معناى لا إله إلاَّ الله و مستـلزمات و تأثـير آن در فرد و جامعه اسلامى
نوشته:دكتر صالح
بن فوزان الفوزان ترجمه:إسحاق بن عبدالله بن محمد الدبيرى العوضي
الحمد لله وحده والصلاة والسلام على من لا نبي بعده: أما بعد: خداوند مى فرمايد: )وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا(18)( [سورة النحل]. [و اگر (بخواهيد) كه نعمت خداوند را بشماريد، نمى توانيد همه آن را بشماريد]. و مى فرمايد: )وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ (53) (. [سورة النحل]. [واز نعمت هرآنچه داريد، از (جانب) خداوند است]. بزرگترين نعمت، نعمت هدايت بسوى عقيده صحيح و روش سليم و منهج اهل سنت و جماعت بر فهم و ادراك سلف صالح مى باشد. توحيد كلمه اخلاص است كه شامل و متضمن (لا إله إلاَّ الله محمد رسول الله) است، كه انسان به دين اسلام داخل نمى شود مگر با نطق به اين كلمه و عمل به موجبات و مقتضاي آن، پس اين كلمه قاعده بزرگ اسلام است كه هيچ عملي بدون آن نزد خدا قبول نمى شود، و خدا غير از اين كلمه براي بنده خود نمى پذيرد، و هيچ راهي بسوي محبت او نيست مگر از طريق اين كلمه و عمل به آن. پس آن است سعادت اول، راه هدايت، آدرست پيروزى و معصوم بودن از اختلافات و … . اگر ما در حال جهان تدبر كنيم مى بينيم كه هر صلاح در زمين سبب آن توحيد و عبادت خداي يكتاست، و هر شر و بدي و فساد و فتنه و بلا و قحطي و غير از اين بديها سبب آن مخالفت با رسول الله و دعوت بسوى غير خداست. و بايد دانست كه توحيد و يگانگي خدا اساس و پايه هر ملت است، و خداوند زمين و آسمان و بهشت و دوزخ را بخاطر آن آفريده است، و پيامبران را به آن سبب فرستاده است، خداوند مى فرمايد: )وما خلقت الجن والإنس إلاَّ ليعبدون(. [الذاريات 56]. و در مقابل شرك از بزرگترين ظلمها و گناهان است، خداوند مى فرمايد: )إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ(13)(. [لقمان]. [به راستي كه شرك ستمي بزرگ است]. و اين كتاب كه بيان كننده حقيقت كلمه اخلاص (لا إله إلاَّ الله و آنچه بر آن دلالت دارد) براي فارسى زبانان جهان تقديم مى داريم . اميد است با مطالعه آن حقيقت عبادت خداي يكتا را درك كرده به آن پي برده و به آن عمل كنند.
إسحق بن عبدالله دبيري رياض 2/1/1415هـ.ق
إن الحمد لله نحمده ونستعينه ونستغفره ونعوذ بالله من شرور أنفسنا ومن سيئات أعمالنا من يهده الله فلا مضل له ومن يضلل فلا هادي له وأشهد أن لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له وأشهد أنَّ محمداً عبده ورسوله وبعد: خداوند ما را به ذكر و يادآوري خود امر كرده، و به كسانيكه او را ذكر مى كنند نويد اجر و پاداش بسياري داده است، و هميشه به ياد و ذكر خود امر كرده، و همچنين پس عبادتها، چنانكه مى فرمايد: )فإذا قضيتم الصلاة فاذكروا الله قياماً وقعوداً وعلى جنوبكم(. [النساء 103]. [سپس چون نماز را گزارديد، خداوند را ايستاده و نشسته و بر پهلوي خويش (آرميده) ياد كنيد]. و مى فرمايد: )فإذا قضيتم مناسككم فاذكروا الله كذكركم آباءكم أو أشد ذكراً( [البقرة 200] . [پس چون مناسك (حج) خود را به جا آورديد، خداوند را همچون يادكردِ پدرانتان، بلكه به ياد كردي (بهتر و) بيشتر، ياد كنيد]. و ياد خود بويژه هنگام اداي مناسك حج اهميت خاصي داده است، چنانكه مى فرمايد: )فإذا أفضتم من عرفات فاذكروا الله عند المشعر الحرام(. [البقره 198]. [پس چون از عرفات بازگرديد به نزد مشعر الحرام، خداوند را ياد كنيد]. و مى فرمايد: )ويذكروا اسم الله في أيام معلومات على ما رزقهم من بهيمة الأنعام(. [الحج 28]. [و نام خدا را در روزهايي معلوم بر چهارپايان حلال گوشتي كه به آنان روزى داده است، ياد كنند]. و مى فرمايد: )واذكروا الله في أيام معدودات(. [البقرة 203]. [خداوند را در روزهايي معين(و معلوم ايام التشريق) ياد كنيد]. و نماز را براي ياد خود آئين كرده است، چنانكه مى فرمايد: )أقم الصلاة لذكري(. [طه 14]. [و براي ياد كردنِ من نماز برپاي دار]. و رسول اكرم (ص) مى فرمايد: ((أيام التشريق أيام أكل وشرب وذكر الله)). [مسلم]. روزهاي تشريق (11،12،13 ذىحجه) روزهاي خوردن و آشاميدن و ذكر خداست. خداوند مى فرمايد. )يا أيها الذين آمنوا اذكروا الله ذكراً كثيراً وسبحوه بكرة وأصيلاً(. [الأحزاب 41ـ42]. [اي مؤمنان، خداوند را به ياد كردن بسيار ياد كنيد. و او را صبح و شام تسبيح گوييد]. هنگامى كه بهترين وردها(لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له) بود رسول الله (ص) فرمودند: ((خير الدعاء دعاء يوم عرفة، وخير ما قلت أنا والنبيين من قبلي لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له، له الملك، وله الحمد، وهو على كل شيء قدير)). [الترمذي]. بهترين دعاها دعاي روز عرفه است، و بهترين چيزي كه من و پيامبران قبل از من مى گفتند: لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له، له الملك، وله الحمد، وهو على كل شيء قدير است. و اين كلمهء بزرگ چنين منزلت و مقام عالي و بلندي در بين سائر ذكرها و وردها دارد، و شامل احكام و شروط و معاني و واجبات است، و فقط مجرد كلمه اي نيست كه بر زبان آورد، به همين سبب ترجيح دادم كه اين مطلب را يكي از سخنرانىهاي خود بدانم، و از خداوند خواستارم كه ما و شما را از اهل اين كلمه، و از چنگ زدگان به آن، و درك كنندگان معناي آن، و عمل كنندگان به ظاهر و باطن اين كلمهء بزرگ بداند. و اين مطلب بر چند جمله تقسيم مى شود:
و بتوفيق خدا مى گوييم:
منزلت لا إله إلاَّ الله در زندگي هر مسلمان
لا إله إلاَّ الله كلمه اي است كه مسلمان در أذان و اقامهء نماز و در خطبه ها و گفتگوي خود اعلان مى كند، و بوسيله لا إله إلاَّ الله آسمانها و زمين بر پا شد، و به سبب آن تمامي مخلوقات آفريده شدند، و بوسيلهء آن پيامبران عليهم السلام فرستاده شدند، و كتابهاي آسماني نازل گرديد، و حكم و شريعت الهي بر پا شد، و براي اين كلمه ترازوي اعمال و كردار بنىآدم گمارده شد، و روزنامه ها بر قرار شد، بازار بهشت و دوزخ بنا شد، و بخاطر اين كلمه خليقت به دو گروه مؤمن و كافر تقسيم شدند. پس آن سرچشمهء خلق و طاعت و ثواب و كيفر و عقاب مى باشد، و آن حقي است كه براي جهانيان آفريده شد، و از اين كلمه و حقوق آن پرسيده خواهند شد، و بر آن ثواب و عقاب خواهند ديد، و بر آن قبله بر پا شد، و بر آن ملتها بنيان شدند، و بخاطر آن در راه خدا شمشير كشيده شد، و اين كلمه حق خدا براي تمامي بندگان خداست، پس اين كلمهء اسلام و كليد بهشت مى باشد، و از آن اولين و آخرين مخلوقات سؤال خواهند شد، و دو پاي بنىآدم از جاي خود سپري نمى شود و نمى گذرد تا اينكه از دو چيز پرسيده شوند: چه كسي را مى پرستيديد، و چه جواب پيامبران را داديد؟ جواب اولي حقيقت (لا إله إلاَّ الله) اقرار به آن، و درك به آن، و عمل به آن است. و جواب دومي: حقيقت أنَّ محمداً رسول الله، درك و مطيع بودن و اطاعت از اوست. [زاد المعاد 1/2]. و كلمه لا إله إلاَّ الله جدا كننده بين اسلام و كفر است، و آن كلمهء تقوي و پرهيزگاري است، و آن حلقه عهد و پيمان است، إبراهيم u آنرا كلمه ماندگار قرار داده است، چنانكه خداوند مى فرمايد: )كلمة باقية في عقبه لعلهم يرجعون(. [الزخرف 28]. [و (خداوند) آن (سخن) را سخني ماندگار در (ميان) فرزندانش قرار داد، باشد كه آنان بازگردند]. و مى فرمايد: )شهد الله أنَّه لا إله إلاَّ هو والملائكة وأولو العلم قائماً بالقسط لا إله إلاَّ هو العزيز الحكيم(. [آل عمران 18]. [خداوند كه(همه امور هستي) را تدبير مى كند و فرشتگان و عالمان، گواهي دهند كه معبود (حقي) جز او نيست، (آري) معبود (حقي) جز او (كه) پيروزمندِ فرزانه است، نيست]. و اين كلمهء اخلاص و گواهي حق، و دعوت بسوي آن حق، و براءت از مشركان است، و به همين سبب خداوند مخلوقات را آفريده است، چنانكه مى فرمايد: )وما خلقت الجن والإنس إلاَّ ليعبدون(. [الذاريات 56]. [و جن و انس را جز براي آنكه مرا بندگي كنند نيافريده ام]. و به سبب همين كلمه استكه پيامبران فرستاده شده اند، خداوند مى فرمايد: )وما أرسلنا من قبلك من رسول إلاَّ نوحي إليه أنَّه لا إله إلاَّ أنا فاعبدون(. [الأنبياء 25]. [و هيچ رسولي را پيش از تو نفرستاديم مگر آنكه به او وحي مى كرديم كه معبود (حقي) جز من نيست، پس مرا بپرستيد]. و مى فرمايد: )ينزل الملائكة بالروح من أمره على من يشاء من عباده أن أنذروا أنَّه لا إله إلاَّ أنا فاعبدون(. [النحل 2]. [به اراده خويش فرشتگان را با وحي بر هركس از بندگانش كه بخواهد، نازل مى كند (با اين پيام) كه: هشدار دهيد: هيچ معبودِ (حقي) جز من نيست، پس از من پروا بداريد]. (سفيان بن عيينه رحمه الله گويد: خداوند بهترين نعمتها كه بر بندگان خود عطا فرموده اين است كه: (لا إله إلاَّ الله) را به آنها آموخته است، و كلمه (لا إله إلاَّ الله) براي بهشتيان مانند آب يخ، براي اهل دنياست). [كلمة الإخلاص لابن رجب ص52ـ53]. پس كسيكه آنرا بگويد جان و مال او مصون و محفوظ خواهد بود، و كسيكه از آن اعراض كند جان و مال او مصون نخواهد بود، بلكه جان مال او هدر است، چنانكه رسول الله (ص) مى فرمايد: ((من قال لا إله إلاَّ الله وكفر بما يعبد من دون الله، حرم ماله ودمه وحسابه على الله)). [مسلم]. كسيكه (لا إله إلاَّ الله) بگويد، و به آنچه كه غير از خدا عبادت شود كفر ورزد، جان و مال او مصون بوده و اجر و پاداش او نزد خداست. هنگام دخول كافر در دين اسلام اولين چيزي كه از او خواسته مى شود همين كلمه است، چنانكه رسول اكرم (ص) معاذ بن جبل را بطرف يمن فرستاد و به او چنين فرمود: ((إنَّك تأتي قوماً من أهل الكتاب فليكن أول ما تدعوهم إليه شهادة أن لا إله إلاَّ الله …)). [متفق عليه]. تو بر اهل كتاب (يهود و نصاري) وارد خواهي شد، پس اولين چيزي كه آنها را بسوي آن دعوت مى كني گواهي دادن به اين كلمه است كه: معبودي بحق جز خداي يكتا نيست. پس به آنچه گذشت منزلت و مقام و اهميت اين كلمه را در زندگي پي مى بريم كه اولين واجبات بر بندگان است، و پايه و ستوني است كه همه اعمال و كردار بر آن بنا و ساخته مى شود.
كلمه (لا إله إلاَّ الله) فضيلتهاي بسيار دارد و نزد خداوند مكانت و منزلت عظيم و بزرگي ايفا مى كند، و كسيكه آنرا بطور يقين و صادقانه از قلب بگويد خداوند او را به بهشت وارد مى كند، و كسيكه آنرا بطور دروغين بگويد در دنيا جان و مال او مصون بوده، ولي كيفر خود را در روز قيامت خواهد ديد، و (لا إله إلاَّ الله) كلمه اي كوتاه و مختصري است و حروف آن بر زبان سبك است، ولي در ترازوي اعمال سنگين مى باشد، چنانكه أبوسعيد الخدرى (رض) از رسول اكرم (ص) روايت مى كند كه فرمود: ((قال موسي يا رب علمني شيئاً أذكرك وأدعوك به، قال يا موسي: قل لا إله إلاَّ الله، قال: كل عبادك يقولون هذا، قال: يا موسي لو أنَّ السموات السبع وعامرهن غيرى، والأرضين السبع في كفة ولا إله إلاَّ الله في كفة، مالت بهنَّ لا إله إلاَّ الله)). [الحاكم وابن حبان في مواد الظمآن 2324]. موسي u بخداوند گفت: خدايا! بمن چيزي بياموز تا با آن تو را يادآوري كنم، خداوند فرمود: بگو: (لا إله إلاَّ الله)، موسي u گفت: تمامي بندگانت آنرا مى گويند، خداوند فرمود: اي موسي اگر آسمانهاي هفتگانه و آنچه در آن است از كوكب و تمامي هستىها غير از خدا، و زمينهاي هفتگانه در يك طرف ترازو و (لا إله إلاَّ الله) در طرف ديگر ترازو باشند، (لا إله إلاَّ الله) بر طرف ديگر غلبه خواهد كرد (سنگين) خواهد شد. پس اين حديث بر اين دلالت مى كند كه كلمهء (لا إله إلاَّ الله) بهترين ورد مى باشد. و عبدالله بن عمر رضي الله عنهما روايت مى كند كه رسول اكرم (ص) فرمودند: ((خير الدعاء دعاء يوم عرفة، وخير ما قلت أنا والنبيون من قبلي لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد، وهو علي كل شيء قدير)). [أحمد والترمذي]. بهترين دعاها دعاي روز عرفه است، و بهترين چيزي كه من و پيامبران قبل از من مى گفتند: لا إله إلاَّ الله وحده لا شريك له، له الملك، وله الحمد، وهو علي كل شيء قدير است. و همچنين از آنچه بر سنگيني آن در ترازوي اعمال افزون مى كند حديث ديگري است كه عبدالله بن عمرو رضي الله عنهما روايت كرده كه رسول اكرم (ص) فرمودند: ((يصاح برجل من أمتي علي رؤوس الخلائق يوم القيامة فينشر له تسعة وتسعون سجلاً، كل سجل منها مد البصر، ثم يقال أتنكر من هذا شيئاً، فيقول لا يا رب، فيقال: ألك عذر أو حسنة، فيهاب الرجل فيقول لا، فيقال: بلي إنَّ لك عندنا حسنات، وإنَّه لا ظلم عليك، فيخرج له بطاقة فيها أشهد أن لا إله إلاَّ الله، وأشهد أنَّ محمداً عبده ورسوله، فيقول يا رب ما هذه البطاقة مع هذه السجلات، فيقال: أنَّك لا تظلم، فتوضع السجلات في كفة والبطاقة في كفة فطاشت السجلات وثقلت البطاقة)). [الترمذي، والحاكم وغيرهما]. بر مردي از امت من در بين خلايق فريادي كرده و نود نه صحيفه(كارنامه) اعمال و كردار او را پهن كنند، و درازي اين صحيفه ها تا آنجا كه چشم مى بيند دور است، سپس گفته مى شود: آيا چيزي از اين گناهان را انكار مى كني؟ در جواب مى گويد: خير اي پروردگار! گفته مى شود: آيا عذري و يا حسنه اي داري؟ آنمرد ترسيده و مى گويد: خير، گفته مى شود: بلى حسنات و نيكىهاي بسياري براي تو نزد ماست، هرگز بر تو ظلم نمى شود، سپس يك كارت براى او بيرون آورده مى شود كه در آن نوشته: أشهد أن لا إله إلاَّ الله، وأشهد أنَّ محمداً عبده ورسوله، آنمرد مى گويد: خدايا! اين كارت مقابل اين همه صحيفه چه مى شود! به او گفته مى شود: بتو ظلم نمى شود، پس آن كارت را در يك كفه ترازو، و آن صحيفه ها در كفه ديگر ترازو مى گذارند، آن همه صحيفه بالا آمده، و آن كارت از سنگينى به پايين مى رود. و اين كلمه بزرگ فضايل بسياري در بر دارد كه الحافظ ابن رجب در رساله خود بنام (كلمة الإخلاص) آنرا آورده، و بر هر فضيلت آن دليلي ذكر كرده است كه من جمله چنين است: اينكه بهاي بهشت است و كسيكه آخرين كلام و سخن او در دنيا لا إله إلاَّ الله باشد به بهشت وارد مى شود، و رهائي از آتش جهنم است، و سبب مغفرت و بخشيدن گناهان مى باشد، و بهترين نيكىهاست، و گناهان و خطايا را محو و نابود مى كند، و ايمان را در قلب تجديد مى نمايد، و صحيفهء اعمال را سنگين مى كند، پرده ها را گشوده تا به خدا برسد، و كلمه اي است كه خداوند قائل آن را تصديق مى نمايد، و آن بهتريـن كلمه است كه پيامبران بر زبان آورده اند، و بهترين وردهاست، بهترين اعمال وكردارهاست كه چند برابر مى شود، وبا آزاد كردن برده اي در اجر ثواب دارد، پناه دهنده از شياطين است، امان از وحشت قبر و هول و سختي روز محشر است، و آن شعار مؤمنين هنگام برخواستن از قبرهاست، و از جمله فضيلتها آن، اينكه دروازهاي هشتگانه بهشت را بر گوينده آن باز شده و از هر دري كه بخواهد داخل مى شود، و از فضايل آن اين است كه: اگر هم اهل اين كلمه بسبب تقصير در حقوق آن به دوزخ وارد شوند حتماً از آن خارج خواهند شد و در آن مندگار نمى شوند، اين مطالبي است كه ابن رجب در كتاب خود ذكر كرده و براي هر يك از آن دليل آورده است. [كلمة الإخلاص ص54 ـ 66].
