

[7]در اين باره به همين كتاب به بحث نصرانيت مراجعه كرده شود.


 [.2]