اعراب كلمه لا إله إلاَّ الله در لغت
اگر فهم و درك معناي جمله اي بر اعراب آن متوقف باشد، علماء رحمت الله عليهم اهميت زيادي به كلمهء لا إله إلاَّ الله داده اند، چنانكه گفته اند: (لا): نافيه بر جنس است. (إله): اسم آن مبني بر فتح مى باشد، كه خبر آن محذوف و تقدير آن خبر (حق) است، يعني: لا إله بحق. (إلاَّ الله): مستثنى از خبر مرفوع است. (الإله): معناى آن قابل پرستش مى باشد. و آن است كه قلبها او را بمقام خدائي خوانده اند، شوق و ميل بطرف اوست كه بر آنان نفعي برساند، و يا ضرري از آنان بر طرف نمايد. و كسانىكه خبر آنـرا كلمهء (موجـود، يا معبود) خوانده اند صحيح نيست، زيرا معبودات بسياري از بتها و قبرها و غير از اينها هستند، ولي معبود بحق خداي يكتاست، و غير از او تمامي معبودات باطل، و پرستش آنها غير صحيح مى باشد، و اين از واجبات و مستلزمات دو ركن لا إله إلاَّ الله مى باشد.
لا إله إلاَّ الله دو كن دارد: الأول: نفي، و دوم: اثبات. و مقصود از نفي: تمامي معبودات غير از خداي تعالي از سائر مخلوقات را نفي كرده است. و مقصود از اثبات: اثبات خداوندگي و پروردگاري است كه خداي حق و قابل ستايش و پرستش است، و همهء معبوداتي كه مشركين آنرا قابل پرستش دانسته اند باطل و مردود است، خداوند مى فرمايد: )ذلك بأنَّ الله هو الحق وأنَّ ما يدعون من دونه هو الباطل(. [الحج 62]. [اين از آن است كه خداوند بر حق است، و آنچه را به جاي او (به نيايش) مى خوانند باطل است]. امام ابن القيم رحمه الله گويد:دلالت لا إله إلاَّ الله، معبودي بحق جز خداي يكتا نيست، بر اثبات عبوديت بزرگتر و عظيم تر از دلالت قول: خدا معبود است مى باشد، زيرا قول خدا معبود است، معبودات ديگر غير از خدا را نفي نمى كند، بخلاف قول لا إله إلاَّ الله، كه مستلزم انحصار پرستش بر خداى يكتا، و نفي غير از او مى باشد. و كسانيكه كلمه (الإله) را فقط به قادر بر اختراع تفسير كرده اند به خطا رفته اند. و الشيخ سليمان بن عبدالله در شرح(كتاب التوحيد) چنين گفته اند: اگر گفته شود: دانستيم كه معناى (الإله) ، و (الإلهيه) يعني معبود و معبوديت، پس جواب كسيكه مى گويد: معناى (إله) قادر بر اختراع بودن و مانند اين عبارتها چيست؟ جواب اين مى تواند به دو جهت باشد: أولاً: اينكه اين گفتار ساختگي است، و كسي از دانشمندان لغت آنرا نگفته است، و قول علماء و دانشمندان لغت آنچه ما قبلاً در ركن لا إله إلاَّ الله ذكر كرديم مى باشد، پس اين قول باطل است. ثانياً: اگر فرضاً آنرا هم قبول كنيم، باز
هم تفسير به لازم معناي (الإله) است، و چون لازمهء (إله) بودن قادر بر
اختراع مى باشد، و هرگاه چنبن نباشد معبود بحق نيست، اگر هم اسم آن
معبود باشد، و مقصود اين نيست كه هركس بداند كه معبود قادر بر اختراع
مى باشد مسلمان است، و به بهايت به بهشت مى رسد، اين مقوله كسي از
علماي اسلام نگفته است، چون لازمهء آن اين است كه تمام كفار عرب مسلمان
باشند!! اگر هم فرض كنيم بعضي از علماي متأخرين چنين گفته باشند خطا
كرده اند، و مى توان باستناد بر دلايل عقلي و نقلي بر آن جواب داد.
[تيسير العزيز الحميد ص80].
معنى و واجبات لا إله إلاَّ الله
گوينده (لا إله إلاَّ الله) هيچ نفعي نخواهد برد مگر با هفت شرط: 1 ـ علم و معرفت به معناي آن بطور نفي و اثبات، پس كسيكه آنرا بر زبان آورده و معني و واجبات آنرا نمى داند هيچ نفعي به او نمى رساند، زيرا اعتقاد آنچه بر آن دلالت كرده نداشته است، مانند كسيكه با زباني سخن گويد كه آنرا نمى داند. 2 ـ يقين داشتن به آن، و آنهم كمال معرفتي كه منافي شك و ترديد است. 3 ـ اخلاص داشتن در آن اخلاصي منافي شرك، و اين مدلول (لا إله إلاَّ الله) مى باشد. 4 ـ صادق و راستگو بودن در اعتقاد به آن، كه منافي نفاق است، زيرا منافقين با زبانهاي خود آنرا تلفظ كرده و قلبهايشان به معناي حقيقي آن اعتقاد ندارند. 5 ـ عشق به اين كلمه و به آنچه دلالت مى كند، و مسرور شدن به اين عشق بخلاف رفتار منافقين. 6 ـ تسليم شدن بحقوق اين كلمه، به انجام اعمال و كرداري كه از مستلزمات اخلاص در آن براي خدا و خشنودي او است. 7 ـ پذيرفتن منافي سرباز زدگي و آنهم با اطاعت از اوامر خدا و ترك منهيات او سبحانه. [فتح المجيد ص91]. و اين شروط علماء و دانشمندان از قرآن و سنت
پيامبر اكرم (ص) كه بخصوص اين كلمهء بزرگ و بيان حقوق و
شروط آن وارد شده استنباط كرده اند، نه اينكه مجرد لفظي است كه آنرا
فقط بر زبان آورد. از آنچه گذشت واضح شد كه معناي (لا إله إلاَّ الله) يعنى هيچ معبود بحقي جز خداي يكتا نيست، و او خدايي است كه يگانه است، و هيچ شريكي ندارد، زيرا او مستحق عبادت مى باشد، بنابر اين كلمه عظيم شامل آن است كه غير از خداي يكتا، سائر معبودات خداي نبوده و باطل است، زيرا مستحق عبادت و پرستش نيست. بهمين سبب است كه در بيشتر مواضع امر به عبادت خدا متصل به نفي عبادت غير از خدا مى آيد، چرا كه عبادت خدا با شريك قائل شدن با او، صحيح نيست، چنانكه خداوند مى فرمايد: )واعبدوا الله ولا تشركوا به شيئاً(. [النساء 36]. [و خداوند را پرستش كنيد و چيزي را با او شريك نياوريد]. و مى فرمايد: )فمن يكفر بالطاغوت ويؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقي لا انفصام لها والله سميع عليم(. [البقرة 256]. [پس هركس كه به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، (بداند) كه به دستاويزي (بس) محكم چنگ زده است (كه) آن گسستني ندارد، و خداوند شنواي داناست]. و مى فرمايد: )ولقد بعثنا في كل أمة رسولاً أن اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت(. [النحل 36]. [و به يقين در (ميان) هر امتى رسولي را برانگيختيم، (با اين دعوت) كه: خداوند را بندگي كنيد و از طاغوت بپرهيزيد]. و رسول الله (ص) مى فرمايد: ((من قال لا إله إلاَّ الله وكفر بما يعبد من دون الله حرم دمه وماله)). [مسلم]. هركس بگويد: معبودي بحق جز خداي يكتا نيست، سپس به آنچه غير از خدا پرستش مى شود كفر ورزد، جان و مال او مصون است. و هر پيامبري به قوم خود مى فرمايد: )اعبدوا الله ما لكم من إله غيره(. [الأعراف 59]. [خدا را بپرستيد، جز او هيچ معبودِ(حقي) نداريد]. و غير از اين دلايل و براهين. امام ابن رجب رحمه الله گويد: تحقيق اين معني و بيان آن قول بنده: (لا إله إلاَّ الله) مستلزم اين است كه از او اطاعت شود، و معصيت او نشود، و هيبت و شكوه و بزرگواري و عظمت و دوستي و ترس و دعا همه براي او عز وجل باشد، و دعا كردن غير از او صحيح و جايز نيست. بهمين سبب رسول الله (ص) به كفار قريش فرمودند: ((قولوا لا إله إلاَّ الله))، بگوئيد: هيچ معبودي بحق جز خداي يكتا نيست، در جواب گفتند: )أجعل الآلهة إلهاً واحداً إنَّ هذا لشيء عجاب(. [ص 5]. [آيا (همهء) معبودان را يك معبود قرار داده است؟ بىگمان اين چيزي شگفت است]. و از اين كلمه دانستند كه عبادت تمامي بتها باطل، و عبادت را به خداي يكتا منحصر مى كند، در حاليكه كفار چنين نمى خواهند، پس معناي لا إله إلاَّ الله و موجبات آن يگانه دانستن خداي يكتا به عبادت، و ترك عبادت غير از او مى باشد. و اگر بنده كلمه لا إله إلاَّ الله را گفت، يگانگي خدا را به عبادت اعلان كرده، و عبادت غير از خدا، از عبادت قبرها و أولياء و صالحين را باطل نموده است. اعتقاد قبرپرستان و همانند آنها كه معناي لا إله إلاَّ الله يعني اقرار كردن به اينكه خدا وجود دارد، و او خالق و قادر بر اختراعات و مانند اينهاست، و يا اينكه معناي آن: حاكميت فقط براي خداست، و گمان مى برند كسىكه اين اعتقاد را داشته باشد و اين را تفسير (لا إله إلاَّ الله) بداند توحيد حقيقي را پياده كرده است، اگر هم هر چه از عبادت غير از خدا بخواهد انجام دهد! و معتقد باشد كه مردگان نفع و ضرر مى رسانند، و به آنها بوسيله قرباني و نذر كردن و طواف بر قبرهاىشان و تبرك به خاك آن قبرها قربت و نزديكي كند. اينها ندانسته اند كه مشركين صدر اسلام با آنها در اين عبادت شركي متفق و شريكند، در حاليكه آن مشركين مى دانستند كه خدا روزي دهنده و قادر بر اختراعات مى باشد و به اين اقرار داشتند، و مى گفتند ما غير از خدا را نمى پرستيديم جز براي اينكه ما را به خداوند نزديك كند، نه اينكه بتها، خالق و روزي دهنده مى باشند! پس حاكميت جزوي از معناي لا إله إلاَّ الله است نه اينكه تمام معناي حقيقي آن مى باشد، زيرا حكم به شريعت الهي در حقوق شخصي و كيفرها و مجازات شرعي و دادخواهي با وجود شرك و شرك آوردن بخدا در عبادت او كافي نيست. و اگر معناي لا إله إلاَّ الله آن بود كه اينها گمان كرده بودند، پس بين رسول اكرم (ص) و بين مشركين صدر اسلام هيچ جهادي نبود! بلكه به دعوت رسول اكرم مى شتافتند و اقدام مى كردند، اگر به آنها مى گفت اقرار كنيد كه خدا قادر بر اختراعات است، و خدا وجود دارد، يا اينكه مى گفت: در جان و مال و كيفرها به حكم خدا قضاوت كنيد، ولي در عبادت خدا ساكت مى شد. ليكن آن مشركين عرب زبان را خوب مى دانستند كه اگر گفتند: (لا إله إلاَّ الله) به باطل بودن عبادت بتها اقرار كرده اند، و اين كلمه مجرد تلفظ به آن نيست، به همين جهت از آن دوري جستند و گفتند: )أجعل الآلهة ألهاً واحداً إنَّ هذا لشيء عجاب(. [ص 32]. [آيا (همهء) معبودان را يك معبود قرار داده است؟ بىگمان اين چيزي شگفت است]. چنانكه خداوند به حكايت از آنها مى فرمايد: )إنَّهم كانوا إذا قيل لهم لا إله إلاَّ الله يستكبرون ويقولون أئنا لتاركوا آلهتنا لشاعر مجنون(. [الصافات 35ـ36]. [آنان (چنان) بودند كه چون به آنان گفته مى شد: هيچ معبودِ (بحقي) جز خداوندِ (يگانه) نيست، سركشي مى كردند. و مى گفتند: آيا ما معبودانِ خويش را به خاطر (سخنِ) شاعري ديوانه ترك گوييم؟]. پس دانستند كه كلمه (لا إله إلاَّ الله) مستلزم ترك عبادت غير خدا، و يگانه دانستن خداي متعال در عبادت مى باشد، و اينكه اگر اين كلمه را گفته و در عبادت بتها ادامه مى دادند، با خود تناقض كرده بودند، در حاليكه آنها از تناقض اكراه داشته و بدشان مى آمد. قبرپرستان اين زمان از اين تناقض قبيح اكراه ندارند، و آنها كلمه (لا إله إلاَّ الله) را بر زبان آورده، سپس با پرستش مردگان و نزديكي به گنبدها با انواع عبادتها دچار تناقض مى شوند، پس واي بر كسانيكه أبوجهل و أبولهب از آنها به كلمه (لا إله إلاَّ الله) داناتر و آگاه ترند. خلاصه اينكه هركس اين كلمه را آگاهانه بگويد، و مستلزمات ظاهري و نهان آنرا بجاي آورد از نفي شرك و اثبات عبادت براي خدا با اعتقاد قاطع به آنچه متضمن آن است انجام داده عمل كند، او مسلمان حقيقي است. و كسيكه آنرا بگويد و به آن عمل كند و موجبات آنرا بطور ظاهري انجام دهد، بدون اعتقاد قاطع بر آنچه بر آن دلالت دارد، او منافق مى باشد. و كسيكه به زبان گفته و عمل او مخالف آن باشد با انجام شرك كه منافي توحيد است، او مشرك و مخالف آن كلمه است، زيرا بايد آن كلمه را بر زبان آورد، و معناي آن را دانست، چون آن وسيله اي براي انجام واجبات آن است، چنانكه خداوند مى فرمايد: )إلاَّ من شهد بالحق وهم يعلمون(. [الزخرف 86]. [مگر كسانى كه آگاهانه بر حق شهادت و گواهي داده(و خدا را به يگانگي پرستيده) باشند]. و عمل به موجبات آن: عبادت خداي يكتا و كفر به آنچه غير از خدا عبادت مى شود است، و اين هدف نهائي از اين كلمه مى باشد. و از موجبات كلمه (لا إله إلاَّ الله) قبول شريعت و آئين الهي در عبادات و معاملات خريد و فروش و حلال و حرام، و عدم قبول قانوني كه از طرف غير خداىتعالي مقرر شده است، چنانكه خداوند مى فرمايد: )أم لهم شركاء شرعوا لهم من الدين ما لم يأذن به الله(. [الشورى 21]. [آيا (كافران) شريكاني دارند كه از دينْ آنچه را كه خداوند به آنان اجازه نداده است، مقرر داشته اند؟]. پس بايستي شريعت خدا را در عبادتها و معاملات خريد و فروش و قضاوت بين مردم در آنچه اختلاف كردند، در قوانين مدني و غير از آن قبول كرد، و قوانين رسمي كشور كه از غير شريعت خدا گرفته شده است مردود دانست، و معناي آن رد كردن تمامي بدعتها و خرافات كه شيطانهاي انس و جن آنرا در عبادت ايجاد مى كنند، و كسىكه چيزي از آنها را قبول كند مشرك است، چنانكه خداوند مى فرمايد: )أم لهم شركاء شرعوا لهم من الدين ما لم يأذن به الله(. [الشورى 21]. [آيا (كافران) شريكاني دارند كه از دينْ آنچه را كه خداوند به آنان اجازه نداده است، مقرر داشته اند؟]. و همچنين مى فرمايد: )وإن أطعتموهم إنَّكم لمشركون(. [ الأنعام 121]. [و اگر از آنان(شياطين صفتان و اولياي آنان) پيروي كنيد، بىگمان(مثل ايشان) مشرك خواهيد بود]. و همچنين مى فرمايد: )اتخذوا أحبارهم ورهبانهم أرباباً من دون الله(. [التوبة 31]. [احبار(علماء) و رهبانشان(پارسايان) را به جاي خداوند، به خداي گرفته اند]. و در حديث آمده كه: رسول اكرم (ص) اين آيه را بر صحابى جليل عدي بن حاتم الطائى (رض) تلاوت فرمودند، عدي به رسول اكرم (ص) گفت: ((يا رسول الله لسنا نعبدهم، قال: أليس يحلون لكم ما حرم الله فتحلونه، ويحرمون ما أحل الله فتحرمونه، قال: بلي، قال النبي (ص): فتلك عبادتهم)). [الترمذي 3094]. اي رسول خدا، ما آنها را نمى پرستيم، فرمود: آيا حلال نمى كنند آنچه خدا آنرا حرام دانسته، و حرام نمى كنند آنچه خدا آنرا حلال دانسته؟ عدي گفت: بلى، آنحضرت (ص) فرمود: آن همان عبادت كردن آنهاست. الشيخ عبدالرحمن بن حسن رحمه الله گويد: پيروي از آنان در معصيت، در حقيقت عبادت غير خداست، و با اطاعت كردن از آنان، آنها را ارباب و خدايان گرفته اند، چنانكه واقع اين امت چنين است، و اين همان شرك اكبر است كه مخالف و منافي توحيدي كه دلالت بر گواهي دادن: معبودي بحق جز خداي يكتا نيست … مى باشد، پس واضح گرديد كه كلمه اخلاص انكار كننده تمامي اينهاست، زيرا مدلول اين كلمه را منفي مى كند. [فتح المجيد ص 107]. و همچنين دستورهاي غير إلهي و قوانين(رسمي كشور كه غير اسلامي است) بايستي در جوامع اسلامي رها شود و تحاكم فقط به كتاب خدا صورت گيرد. خداوند مى فرمايد: )فإن تنازعتم في شيء فردوه إلى الله والرسول(. [النساء 59]. [هرگاه در چيزي اختلاف كرديد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، آن را به حكم خدا و رسول او بازگردانيد]. و همچنين مى فرمايد: )وما اختلفتم فيه من شيء فحكمه إلي الله ذلكم الله ربي(. [الشورى 10]. [و در هر چيزي كه در آن اختلاف پيدا كنيد، حكمش به خدا احاله مى گردد، اين است خداوند، پروردگار من]. و كسىكه به شريعت خدا قضاوت نمى كند، خداوند او را كافر و فاسق و ظالم دانسته است، و ايمان را از او نفي كرده است، و اين بر آن دلالت مى كند كه قضاوت به غير شريعت خدا، اگر حاكم آنرا صحيح بداند، و يا اينكه حكم بغير از شريعت خدا بهتر و سزاوارتر بداند، كفر و شركي است كه با توحيد و يگانگي خدا منافات دارد، و با كلمه (لا إله إلاَّ الله) تناقض شديد دارد. ولي اگر آنرا صحيح نداند، و اعتقاد دارد كه قضاوت به شريعت خدا واجب است، ولي هوي و هوس او را وادار كرد كه با قول خود مخالفت كرده به قوانين غير از اسلام حكم نمايد، كفر و شرك اصغر بشمار مى رود، كه مخالف كلمه (لا إله إلاَّ الله) و موجبات و لوازم آن است. پس كلمه (لا إله إلاَّ الله) روش و طريقه متكاملي است كه بايد بر تمامى زندگي مسلمانان چيره و حكمفرمائي كند، و كلمه اي نيست كه براي بركت و اوراد و اذكار صبح و شام بدون فهم معني و عدم عمل به لوازم و مقتضاي و عمل كردن بر منهج حقيقى آن بر زبان تلفظ شود، چنانكه بيشتر كسانيكه با زبان آنرا تلفظ كرده و در اعتقاد و تصرفات خود با آن مخالف هستند اين را تصور مى كنند. و از لوازم و مقتضاي (لا إله إلاَّ الله) اثبات اسما الله و صفات بارىتعالي كه خود را به آن ناميده، يا اينكه رسول اكرم (ص) خدا را به آن ناميده و توصيف كرده است، مى باشد، خداوند مى فرمايد: )ولله الأسماء الحسني فادعوه بها وذروا الذين يلحدون في أسمائه سيجزون ما كانوا يعملون(. [الأعراف 180]. [و خداوند نامهاي نيك دارد، پس به آن (نامها) او را به (دعا) بخوانيد، و آنان را كه در نامهايش كجروي مى كنند، رها كنيد، (سزاي) آنچه را مى كردند، خواهند ديد]. در كتاب فتح المجيد آمده: اصل إلحاد و كفر در كلام عرب منحرف شدن از راه و ميل و ظلم است و اسماء الله و اوصافي كه خداوند با آن شناخته مى شود و بر كمال او جل وعلا دلالت مى كند است. و همچنين در ص (537 ـ 538) كتاب فتح المجيد و در كتاب مدارج السالكين (1/29) آمده كه: پس الحاد و كفر در باب اسمهاي خداىتعالي در آنچه انكار مى كنند، يا انكار معناي حقيقي آن، و يا تحريف و اخراج آن با تأويل غير صحيح، و يا قرار دادن نامها براي مخلوقات چنانكه اهل اتحاد و حلول گويند، است، زيرا آنها اين نامها را گرفته اند و ناميده اند، اين هستي و دنيا را … پس كسىكه در نامها و صفات با تعطيل و تأويل و تفويض آن، و آنچه بر معناي جليل و بزرگوار آن دلالـت دارد كفـر ورزد، چنانـكه گروه هاي جهميه و معتزله و اشاعره به آن اعتقاد دارند، با معناي حقيقي كلمه (لا إله إلاَّ الله) مخالفت كرده است، زيرا معبود آن است كه با اسماء و صفات او، دعا و توسل مى شود، چنانكه خدا مى فرمايد: )فادعوه بها(، و كسىكه نه اسم و نه وصف دارد، چگونه معبود خواهد بود؟ و چگونه به او و بطرف او دعا مى شود؟ الإمام ابن القيم مى گود: مردم در بيشتر احكام اختلاف نظر دارند، ولي در آيات صفات و اخبار آن در يك موضع هم اختلاف نكرده اند، بلكه صحابه و تابعين بر اقرار و مرور بر آن با فهم معاني واثبات حقيقت آن اتفاق كرده اند، پس اينجا واضح مى گردد كه اين دو (نامها و صفات خدا)، از بزرگترين انواع آن است، و عنايت به شرح آن بهتر است، زيرا از كمال تحقيق شهادتين و اثبات آن از لوازم توحيد است كه خداوند و رسول خدا (ص) آنرا شرح كافي داده اند كه هيچ لبس و اشكالي در آن نيست. و آيات احكام جز خواص مردم، معناي آنرا كسي ديگر درك نمى كند. ولى آيات صفات در فهم و ادراك آن هر دو، خواص و عوام مشتركند، مقصود من فهم اصل معني، نه فهم حقيقت و چگونگي آن است، [مختصر الصواعق المرسلة 1/15]. همچنان مى گويد: اين امر با سرشت و عقل سليم و كتابهاي آسماني واضح است كه: كسىكه صفات كمال و جلال ندارد اله و مدبر و معبود نخواهد بود، بلكه مذموم و ناقص و عيب دار است، و براي او ستايش و حمد و سپاس نه در اول، و نه در آخر مى باشد، بلكه براي كسي خواهد بود كه صفات كمال و جلال دارد، كه براي آن مستحق سپاس و حمد است، و براى همين سلف صالح كتابهاي خود را كه شامل اثبات صفات خدا و علو آن در خلق و كلام آن مى باشد توحيد ناميده اند، زيرا نفي و انكار آن كفر و حجود به خالق آن است، و اثبات صفات كمال و تنـزيه آن از تشبيه و نقص توحيد و يگانگي اوست . [مدارج السالكين 1/26]. 5 ـ چه وقت قول (لا إله إلآَّ الله) براي انسان منفعت دارد؟ و چه وقت منفعت ندارد؟ قبلاً گفتم كه بايد كلمه (لا إله إلاَّ الله) با شناخت و معرفت معني و عمل به لوازم آن همراه باشد، ولي وقتي بعضي از نصوص وارده وجود دارد كه ممكن است گمان شود كه مجرد تلفظ به آن كافي است، و بعضي از مردم اين گمان را كرده اند، موضوع احتياج به بيان داشت تا اين گمان از بين برده شود آنهم براي كسىكه حق را مى طلبد. الشيخ سليمان بن عبدالله رحمه الله گويد: در حديث عتبان كه در آن چنين آمده: ((فإنَّ الله حرم علي النار من قال لا إله إلاَّ الله يبتغي بذلك وجه الله)). [متفق عليه]. خداوند بر آتش جهنم حرام كرده كسىكه بگويد: لا إله إلاَّ الله، وآنهم خاص و خلوص براي خدا باشد. گفت: بدان كه احاديثي وارد شده كه ظاهر آن چنين است: كسىكه شهادتين را گواهي دهد، خداوند او را بر آتش جهنم حرام نموده است، مانند اين حديث، و حديث أنس كه: ((كان النبي (ص) ومعاذ رديفه علي الرحل، فقال: يا معاذ: قال لبيك يا رسول الله وسعديك، قال: ما من عبد يشهد أن لا إله إلاَّ الله وأنَّ محمداً رسول الله إلاَّ حرّمه الله علي النار)). [البخاري]. پيامبر (ص) بر چهار پائي سوار بود و معاذ پشت سرش سوار بود، آنحضرت (ص) فرمود: اي معاذ؟ در جواب گفت: گوش بفرمانم يا رسول الله، گفت: هيچ بنده اي گواهي ندهد كه معبودي بحق جز خداي يكتا نيست، و محمد فرستاده خداست مگر اينكه خداوند آتش جهنم بر او حرام گرداند. و در ورايت مسلم از عبادة روايت است كه فرمودند: ((ومن شهد أن لا إله إلاَّ الله وأنَّ محمداً عبده ورسوله حرّمه الله علي النار)). [مسلم]. هر كس گواهي دهد كه معبودي بحق جز خداى يكتا نيست، و محمد فرستاده خداست، خداوند او را بر آتش جهنم حرام مى گرداند. و احاديث ديگرى وارد شده كه: هر كس گواهي به شهادتين دهد به بهشت داخل مى شود، و در آن جملهء (خدا او را بر آتش جهنم حرام مى كند) نيست، مانند حديث عبادة كه گذشت، و حديث أبىهريرة كه روايت مى كند كه در غزوه تبوك با رسول الله (ص) بودند، و در حديث آمده كه: ((أشهد أن لا إله إلاَّ الله وأني رسول الله، لا يلقي الله بها عبد غير شاك فيحجب عن الجنة)). [مسلم]. گواهي مى دهم كه معبودي بحق جز خداي يكتا نيست و من فرستاده خدا هستم، هيچ كس با اين دو گواهي خدا را ملاقات كند، در حاليكه در آن شكي بر دل ندارد، مگر اينكه او از دخول بهشت جلوگيري نحواهد شد. آنچه شيخ الإسلام ابن تيمية در اين باره گفته است: الشيخ سليمان گويد: و بهترين مقالي كه در معناي لا إله إلاَّ الله گفته شده، قول ابن تيمية و غيره است كه چنين گفته اند: اين احاديث براي كسي است كه آنرا بگويد سپس بر آن بميرد، چنانكه بطور مقيد آمده است، و آنرا بطور خالص و بطور يقين از قلب بگويد، و در آن هيچ شك و ترديدي در قلب نداشته باشد، بلكه با صدق و يقين باشد، زيرا حقيقت توحيد فراز روح بسوي خداست، پس كسىكه گواهي دهد به لا إله إلاَّ الله بطور خالص از قلب خود به بهشت داخل مى شود، چون اخلاص سوق دادن قلب بسوي خداوند است، به اينكه از گناهان خود صادقانه و مخلصانه توبه كند، و اگر در اين حال بميرد بهشت را كسب كرده است. چون احاديث بسياري بطور متواتر و پي در پي به اينكه كسىكه بگويد لا إله إلاَّ الله و در قلب او مانند وزن يك دانه از جو، و يا وزن يك ذره، و يا وزن يك خردلي از خير و نيكي باشد، از آتش جهنم بيرون خواهد آمد. همچنين بطور متواتر آمده كه، بيشتر كسانىكه مى گويند: لا إله إلاَّ الله به جهنم وارد شده، سپس از آن بيرون مى آيد. و متواتر است كه: خداوند اثر و نشانه سجود بنىآدم را بر آتش جهنم حرام كرده، پس اينها براي خدا نماز مى خواندند و براي او سجده مى كردند. و متواتر است كه: كسىكه بگويد: لا إله إلاَّ الله، و گواهي دهد كه معبودي بحق غير از خداي يكتا نيست، و محمد فرستاده خداست، بر آتش جهنم حرام مى گردد. ليكن اينها مقيد به شرطها و ميزان هاي سنگين و دشوار است، و بيشتر كسانىكه اين كلمه را تلفظ مى كنند اخلاص و يقين را نمى دانند، و كسىكه اخلاص و يقين ندارد بر او بيم مى رود كه در نزد مردن فتنه بر او آيد، و بين او و بين كلمه لا إله إلاَّ الله پرده و فاصله گردد و نتواند قبل از مردن اين كلمه را بگويد. و بيشتر كسانىكه اين كلمه را مى گويند بطور تقليد كوركورانه و بطور عادتى تلفظ مى كنند، و شيريني ايمان در قلب آنها جاي نگرفته، و غالب كسانىكه در نزد مردن و در قبرها بر آنها فتنه مى آيد از اين اشخاص هستند، چنانكه در حديث آمده: ((سمعت الناس يقولون شيئاً فقلته))، شنيدم مردم چيزي مى گويند، من هم همان را تكرار كردم. و بيشتر اعمال و كردار اينها هم تقليد و پيروي كوركورانه است، و اين آيه بر آنها ضرب المثل مى آيد: )إنا وجدنا آباءنا علي أمة وإنّا علي آثارهم مقتدون(. [الزخرف 23]. [ما پدرانمان را (پايبند) به آييني يافته ايم و بىگمان بر رد و نشانِ آنان اقتدا مى كنيم]. در اينحال هيچ منافات و اختلافي بين احاديث سابق وجود ندارد، زيرا اگر آنرا بطور اخلاص و يقين بگويد، هرگز بر گناهي اصرار نكرده است، و كمال اخلاص و يقين او موجب مى شود كه خداوند از هر چيز براى او محبوبتر باشد، پس در اينحال هرگز در قلب او اراده و خواست حرام و مكروهي نيست، و اين است كه بر آتش جهنم حرام خواهد بود، اگر هم قبل از اين گناهي داشته باشد، زيرا اين ايمان، و اين توبه و اخلاص، و اين محبت و يقين، گناهي براي او باقي نخواهد گذاشت، بلكه همه آنرا محو و نابود خواهد كرد، چنانكه شب با روز محو مى شود، [تيسير العزيز الحميد بشرح كتاب التوحيد ص66ـ67). آنچه الشيخ محمد بن عبدالوهاب گفته است: شبهه ديگري دارند، مى گويند كه رسول الله (ص) بر اسامه انكار كرد، وقتي مردي را كشت كه گفت: (لا إله إلاَّ الله)، آنحضرت به او فرمود: ((أقتلته بعد ما قال لا إله إلاَّ الله))، آيا بعد از اينكه گفت لا إله إلاَّ الله، او را كشتي؟ و احاديث ديگري كه از كشتن گوينده اين كلمه ممنوع مى كند، و مقصود اين جاهلان و نادانان اين است كه هركس اين كلمه را بگويد كافر نيست و كشته نمى شود، گرچه هر كاري بخواهد بكند. در جواب اين جاهلان گفته مى شود كه: رسول الله (ص) با يهود جنگ كرد و آنها را اسير نمود در حاليكه مى گفتند: (لا إله إلاَّ الله). و ياران پيامبر (ص) با قبيله مُسَيْلِمَه جنگ كردند در حاليكه به كلمه لا إله إلاَّ الله محمد رسول الله گواهي مى دادند، و نماز مى خواندند، و ادعاي مسلماني داشتند. و همچنين كسانىكه علي بن أبىطالب آنها را سوزاند اين كلمه را مى گفتند. و اين جاهلان اقرار دارند كه هركس قيامت و حشر را انكار كند كافر است و كشته مى شود، اگر هم لا إله إلاَّ الله بگويد، و كسيكه چيزي از اركان اسلام را انكار كند كافر و كشته مى شود، اگر هم لا إله إلاَّ الله بگويد. پس چگونه اگر چيزي از فروع اسلام را انكار كند، نفعي به او نمى رساند، ولي اگر توحيد كه اصل و اساس دين پيامبران است را انكار كند به او نفع مى رساند؟! ليكن دشمنان خدا معناي اين احاديث را نفهميدند. [مجموعة التوحيد ص120ـ121]. و همچنين رحمت الله عليه گويد: اما حديث اسامه، مردي را كشت كه به گمان او ادعاي مسلماني كرد، و اين ادعا از روي ترس از جان و مال او بود، و اگر شخصى با اين كلمه تظاهر به مسلماني نمود واجب است كه از كشتن او دست كشيد تا اينكه مخالفت او با اسلام بر او ظاهر شود، خداوند در اين باره چنين نازل فرمود: )يا أيها الذين آمنوا إذا ضربتم في سبيل الله فتبينوا(. [النساء 94]. [اي مؤمنان، چون در راه خدا سفر كنيد، نيك بررسي كنيد]. يعني نيك بررسي كنيد، و اين آيه دلالت مى كند واجب است كه از كشتن او دست كشيد، اگر بعد از آن مخالفت او با اسلام بر او واضح و آشكار شد، كشته مى شود، چون فرمودند: )فتبينوا(: يعني بررسي و تحقيق كنيد، پس هركس لا إله إلاَّ الله را گفت كشته نمى شود، ديگر بررسي و تحقيق معنائي نيست. و همچنين حديث ديگر و مانند آن كه ذكر نموديم، كه هرگاه شخصي اسلام و توحيد را ظاهر نمود واجب است از كشتن او دست كشيد، مگر مخالف آن بر او آشكار شود، و دليل بر اين، آنحضرت (ص) فرمودند: ((أقتلته بعد ما قال لا إله إلاَّ الله)، آيا او را بعد از اينكه لا إله إلاَّ الله گفت كشتي؟ و فرمودند: ((أمرت أن أقاتل الناس حتي يقولوا لا إله إلاَّ الله))، به من امر شده كه با كفار بجنگم تا اينكه بگويند: معبودي بحق جز خداي يكتا نيست. و آنحضرت (ص) در باره خوارج فرمودند: ((أينما لقيتموهم فاقتلوهم، لئن أدركتهم لأقتلنهم قتل عاد))، هر جا آنها را ديديد، آنها را بكشيد، اگر من آنها را درك كردم مانند قوم عاد آنها را خواهم كشت، در حاليكه بيشتر از هركس لا إله إلاَّ الله مى گويند، حتي صحابه در مقابل گفتن اين كلمه در برابر آنها خود را تحقير مى نمايند، در حاليكه آنها از صحابه علم آموختند، با اينحال لا إله إلاَّ الله به آنها نفعي نرساند، و عبادت بسيار و ادعاي مسلماني به آنها نفعي نرساند، وقتي با شريعت الهي مخالفت كردند، و همچنين در باره آنچه در جنگ با يهود و جنگ صحابه با قبيله بنىحنيفه ذكر نموديم. آنچه ابن رجب گفته است: و ابن رجب در كتاب خود (كلمة الإخلاص) در باره حديث رسول الله (ص): ((أمرت أن أقاتل الناس حتي يشهدوا أن لا إله إلاَّ الله وأنَّ محمداً رسول الله) گفت: حضرت عمر و گروهي از ياران پيامبر (ص) اين را دانستند كه به مجرد گفتن شهادتين، از كيفر دنيا باز داشته مى شود، و به همين سبب با كسانىكه از دادن زكات امتناع ورزيدند جنگ نكردند، ولي أبوبكر الصديق اين را فهميد كه جنگ با آنها متوقف نمى شود تا اينكه حقِ لا إله إلاَّ الله را بدهند، چنانكه رسول الله (ص) فرمودند: ((فإذا فعلوا ذلك منعوا مني دماءهم إلاَّ بحقها وحسابهم علي الله)). و اگر آنرا انجام دادند جان خود را مصون داشته اند، مگر به حقِ آن و حساب آنها بر خداست. وگفت كه: زكات حق مال است، و اين فهم و درك أبوبكر الصديق بود. و در روايت ديگر ابن عمر و أنـس و غيره روايت كرده اند كه بطور صريح چنين آمده: ((أمرت أن أقاتل الناس حتي يشهدوا أن لا إله إلاَّ الله وأنَّ محمداً رسول الله ويقيموا الصلاة ويؤتوا الزكاة)). به من أمر شده تا با كفار بجنگم تا اينكه بگويند: معبودي بحق نيست مگر خداي يكتا، و نماز بپا دارند، و زكات بدهند. و همچنين آيه ذيل نيز بر اين دلالت مى كند، خداوند فرمودند: )فإن تابوا وأقاموا الصلاة وآتوا الزكاة فخلوا سبيلهم(. [التوبة 5]. [پس اگر توبه كردند و نماز بر پاي داشتند، و زكات پرداختند، راهشان را (باز) گذاريد]. همچنين مى فرمايد: )فإن تابوا وأقاموا الصلاة وآتوا الزكاة فإخوانكم في الدين(. [التوبة 11]. [پس اگر توبه كنند، و نماز بر پاي دارند، و زكات بپردازند، برادرانِ ديني شما هستند]. برادري در دين تحقيق نمى يابد مگر با اداي فرائض همراه با توحيد و يگانگي خدا، و همچنين توبه از شرك حاصل نمى شود مگر با توحيد، و هنگامى كه أبوبكر الصديق اينرا به صحابه گفت، به قول او رجوع كردند، و ديدند كه قول او صحيح است. و اگر دانسته شد كه كيفر دنيا بر كسىكه شهادتين را بگويد بطور كلي بر طرف نمى شود، بلكه با مخالفت كردن با يكي از حقهاي اسلام مجازات مى شود، پس همچنين كيفر آخرت چنين خواهد بود. و ابن رجب نيز گويد: و بعضي از علما گفته اند كه تلفظ به كلمه لا إله إلاَّ الله سبب به ورد به بهشت و نجات از جهنم با موجبات آن ميشود، وليكن واجبات، عمل خود را انجام نمى دهد، مگر با جمع بودن شروط آن، و بر طرف شدن موانع آن. و ممكن است واجبات آن تخلف كند بسبب عدم تحقق شرطي از شروط، يا وجود مانعي از آنها. واين قول حسن ووهب بن منبه است كه اين راجح تر است. سپس از حسن البصري نقل كرده است كه به الفرزدق در حاليكه همسر خود را دفن مى كرد گفت: براي اين روز چه چيزي آماده كرده اي؟ در جواب گفت: از هفتاد سال تاكنون كلمه لا إله إلاَّ الله را آماده كرده ام، حسن البصري گفت: چه توشهء ولائي، ولي لا إله إلاَّ الله شروط دارد، و بر حذر باش از تهمت زدن به زنان مؤمن و با عفت. و به حسن البصري گفته شد: كساني هستند كه مى گويند: هركس كلمه لا إله إلاَّ الله را بگويد به بهشت داخل مى شود، در جواب گفت: هركس لا إله إلاَّ الله را گفت و حق وفرايض آنرا بجا آورد، به بهشت وارد مى شود. و وهب بن منبه در جواب كسىكه از او پرسيد: آيا لا إله إلاَّ الله كليد بهشت نيست؟ گفت: بلى ليكن هيچ كليد نيست مگر اينكه دندانه دارد، پس اگر كليدي آوردي كه دندانه داشت برايت باز مى كند وگر نه خير. و به نظرم اين گفتار و كلامي كه از علما كه نقل شد كافي است، آنهم در باره رد اين شبه كه بعضي به آن تمسك دارند و گمان كرده اند كه هركس لا إله إلاَّ الله را بگويد كافر نمى شود، اگر هم هر چه از انواع شرك اكبر كه امروزه در نزد قبور صالحين و گنبدها مى شود انجام دهد، كه بطور كلي با كلمه لا إله إلاَّ الله مخالف و مناقض آن است. و اين روش گمراهان است كه نصوص را بطور اجمالي گرفته و گمان مى برند كه حجت و برهاني براي آنهاست، و آنچه بطور مفصل آنرا بيان مى كند ترك كرده، شبيه به كسانىاند كه به بعضي از قرآن ايمان آورده، و به بعضي ديگر آن را قبول ندارند. و خداوند درباره چينن مردمي فرمودند: )هو الذي أنزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن أم الكتاب وأخر متشابهات فأما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأويله وما يعلم تأويله إلاَّ الله والراسخون في العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا وما يذكر إلاَّ أولوا الألباب. ربنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمة إنَّك أنت الوهاب. ربنا إنَّك جامع الناس ليوم لا ريب فيه إنَّ الله لا يخلف الميعاد(. [آل عمران 7ـ9]. [اوست كسىكه بر تو كتاب(قرآن) نازل كرده است، كه بخشي از آن آيه هاي محكمات هستند، و آنها اساس و اصل كتاب هستند و بخشي از آن آيه هاي متشابهات هستند، و اما آنان كسانيكه در دلهايشان كژي است براي فتنه انگيزي و تأويل و طلب نادرست به دنبال متشابهات مى افتند، و در حاليكه تأويل درست آنها را جز خدا(كسي) نمى داند، و راسخان و ثابت قدمان در علم مى گويند: ما به همه آنها ايمان داريم، همه(آن از محكمات و متشابهات) از سوي پروردگار ماست و جز خردمندان متذكر نمى شوند. پروردگارا! دلهاي ما را پس از آنكه ما را هدايت كردي (از راه حق منحرف) مگردان، و به ما از نزدِ خود بخششي ارزاني دار، به راستي (كه) بخشنده تويي. پروردگارا! بىشك تو گردآورنده مردم در روزي هستي كه شكي در (وقوع) آن نيست، بىگمان خداوند وعده (خود) را خلاف نمى كند]. بار خدايا! حق را به ما نشان ده، و پيروي از آن را به ما عطا فرما، و باطل را به نشان ده و ما را از آن دور فرما.
آثار و نتايج لا إله إلاَّ الله
براي اين كلمه اگر بطور صادقانه و راستي و اخلاص گفته شود، و به مستلزمات و واجبات آن ظاهراً و باطناً عمل شود، آثار و نتيجه هاي خوب و پسنديده اي بر فرد و جامعه خواهد داشت، كه مهمترين آنها عبارتند از: 1 ـ وحدت مسلمانان كه نتيجه آن حصول قدرت و قوت مسلمانان و پيروزي آنها بر دشمنان اسلام خواهد بود، چون دين و عقيده آنها يكي است، خداوند مى فرمايد: )واعتصموا بحبل الله جميعاً ولا تفرقوا(. [آل عمران 103]. [وهمگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد]. و همچنين مى فرمايد: )هو الذي أيدك بنصره وبالمؤمنين وألف بين قلوبهم لو أنفقت ما في الأرض جميعاً ما ألفت بين قلوبهم ولكن الله ألف بينهم إنَّه عزيز حكيم(. [الأنفال 62ـ63]. [اوست كه با ياري دادنش و با مؤمنان به تو توان داد. و بين دلهاي آنان اُلفت داد، اگر هر آنچه را كه در زمين است، همگي خرج مى كردي، نمى توانستي بين دلهايشان اُلفت دهي، ولي خداوند بين آنان اُلفت داد، بىگمان او پيروزمندِ فرزانه است]. و اختلاف در عقيده باعث تفرقه و جنگ و ستيز خواهد شد، چنانكه خداوند مى فرمايد: )إنَّ الذين فرقوا دينهم وكانوا شيعاً لست منهم في شيء(. [الأنعام 159]. [آنان كه دين خود را بخش بخش كردند و گروه گروه شدند تو را با كارِ آنان كاري(ومسؤوليتي) نيست]. و همچنين مى فرمايد: )فتقطعوا أمرهم بينهم زبراً كل حزب بما لديهم فرحون(. [المؤمنون 53]. [ولي در ميانِ خود كار و بارشان را دستخوشِ تفرقه و اختلاف كردند، هر گروهي به آنچه نزد خود دارند، شادمانند]. پس مردم را به وحدت نمى كشاند مگر عقيده ايمان و توحيدي كه مدلول لا إله إلاَّ الله را در بر دارد، و توجه شود به حال اعراب قبل و بعد از اسلام كه چگونه بودند. 2 ـ امن و امان و آسايش در جامعه توحيدي كه به موجبات كلمه لا إله إلاَّ الله عمل مى كند، چون هر فردي از آن جامعه هر چه خدا حلال كرده را مى گيرد، و هر چه خدا آنرا حرام نموده ترك مى كند، واكنش با عقيده اي كه در درون اوست، و به همين سبب از تجاوز و ظلم و ستم و دشمنى دست بر مى دارد، و به جاي اينها كمك و همكاري و محبت و پشتيباني، به خاطر خدا و ايمان به او خواهد بود، چنانكه خداوند مى فرمايد: )إنَّما المؤمنون إخوة(. [الحجرات 10]. [جز اين نيست كه مؤمنان برادرند]. اين را بطور آشكارا در حال اعرابي كه قبل از اسلام، و بعد از اسلام بودند پيدا و هويداست، چون قبل از اسلام با هم دشمني داشتند و از همديگر متنفر بودند، و به غارت و جنگ افتخار مى كردند، ولي وقتي به عقيدهء توحيد روي آوردند، با هم برادر و دوست شدند، چنانكه خداوند مى فرمايد: )محمد رسول الله والذين معه أشداء علي الكفار رحماء بينهم(. [الفتح 29]. [محمد (ص) رسولِ خداست و كسانىكه با اويند بر كافران سخت گير و در ميانِ خود مهربانند]. و همچنين مى فرمايد: )واذكروا نعمت الله عليكم إذ كنتم أعداء فألّف بين قلوبكم فأصبحتم بنعمته إخواناً(. [آل عمران 103]. [و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد، كه دشمنان (همديگر) بوديد، آنگاه بين دلهاي شما اُلفت داد، آنگاه به (فضل و) نعمت او (با يكديگر) دوست شديد]. 3 ـ تحقق يافتن قدرت مسلمانان و حكمفرمائي آنان بر روي كرهء زمين و برتري دينشان و پايداري مقابل مبادئ و افكار مخالف اسلام، چنانكه خداوند مى فرمايد: )وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الأرض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم أمناً يعبدونني لا يشركون بي شيئاً ومن كفر بعد ذلك فأولئك هم الفاسقون(. [النور 55]. [خداوند به كسانىكه از شما كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كرده اند، وعده داده است كه بىشك آنان را در اين سرزمين جانشين سازد، چنانكه كساني را كه پيش از آنان بودند، جانشين ساخت، و(آن) دينشان را كه برايشان پسنديده است برايشان استوار دارد و برايشان پس از بيم شان ايمني را جايگزين كند، (چرا كه) مرا پرستش مى كنند و چيزي را با من شريك نمى سازند، و كسانىكه پس از اين ناسپاسي كنند، اينانند كه فاسقند]. پس خداوند حصول اين مقصودهاي عظيم به عبادت خود كه هيچ شريكي ندارد مرتبط ساخته است، و اين همان مقتضاي لا إله إلاَّ الله است. 4 ـ تحقق يافتن آرامش روحي و رواني و استقرار ذهني براي كسىكه لا إله إلاَّ الله بگويد، و به مقتضاي آن عمل كند، چون يك خدا را مى پرستد، و خواسته او را مى داند، پس كاري انجام مى دهد كه او را راضي و خشنود سازد، و از غضب او اجتناب مى ورزد، به خلاف كسىكه خدايان بسياري را مى پرستد، و هر يك از اين خدايان چيزي خاصي مى خواهد، و تدبير خاصي دارد كه از خداي ديگر مختلف است، چنانكه خداوند مى فرمايد: )أأرباب متفرقون خير أم الله الواحد القهار(. [يوسف39]. [آيا خدايان پراكنده بهتراند يا خداوند يكتاي قهّار]. و همچنين مى فرمايد: )ضرب الله مثلاً رجلاً فيه شركاء متشاكسون ورجلاً سلماً لرجل هل يستويان مثلاً(. [الزمر 29]. [خداوند مثلي مى زند از برده اي كه در (بردگي) او شريكانِ مختلف سهم دارند، و برده اي كه تنها براي شخصي باشد، آيا (اين دو) در وصف برابرند]. امام ابن القيم مى گويد: خداوند اين ضرب المثل را براي مشركان و موحدان آورده است، پس مشرك مانند برده اي است كه مالك و أرباب او گروهي هستند كه با هم اختلاف، و نيز اخلاق بدي دارند، پس مشرك وقتي خدايان بسياري را مى پرستيد به برده اي شبيه داده شده كه گروهي كه با هم اختلاف دارند ارباب او هستند، و نمى تواند رضا و خشنودي همه آنها را برآورده كند. و موحد وقتي فقط يك خدا را مى پرستيد به برده اي كه فقط ارباب او يك نفر است شبيه داده شده است، كه همه خواسته ها و مقصود او، و راه خشنودي او را مى داند، و او از دعوا و اختلاف اربابها در امان است، بلكه او بدون هيچ ستيزه فقط ملك يك نفر است، و ارباب او به او رحمت و شفقت و نيكى كرده و مصالح و آسايش او را مى خواهد، آيا اين دو برده با هم مساوي هستند؟ [إعلام الموقعين 1/187]. 5 ـ حاصل شدن عظمت و برتري براي كسانىكه اهل لا إله إلاَّ الله هستند در دنيا و آخرت، چنانكه خداوند مى فرمايد: )حنفاء غير مشركين به ومن يشرك بالله فكأنَّما خر من السماء فتخطفه الطير أو تهوي به الريح في مكان سحيق(. [الحج 31]. [در حالىكه براي خداوند پاكدينِ غيرِ مشرك به او باشيد، و هركس كه به خداوند شرك آورد، گويىكه از آسمان فرو افتاده، آنگاه مرغان(مرده خوار) او را ربوده اند، يا باد او را به جايي دور افكنده است]. آيه اين را مى رساند كه توحيد و يگانگي، عزّت و برتري است، و شرك فرود آمدن و پستي و ذلت و خواري است. علامه ابن القيم رحمت الله عليه مى گويد: ايمان و توحيد در علو و وسعت و شرافت را به آسماني كه محل فرود و صعود او است شباهت داده است، پس از آسمان به زمين فرود آمده و روحش به سوي آن بالا خواهد رفت. و ترك كننده ايمان و توحيد را به پرتاب شده از آسمان به سوي پايين از نظر تنگي شديد و دردهاي انبوه شباهت داده است. و پرنده اي كه اعضاي او ربوده شده و پاره شده، به شيطاني كه خداوند او را فرستاده و او را گناهكار و ناراحت و آشفته كرده بسوي هلاكت مى برد، و طوفاني كه او را به جاي خيلي دور انداخته، به سبب هوا و هوسي كه در خود داشته، به اين سبب او را به پايين ترين مكان و دور از آسمان انداخته است. [إعلام الموقعين 180]. 6 ـ حرمت جان و مال و ناموس او، چنانكه رسول خدا (ص) مى فرمايد: ((أمرت أن أقاتل الناس حتى يقولوا لا إله إلاَّ الله، فإذا قالوها عصموا مني دماءهم وأموالهم إلاَّ بحقها)). [البخاري]. و ((بحقها)) يعني: اگر آنرا گفتند ولي از واجبات آن امتناع ورزيدند، و آنهم توحيد و دوري از شرك و انجام اركان اسلام، جان و مالشان معصوم نخواهد بود، بلكه كشته مى شوند و اموالشان به غنيمت گرفته مى شود، چنانكه رسول الله (ص) و خلفاي او چنين كردند. در پايان براي اين كلمه آثار و نتايج عظيم و بزرگي بر فرد و جامعه در عبادات و معاملات خريد وفروش و آداب و اخلاق و غيره وجود دارد. وبالله التوفيق، وصلى الله وسلم علي نبينا محمد وآله وصحبه أجمعين. در تاريخ: 2/1/1415هـ ترجمه آن به پايان رسيد.
|